دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مردی که نباید رئیس جمهور می شد
خیلی از روسایجمهور آمریکا را با ندانمکاریها و تصمیمگیریهای اشتباهشان به یاد میآوریم اما جورج بوش دیگر در این زمینه دست همه را از پشت بسته. او هم مثل بعضی از روسایجمهور سابق آمریکا در افکار عمومی کشور وضع خوبی نداشت و درصد محبوبیتش به شدت پایین بود. اما شاهکاری که بوش توانست نسبت به روسایجمهور قبلی بزند این بود که این نارضایتی عمومی از عملکرد خود را برای مدت طولانی بالا نگه دارد و در این زمینه رکورد بزند! تقریبا در تمام دوره دوم ریاستجمهوری جورج بوش، فریاد مردم آمریکا و رهبران کشورهای دیگر دنیا از بابت سیاستهای او بلند بود و البته این صداها به جایی هم نمیرسید. در داخل آمریکا هم اوضاع بهشدت در اواخر دوران ریاستجمهوری بوش خراب بود و مردم از لحاظ اقتصادی و کاری اصلا از اوضاعشان راضی نبودند. شاید اگر هر کس دیگری رئیسجمهور آمریکا بود، به خودش میآمد و سعی میکرد به علل چنین نارضایتی فراگیری فکر کند. اما خب میدانید که جورج بوش اصلا آدم این کارها نیست. او این نارضایتیها را به حساب توانایی خودش در تصمیمگیریهای عجیب و غریب و شنا کردن در خلاف جهت آب میگذارد و خیلی هم از آن راضی است. هر شاهد و مدرکی هم که در رد این ادعای او بیاورید، بوش باز هم این رویه را به حساب تیزهوشی خودش میگذارد و فکر میکند دلیلی ندارد که به خواستهای عمومی توجه کند. در این چند سال هرچه درصد محبوبیت بوش پایینتر آمد، او بیشتر حس میکرد کار درستی انجام داده.
محور اصلی استدلالهای جورج بوش در خصوص دوران ریاستجمهوریاش این است که او جلوی تکرار حملات ۱۱ سپتامبر به آمریکا را گرفته. بوش دائما این استدلال را تکرار کرده و دلش میخواهد که مردم آمریکا نیز او را ناجی خود فرض کنند و بگویند اگر بوش نبود چه بلاها که سر ما نمیآمد! بوش در عین حال این استدلال را برای خاموش کردن صدای انتقادها از عملکردش کافی میداند و فکر میکند اصلا جایی برای انتقاد در این خصوص وجود ندارد.
جالب اینجاست که بوش دائما تاکید دارد که تصمیماتش را با اتکا به اطلاعات محرمانه و سری گرفته و اصلا روح مردم آمریکا هم از عمق و ابعاد خطرات تروریستی که تهدیدشان میکرده خبر ندارد. او همیشه راجع به این موضوع به صورت کلی حرف میزند و البته اقدامات نجاتبخش دولت خودش را هم در این خصوص ذکر میکند. حالا اینکه دولت بوش این اطلاعات سری را از طریق شکنجه زندانیان گوانتانامو به دست آورده یا از راهی دیگر؛ اصلا اهمیتی ندارد. بوش کاری کرد که حالا حتی اصطلاح <تکنیکهای جمعآوری اطلاعات> هم طنین بدی در گوش آمریکاییها داشته باشد و زندانیان گوانتانامو را جلوی چشمشان بیاورد.
در مسائل دیگر هم رویکرد بوش تقریبا همینطور بوده است. مثلا اینکه برنامه نجات مالی آمریکا موافقان و مخالفان زیادی داشت اما بوش به این مساله توجه چندانی ندارد و فقط دائما تاکید میکند که اگر دولت او نبود، اوضاع حتما بدتر از اوضاع فعلی میشد!
البته هیچکس در آمریکا نمیتواند ادعا کند <تهدیداتی> که بوش از آنها سخن به میان آورده و به آنها متوسل شده اصلا وجود خارجی نداشتهاند. اما وقتی هیچ راهی برای باور کردن حرفهای یک رئیسجمهور وجود ندارد، باید به آنهایی که با دیده تردید به اظهارات بوش توجه میکنند حق داد و البته شکی نیست که دیک چنی معاون بوش در ایجاد و تشدید بیاعتمادی مردم آمریکا به دولت بوش نقش بسیار مهمی داشته است.
