چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

هراس و آزادی


هراس و آزادی

به نظر می رسد امنیتی که پشتوانه آن نوعی رعب و ترس است, امنیت واقعی و پایداری نباشد زیرا معمولاً عواملی هستند که در اعتراض به وضعیت هراس, واکنش های ضدامنیتی نشان دهند

نگرش به امنیت از دو منظر قابل ارزیابی است. یکی دیدگاهی است که امنیت را در ملازمت با ایجاد هراس می داند؛ خواه این امنیت را در سطح داخلی ببینیم و خواه در سطح بین المللی. حال آنکه تلقی دیدگاه دوم از امنیت، زدودن هراس برای بالیدن آزادی است. به نظر می رسد امنیتی که پشتوانه آن نوعی رعب و ترس است، امنیت واقعی و پایداری نباشد. زیرا معمولاً عواملی هستند که در اعتراض به وضعیت هراس، واکنش های ضدامنیتی نشان دهند.

اساساً گمان می کنم بداهت این سخن عیان باشد که شر به واسطه شر از میان نمی رود. همانگونه که مثلاً خشونت را نمی توان با خشونت زدود.

ناامنی را نیز نمی توان با هراس از میان برد. کمااینکه کسانی گمان می کنند از هراس حاصل از اعدام قاتل، آمار قتل کاهش می یابد. غایات لیبرالی آزادی، امنیت افراد انسانی و رشد اقتصادی است. امنیت از آن رو موضوعیت دارد که آزادی هرچه بیشتر را برای افراد تضمین کند. حال آنکه گاه برای تحقق امنیت طوری عمل می شود که بسیاری از آزادی ها مذبوح و مسدود می شوند. پرسش اینجاست که آیا مجاز هستیم به واسطه حصول امنیت، از کیسه آزادی ببخشیم؟ به نظر می رسد حداقل یکی از راه های تامل درباره این پرسش، آن است که به غایت امنیت اندیشه کنیم. امنیت برای چه؟

امنیت از چه رو برای ما مطلوب و محبوب است؟ به گمانم خواست امنیت از آن رو است که ما چیزهایی را که برای حیات فردی و اجتماعی نیاز داریم، داشته باشیم و به واسطه آنها آزادانه و انسانی زندگی کنیم. حال نمی دانم آیا امنیت با این اوصاف می تواند از طریق سلب داشته ها و آزادی ها پدیدار شود یا نه،امروزه دیگر نگریستن به امنیت، صرفاً از درگاه امور نظامی یا امور سیاسی برتر، تا حدی پیش پاافتاده به نظر می رسد.

پای امنیت به دامن موضوعات دیگری چون اقتصاد، اجتماع و محیط زیست نیز کشیده شده است. جهانی شدن اقتصاد و روند فزاینده نگرانی های زیست محیطی از این حیث به بسط گفتمان امنیت منجر شده است. در عرصه جهانی شاهد دیالکتیکی از لیبرالیسم و امنیت در دو ساحت تاریخی و گفتمانی متفاوت هستیم؛ اولی مربوط به دوره جنگ سرد و نقش لیبرالیسم کلاسیک در تحقق نهادین امنیت است که خود را در قالب تشکیل شورای امنیت با مرکزیت قدرت های اروپایی و ژاپن نشان داد.

حضور لیبرالیسم کلاسیک در این برهه از تاریخ بین الملل، تا حد زیادی موفقیت آمیز بود و به گسترش نواحی صلح (Peace Zone) در جهان منجر شد و از خلال آن یکی از پروبلماتیک های اساسی امنیت، یعنی بروز «جنگ»، به میزان قابل توجهی حل شد. باز هم به لویاتان هابز بازمی گردیم. لیبرالیسم کلاسیک به مثابه پروژه ای برای فروکاستن از شمار اعمالی بود که «زور» می توانست به صورت «مشروع» از آنها استفاده کند.

