سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

زنگها برای که به صدا در می آیند نظری بر کودتای ۲۸ مرداد


زنگها برای که به صدا در می آیند نظری بر کودتای ۲۸ مرداد

مقاله پیش رو به ملی شدن صنعت نفت و رویارویی با قدرت استعماری بریتانیا می پردازد در این گفتار, تحولاتی که در نهایت به شکل گیری کودتای آمریکایی انگلیسی ۲۸ مرداد منجر شد, نیز مورد بحث قرار گرفته است

اشاره

گفتار پیش رو به مراحل شکل گیری و تکوین کودتای انگلیسی-آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ می پردازد. ۲۸ مرداد نقطه ای حساس در تاریخ معاصر کشور ماست که در نوع نگاه ایرانیان به آمریکا و مشروعیت رژیم پهلوی بسیار تعیین کننده بود. اغراق نخواهد بود اگر بگوییم پس از کودتا، هموطنان ما آمریکا را به عنوان قدرتی استعماری و مداخله جو شناختند و از آن کینه به دل گرفتند. علاوه بر آن، ۲۸ مرداد، پایه های مشروعیت رژیم پهلوی را نیز فرو ریخت.

مقدمه

اهمیت کالای مهم و راهبردی نفت، در ابتدا برای ایرانیان چندان شناخته شده نبود، ضمن این که در اوایل قرن بیستم، جهان هنوز آن قدرها صنعتی نشده بود، که به طلای سیاه همانند امروز احساس نیاز کند. از همین رو، افکار عمومی و فعالان سیاسی ایرانی در آن روزها، حساسیت چندانی نسبت به مساله نفت و امتیاز به خارجی ها از خود بروز نمی دادند. اما جنگ جهانی دوم نشان داد، که دنیای صنعتی تا چه پایه به این کالای پراهمیت نیاز دارد. از این پس کشورهای صاحب نفت سعی کردند، محصول خود را به بهای عادلانه تری بفروشند و از طرف دیگر قدرتهای صنعتی آن روز، به خصوص آمریکا تلاش کردند تا حضور بیشتری در کشورهای نفت خیز داشته باشند. در سالهای پس از جنگ دوم جهانی، فعالیت شرکت نفت جنوب، تحت عنوان شرکت نفت انگلیس و ایران، گسترش بیشتری پیدا کرد و سود سرشاری را نصیب طرف بریتانیایی کرد. به عنوان نمونه در سال ۱۹۴۸، تنها مالیاتی که شرکت نفت به دولت انگلیس پرداخت، سه برابر میزان حق الامتیازی بود که به دولت ایران پرداخت کرد. چنین شرایط ناعادلانه ای نمی توانست ادامه یابد. به خصوص که در همان سال ونزوئلا قرارداد ۵۰-۵۰ با شرکتهای نفتی آمریکایی امضاء نمود. در سال ۱۹۵۰ عربستان نیز به عنوان یک کشور نفت خیز خاورمیانه ای، قراردادی با شرکت آمریکایی آرامکو بر اساس اصل تنصیف (۵۰-۵۰) امضاء کرد. مجموع این تحولات ایرانیان را هوشیار کرد، تا برای تاراج نفت خود توسط بریتانیا، فکری بکنند و جلوی آن را بگیرند.

ملی شدن

بریتانیایی ها فهمیدند که ادامه روند پیشین ممکن نیست، بنابراین تحت فشار دولت و افکار عمومی ایران، تن به مذاکره برای اصلاح قرارداد ۱۹۳۳ دادند. در قرارداد الحاقی موسوم به گَس-گلشاییان، که در سال ۱۹۴۹(۱۳۲۸) توسط نماینده شرکت نفت و وزیر دارایی وقت ایران به امضاء رسید، اصلاحاتی به نفع ایران ایجاد شد و شرایط برای کشور ما اندکی بهبود یافت. این قرارداد در آخرین روزهای مجلس پانزدهم برای تصویب به نمایندگان تسلیم شد. اعضای ملی گرای مجلس همانند مکی، بقایی، حائری زاده و عبدالقدیر آزاد در برابر این لایحه ایستادند. به خصوص حسین مکی به ایراد نطق های طولانی و بازدارنده پرداخت و کاری کرد تا عمر مجلس به پایان آید و نتواند لایحه الحاقی را تصویب نماید.۱

