چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

یهودیت یونانی مآب


رسمیت یافتن مسیحیت به همان اندازه كه موقعیت اجتماعی و فرهنگی مسیحیان را بهبود بخشید, ظاهرا برای یهودیان ساكن در سرزمینهای روم شرقی, رخداد مطلوبی نبود و شرایط اجتماعی و زیستی آنها را دشوار نمود

یهودیان در طول تاریخ با چند مواجهه بزرگ روبرو شدند كه به تاثیر و تاثر كلی آنها منجر گردید. میلاد مسیح و پس از آن ظهور دین اسلام، از جمله این مواجهات بزرگ بودند اما پیش از اینها و در سالها و قرنهای قبل از میلاد مسیح، فرهنگ و سنت یونانی توانسته بود در عمق باورهای سنت عبرانی و حتی آموزه‌های عهد عتیق رخنه كند. ترجمه تورات به زبان یونانی و فعالیتها و آثار فیلون برای تبیین ریشه‌های تاثر فیلسوفان یونان از یهودیت، در كنار موقعیت جغرافیایی اسكندریه، زمینه‌های تحول در مفاهیم كلیدی سنت عبری را فراهم ساخت. قرنها بعد مسیحیت نیز با سنت عبرانی مواجه شد تا در تحولات آن سهیم شود و همین امر باعث پیدایش تعاملات تاریخی خاصی شد كه موضوعی بایسته برای هرگونه پژوهش و مطالعه است.

شاید نتوان تاریخ دقیق نخستین تلاقی فرهنگ عبرانی با فرهنگ یونانی و كیفیت این تلاقی را تعیین كرد، ولی بی‌تردید ترجمه یونانی تورات و فعالیتهای موثر كسانی چون فیلون اسكندرانی (Philo of Alexandria) (متولد حدود۴۰ .م) را باید دو حادثه بزرگ در تاریخ فرهنگ و كلام یهودی به شمار آورد.[i] ترجمه تورات تنها برگردان لفظی و عبارتی كتاب مقدس از زبان مبدا به زبان مقصد نبود، بلكه در این برگردان، بسیاری از آموزه‌ها و معتقدات و به‌دنبال آن روح حاكم بر آموزه‌های عهد عتیق، دستخوش دگرگونی و تحول گردید و طبیعی بود كه ازآن‌پس راه برای تاویل و تفسیرهای مجدد باز گردید.

اتفاقا از نشانه‌های اصلی این دگرگونی بزرگ، آن است كه درست پس از همین ترجمه یونانی، كتابهای قانونی ثانی[ii] در عرصه نوشته‌های ادبی ــ دینی یهود ظاهر شدند كه با توجه و تعمق در كتابها و نوشته‌های اخیر می‌توان از روح حاكم بر معانی و حتی ادبیات این نوشته‌ها ــ كه عمدتا از ادبیات كلاسیك یونانی متاثر گردیده‌اند ــ آگاه شد. اما ازآنجاكه از ذكر ملاحظات تاریخی در این نوشتار گریزی نیست، اجمالا به بررسی فشرده گذشته قوم یهود از قرن نخست پیش از میلاد به‌این‌سو می‌پردازیم تا شاید مسیر یونانی‌شدن سنت عبرانی و فرهنگ این قوم را بهتر و روشن‌تر دریابیم.

در منابع تاریخی آمده است كه پس از محاصره و حمله دولت آشور به سرزمین كهن فلسطین، این سرزمین به دو قسمت شمالی و جنوبی ــ در شمال، كشور «یهودا» و در جنوب، كشور یا سرزمین «اسرائیل» ــ تقسیم شد. دو منطقه اخیر بارها از سوی قدرتهای سیاسی و نظامی آن روزگار یعنی ایرانیها، بابلیها، آشوریها، مصریها و بالاخره رومیان مورد تصرف قرار گرفتند و البته در دوران تسلط رومیها بود كه فرهنگ یونانی و یونانی‌مآبی به عرصه فرهنگ بومی قوم یهود داخل شد و آن را متاثر ساخت.

در سال ۶۳ ق.م، كشور یهودا تحت سلطه رومیان درآمد. رومیان شخصی به‌نام هیركانوس دوم را حاكم این سرزمین كردند؛ درحالی‌كه اختیار امور در دست فردی به نام آنتی‌پاتر ادومی بود. بعدها كشور یهودا دچار اغتشاش شد و آنتی‌پاتر به قتل رسید. ازاین‌رو رومیان هیركانوس را نیز عزل كردند. پس از آن بود كه نزاع بر سر حكومت یهودا بالا گرفت تااینكه هیرودیس، فرزند آنتی‌پاتر، در سال ۳۷ ق.م حاكم یهودا شد و در زمان حاكمیت او اقدامات وسیعی در جهت آبادانی كشور یهودا و بهبودی زندگی یهودیان انجام گرفت؛ تاآنجاكه هیرودیس فرمان به مرمت معبد اورشلیم (هیكل) داد. دیری نپایید كه هیرودیس از دنیا رفت. «با مرگ هیرودیس، كشور یهودا به سه بخش تقسیم شد و سه فرزند او حاكم بر آنها گردیدند. این سه بخش عبارت بود[ند] از: یهودا، جلیل و دیگری ماورای اردن؛ كه رومیان مجموع این سه بخش را فلسطین می‌خواندند.»[iii]

