چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مصائب اقتصادی سوسیالیسم
وقتی مساله انتخاب میان سوسیالیسم و کاپیتالیسم به عنوان دو نظام اقتصادی پیش میآید، موضوع کمی تفاوت میکند.
نویسندگان سوسیالیست هیچ گاه شک نداشتهاند که صنعت مدرن و تمامی عملکردهای کسبوکار مدرن، بدون محاسبات اقتصادی امکان پذیر نیست. تنها مهندسان نیستند که طرحهایشان را بر اساس محاسبات پیش میبرند، تجار و اهالی کسبوکار نیز درست همینطور کار میکنند. مبنای تمام محاسبات تجار این واقعیت است که در اقتصاد بازار قیمت پولی کالاها نه تنها به مصرفکننده علامت میدهد، بلکه اطلاعاتی حیاتی درباره عوامل تولید ارائه میکند. عملکرد اصلی بازار فقط تعیین هزینه مرحله نهایی فرآیند تولید و رساندن کالاها به دست مصرفکنندگان نیست، بلکه تعیین هزینه تمامی گامهایی که تا پیش از مرحله تولید باید برداشته شوند نیز بر عهده بازار است. کل نظام بازار بر اساس این واقعیت میگردد که در ذهن تجار و کسبهای که برای به کارگیری عوامل تولید با یکدیگر رقابت میکنند تقسیم کاری محاسبه شده وجود دارد، حال این عوامل تولید چه نظیر مواد خام و ماشینآلات و ابزارها فیزیکی باشند، چه در قالب نیروی انسانی که با دستمزد ارزش گذاری میشود. این نوع محاسبه توسط اهالی کسبوکار بدون وجود قیمتهایی که بازار اعلامشان میکند، امکانناپذیر است.
در لحظهای که بازار را کنار بگذارید کاری که سوسیالیستها خواهانش هستند در واقع تمام محاسبات و برآوردهای مهندسان و فن شناسان را بیفایده ساختهاید. فن شناسان ممکن است تعداد بسیار زیادی پروژه به شما پیشنهاد کنند که همگی به لحاظ علم طبیعی به یک اندازه محتمل باشند؛ اما این محاسبات بازاری است که نشان میدهد به لحاظ اقتصادی کدام پروژه مزیت بیشتری دارد.
مسالهای که اینجا مدنظر دارم بنیان محاسباتی اقتصاد سرمایهداری در تقابل با سوسیالیسم است. واقعیت این است که محاسبه اقتصادی و از آنجا تمامی برنامهریزیهای تکنولوژیک، تنها زمانی ممکن هستند که قیمتهای پولی وجود داشته باشد. آن هم نه فقط برای کالاهای مصرفی، بلکه همچنین برای عوامل تولید. به این ترتیب برای مواد خام، برای تمامی کالاهای نیمه ساخته و ابزار و ماشینآلات نیز باید بازار مخصوص خودشان وجود داشته باشد. همچنین برای نیروی کار و انواع خدماتی که انسان میتواند ارائه کند.
وقتی این واقعیت کشف شد، سوسیالیستها نمیدانستند چه پاسخی باید به آن بدهند. برای ۱۵۰ سال آنها میگفتند: «تمامی پلیدیهای دنیا ناشی از وجود بازار و قیمتهای بازاری است. ما با الغای بازار و اقتصاد بازار، نظامی را جایگزین میکنیم که در آن هیچ خبری از قیمت و بازار نباشد.» آنها میخواستند مشخصهای که مارکس «آن را خصلت کالایی» مینامید را از نیروی کار و کالاها بگیرند.
نویسندگان سوسیالیست که در مواجهه با این پرسش ابتدا هیچ پاسخی نداشتند، در نهایت گفتند: «تمامی بازار را ملغی نمیکنیم، تظاهر میکنیم که بازاری وجود دارد؛ مثل کاری که بچه در مدرسه میکنند ما ادای بازی بازار را در میآوریم.» اما همه میدانند که وقتی بچهها در مدرسه بازی میکنند، هیچ چیز عملی یاد نمیگیرند. کارشان تنها تمرین است، سرگرمی. میتوان با خیلی چیزهای دیگر هم بازی کرد و سرگرم شد.
البته این مسالهای بسیار پیچیده و دشوار است که پرداخت تمام و کمال آن در این یادداشت مختصر نمیگنجد. در کتابهایم به تفصیل آن را حلاجی کردهام؛ بنابراین میخواهم پیشنهاد کنم که اگر به بنیادهای مساله امکانناپذیر بودن برنامهریزی و محاسبات اقتصادی در سوسیالیسم علاقه مند هستید، کتاب من به نام «عمل انسانی» را بخوانید.
همچنین اقتصاددانی نروژی به نام تریگو هوف نیز کتاب خوبی در این باره نوشته است. اگر میخواهید یک جانبه نیز به قضاوت ننشینید پیشنهاد میکنم که کتاب اقتصاددان مشهور لهستانی اسکار لنگ را که بسیار هم سوسیالیستی است در این باره بخوانید. لنگ در دانشگاهی آمریکایی اقتصاد تدریس میکرد، بعد سفیر لهستان شد و پس از آن هم به کشورش بازگشت.
