دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

چین, قدرتی که ابر قدرت نیست


چین, قدرتی که ابر قدرت نیست

چین اینک در زمره قدرت های جهانی قرار دارد اما این به معنای داشتن هژمونی جهانی نیست

چه بسیارند افرادی که معتقدند چین روزی به یک ابر قدرت جهانی تبدیل خواهد شد و عده ای نیز بسیار خوش بین تر بوده و چین را اینک به مثابه ابر قدرت جهانی می پندارند .

بر اساس نظر سنجی موسسه «پیو» از بین۳۸۰۰۰ شهروند ۳۹ کشور جهان ۵۰درصد معتقدند که چین درنظام جهانی جای آمریکا را گرفته و یا خواهد گرفت. این شیوه نگرش خیل عظیمی از مردم جهان ریشه در قدرت موقت و امکاناتی دارد که چین اینک در اختیار دارد. قرار گرفتن چین در موضع یکی از قطب های برتر اقتصادی جهان، دارا بودن قلمرو وسیع،جمعیت انبوه،سلاح هسته ای و همچنین داشتن کرسی دائم در شورای امنیت سازمان ملل متحد باور به ابر قدرت بودن چین را تقویت می کند.

شاید در کنار هم قرار دادن همه این فاکتورها فرمولی به دست دهد که نتیجه آن تصورهژمونی چین در جهان است. اما با نگاه دقیق تر به مساله خواهیم دید که بسیاری از آنها صغری و کبری هائی هستند که در صحت خودشان شک و تردید وجود دارد چه رسد به اینکه بتوانند به نتیجه درست و منطقی منجر شوند.

بدون شک قرار گرفتن در موضع برتری صرفا وابسته به عنصر اقتصادی نیست. چین به دلیل تاثیری که بر نظام اقتصاد جهانی و همچنین امنیت بین الملل دارد قدرت جهانی محسوب می شود اما تا تبدیل شدن به ابر قدرت فاصله زیادی است.

آیا قدرت اقتصادی چین پایا است؟

چین اینک تولید کننده بزرگی است که از کالاهای ساده و پیش چا افتاده ای چون خلال دندان تا بازار خودرو بسیاری از کشورها را قبضه خود کرده است اما دو سوال در اینجا مطرح می شود. چرا اجناس چینی با این سرعت جهان را زیر تسط خود گرفتند؟ آیا این سلطه ادامه خواهد داشت؟

چنانکه می دانید آنچه کالاهای چینی را در جهان شهره آفاق کرده است قیمت پائین و نازل آنهاست که دلیل آن هم چیزی نیست جز نیروی کار ارزان و کیفیت پائین . اما این روند نمی تواند چندان ادامه یابد چرا این نیروی ارزان چین در اثر سیاست های جمعیتی دولت به شدت رو به پیری است و این کشور در چند سال آینده از این مزیت محروم خواهد شد و از طرف دیگر کالاهای چینی به دلیل عدم برخورداری از کیفیت اغلب مشتریانی دارد که چنانچه راه به جائی برند به احتمال زیاد گزینه های دیگری به غیر از استفاده از کالاهای چینی را انتخاب می کنند.

چندی پیش بود که در همین ایران خودمان اعلام شد که خودروی ام وی ام چینی بعد از پراید در رده آخر استاندارد خودروهای موجود در ایران قرار دارد.

البته نباید از نظر دور داشت که صادرات چین فقط مختص به آنچه به کشورهای در حال توسعه و جهان سوم فرستاده می شود نیست بلکه اجناس و کالاهائی با کیفیت های بهتراز چرخه تولید این کشور خارج می شود اما اغلب این اجناس با کیفیت با تکنولوزی بالا توسط کمپانی های خارجی ساخته می شود و در واقع نمی توان آنها را پای توسعه و پیشرفت صنایع و تکنولوژی چین نوشت.

بی سبب نیست که شمار زیادی از مردم طبقه متوسط چین در پی خروج از این کشور و گرفتن اجازه اقامت در کشور های غربی هستند چرا که توسعه اقتصادی سرزمین خود را پایا نمی دانند.

