شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
پلیس قهرمان یک پلیس گشت معمولی است
«مکانی آن سوی کاجها» فیلمی جنایی با روایتی سهگانه و درام از جریان زندگی دو خانواده حول رابطه پدر و فرزندی است. یک داستان عادی با ساختاری معمولی که بازیهای خوب بازیگرانش، کمک کرده است تا بهعنوان یک اثر ضعیف زبانزد نشود. هرچند کاراکترهای بخش پایانی فیلم خیلی سطحی هستند و ناهمسطحی آنها با دو بخش ابتدایی موجب ازنفسافتادن فیلم قبل از رسیدن به پایان میشود اما دو بازی واقعا چشمگیر از رایان گاسلینگ و برادلی کوپر سبب میشود تماشاگر با شخصیتهای داستان ارتباط خوبی برقرار کند.
داستان و کاراکترهای هر سه روایت فیلم از نظر دراماتیک آنچنان غنی هستند که اگر روایت قصه و ضرباهنگ کند و آهسته آن در لحظاتی، بیش از اندازه کش نیابد و تماشاگر را دچار خستگی مفرط نکند، میتوانستند هرکدام بهتنهایی دستمایه یک فیلم بلند سینمایی باشند.
داستان اول: داستان لوک گلانتون، یک بدلکار موتورسوار با بازی رایان گاسلینگ را روایت میکند که در آخرین شب اجرای برنامهاش با محبوبه سابقش روبهرو میشود و درمییابد که رومینا پسر او را بهدنیا آورده است. لوک سردرگم از موقعیت ناخواسته پدرشدن تصمیم میگیرد از کارش کناره گرفته و در شهر و پیش فرزندش بماند اما رومینا اکنون با مرد دیگری زندگی میکند. او کار در تعمیرگاهی با دستمزدی پایین را آغاز میکند.
آشناییاش با رابین (مندلسن) و پیشنهاد او باعث سلسلهدزدیهایی مسلحانه از بانک میشود که سرانجام وی را به دام مرگ میکشاند. این داستان روایتی از برخورد یک آدم با خودش است، پرداختن به احوالات درونی و نیاتش، با کارهایی که در مسیر زندگیاش انجام میدهد.
داستان دوم: آوری (کوپر) پلیسی که لوک را به قتل رسانده، در درگیری با لوک، زخمی شده است. وی بهتازگی صاحب فرزندی شده که به او عشق میورزد. اما در عین حال، زندگی شخصیاش در حال فروپاشی است. همین موقعیت، او را از یک پلیس گشت معمولی به قهرمانی محلی تبدیل میکند و خیلی زود، سمبل مقابله با فساد در روزنامههای آمریکایی میشود. این روایتی از آدمهای عادی است که بر اثر اتفاقی در مسیر زندگی قهرمان میشوند.
در این دو داستان ابتدایی، در انتها سرنوشت هر دو شخصیت داستان در مسیر زندگی یکی است و رفتارهای عادی این آدمها رویدادهای کوچک و فرعی را در راستای هم و نهایتا در جهت بسط موقعیت محوری قرار میدهد. لوک خوشتیپ با ناهنجاریهای درونی برای حمایت از پسرش تلاش میکند و برای موفقیت در این راه از شر کمک میگیرد هرچند نیتی پاک دارد و برعکس آن آوری با آن شخصیت شیک و اتوکشیده ناتوان از حل تعارضهای درونی خود، باعث از دست دادن خانوادهاش میشود. داستان سوم: ۱۵سال بعد.
پسران لوک و آوری، بهطور تصادفی باهم آشنا میشوند و ادامه رابطه پسرها، همه آرامش دو خانواده را بههم میریزد. درک سیانفرانس- کارگردان مولف - در مکانی آن سوی کاجها با تکیه بر خانواده، به گسترش ۰دیدگاه تقدیرگرایی و گاه رویارویی دو قطب شروخیر در این دنیا میپردازد. او در داستان سوم با اشاراتی کلیشهای به رابطه میان پدر و پسر با روایتی سمبلیک از مکافات عمل نشان میدهد که هیچچیز در زندگی اتفاقی نیست. هرچند پایانبندی فیلم اوج بلندی ندارد اما در مجموع کلیشهای قابلقبول است.
مسیح اسماعیلی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت حجاب رئیس جمهور پاکستان گشت ارشاد رئیسی دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی کارگران رهبر انقلاب سریلانکا
سیل سلامت قتل کنکور تهران سردار رادان سازمان سنجش آتش سوزی شهرداری تهران پلیس اصفهان زنان
قیمت دلار دلار سایپا خودرو قیمت خودرو تورم قیمت طلا بازار خودرو ارز مسکن بانک مرکزی ایران خودرو
کیومرث پوراحمد خودکشی تلویزیون سینمای ایران فیلم ترانه علیدوستی سریال گردشگری موسیقی مهران مدیری کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین حماس طالبان اوکراین ایالات متحده آمریکا طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک استقلال فوتسال بازی تراکتور بارسلونا باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران لیگ برتر انگلیس
هوش مصنوعی سامسونگ گوگل الماس همراه اول ناسا فیلترینگ
سازمان غذا و دارو مالاریا کاهش وزن آلزایمر زوال عقل