لیبرال ها در پی کاهش فراغ بال دولت و بخش نظامی و صناعات هراس بودند تا فضایی برای افراد انسانی پدید آید که به واسطه آن دیگر انسان ها در رابطه امنیتی با یکدیگر قرار نگیرند و جو صلح و آرامش بر روابط انسانی (اعم از اقتصادی، اجتماعی و خصوصی) سایه بیفکند. در قرن نوزدهم بود که این پروژه با هدف زدودن جنگ، از عرصه داخلی به قلمرو بین المللی نیز انتقال یافت. این پروژه اقتصاد، امنیت و دولت را با استفاده از مباحث آشنای اقتصاد آزاد و دموکراتیزاسیون، با تفسیری واحد به یکدیگر پیوند داد؛ مباحثی چون استقلال اقتصادی و صلح دموکراتیک. هدف این پروژه چه می توانست باشد؟

هدف، نور انداختن برای گشودگی و آشکارگی بیشتر در فضای میان دولت ها و جوامع بود تا به واسطه آن از سرریز رفتار امنیتی به بخش ها و نهاد هایی به غیر از بخش نظامی اجتناب شود. در رویکرد لیبرالیسم کلاسیک، منطق امنیت، معطوف به اختتام اقتصادی مرکانتیلیسم بود؛ این دقیقاً آن چیزی بود که لیبرال ها در پی محو آن بودند.

دیالکتیک دوم، از پایان جنگ سرد شروع می شود که آن را دوران ایدئولوژی هژمونیک «لیبرالیسم واقعاً موجود» می توان نام نهاد. اگر بتوان هدف پروژه لیبرالیسم کلاسیک را رهاسازی جهان از تسلط امنیتی نامید، به نظر می رسد این پروژه در دوران بعدی آثار دیگری از خود به جای گذاشت و چه بسا منجر به نوعی امنیتی شدن مجدد جهان شد. گویی شاهد گسست میان آرمان های لیبرالیسم با نتایج نمودیافته بیرونی آن هستیم.

این نقدی است که خود لیبرال ها در وهله نخست باید در بررسی زوایای آن تامل کنند. البته چه بسا چنین وضعیتی تا حدود زیادی حاصل واکنش ها و فشارهایی است که در پی فاتح شدن لیبرالیسم سر برآورده اند.با رجعتی دوباره به پرسش نخستین، آیا مقدور است که فی المثل به واسطه جنگ، امنیت در منطقه برقرار کرد؟ برخی مانند مایکل والزر (Michael Walzer) پاره ای جنگ ها را «عادلانه» و در نتیجه «مشروع» تلقی می کنند.

اما این عقیده مخالفان بسیاری هم دارد. حق دخالت نظامی بشردوستانه تا چه میزان از انگیزه رهایی بخشی ناب برخوردار است؟ لطمات جبران ناپذیر انسانی، عمرانی، سیاسی و اقتصادی این قبیل کنش ها ما را به تامل وامی دارد؛ به ویژه آنکه نوعی تقدس بخشی به چنین اعمالی نیز در یک میدان ژورنالیستی و اطلاعاتی- رسانه ای به مثابه هاله ای گرد این کنش ها ایجاد می شود و عاملان و سیاست پردازان این برنامه ها به عنوان منجیان جهان شناخته می شوند.در حوزه داخلی نیز، تنها مقیاس بحث تغییر می کند.

آیا دیدن صحنه های مبارزه با ناامنی در جامعه خودمان، احساس امنیت ایجاد می کند؟ اینها پرسش های جدی درباره امنیت هستند. آیا کمبود فرصت های اشتغال برای جوانان، خود کاهنده امنیت نیست؟ چه کسی با ناامنی های این چنین مبارزه می کند؟ آیا کودکان خیابانی در معرض تهدید امنیت امروز و فردای خویش نیستند؟ با این ناامنی هم آیا مبارزه می شود؟ اگر آزادی باشد، امنیت هم حاصل می شود.

اگر انسان ها آزاد باشند که انسانی زندگی کنند و از مواهب طبیعی زندگی فردی و اجتماعی برخوردار باشند، ناامنی رخت برخواهد بست. گویی آزادی واژه مبهم و رازآلودی است که به هر عنوان مورد لطمه قرار گیرد، دیگر نمی توان انتظار نتایج خیر داشت. امنیتی که ابزار آن پژواک هراس در تاریکی باشد، نخست قلب آزادی را فرو خواهد ریخت. حال نمی دانم زندگی چگونه ممکن است امن باشد اما بدون آزادی باشد.

حسین فراستخواه



همچنین مشاهده کنید