یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اگر«دچار»کلمه مثبتی باشد


اگر«دچار»کلمه مثبتی باشد

نگاهی به مجموعه شعر «هوای هرات» علی الفتی

● یک : فقدان خط یک

دهه هشتاد شمسی به پایان خود نزدیک می‌شود و قیل و قال‌ها بر سر «مفهومی» به نام «شعر هشتاد» بالا گرفته و البته چندان بلند نیست که در دهه‌های چهل، پنجاه، شصت و هفتاد شنیده می‌شد آرام‌تر است نجواتر است و بی‌رسانه‌تر؛ شاید به این دلیل که چیزی جز باز تولید همان تجربیات پیشین نیست [به روایتی]، یا این که خیلی جلوتر از زمانه است [به روایتی دیگر که البته این نظر، بازتاب همان رادیکالیسم ادبی دهه‌های پیشین است]؛ به گمان من شعری که در دهه اخیر تولید و منتشر شد [مگر در قوالب کلاسیک که شاهد رویکردهای پیشنهاد دهنده‌ای بودیم] چیزی نبود مگر یک «مکتب بازگشت» ناکارآمد که هیچ «خط یکی» نداشت [اگر بخواهیم نظامی‌اش را بگوییم!] یعنی شعر رادیکال در این دهه حضور نداشت و هر چه دیدیم باز تولید رادیکالیسم‌ دهه‌های پیشین بود و با این اوصاف، شعر متعادل پیشنهاددهنده هم نمی‌توانست به رویکردی جمعی بدل شود [چون پیش خودمان بماند. شعر متعادل پیشنهاد دهنده، عین «خط دو»ی تثبیت کننده است وقتی شما «خط یک» برای حمله ندارید، «خط دو» معنی ندارد!] اما این بازتولیدها البته به مذاق نسل نوی شاعران [و نه مخاطبان، چرا که مخاطبی دیگر نمانده؛ فقط شاعران جوان مانده‌اند که همدیگر را تشویق و تقبیح می‌کنند و صندلی به هم تحویل می‌دهند برای رسیدن به تریبون «خوانش»!] خوش آمده چرا؟ چون متونی که منبع این بازتولید بوده‌اند در دسترس همه شاعران نبوده و این وسط، برخی خون دواوین بسیاری را بر گردن گرفته‌اند! قصه شعر نو دهه هشتاد، به همین تلخی است و تلخ‌تر، آن است که این دهه را می‌توان پراستعدادترین دهه شعری پس از مشروطه نامید اما دریغ...!

«هوای هرات» دفتری است از «علی الفتی» شاعری که نه مدعی است نه رادیکال و نه چندان درگیر «بازتولید» و از آن دست معدود شاعرانی است که من در ترسیم چشم‌انداز شعر دهه نود، بر وجوه نوآورانه‌شان، تا حدی که به شعری پیشنهاددهنده و متعادل و مخاطب‌پذیر دست یابیم، تأکید دارم با این همه کی مرده کی زنده، اگر زد و چنین نشد، من دستم را پیشاپیش در آب چشمانم شسته ام در آبی که سوگواری شعر جوان و نوی ایران را، در خود پنهان دارد!

«چرا که من

چند باره او را دیدم

که روی دست‌هایش راه می‌رفت

و پاهایش در فضا رها بودند

گفتم: چرا این گونه می‌روی؟

گفت: وارونه دیدن تو

و این که زمین سقف آسمان است

تا مردگان عبور کرده‌اند از سوراخ‌های جهان

این گونه درختان ریشه‌هایی رها هستند

آن روز رفت

با همان دست‌ها

طوری که دست از پا نمی‌شناخت»

و البته می‌توانید بپرسید در این آینده فرضی شعر الفتی، موسیقی کلمات چه جایگاهی دارد که ظاهراً ندارد و جای تأسف است. تأسف شخصی؛ نه فقط به این دلیل که فقدان مخاطب، بخش قابل ملاحظه‌ای از مخاطب‌پذیری اثر را می‌کاهد که بیشتر به این دلیل واضح که شعر چیست مگر ترنم کلمات؟ ‍[لطفاً دوستان جوان، یک خروار حواشی ادبی برخاسته از پردازش فلسفی ـ و نه ادبی ـ ادبیات را در چارچوب ترجمه‌هایی ناقص، اقامه دلیل نکنند که آخرش می‌شود بازتولید همان روش‌هایی که رادیکال‌های ادبی دهه هفتاد کردند و اگر خوب بود، نتیجه می‌داد لابد!]

