سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
واگویی درس
اقتصاد، چنان که بارها و بارها دیدهایم، علم بازشناسی پیامدهای ثانویه است. علم دیدن پیامدهای عمومی و ردگیری اثرات سیاستهای پیشنهادشده یا موجود، نه تنها بر برخی گروههای ذینفع در کوتاهمدت، بلکه بر منافع عمومی در بلندمدت است.
این آموزهای است که این کتاب به گونهای ویژه به آن دلمشغول بوده. آن را نخست در قالبی اسکلتی و به شکل طرحی کلی بیان کردیم و سپس از راه چند کاربست عملی آن، گوشت و پوست بر این اسکلت پوشاندیم، اما در میانه این مثالهای خاص، سرنخهایی از آموزهها و درسهای عمومی دیگری را یافتهایم، و باید برای بیان روشنتر این درسها بکوشیم.
حال که دیدهایم اقتصاد علم ردگیری پیامدهاست، باید فهمیده باشیم که این علم نیز مانند منطق و ریاضی، علم بازشناسی دلالتهای گریزناپذیر است. میتوان این نکته را با معادله جبری سادهای نشان داد. فرض کنید میگوییم که اگر x=۵، آن گاه x+y=۱۲. «پاسخ» این معادله آن است که y=۷، اما دلیل این نکته دقیقا آن است که محاسبه به ما میگوید که در واقع y با ۷ برابری میکند. محاسبه این نکته را مستقیما بیان نمیکند، بلکه به شکلی گریزناپذیر بر آن دلالت دارد.
آنچه درباره این معادله ساده درست است، درباره بیشتر معادلات پیچیده و مبهمی نیز که در ریاضیات به آنها برمیخوریم، صدق میکند. پاسخ از قبل در صورت مساله نهفته است و آن را باید «به دست آورد». ممکن است گاهی اوقات نتیجه برای کسی که معادله را حل میکند، مایه شگفتی بسیار باشد. حتی ممکن است حس کند که پرده از چیزی کاملا تازه برداشته است - چیزی مانند شور و هیجان کسی که «به آسمان مینگرد، هنگامی که سیارهای تازه را کشف کرده است». حس اکتشافی که این فرد درون خود تجربه میکند، میتواند به میانجی پیامدهای نظری یا عملی پاسخش توجیه شود. با این حال پاسخ از قبل در صورت مساله وجود داشته. این گونه نبوده که این پاسخ ناگهان کشف شود. چه، ریاضی به یاد ما میآورد که دلالتهای گریزناپذیر، ضرورتا دلالتهایی آشکار نیستند.
همه این گفتهها به همین اندازه درباره اقتصاد نیز صدق میکند. از این لحاظ اقتصاد را میتوان با مهندسی هم مقایسه کرد. هنگامی که یک مهندس با مسالهای درمیآویزد، نخست باید تمام حقایقی را که بر این مساله اثر میگذارند، تعیین کند. اگر پلی را برای پیوند دادن دو نقطه با یکدیگر طراحی میکند، در آغاز باید فاصله دقیق میان این دو نقطه، ویژگیهای دقیق موضعنگارانه (توپوگرافیک) آنها، بیشینه باری که قرار است این پل بر دوش کشد، توان فولاد یا دیگر مواد سازنده پل برای تحمل کشش و فشار، و کشیدگیها و فشارهایی را که ممکن است بر این پل وارد شوند، تعیین کند. بخش بزرگی از این تحقیقات واقعیت بنیاد را دیگران از پیش برای او انجام دادهاند. پیشینیانش همچنین معادلات ریاضی پیچیدهای را بسط دادهاند که او با دانستن قدرت مواد خود و فشارهایی که قرار است بر آنها بار شود، میتواند قطر، شکل، تعداد و ساختار برجها، کابلها و شاهتیرها را تعیین کند.