توسعه اقتصادی چین بر دو پایه متکی است اولی کمپانی های خارجی که چنانچه از این کشور خارج شوند بساط کالاهای صادراتی به کشورهای توسعه یافته برچیده می شود و دیگری نیروی کار ارزان که با توجه به حرکت چین به سوی پیر شدن جمعیت، به زودی این کشور از چنین امتیاز و بنابر این از بازار های کشور های در حال توسعه محروم خواهد شد.

حتی اگر زمان حال را ملاک قضاوت قرار داده و از آینده و آنچه در آن رخ خواهد داد چشم پوشی کنیم آمار و ارقام حکایت از چیزی به غیر از آنچه عده ای آن را برتری قدرت اقتصادی چین نسبت به آمریکا می دانند، دارد .بر اساس اعلام صندوق بین المللی پول میزان تولید ناخالص داخلی آمریکا در سال ۲۰۱۲حدود ۱۶.۲۴۵ میلیارد دلار بوده این در حالی است که این رقم در مورد چین ۸.۲۲۲ میلیارد دلار است.

در آمد سرانه چین اگرچه زیاد است اما هنوز یک دهم آمریکا است. هنوز نیمی از جمعیت چین زندگی روستایی دارند. تا زمانی که چین دارای جمعیتی است که فقیر هستند نمی تواند ابر قدرت باشد.

حال با این اوصاف آیا قدرت اقتصادی چین قابلیت برابری که هیچ، قابلیت رقابت با قدرت اقتصادی آمریکا را دارد؟

آیا جمعیت چین عامل قدرت این کشوراست؟

درست است که چین دارای نیروی کار بسیار فراوانی است اما از یک طرف امروزه با ماشینی شدن کارها، داشتن نیروی کار فراوان اگرچه اهمیت دارد ولی نمی تواند فاکتوری برای تبدیل شدن به ابر قدرت جهانی باشد و از طرف دیگر چین در دهه های آینده کشوری خواهد بود که تحت تاثیر سیاست تک فرزندی جمعیتی پیر خواهد داشت و موضوع زمانی بدتر می شود که بدانید نسل آینده ای که در چین زندگی می کند نسلی کم سواد است چرا که اکثر تحصیل کردگان و نخبگان این کشور تحت تاثیر فشار های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به خارج از این کشور عزیمت و رو به سوی همان غربی می نهند که کشورشان قرار است با آنها رقابت کند.

نسل آینده چین جوانانی هستند که علاوه بر پدر و مادر بار مسئولیت پدر بزرگ و مادر بزرگ خود را نیز یک تنه به دوش می کشند چرا که نه خواهری دارند و نه برادری.

از آنجا که بر اساس سیاست تک فرزندی، خانواده ها شانس داشتن یک فرزند دارند و در مناطق روستایی طبیعتا پسرها نیروی فعال اقتصادی برای کمک به معیشت خانواده محسوب و ترجیح داده می شوند در آینده نزدیک جمعیت چین با یک مشکل جنسیتی روبرو خواهد بود چرا که تعداد مردها بیشتر از زن ها خواهد بود.

آیا چین می تواند قلب جهان را تسخیر کند؟

اگر محبوبیت و وجهه بین المللی را به عنوان عامل موثر در ابر قدرت بودن یا شدن یک کشور در نظر بگیریم باید به این نکته توجه کنیم که درست است که آمریکا در میان برخی از کشور های اسلامی و آفریقایی طرفداران چندانی ندارد ولی کشور های اروپای غربی و قدرت هایی مانند ژاپن که خود از کلیدی ترین بازیگران عرصه بین الملل هستند با قاطعیت سنگ این کشور را به سینه زده و حتی در بسیاری از موارد دنباله رو آن هستند این در حالی است که چین هنوز قدرت تاثیر گذاری بر تصمیمات و سیاست های سایر کشورها را ندارد.