یادم هست یک روز که چنی در برنامه <نیوزاور> شرکت کرده بود، با پرسشهای زیادی در خصوص سیاستهای جنگطلبانه دولت بوش مواجه شد. چنی در جواب تمام این انتقادات بهشدت از حمله به عراق دفاع کرد و بار دیگر سعی کرد القاعده و صدام حسین را به هم ربط بدهد. مجری برنامه از چنی پرسید چطور میشود که در یک کشور دموکراتیک، دولت اینچنین بر خلاف نظر مردم رفتار کند. فکر میکنید چنی چه جوابی داد؟ گفت <اقدام دولت بوش در حمله به عراق برای تامین امنیت ملی آمریکا بوده و اگر مردم آمریکا با این حمله مخالف بودند میتوانستند برای دور دوم انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به بوش رای ندهند. اما انتخاب مجدد بوش چراغ سبزی بود برای ادامه رویکرد دولت بوش در عراق.> درواقع معنی حرف چنی این بود که ای منتقدها، لطفا خفه!
آنطور که باب وودوارد در یکی از کتابهایش آورده، یک روز تونی بلر نخستوزیر سابق انگلیس در جریان حرفهایش با جورج بوش اذعان میکند که در زمان حمله به عراق شک و تردیدهای زیادی داشته و وقتی نامههای خویشاوندان سربازان کشتهشده در عراق به دستش میرسد، متوجه میشود که بعضی از مردم انگلیس چقدر به خاطر حمله به عراق از او نفرت دارند. بلر بعد از تعریف کردن این ماجرا از بوش میپرسد آیا او هم چنین حسی داشته یا نه. معلوم است که بوش چه جوابی میدهد! او میگوید اصلا در مورد حمله به عراق تردید نداشته.
از همین ماجرا معلوم است که بوش اصلا علاقهای به فکر کردن درباره کارها و تصمیماتش ندارد. او در جریان سخنرانی خداحافظیاش هم همینطور بود و فقط اصرار داشت که هدف دولت او اهمیت بیشتری داشته از نحوه تامین آن هدف! او حتی در مسائل داخلی هم از خر شیطان پایین نیامد و دائم تاکید میکرد که دولتش در مورد توفان کاترینا و سایر مشکلات داخلی آمریکا خوب عمل کرده. تنها چیزی که میشد با گوش دادن و دیدن این سخنرانی گفت این بود که سخنرانی خداحافظی بوش خیلی بد بود؛ همانطور پر ادا و اصول و همانطور با نگاه از بالا؛ مثل همیشه. این مرد اصلا نباید رئیسجمهور میشد. از کسی که باعث تقویت تروریسم در دنیا شده و خودش فکر میکند جلوی تروریسم را گرفته چه انتظاری میتوان داشت؟
الئنور کلیفت
ترجمه فرزانه سالمی
منبع: نیوزویک
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب آمریکا مجلس شورای اسلامی انتخابات چین شورای نگهبان دولت حجاب دولت سیزدهم جنگ رسانه
هواشناسی شهرداری تهران تهران قتل فضای مجازی سلامت سیلاب شهرداری سازمان هواشناسی باران سامانه بارشی آتش سوزی
قیمت دلار ایران خودرو خودرو بانک مرکزی قیمت طلا قیمت خودرو بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان مسکن تورم یارانه
تئاتر محمدعلی علومی برنارد هیل تلویزیون سینمای ایران سریال مسعود اسکویی دفاع مقدس نمایشگاه کتاب صدا و سیما موسیقی سینما
دانش بنیان
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه حماس روسیه اوکراین طوفان الاقصی نوار غزه نتانیاهو ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر نساجی عبدالله ویسی رئال مادرید لیگ برتر ایران سپاهان جواد نکونام بازی بارسلونا
اینترنت اپل سامسونگ آیفون تبلیغات گوگل مایکروسافت باتری پهپاد عکاسی
سازمان غذا و دارو رژیم غذایی بیمه کاهش وزن سیگار توت فرنگی دندانپزشکی فشار خون