انتخابات مجلس شانزدهم با دخالتهای فراوان دولت برگزار شد، اما با فشار گروههای ملی گرا، این انتخابات در تهران تجدید شد. در پی آن دکتر محمد مصدق به عنوان نماینده اول تهران وارد مجلس شد. در همان سالها بود که آیت الله کاشانی نیز از تبعید به میهن بازگشت. حضور ایشان و همکاری دو رهبر ملی و مذهبی، مبارزه برای ملی شدن نفت را وارد دور تازه ای نمود. همان طور که اشاره شد، مجلس پانزدهم فرصت تصویب قرارداد الحاقی را نیافت، به همین خاطر سپهبد علی رزم آرا، نخست وزیر وقت، قرارداد را به مجلس شانزدهم ارایه نمود. بررسی قرارداد به کمیسیون نفت که ریاست آن را مرحوم مصدق برعهده داشت، سپرده شد. کمیسیون عاقبت در آذرماه ۱۳۲۹، گزارش داد که قرارداد الحاقی گس-گلشاییان برای استیفای حقوق ملت ایران کافی نیست و آن را رد کرد. نخست وزیر رزم آرا، که موافق قرارداد الحاقی بود، به مجلس رفت و در برابر کمیسیون نفت اظهار داشت که ملت ایران هنوز به درجه ای از لیاقت نرسیده که بتواند به تنهایی صنایع نفت را اداره کند. (میرترابی،۱۳۸۴: ۶۹) این مواضع او با واکنش منفی افکار عمومی روبرو گردید و به بهای جانش تمام شد. عاقبت خلیل طهماسبی در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ رزم آرا را ترور کرد و به این ترتیب طومار زندگانی وی در هم پیچیده شد. کمیسیون نفت در تاریخ ۱۷ اسفند همان سال با ارایه ماده واحده ای پیشنهاد کرد که نفت ایران ملی شود و تمام عملیات آن اعم از اکتشاف، استخراج و بهره برداری، توسط دولت ایران انجام گیرد. این پیشنهاد در ۲۴ اسفند، توسط مجلس شورای ملی و در تاریخ ۲۹ اسفند، توسط سنا به تصویب رسید و به قانون تبدیل شد. به این ترتیب نفت ایران ملی شد، اما این پایان کار نبود و صرفا آغاز مبارزه ای بسیار دشوار علیه قدرتهای جهانی آن روزگار و هم پیمانان آنان در داخل کشور به حساب می آمد.

آمریکا در آن سالها به عنوان یک قدرت نوظهور جهانی، در ابتدا در قبال مبارزه ملت ایران در راه ملی شدن نفت همدردی نشان داد. چنان که برخی مقامات ایالات متحده نظیر ماکس تورنبرگ، رییس موسسه مشاوران ماوراء بحار آمریکا به انتقاد از شرکت نفت جنوب پرداختند. وی طی مصاحبه ای در سال ۱۳۲۹ اظهار داشت: «شرکت نفت ایران و انگلیس حقوق قانونی ایران را نمی پردازد، بنابراین مسول قسمت عمده نارضایتی هایی است که در حال حاضر درباره نفت و عدم ثبات اقتصادی کشور ایجاد شده است.» (هوشنگ مهدوی،۱۳۸۶: ۲۰۷) جورج مک گی، معاون وزارت خارجه آمریکا در دوران ترومن نیز از جمله کسانی بود که به همین طریق، رفتار شرکت نفت در قبال ملت ایران را ناعادلانه می دانست. آمریکاییها با وجودی که به بریتانیا پیشنهاد کردند، ملی شدن را بپذیرد و برای حل اختلافات تن به مذاکره مسالمت آمیز بدهد، اما در باطن نگران گسترش آن به سایر کشورهای نفت خیز خاورمیانه بودند. بنابراین سعی کردند دامنه آن را مهار نمایند. در همین راستا بود که هری ترومن، رییس جمهور وقت آمریکا، در سال ۱۹۵۲ در سخنانی در شورای امنیت ملی آن کشور اظهار داشت که نمی تواند به معامله ای که «ممکن بود اثراتی خطرناک و جدی بر امتیازات نفتی ایالات متحده آمریکا در دیگر نقاط جهان داشته باشد، فکر کند.» (آبراهامیان، ۲۲۸)

عبدالرضا هوشنگ مهدوی، دیپلمات کهنه کار ایرانی، سیاست آمریکا در قبال نهضت ملی شدن نفت را به سه دوره تقسیم می کند:

۱. پشتیبانی از حقوق ایران به منظور شکستن انحصار نفتی بریتانیا در ایران

۲. میانجی گری برای حل اختلافات ایران و انگلیس

۳. همکاری با انگلستان برای براندازی دولت دکترمصدق (هوشنگ مهدوی،۱۳۸۶: ۲۰۸)