البته در این‌كه نام فلسطین توسط رومیان بر این سرزمین گذارده شده باشد، تردید وجود دارد؛ زیرا این نام اولا در متون كهن و حتی خود عهد عتیق به‌كرات آمده است و ثانیا مدارك تاریخی نشان می‌دهند كه قبل از سلطه رومیان، بسیاری از ساكنان و بومیان این سرزمین آن را به نام فلسطین ــ و نه كشور «یهودا» ــ می‌شناخته‌اند.[iv]

با نزدیك‌شدن به سالهای تولد و نبوت حضرت عیسی(ع)، به تاریخ بنی‌اسرائیل برگی دیگر افزوده شد كه از حساسیت و موقعیت خاصی در كل تاریخ و به‌ویژه تاریخ این قوم برخوردار است. این حساسیت ازیك‌سو به فضای فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی یهودیان فلسطین در قرن اول ق.م و زمینه‌هایی كه رسالت عیسوی در آن ظاهر شد، بازمی‌گردد و ازسوی‌دیگر با گزارش منابع تاریخی موجود ــ و البته عمدتا ناقص یا مخدوش ــ درخصوص زندگی، احوالات و پیام این پیامبر بزرگ الهی ارتباط می‌یابد. بررسیهای گسترده تحلیلی و انتقادی به‌ویژه در دوره‌های اخیر درباره گزارشهای مربوط به این مقطع تاریخی در میان منابع یهودی ــ مسیحی موجود، اصالت برخی روایتهای آنها را بسیار مخدوش ساخته است. از مهمترین دلایل بروز این تردیدها ــ كه به‌نوبه‌خود انگیزه مطالعات انتقادی را افزون ساخته است ــ وجود ناسازگاریهای متعدد در این گزارشها می‌باشد؛[v] ضمن‌آنكه معلوم شده است برخی روایتها و نوشته‌هایی كه تاكنون به‌عنوان منابع مورد اعتماد تلقی می‌شدند، از دقت و حتی امانت‌داری كافی برخوردار نیستند. ازجمله این منابع، می‌توان به كتاب اوزبیوس (Eusebius) و یا گزارشهای سووتونیوس (Suetonius) در قرن اول و دوم میلادی اشاره كرد كه دیگر همانند قبل به‌تنهایی قابل استناد و ارجاع نیستند.[vi] حتی گزارش تاریخی شخصی مانند یوسفون (Uosephus) (۳۷ــ۹۷ ق.م) كه در كتاب روزگار باستان یهودیان درج شده و از مهمترین منابع تاریخی قدیم به‌شمار می‌رود، دیگر نمی‌تواند چندان دقیق تلقی گردد.

در اینجا قصد پرداختن به كم‌وكیف گزارشهای منابع مذكور درباره وضعیت بنی‌اسرائیل و به‌ویژه مواجهه و رفتار آنان با دین و پیامبر جدید ــ یعنی حضرت عیسی(ع) ــ را نداریم، ولی اجمالا اشاره كنیم كه باتوجه‌به‌این‌معناكه عیسای تاریخی مسیحیان، در فضای منجی‌گرایانه بنی‌اسرائیل ظهور كرد اما جز تعداد اندكی از یهودیان فلسطین به وی ایمان نیاوردند و اكثر آنها به مخالفت با او پرداختند، لاجرم یهودیان در منابع تاریخی خود ضمن تغافل و تجاهل از ظهور پیامبری الهی به‌نام عیسی مسیح، یا اساسا ذكر و نامی از او به میان نیاورده‌اند و یا اگر هم تذكری بدین مطلب داشته‌اند، این تذكر را بسیار رقیق، كمرنگ و در حد یك حادثه عادی و معمولی تصویر كرده‌اند. تاسف‌بارترآنكه حتی گزارشهای موجود در منابع مسیحی نیز از تصرف و تاثیر عناصر تحمیلی یهود و آموزه‌های عهد عتیق مصون نمانده‌اند و چنانكه گفته خواهد شد، در عهد جدید و در منابع عمومی تاریخی مسیحیت، عیسی(ع) صرفا در حد یك موعظه‌گر یهودی كه در كنار رود اردن به دست یحیای تعمیددهنده، تعمیدشده و آنگاه به سوی اورشلیم روانه گردیده و پس از منازعات چندی با كاهنان معبد اورشلیم، به صلیب كشیده شده، تنزل یافته است!


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید