دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

زمانیکه نفع شخصی همه چیز نیست


زمانیکه نفع شخصی همه چیز نیست

مدلهای سنتی اقتصاد فرض می کنند که افراد به طور مطلق منفعت طلب هستند اگر انسان اقتصادی بازیگر عقلایی کلیشه ای این مدلها یک کیف پول در پیاده رو پیدا کند, پولهای کیف را بر می دارد او هرگز در رستورانی که مجددا به آنجا نخواهد آمد انعامی به پیشخدمت ها نخواهد داد

مدلهای سنتی اقتصاد فرض می کنند که افراد به طور مطلق منفعت طلب هستند. اگر "انسان اقتصادی"- بازیگر عقلایی کلیشه ای این مدلها- یک کیف پول در پیاده رو پیدا کند، پولهای کیف را بر می دارد. او هرگز در رستورانی که مجددا به آنجا نخواهد آمد انعامی به پیشخدمت ها نخواهد داد.

او هرگز در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نمی کند و رای هم نخواهد داد و کمتر پول یا زمانی را به طور ناشناس و گمنام برای مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری و دفاع از یک فرد خاص اختصاص خواهد داد. این وضعیت ناشی از مساله سواری مجانی، یکی از ستونهای اصلی نظریه انتخاب عقلایی است. مساله همانطور که توسط منکور اولسون در کتاب کلاسیک وی با عنوان "منطق کنش جمعی" نیز توصیف شده، این است که حتی آنهاییکه در اهداف سیاستی ( مبارزه انتخاباتی) یک کاندیدای ریاست جمهوری سهیم می شوند هیچگونه مزیت قابل توجهی در نتیجه اختصاص وقت و پولشان به این امر دریافت نمی کنند. گذشته از این که هر فرد با اهدای پول نقدی معادل ۲۳۰۰ دلار که بر اساس قانون می تواند به کاندیدای مورد نظر خود کمک کند، حتی کمک کنندگان به کاندیدا که حداکثر کمک را مبذول داشته اند باز هم هیچگونه امیدی ندارند که نتیجه انتخابات را به نفع خود تحت تاثیر قرار دهند. هیچیک از هوادران منفرد – حتی آنهاییکه تلاشهایشان منجر به کسب صدها رای برای کاندیدای مورد نظرشان می شود- واقعا به تغییر در نتیجه انتخابات امیدوار نیستند.

اگر چه ممکن است منطق مساله سواری مجانی متقاعد کننده باشد، اما رفتار مردم ] در زمان نتخابات[به طور قابل توجهی بسیاری از پیش بینی های مبتنی بر تحلیل سواری مجانی را بهم می ریزد. برای مثال در ماه گذشته، سناتور حاضر در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری، باراک اوباما بیش از ۳۲ میلیون دلار از سوی بیش از ۲۵۰۰۰۰ فرد کمک کننده و هوادار خود دریافت کرد و تعداد عظیمی از داوطلبان را وارد این حوزه کرد. سایر مبارزین انتخاباتی نیز به طور مشابه از تمایل حامیان خود برای کنار گذاشتن (رها کردن و بی خیال شدن) منفعت شخصی خود به یک سو بهره مند شدند.

حامیان پر و پا قرص مدلهای منفعت شخصی گاهی اوقات با درگیری در کارزار مبارزات انتخاباتی با نتیجه عکس مدلهای خود روبرو می شوند. هواداران به انواع مختلفی از مزایای شخصی دست می یابند. برای مثال آنها اغلب افراد سرشناس را ملاقات می کنند یا ممکن است در مورد فرصتهای شغلی جذاب چیزی یاد بگیرند. حامیان اصلی کاندیداها پس از اینکه کاندیدای مورد نظرشان بازی را برد اغلب از سوی سفارتها یا دیگر موقعیتهای برتر مورد لطف قرار می گیرند.

امتیازات عادلانه بویژه در مورد " کمک کنندکان خاص" - آن دسته از کمک کنندگانی که کمکهای صدها هزار تن از دوستان و انجمن ها را جمع آوری می کنند- به کار می رود و آنها مزد زحمت و طرفداری خود را دریافت می کنند. اما میلیونها نفر دیگر که کمک های نقدی ناچیزی به کاندیدای مورد نظر خود می کنند چطور؟ زن سالمندی که از کارولینای جنوبی تنها ۳.۰۱ دلار برای کاندیدای منتخب خود ارسال می کند مطمئنا انتظار ندارد که در ژانویه آینده به عنوان سفیر دادگاه جیمز انتخاب شود و در مورد هوادارانی که تلفن بانکها را از خانه جواب می دهند یا آنهایی که وظایف دیگری دارند و فرصت کمی برای تعامل اجتماعی دارند چطور؟

( به عبارت دیگر منفعت آنها در نتیجه فعالیت تبلیغاتی برای کاندیدای مورد نظر خود چیست و چرا در انتخابات شرکت می کنند؟) زمانیکه از چشم مدلهای سنتی منفعت شخصی به این موضوع نگاه می کنیم، چنین رفتارهایی معادل با پدیده زمین شناسیِ غیر ممکنِ جریانِِ سربالاییِ رفتنِ آبِ رودخانه است. اغلب به نظر می رسد شرایط لازم برای دیگری، چیزی بیش از حوزه شخصی و ابزارهایی است که محدود به حوزه سیاسی است. برای مثال طرفداران تیم های ورزشی، اغلب نسبت به تحلیل استاندارد هزینه- فایده بی توجه هستند....