شاید بپرسید «پس روسیه چطور؟ روسها چطور این مساله را مدیریت میکردند؟» باید گفت مساله روسیه تفاوت داشت. آنها نظام سوسیالیستیشان را در جهانی پیاده میکردند که تمام عوامل تولید و تمام مواد خام قیمت داشت؛ بنابراین میتوانستند برای منظور خودشان، برای برنامهریزی، از قیمت بازارهای جهانی استفاده کنند و از آنجا که میان شرایط روسیه و آمریکا تفاوتهای مشخصی وجود دارد، نتیجه این میشود که خیلی اوقات روسها انجام کارهایی را منطقی و مناسب برآورد میکنند که آمریکاییها احتمالا هیچ توجیه اقتصادی در آن نخواهند دید.
«تجربه شوروی» هیچ چیزی را ثابت نمیکند. درباره مشکل اساسی سوسیالیسم، مساله محاسبات، هیچ چیز به ما نمیآموزد، اما آیا میتوان از آن به عنوان یک تجربه سخن گفت؟ عقیده من این است که در حوزه اعمال انسان و اقتصاد چیزی به نام تجربه علمی وجود ندارد. در حوزه اعمال انسان نمیتوان تجربه آزمایشگاهی کرد؛ زیرا تجربه علمی نیازمند آن است که یک عملی قابلتکرار باشد یا اینکه در هر زمان تنها یک عامل تغییر کند. مثلا اگر به بدن یک حیوان سرطانی نوعی دارو تزریق کنید، نتیجه میتواند از میان رفتن سرطان باشد. میتوانید همین آزمایش را با حیوانات مختلفی که از بدخیمی مشابهی رنج میبرند نیز تکرار کنید. اگر به برخی این دارو تزریق شود و به برخی دیگر خیر، آنگاه میتوان نتایج را مقایسه کرد. در حوزه اعمال انسان چنین کاری شدنی نیست. در حوزه عمل انسان تجربه آزمایشگاهی بیمعنا است.
تجربه شوروی تنها نشان میدهد که سطح زندگی در آنجا با سطح زندگی در کشوری که اغلب نماد سرمایهداری تصور میشود، یعنی آمریکا، اختلاف نجومی دارد.
البته روشن است که اگر همین را به یک سوسیالیست بگویید جواب خواهد داد: «روسیه حرف ندارد.» شما میگویید: «شاید حرف نداشته باشد، اما استاندارد زندگی خیلی پایینتر است.» بعد او جواب خواهد داد: «بله، اما یادت باشد که پیش از آن روسها از حکومت تزارها چه کشیده بودند و جنگ جهانی نیز ویرانشان کرده بود.»
نمی خواهم وارد بحث درست یا نادرست بودن این توجیه بشوم؛ اما اگر یکسان بودن شرایط را انکار کنید، در واقع تجربی بودن این پدیده را انکار کردهاید. آن وقت میتوانید این را بگویید: (که خیلی صحیحتر است) «پیشرفتهای حاصل از سوسیالیسم در روسیه را اگر با پیشرفتهای مشابه آمریکا در همین دوره مقایسه کنیم، میفهمیم که این نظام بهبود قابلملاحظهای به همراه
نیاورده است.»
در آمریکا تقریبا هر هفته، خبر درباره ابداعی تازه یا بهبودی در زندگی میشنوید. این پیشرفتها توسط کسبوکار ممکن شده است؛ چون هزاران هزار نفر در قالب این کسبوکارها شب و روز به دنبال یافتن شیوههای تازهای برای برآوردن بهتر نیاز مصرفکنندگان یا تولید ارزانتر کالاها هستد. هدفشان از این کار نوع دوستی نیست، کسب درآمد است. نتیجه نهایی افزایش معجزه آسای سطح زندگی است، چیزی که همین صد سال پیش هم تصورش غیرممکن مینمود. در شوروی که چنین سیستمی در کار نبود، پیشرفتها اصلا قابلقیاس نیست.
نکته دیگری نیز هست که باید اشاره کرد. مصرفکننده، هم خریدار است هم نوعی کارفرما. وقتی از فروشگاهی بیرون میآیید ممکن است این یادداشت را روی در ببینید که: «از خرید و حمایت شما متشکریم. به امید دیدار مجدد.» اما اگر در کشوری تمامیت خواه به فروشگاه بروید فروشنده میگوید: «یادت باشد حزب کمونیست را به خاطر وجود این کالا شکر کنی.»
در کشورهای سوسیالیستی به جای فروشنده این خریدار است که سپاسگزاری میکند. شهروند رییس نیست، رییس، کمیته مرکزی است. کمیتههای سوسیالیستی و رهبرانشان ارباب اند و مردم کاری جز اطاعت ندارند.
لودویگ میزس
مترجم: مجید حقیقی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست