یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

آرمانی که دیگر نیست


آرمانی که دیگر نیست

سینمای اجتماعی ایران نام های بی شماری را به خود دیده است اما بدون شک سامان سالور با نوع نگاهش به مناسبات اجتماعی جامعه ایرانی یکی از ذخیره های کارگردانی آینده به شمار میآید …

سینمای اجتماعی ایران نام های بی شماری را به خود دیده است اما بدون شک سامان سالور با نوع نگاهش به مناسبات اجتماعی جامعه ایرانی یکی از ذخیره های کارگردانی آینده به شمار میآید و قطعا مخاطبی که دو اثر چند کیلو خرما برای تدفین و ترانه تنهایی تهران را دیده است از چرخش جالب این کارگردان به سوی فیلمی جنگی حیرت زده شده است اما به دلیل نوع روایت بکری که در ابتدا قالبی طنز برای آن در نظر گرفته شده بود و سپس بنا بر مصالح به یک درام سوزناک تغییر یافت می توان نوعی رضایت نسبی را از کار سالور در این اثر داشت.

فیلم، روایت فرمانده ای است که مدت ها در کما بوده و ناگهان در برهه ای که هیچکس انتظار ندارد از کما خارج شده و با شرایطی روبرو می شود که از ذهنیات آرمانیش فاصله دارد. شهری بی آرمان و گاه سیاه که گویی انسانیت و اخلاق در آن مرده است و این تصویری وارونه نسبت به جامعه تهران اوایل دهه ۶۰ را نشان فرمانده می دهد و از طریق این نگره پارادوکسیکال بر منطق روایی اثر سرو شکلی نسبتا قابل پذیرش می دهد.

پرویز پرستویی که بدون شک استاد ایفای چنین نقش هایی است با درک درست از فرآیند حسی نقش و حرکت شخصیت برپاندولی از سکون دوران کما و برآشفتگی اش پس از بیرون آمدن از کما، مخاطب را با حالات این فرمانده روبرو می کند. فیلم بسیار تلخ است و این ویژگی را از طریق بازنمایی تنهایی های یک رزمنده در جامعه بیآرمان امروز تصویر می کند. کارگردان نیز تا حدودی در انسجام بخشی میان رویدادها موفق عمل می کند اما نباید از خاطر برد که نوعی اغراق در بازسازی دوباره دوران جنگ برای فرمانده از کما خارج شده، قابل لمس است که به ویژه نوع میمیک هم جبهه ای های پرستویی که گرد پیری بر آن نشسته و لحظه ای که به صورت دسته جمعی احترام نظامی می گذارند چندان پذیرفتنی نیست.

به واقع سبک روایت گرچه تازگی دارد اما گاه منطقی در پشت چینش رویدادها ملاحظه نمی شود و همین مساله است که حتی بازی خوب پرستویی را تحت الشعاع قرار داده و نوعی درک اگزجره ای از ایفای نقش را برمدل اجرایی پرستویی مسلط می کند. البته آنچه به عنوان یک نقیصه در نوع این نقش آفرینی برشمردیم در نظرات گوناگون دارای نوسانات مختلفی است و گاه همان اغراق حسی مسلط شده بر نقش که از علت های استقبال داوران فجر از بازیگرش بود در یک نگرش دیگر به عنوان عاملی در کلیشه ای شدن اجرا برشمرده می شود و در این میان تنها نام پرستویی است که هر دو گروه را به یک انعطاف نظری درخصوص تحلیل نقش می کشاند.