انگلیسی ها اما، هیچ گاه در باطن ملی شدن را نپذیرفتند، چرا که نفت ایران را سرمایه ای متعلق به خود می پنداشتند. تنها پس از ملی شدن نفت بود که آنان پیشنهاد امضای قرارداد ۵۰-۵۰ را به دولت ایران ارایه دادند. داریوش شایگان متفکر ایرانی که در آن روزگار محصل دبیرستان در انگلستان بود، می گوید مطبوعات انگلیسی در مواجهه با مصدق دو پهلو بودند. از یک طرف به ارزشهای اخلاقی حریف احترام می گذاشتند و از طرف دیگر او را دست می انداختند. چنان که برخی مطبوعات انگلیسی مصدق را با سه مرد بزرگ تاریخ ایران یعنی بزرگمهر، وزیر انوشیروان، خواجه نظام الملک و امیر کبیر مقایسه می کردند، اما از طرف دیگر روزنامه «دیلی اکسپرس» مصدق را مسخره می کرد، چنان که با تیتر بزرگ نوشته بود: مصدق نخست وزیر غشی، نالان و گریان ایران. شایگان در حین گفتگو با رامین جهانبگلو به نقل خاطره جالبی از آن دوران می پردازد: «یک بار با مبصرمان بحث می کردم و تا آنجا که در توانم بود دلیل و برهان می آوردم و از داده ها و دانسته هایم در بحث استفاده می کردم و چون او هیچ واکنشی نشان نمی داد، عصبی شده و از کوره دررفتم. اما او همچنان خونسرد ماند و در برابر همه دلایل منطقی که برایش آورده بودم به سردی جواب داد، آره اما شما نفت ما را دزدیده اید.» (جهانبگلو،۱۳۷۴: ۳۷) این طرز تفکر مبصر انگلیسی، مرده ریگ دوران استعمار بود و در بسیاری از سیاستمداران و مطبوعات بریتانیایی هم وجود داشت.

مذاکرات بیهوده

بعد از ترور رزم آرا و استعفای حسین علاء که پس از وی نخست وزیر شد، مصدق با تصویب مجلس به نخست وزیری رسید. وی خلع ید از شرکت نفت و اجرای ملی شدن را هدف عمده خود قرار داد. در فاصله میان خلع ید و کودتا، پیشنهاداتی برای حل و فصل اختلافات میان ایران و بریتانیا ارایه و مطرح شد. دولت انگلیس در مرداد ماه ۱۳۳۰، هیاتی را به سرپرستی ریچارد استوکس، مهردار سلطنتی، به تهران اعزام کرد. استوکس پیشنهادی هشت ماده ای ارایه کرد که دولت ایران آن را مغایر قانون ملی شدن پنداشت و رد کرد. البته تذکر این نکته ضروری است که انگلیسیها تقریبا بلافاصله پس از به قدرت رسیدن مصدق، به فکر استفاده از گزینه نظامی و حمله محدود به تاسیسات نفتی ایران افتادند. در پاییز ۱۳۲۹، فرانکس سفیر بریتانیا در واشنگتن، به مقامات آمریکایی گفته بود که استفاده از زور محدود در جنوب ایران می تواند تاثیری ثبات بخش داشته باشد. مقامات انگلیسی در اردیبهشت ماه ۱۳۳۰، یعنی چند ماه پیش از ورود استوکس به ایران، دو طرح حمله به ایران آماده کرده بودند. طرح اول که ابتدا «بوکانیر» و سپس «نقشه وای»، نامیده شد، مبتنی بر تهاجم دریایی همراه با فرود چترباز از هوا بود که قرار بود طی آن پالایشگاه آبادان و حوزه های نفتی به تصرف درآید. نقشه دیگر، «عملیات میجت» نام داشت که هدف محدودتری را دنبال می کرد. بر مبنای این طرح، قرار بود پالایشگاه به مدت دو هفته اشغال شود و تمامی نفت موجود در انبارها تخلیه گردد. (کینزر، ۱۳۸۶: ۱۷۰) استفن کینزر، روزنامه نگار آمریکایی و نویسنده کتاب «همه مردان شاه»، مدعی است که مخالفت سرسختانه واشنگتن و در راس آن رییس جمهور ترومن با این طرح، آن را عقیم گذاشت.