بر اساس نظر سنجی موسسه پیو اکثر پاسخ دهندگان که از ۲۶ کشور از ۳۸ کشور جهان بودند معتقدند که اقدامات چین در نظام بین الملل یک جانبه است و این بیانگر عدم توانائی چین به جلب نظر مثبت جهان به خود است .این نظر سنجی در مورد مصاحبه شونده ها در منطقه آسیا پاسیفیک نتایج بسیار بد بینانه تری داشته است به نحوی که در ژاپن ۸۹ ، در کره جنوبی ۷۹ و در استرالیا نیز ۷۹ درصد به منزوی بودن چین اعتقاد دارند. این ارقام در اروپا و در کشور اسپانیا به ۸۵ درصد در ایتالیا و فرانسه به ۸۳درصد و در بریتانیا به ۸۲ درصد می رسد .البته پکن در خاورمیانه، آمریکای لاتین و آفریقا میان مردم محبوبیت بیشتری داشته و گوی سبقت را از آمریکا ربوده است.

علاوه بر سیاست خارجی و منافع منطقه ای کشورها و دولت ها آنچه در ترازوی محبوبیت کفه آمریکا را نسبت به چین سنگین تر می کند فرهنگ است. از آنجا که آمریکا سمبل اندیشه غالب و مطلوب دنیا یعنی لیبرالیسم و دموکراسی می باشد زمینه برای هژمونی فرهنگی آمریکا در جهان فراهم شده است. این در حالی است که چین وارث یک ایدئولوژی شکست خورده به نام کمونیسم است به نحوی که اینک جوانان این کشور نیز جذب فرهنگ و اندیشه آمریکائی شده و به آن رغبت نشان می دهند. به لحاظ سیاسی نیز چین دارای حکومتی تک حزبی با قدرت برتر کمونیست ها است و همین در آینده منشا مشکلات داخلی زیادی خواهد بود.

وقتی تاریخ و جغرافیا هم به کمک آمریکا می آید

گاهی همه عوامل خواسته و نا خواسته دست به دست هم می دهند تا کشوری را به عرش بکشانند.

آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم پیروز میدان کارزار بود. آغازجنگ سرد موقعیت ایالات متحده را در جهان به عنوان یک قطب تقویت و با فروپاشی شوروی ،واشنگتن صاحب هژمونی جهانی شد . این در حالی است که چین چنین شانس تاریخی را نیاورده است.

از نظر موقعیت جغرافیائی نیز در حالی که آمریکا در منطقه ای قرار دارد که همه کشورها ضعیف هستند چین در کنار قدرت هایی چون روسیه، ژاپن، هند و کره جنوبی قرار دارد و از طرفی قدرت های درجه دو این منطقه مانند ویتنام و اندونزی نیز با دید شک به چین نگریسته و تلاش می کند تا پیوند های خود را با واشنگتن و ژاپن محکم تر کنند.

با وجود قدرتی به نام کره که از متحدان آمریکا است پکن نمی تواند به قدرت هژمون آسیا و منطقه آسیای جنوب شرقی تبدیل شود.اگر کشوری نتواند در منطقه خود هژمون باشد چطور می تواند هژمون جهانی باشد؟

علاوه بر همه عوامل بالا چین کشوری است با ملیت ها و مذاهب گوناگون (اشاره به تبت و سین کیانگ و تایوان) که از قضا تمایلات تجزیه طلبانه نیز دارند این به آن معنا است که این کشور باید سالانه مبالغ هنگفتی از منابع مالی و نیروهای نظامی خود را صرف مقابله با گروه های داخلی کند.این مشکلات باعث می شود که پکن وقت کمتری برای اعمال و نشان دادن قدرت خود در عرصه خارجی پیدا کند.

چین اینک در زمره قدرت های جهانی قرار دارد اما این به معنای داشتن هژمونی جهانی نیست. مشکلاتی مانند پیری جمعیت، اختلافات با مسلمانان سین کیانک ، بودائی های تبت و جدائی طلبان تایوان، عدم محبوبیت نظام سیاسی و فساد گسترده سیاسی و اقتصادی دولت ، عدم اقبال جهانی و در چنته نداشتن چیزی برای عرضه به افکار جهانی مشکلاتی است که چین باید آنها را مرتفع کند تا شاید بتواند روزی در صورتی که قدرت آمریکا افول کند خود را در جائی که اینک آن کشور قرار دارد ببیند.

نویسنده: آرین پورقدیری

منبع: روزنامه اصفهان امروز