محققین در تقاطع اقتصاد، روانشناسی، جامعه شناسی و سایر رشته ها نکات جالب توجهی برای گفتن در مورد ماهیت خلاف قاعده کنش جمعی دارند. آلبرت هیرشمن اقتصاددان موسسه مطالعات پیشرفته پرینستون یکی از نخستین کسانی بود که به طور جدی با این موضوع درگیر شد. او در کتاب سال ۱۹۸۲ خود با عنوان "دگردیسی مشغولیتها" تصدیق می کند که نفع شخصی در واقع در برخی ادوار حس غالب بر رفتار انسانها بوده است. اما او معتقد است که در طول زمان، مردم شروع به تجربه نارضیاتی هایی از مصرف کالاها می کنند. زمانیکه استانداردهای مصرف به طور تدریجی افزایش می یابد مردم باید برای ارتقاء جایگاه خود به سختی کار کنند. سطوح استرس زا ظهور می کنند.

در نتیجه اهمیت مصرف شخصی، مردم تمایل کمتری پیدا می کنند تا منابع ] مالیو غیر مالی[ خود را به حوزه عمومی اختصاص دهند، که روبه زوال می رود. در مقابل و در پشت صحنه، مصرف کنندگان سرخورده از مصرف شخصی به طور فزاینده ای آماده پذیرش درخواستهای مطرح شده از سوی گردانندگان و سازمان دهندگان جنبشهای اجتماعی هستند. سرانجام، هیرشمن دستاورد خود را پیشنهاد می کند. تعداد رو به افزایشی از مردم از تعقیب نفع شخصی دست برداشته و انرژی خود را به اهداف جمعی و همگانی اختصاص می دهند. مساله سواری مجانی با دیدن این رفتار مردم متوقف می شود، نه تنها بدلیل اینکه مردم ارزش کمتری برای مصرف شخصی قائل هستند بلکه بدلیل اینکه رضایت خاطری را در نتیجه کنش مشارکتی برای کسب کالای عمومی بدست می آورند.

اینجاست که فعالیتهایی که با استفاده از مدلهای نفع شخصی به مثابه هزینه تلقی می شدند اکنون به مثابه منافع مشاهده می شوند. در محاسبات هیرشمن نیز یک پویایی مشابه بر تعقیب کنش جمعی حاکمیت می کند. اگر چه معمولا جنبشهای اجتماعی حکم بر سرسپاری اساسی چنیدن ساله می دهند، اما در برخی موارد تعهد حامیان این جنبشها شروع به تزلزل و لغزش می کند.

شاید یک دلیل این تزلزل و لغزش در وفاداری به جنبش اجتماعی این است که آرمانی که ارزشهای رفتاری قابل تحسین و تمجید را تعریف می کند از اساس تغییر می کند؛ زمانی که تعداد فزاینده از مردم به طور فعال خود را به تعقیب فضیلت اجتماعی و مدنی ملزم می کنند، کسب تائیدیه اخلاقی برای آن از سوی هواداران دشوار تر می شود. زمانیکه برخی از هوادارانِِ دلسردو بی انگیزه، جنبش اجتماعی را برای تعقیب نفع شخصی خود رها می کنند، بقای پیوندهای اجتماعی نیز به طور مشابه فشاری شدیدی را تحمل می کنند و در همین لحظه دوباره چرخه تکرار می شود و مردم به سوی مصرف شخصی خود روی می آورند. هیرشمن بر اساس پژوهش غیر رسمی انجام شده در زمینه جنبشهای اجتماعی امریکایی قرن بیستم، نتیجه گیری می کند که این سیکلها ( از حوزه شخصی به حوزه همگانی و بر عکس) عمری نزدیک به ۲۰ سال دارند. اما گاهی اوقات نیز بیشتر طول می کشد تا تکرار شوند.

بسیاری از مردم این پاسخ را با درخواست اوباما برای تعهد مدنی با پاسخ به درخواستهای مشابه جان اف کندی در دهه ۱۹۶۰ مرتبط می دانند. بنابراین، بسیاری از اقتصاددانان نسبت به این موضوع بدبین هستند. برای مثال میلتون فریدمن برنده نوبل اقتصاد در آغاز فصل نخستین کتاب "سرمایه داری و آزادی" به نقل قول سخنرانی افتتاحیه کندی می پردازد که در آن کندی گفت " نپرسید کشورتان چه می تواند برای شما انجام دهد ، از خود بپرسید شما می توانید برای کشورتان چه کاری انجام دهید". فریدمن این جمله را مبهم و غامض دیده و معتقد بود که این جمله "بیانگر آرمانهای انسان آزاد در یک جامعه آزاد" نیست.او معتقد بود که این جمله باید تغییر کند و آن را اینگونه نوشت که "انسان آزاد نمی پرسد کشورش چه می تواند برای او انجام دهد و نمی پرسد او چه می تواند برای کشورش انجام بدهد".

به نظر می رسد که برخی از اقتصاددانان به طور مشابه از کثرت سماجتها بر کاندیداتوری اوباما گیج شده اند. اما در حالیکه ممکن است انسان اقتصادی نسبت به صداهایی که خواهان زیرپاگذاشتن و گذشتن (قربانی کردن) از کالای عمومی (مشترک) هستند بی اعتنا باشد، اما حقیقت واضح این است که بسیاری از مردم چنین صداهایی را می شنوند.

یقینا منفعت شخصی یک انگیزه انسانی مهم است، شاید حتی مهمترین انگیزه در بیشتر زمانها. اما نفع شخصی هرگز تنها انگیزه مهم نبوده است و حداقل در برخی فواصل تاریخی مدلهای محدود منفعت شخصی خط اصلی داستان را به طور کامل از دست داده اند. اکنون نیز ممکن است یکی از آن ادوار تاریخی باشد.

http://farhady.blogfa.com

محمد فرهاد