زمانی که دکتر مصدق برای دفاع از دعاوی ایران در ایالات متحده به سر می برد، جورج مک گی، پیشنهادی برای مصالحه ارایه نمود. پیشنهاد او از این قرار بود که ایران برای جبران خسارت ناشی از ملی شدن، نفت را ۶۵ سنت کمتر از بهای نفت خلیج فارس به انگلستان بفروشد. مصدق این پیشنهاد را پذیرفت. آچسن وزیر خارجه وقت آمریکا راهی پاریس شد تا با «آنتونی ایدن» در این باره گفتگو کند، اما با پاسخ منفی و سرسختانه وی مواجه شد. ایدن به همتای آمریکایی خود گفت که ترس از به قدرت رسیدن کمونیستها، به عنوان بدیل مصدق، بی پایه است و گفتگو با او نیز فایده ای ندارد. «هم برای مصدق و هم کمونیسم در ایران، جانشین های بهتری وجود دارد و با گذشت زمان و حمایت کافی و به ویژه در صورتی که غرب مصدق را تحریم کند، این جانشینان بالقوه وارد میدان خواهند شد.» (کاتوزیان،۱۳۷۸: ۱۷۴) نوع برخورد و اظهارات مقام انگلیسی فوق، جدی بودن انگلستان در حل و فصل مسالمت آمیز بحران را به شدت به زیر سوال می برد و این فکر را به ذهن متبادر می سازد که این گفتگوها صرفا خرید زمان برای مقدمه چینی جهت ساقط کردن دولت مصدق بوده است. توجه به اظهار نظر مقامات وقت بریتانیا نیز این گمان را تشدید می کند. به عنوان نمونه، یکی از مقامات وزارت سوخت و انرژی بریتانیا در آن زمان نوشت: «اگر بر اساس شرایط مصدق به توافق می رسیدیم، نه تنها منافع بریتانیا بلکه منافع نفتی آمریکا در سراسر جهان را به مخاطره می انداختیم... ما وظیفه داریم که همچنان باقی بمانیم و برای حمایت از منافع خود از زور استفاده کنیم... باید شاه را وادار کنیم، تا مصدق را برکنار کند.» (آبراهامیان،۱۳۹۲: ۱۸۰)

پیشنهاد بعدی از آن بانک بین المللی ترمیم و توسعه بود، که در اسفند ماه ۱۳۳۰ ارایه شد. بر اساس این پیشنهاد مقرر می شد: (الف) بانک، تولید و فروش نفت خام را به مدت دو سال در دست داشته باشد. (ب) بانک، نفت را بشکه ای یک دلار و ۷۵ سنت به فروش برساند و ۸۰ سنت را به عنوان هزینه تولید نگه دارد، ۸۵ سنت را به انگلستان و ۷۵ سنت را به ایران بپردازد. (ج) در صورت لزوم بتواند از متخصصین انگلیسی استفاده کند. دولت مصدق در ابتدا از این پیشنهاد استقبال کرد، اما بعدها دو دلیل برای رد آن ارایه داد. اول این که ایران با بکارگیری مدیران و تکنیسینهای انگلیسی مخالف بود. دوم این که دولت ایران اصرار داشت بانک به عنوان نماینده ایران عهده دار فروش و اداره صنعت نفت باشد، تا اصل ملی شدن خدشه دار نشود. برخی تاریخ نگاران از جمله کاتوزیان معتقدند، مصدق تحت فشار بعضی از اطرافیانش به ویژه کاظم حسیبی این پیشنهاد را رد کرد. آنها معتقد بودند «اگر بانک در این قضیه از جانب دولت ایران عمل نکند، مخالفان، به ویژه حزب توده، قرارداد را خیانت کامل قلمداد خواهند کرد.» (کاتوزیان،۱۳۷۸: ۱۷۵) کاتوزیان این پیشنهاد را محمل مناسبی برای برون رفت از بحران نفت می داند و مصدق را بدلیل نپذیرفتن این پیشنهاد مستحق سرزنش می یابد. از نظر وی، رد این پیشنهاد بزرگترین اشتباه سیاسی مصدق در دوران نخست وزیری او بود. اما در مقابل، آبراهامیان اعتقاد دارد که طرف غربی به هیچ روی آماده مصالحه نبود و ارایه پیشنهاد آخر، صرفا به منظور گمراه کردن افکار عمومی بین المللی صورت گرفت. آمریکاییها و انگلیسی ها مایل بودند، افکار عمومی، ایران را به عنوان مانع توافق بشناسد، در حالی که خود در پشت پرده برای ساقط کردن مصدق دسیسه چینی می کردند. ایشان به اظهارات جورج میدلتون کاردار بریتانیا در تهران که خود در مذاکرات بانک بین المللی حضور داشت، اشاره می کند که گفته بود اجماعی انگلیسی-آمریکایی وجود داشت، مبنی بر این که ملی شدن هرگز به سرانجام نرسد. (آبراهامیان،۱۳۹۲: ۲۲۸)