● دو: زنبور، الیوت، بابک

«چقدر مهمان برای استخوان‌هایم دعوت کرده‌ای

و چقدر هم دوست داشتم از سیر تا پیاز برایم گریه کنی

سنگ‌ها به هنگام برش گریه نمی‌کنند

و تکه شدن آغاز زیبایی است

بس کن دیگر من نیز نام مادرم (کافیه) است

نام مهمان‌های تو را هم می‌گذارم لیلا / حتی مادرم

بارانی که از سمت خانقین می‌آمد همیشه نحس بود

و دهان باز قبرگبری‌ها روی لب‌هایشان خنده بود

لب‌های تو دیگر نیستند درست شبیه عکس‌های رادیوگرافی

مرگ به استخوان می‌رسد آن وقت می‌افتد به جان استخوان ...

حالا از بادها

از آن کتیبه محلی برایت بگویم

از قبله روبگردانی طوری که لحد از لحد تکان نخورد

هنوز در حیاط دبستان قدیمی است

بادی می‌آید پر از شیهه‌ی اسب ...»

شعر الفتی البته از آن «سهل‌گرایی» متمایل به «ممتنع محوری» خالی است گرچه گاه به سمت زبان سهل میل می‌کند اما چندان این میل غلیظ نیست که بتوان این شعرها را «مخاطب محور» فرض کرد یا بهتر بگویم «مخاطب عام محور»! شعر او، فاقد جذابیت‌های زبانی نیست گرچه چندان واجد این جذابیت‌ها هم نیست به کمال؛ یعنی میانه ایستاده، جایی که از یک سو به شعر دیر فهم «معنامحور» می‌رسد و از سویی دیگر، به شعر دیرفهم «زبان محور» و همیشه هم میانه ماندن، حسن نیست گاه نشانه بلاتکلیفی است تا گز کردن و میانه را گرفتن! الفتی در «هوای هرات»، چندان «حکایت محور» هم نیست یعنی رویکردی که شعر دیرفهم «معنامحور» را لااقل برای «مخاطب خاص» آماده «نتیجه‌چینی» می‌کند البته شعرها پراز ارجاعات فرامتنی است اما این ارجاعات، بیشتر محتاج پانویس‌اند تا این که در متن به هویتی مستقل بدل شده باشند.

«مرگ زنبور من بیست و سه روزه بود

زندگی تلخ عسل به پاهای تنگ من

هوای مه گرفته شهر نوزده سالگی دوشیزه گرجی

در بیمارستان بوعلی و بهاری که به خودش نمی‌رسد

در آن عکس سیاه و سیاه سوارانی

از کنار چارقاپی قصر شیرین با سرعت می‌گذرند

نامه‌ای دیگر به «الیوت»

از شمال غرب ایران در شهر وهمی بابک ...»

با این اوصاف، شما می‌توانید بپرسید دلیل این که نام الفتی را در چشم‌انداز «شعر دهه نود» قرار داده‌ام چیست؟ این شاعر که از هر چیز، کمی یا قسمتی را دارد و هیچ یک را به کفایت ندارد، دارد؟

به گمان من، دهه بعدی شعر ایران [اگر نخواهیم به برخی روایات از جمله روایت میرشکاک استناد کنیم که استیلای جهانی انگلیسی را به معنای پایان پیشروی شعر پارسی می‌دانند که من از معتقدان این روایت نیستم که بماناد چرا!] حاصل همه آزمون‌ها و خطاهای پس از مشروطه خواهد بود و شاعرانی دارای بیشترین شانس در دستیابی به زبانی نوآورانه، سهل و ممتنع و «مخاطب عام‌پذیر» هستند که آزموده‌ها را آزموده باشند و به زمین گرم خورده باشند. ماشاءالله هزار ماشاءالله! و البته، «زبان ورزی» هم کرده باشند و بتوان بر این دقیقه هم اتکا کرد که توانایی تأثیرگذاری بر پارسی‌زبانان را، به «آنی» دارا هستند اگر باور کنند که بهترین مسیر کدام سوست؛ و الفتی، دچار چنین خصوصیتی است اگر «دچار» کلمه مثبتی باشد!



همچنین مشاهده کنید