پیش به سوی کودتا

به قدرت رسیدن «دوایت آیزنهاور» از حزب جمهوری خواه در سال ۱۹۵۰ (۱۳۳۱)، کار را برای دولت مصدق سخت تر نمود. دولت ترومن و بخصوص وزارت خارجه آمریکا در زمان دموکراتها، تمایل بیشتری برای آشتی از خود نشان می داد. اما جمهوری خواهان تمایل داشتند حلقه محاصره علیه مصدق را تنگ تر کنند. از همین رو بود که آنان به موضع انگلیسی ها برای ساقط کردن مصدق نزدیک شدند. البته نباید از یاد برد که آن سالها، دوران اوج جنگ سرد و رقابتهای دو ابرقدرت شرق و غرب، به عنوان نمایندگان کمونیسم و سرمایه داری هم بود. بسیاری در وزارت خارجه و دستگاه سیاست خارجی آمریکا بر این عقیده بودند، که ایران دوران مصدق در حال حرکت به سمت کمونیسم و دامان شوروی است. آزادیهای گسترده حزب توده در فضای سیاسی آن زمان و سهل گیری ناموجه دولت مصدق نیز این گمانها را تقویت می کرد، به گونه ای که حتی بسیاری از رهبران مذهبی دچار ترس از خطر کمونیسم شدند و راهشان را از مصدق جدا کردند. امروزه ما می دانیم که سیا، به بسیاری از اراذل و اوباش پول می داد که در گردهماییهای حزب توده شرکت کنند، تا این میتینگهای سیاسی را گسترده تر و باشکوه تر جلوه دهند و بر ترس ایرانیان از خطر کمونیسم بیافزایند.

موضوع حاد دیگر، برآمدن پدیده «مک کارتیسم» در ایالات متحده بود. سناتور جمهوری خواه، «جوزف مک کارتی» از ایالت ویسکانسین، در تاریخ ۹ فوریه ۱۹۵۰، در گردهمایی زنان حزب جمهوری خواه، سخنانی جنجالی ایراد کرد و طی آن ادعا نمود که فهرستی ۲۰۵ نفره از اعضا و هواداران حزب کمونیست در اختیار دارد، که به وزارت خارجه آمریکا نفوذ کرده اند. این سخنرانی، آغاز عصر وحشتی بود که در آمریکا به دوره «مک کارتیسم» شهره شد. طی این دوران سیاه، نه تنها بسیاری از کارمندان دولت به کمیته های تحقیق احضار شدند، بلکه حتی چهره های مشهور علمی، ادبی و هنری نیز مورد اتهام واقع شدند. از جمله مشهورترین این چهره ها می توان به برتولد برشت، چارلی چاپلین، داشیل هامت (نویسنده) و لی گرانت (بازیگر) اشاره کرد. چاپلین، نابغه سینما، در بخشی از فیلم «پادشاهی از نیویورک» به این کمیته های تحقیق اشاره کرد، و آن را مورد تمسخر قرار داد. وی به دلیل اتهام کمونیست بودن از ورود به ایالات متحده منع شد. جورج کلونی، فیلم ساز و بازیگر مشهور، در فیلم «شب بخیر و موفق باشید» جریان «مک کارتیسم» را به خوبی مورد واکاوی قرار داد.

سایه سنگین مک کارتیسم در ایالات متحده و ترس از درافتادن ایران به دامان کمونیسم، در نهایت کار را به ضرر مصدق چرخاند و آمریکاییها را به موضع انگلیسی ها که برانداختن مصدق بود، نزدیک کرد. دولت مصدق در مهرماه سال ۱۳۳۱ رابطه سیاسی با انگلستان را قطع کرد و در عمل تدارک برای انجام کودتا به آمریکایی ها واگذار شد. البته بریتانیا نیز با دراختیار گذاشتن عوامل خود در ایران، دِین خود را به طرح آژاکس ادا نمود. این دو قدرت استعماری، برای آماده کردن بستر لازم برای ساقط کردن دولت قانونی ایران، برنامه هایی را اجرا کردند که مهم ترین آنها در ادامه مورد بحث قرار می گیرد.

الف. تحریم اقتصادی

یکی از اساسی ترین ابزارهای قدرتهای بزرگ برای ضربه زدن به ملتهای مستقل، استفاده از تحریم و فشارهای اقتصادی است. به این امید که افزایش قیمتها و دشوار شدن وضعیت زندگی، بتواند افکار عمومی داخلی را علیه دولت بشوراند و آن را وادار به تسلیم و نرمش نماید. پس از شکست مذاکرات استوکس، بریتانیا به تحریم نفتی و اقتصادی ایران روی آورد. آنها از شرکتهای بزرگ نفتی دنیا خواستند که از خرید نفت ایران امتناع کنند و کمبود نفت ایران در بازار را نیز جبران نمایند. با وجودی که دولت آمریکا در زمان دموکراتها موضع شدیدی علیه ملی شدن نداشت، اما شرکتهای نفتی آمریکایی از تحریم پیروی کردند، چرا که نگران بودند ملی شدن صنعت نفت به الگویی برای دیگر کشورهای منطقه بدل شود. بریتانیا در سال ۱۳۳۰، اقدام به انتشار یک آگهی در مطبوعات ۳۳ کشور دنیا نمود و طی آن خرید نفت ایران را غیرقانونی اعلام کرد و هشدار داد با کسانی که از ایران نفت بخرند، در سراسر دنیا مقابله خواهد کرد. آنها حتی تلاش کردند تا مانع جذب کارشناسان و متخصصان بین الملی در زمینه های چون انرژی و یا حقوق بین الملل توسط دولت ایران شوند. (موسوی،۱۳۸۴: ۱۳۰) علاوه بر این، بریتانیا ناوگان دریایی خود را به خلیج فارس گسیل داشت، تا با ابزار زور مانع از صدور نفت ایران به خارج شود. آنها حتی طلب ایران بابت حق الامتیاز نفت که به پیش از ملی شدن بر می گشت را نیز نپرداختند و مطالبات کشور ما را مسدود کردند. سفیر انگلستان، فرانسیس شپرد، ایرانیان را بدلیل ملی کردن نفتی که متعلق به خودشان بود، مستحق تنبیه دانست. خانم «آن لمبتون»، وابسته مطبوعاتی سفارت بریتانیا که در زمینه تاریخ ایران دارای مطالعات وسیعی بود، مدعی شد که مذاکره با مصدق بی فایده است و بریتانیا باید با تمام توان تلاش کند، تا توسط ایرانیان هوادار انگلیس، مصدق را سرنگون نماید. (همان، ۱۳۱)

با وضع این تحریمها و پیروی هفت خواهران نفتی از آن، دولت ایران قادر نبود نفت خود را صادر کند. چرا که تانکرهای نفتکش در آن روزگار، تنها در اختیار شرکتهای بزرگ نفتی قرار داشت. به همین خاطر، دولت در دوره هجده ماهه ۱۳۳۰ تا زمان کودتا، عملا نتوانست نفت چندانی صادر کند. در مقابل این فشارها بود که دولت مصدق راهبرد اقتصاد بدون نفت را در پیش گرفت. بر اساس آن، دولت سعی کرد درآمدهای مالیاتی و گمرکی را افزایش دهد. بدلیل کمبود ذخایر ارزی، ورود کالاهای تجملی را محدود کرد و در جهت افزایش صادرات غیرنفتی گام برداشت. حقوق مقامات ارشد دولتی را کاهش داد و استفاده از راننده شخصی را برایشان ممنوع کرد. اوراق قرضه ملی منتشر کرد و مذاکره با شورروی را برای دریافت طلا، به عنوان غرامت سالهای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم ادامه داد، که البته به نتیجه نرسید. ضمن این که اقدام به بستن قرار دادهای تجاری پایاپای با کشورهای آلمان، فرانسه، ایتالیا، مجارستان و چکسلواکی نمود.

ب. عملیات روانی

طراحان کودتا به این نتیجه رسیدند که پیش از اقدام به سرنگونی مصدق، نیاز به انجام عملیات روانی برای تحریک افکار عمومی، ایجاد نارضایتی در مردم و افزایش روحیه هواداران خود دارند. بدین منظور مقرر شد، گروه هنری سیا که زیر نظر «دونالد ویلبر» کار می کرد، دست به تبلیغات خاکستری علیه مصدق بزند. آنها با استفاده از فضای باز و تساهل بیش از اندازه دولت، در نشریات هوادار خود، اقدام به انتشار مقالات و کاریکاتورهای ضد مصدقی می کردند. از جمله می توان به کاریکاتورهای منتشره در نشریه شلاق در ماههای پیش از کودتا اشاره کرد. طی روزهای رفراندوم در اواسط مرداد ۱۳۳۲، سیا دست به تبلیغات شدیدی علیه مصدق زد و غیرقانونی بودن رفراندوم را توسط عوامل خود مورد تاکید قرار داد. در این ایام حدود ۱۵ کاریکاتور ضد مصدقی توسط سیا در روزنامه های مخالف دولت به چاپ رسید. (اسرار کودتا، ۱۳۷۹: ۵۷) علاوه بر آن، ماموران سیا به نام حزب توده دست به تهدید رهبران مذهبی می زدند و به آنان اخطار می کردند که در صورت مخالفت با مصدق با مجازات های سنگینی روبرو خواهند شد. به برخی از آنان با نام حزب توده تلفن های تهدید آمیز شد و در نزدیکی منزل چند تن از این رهبران، بمب گذاری هایی صورت گرفت.

بر طبق اسناد منتشره از سوی سیا، تبلیغات ضد مصدقی در هفته های پایانی منتهی به طرح آژاکس، به اوج خود می رسید تا هواداران مصدق فرصت چندانی برای پاسخ گویی نداشته باشند. ضمن این که طولانی شدن مساله، تاثیر آن را از بین نبرد. مطالبی که قرار بود در روزنامه ها علیه مصدق و به هواداری از شاه، به چاپ برسد به طور عمده در ایستگاه سیا در تهران تهیه می شد و خطوط تبلیغی زیر را دنبال می کرد:

«۱. مصدق طرفدار حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است. (این مساله از طریق اسناد جعلی حمایت خواهد شد.)

۲. مصدق دشمن اسلام است، چون با حزب توده همراهی می کند و اهداف آنها را به پیش می برد.

۳. مصدق عمدا، به تخریب روحیه ارتش و توان آن برای حفظ نظم مشغول است.

۴. مصدق از طریق برداشتن کنترل ارتش بر مناطق ایلی، عمدا رشد عناصر تجزیه طلب را تقویت می کند. یکی از اهداف رفع کنترل ارتش، آسان تر کردن تصرف استان های شمالی توسط شوروی است.

۵. مصدق عمدا کشور را به سقوط اقتصادی می کشاند.

۶. مصدق آن چنان در اثر قدرت فاسد شده است که هیچ اثری از مرد خوب سال های قبل در او باقی نمانده است و اکنون همه غرایز سرکوبگرانه دیکتاتور را دارا می باشد.

۷. همراه با این موضوعات، این مساله تحریفی همیشه القا می شود که مصدق آگاهانه قربانی مشاوران جاه طلب و بی وجدان خود شده است.» (همان، ۱۲۸)

تبلیغات پیچیده و پرحجم سیا که با بودجه ۱۵۰ هزار دلاری انجام شد، فضای تیره و گمراه کننده ای ایجاد نمود و یکی از عوامل تاثیر گذار در جدایی برخی رهبران مذهبی و مصدق بود. چنان که آنها به دلیل ترس از حاکمیت حزب توده، مصدق را در بحبوحه مبارزه با استعمار بریتانیا تنها گذاشتند، و به سمت شاه چرخیدند. به عنوان نمونه می توان به تلگراف خوشامدگویی آیت الله بروجردی اشاره کرد که پس از پیروزی کودتا و بازگشت شاه از رم، برای ایشان ارسال شد. مورد حادتر جمعیت فداییان اسلام بود. پس از موفقیت طرح آژاکس در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ جمعیت فداییان اسلام که رهبری آن را مجتبی میرلوحی (نواب صفوی) برعهده داشت، بر خلاف همراهی اولیه با نهضت ملی، به تمجید از کودتا پرداخت و آن را «انقلاب اسلامی» خواند. آنها در روزنامه خود، مصدق را غول پیر خون آشام، فاطمی را خائن و زاهدی را نخست وزیر انقلابی و قانونی خطاب کردند. (کاتوزیان، ۱۳۷۸: ۲۱۴)

ج. قتل افشار طوس

مخالفان دکتر مصدق، برای تحت فشار قرار دادن وی، حتی از ارتکاب به قتل و جنایت هم رو گردان نبودند. ربودن و قتل محمود افشار طوس، رییس شهربانی از جمله همین کارها بود. هدف جنایتکاران این بود که افکار عمومی را قانع کنند، دولت مهار اوضاع را از کف داده و حتی قادر به حفاظت از بالاترین کادرهای نظامی خود هم نیست. البته بنابر اطلاع، قرار بود پس از آن افراد دیگری نیز ربوده شوند. از جمله سرتیپ ریاحی، دکتر فاطمی، دکتر معظمی و دکتر شایگان، که همگی از یاران نزدیک نخست وزیر بودند. استفان کینزر، معتقد است ربودن و قتل محمود افشار طوس، توسط شبکه برادران رشیدیان صورت گرفت و هدف آن ایجاد هرج و مرج در کشور بود. برادران رشیدیان (سیف الله، اسدالله و قدرت الله) همگی وابسته به سرویس جاسوسی انگلیس بودند که در اوایل دهه ۳۰ شمسی ماهیانه ۱۰ هزار دلار دریافت می کردند تا به خرید اشخاص متعدی در داخل نیروهای مسلح، مجلس، مطبوعات، رهبران مذهبی و سیاستمداران بپردازند. وودهاوس، مامور برجسته اینتلیجنس سرویس در تهران در گزارش خود از امکانات سرویس جاسوسی انگلستان در ایران از دو دسته افراد یاد می کند: اول سازمان شهری که برادران رشیدیان آن را اداره می کردند و دوم تعدادی از سران ایلات جنوب. در طرح اولیه کودتا قرار بر این بود که هر دو به طور همزمان فعال شوند. سازمان شهری که شامل افسران ارتش، نمایندگان مجلس، سناتورها، روحانیون، تجار، روزنامه نگاران، سیاستمداران بازنشسته و گروههای چماقدار می شد، قرار بود با حمایت شاه مهار تهران را بدست گرفته، مصدق و وزیرانش را دستگیر نماید. در همان حال نیز رهبران ایلات جنوب دست به شورش و ایجاد ناآرمی در شهرهای جنوب کشور می زدند. (کینزر، ۱۳۸۶: ۲۳۳) شبکه برادران رشیدیان در کار ایجاد اختلاف میان رهبران نهضت ملی نیز بسیار فعال بود. بنابر اسناد سیا که بعدها از پرده برون افتاد، ایستگاه سیا مستقر در نیکوزیای قبرس در هفته سه بار با برادران رشیدیان تماس تلگرافی داشت.

توطئه ربودن افشار طوس بلافاصله برملا گشت و معلوم شد که در این قضیه مظفر بقایی و دوست نزدیک او حسین خطیبی نقش اصلی را برعهده داشتند. به علاوه افسران دیگری نیز در این قضیه دخالت داشتند. از جمله سرتیپ های بازنشسته مزینی، بایندر و مرتضی زاهدی. البته بعدها پای خود سرلشگر زاهدی معروف و نخست وزیر کودتا نیز به میان آمد که برای گریز از بازداشت به مجلس رفت و با حمایت آیت الله کاشانی در آنجا متحصن شد تا دولت نتواند به او دست یابد. با وجودی که بایندر، منزه و مرتضی زاهدی، دخالت دکتر بقایی را در ربودن و قتل افشار طوس تایید کردند، اما بقایی هیچگاه این اتهامات را به گردن نگرفت و همواره آن را رد کرد. (کاتوزیان، ۱۳۷۸: ۲۲۷)

اقدامات فوق که در سطور پیشین آمد، مجموعه افعالی بود که مخالفان داخلی و خارجی مرحوم دکتر مصدق به انجام رساندند تا وی و نهضت ملی شدن نفت را زمین گیر سازند. بدین شیوه زنگها برای طرح آژاکس و دخالت مستقیم آمریکا در ایران به صدا درآمدند، دخالتی که نتایج وخیمی در روابط دو کشور بخصوص پس از انقلاب برجا نهاد. البته ناگفته نباید گذاشت که در همان سال ۳۲ و موقع طرح کودتا، افرادی از درون سیا که فراست بیشتری داشتند، با این کار مخالف بودند. از جمله می توان به «راجر گویران» رییس پایگاه سیا در تهران اشاره کرد. وی هشدار داد در صورت اجرای طرح کودتا، ایرانیان برای همیشه به آمریکا به عنوان یکی از حامیان استعمار انگلیسی-فرانسوی نگاه خواهند کرد.

حسن توان

منابع

۱. محمدعلی همایون کاتوزیان، مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، ۱۳۷۸، ترجمه فرزانه طاهری، تهران، نشر مرکز

۲. یرواند آبراهامیان، کودتا، ۱۳۹۲، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی

۳. استیفن کینزر، همه مردان شاه، ۱۳۸۶، ترجمه شهریار خواجیان، تهران، اختران

۴. اسرار کودتا، اسناد محرمانه CIA درباره عملیات سرنگونی دکتر مصدق، ۱۳۷۹، ترجمه حمید احمدی، تهران، نشرنی

۵. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، ۱۳۸۶، تهران، نشر پیکان

۶. رامین جهانبگلو، زیر آسمان‌های جهان: گفت‌وگوی رامین جهانبگلو با داریوش شایگان، ۱۳۷۴، ترجمه نازی عظیما، تهران، فرزان روز

۷. سعید میرترابی، مسایل نفت ایران، ۱۳۸۴، تهران، قومس

۸. میرطیب موسوی، مسایل سیاسی اقتصادی جهانی نفت، ۱۳۸۴، نشر مردم سالاری