به همین ترتیب اقتصاددانی که حل مشکلی عملی به او سپرده شده، باید هم حقایق بنیادین مربوط به این مساله و هم نتایج ارزشمندی را که از این حقایق بیرون کشیده میشوند، بداند. سویه استنتاجی علم اقتصاد هیچ کماهمیتتر از سویه واقعیتبنیاد آن نیست.
افراد انگشتشماری پیامدهای ضروری گزارههای اقتصادی را که پیوسته بر زبان میرانند، درک میکنند. هنگامی که میگویند راه از میان برداشتن بردگی اقتصادی افزایش اعتبارات است، مثل این است که بگویند راه رویارویی با این مشکل، بالا بردن بدهیها است. اینها نامهایی گونهگون برای یک پدیده یکسانند که البته برای بهکارگیریشان از مناظری متضاد به این پدیده نگریسته شده. هنگامی که میگویند راه دستیابی به رفاه افزایش قیمت محصولات زراعی است، مثل آن است که بگویند راه رسیدن به چنین غایتی، گرانتر کردن غذا برای کارگران شهری است. وقتی میگویند که راه بالا بردن ثروت ملی پرداخت یارانههای دولتی است، در حقیقت این ادعا را بر زبان میآورند که راه نیل به این هدف بالا بردن مالیاتها است. زمانی که افزایش صادرات را به هدف اصلی خود بدل میکنند، بیشتر افراد درنمییابند که دست آخر ضرورتا افزایش واردات را به هدف عمده خود تبدیل میکنند. وقتی که تقریبا در همه شرایط میگویند که راه بهبود اقتصاد بالا بردن نرخ دستمزدها است، تنها راهی دیگر را برای بیان این نکته یافتهاند که راه بهبود، افزودن بر هزینههای تولید است.
از اینکه هر کدام از این گزارهها همچون سکه روی دیگری نیز دارند یا از اینکه گزارههای معادل آنها جذابیت بسیار کمتری دارد، ضرورتا این نتیجه در پی نمیآید که گزاره آغازین در هر شرایطی نادرست است. ممکن است گاهی اوقات افزایش بدهیها در برابر نفعی که از وجوه قرضگرفتهشده به دست میآید چندان مهم نباشد؛ مثل هنگامی که برای دستیابی به یک هدف نظامی خاص گریزی از پرداخت یارانه دولتی نیست یا هنگامی که صنعتی خاص توان این را دارد که بار افزایش هزینههای تولید را بر دوش کشد و ... ، اما در هر مورد باید مطمئن شویم که هر دو روی سکه را نگریستهایم و در همه پیامدهای طرح کنکاش کردهایم و این کاری است که به ندرت انجام میشود.
تحلیل مثالهایی که در این کتاب آوردهایم، درس جانبی دیگری را نیز به ما آموخته. این درس آن است که وقتی به کندوکاو در اثرات طرحهای گوناگون، نه تنها بر گروههای خاص در کوتاهمدت، بلکه بر همه گروهها در بلندمدت میپردازیم، نتایجی که به دست میآوریم، معمولا با نتایج حاصل از عقل سلیم همخوانی دارند. هیچ کدام از کسانی که این باورهای نادرست اقتصادی را در ذهن دارند، به چنین نتیجهای نمیرسند. منظور این باورهای نادرست است که: داشتن شیشههای شکسته و شهرهای نابودشده خوب است، خلق پروژههای بیهوده عمومی به هیچ رو اتلاف نیست، این که بگذاریم لشکرهای بیکاران به کار بازگردند خطرناک است، باید از ماشینها که تولید ثروت را افزایش میدهند و در مصرف انرژی انسانی صرفهجویی به بار میآورند ترسید، موانع پدیدآمده در برابر تولید و مصرف آزادانه بر ثروت میافزایند، کشورها با وادار ساختن دیگران به این که کالاهایشان را با بهایی کمتر از هزینه ساخت آنها بخرند ثروتمندتر میشوند، پسانداز ابلهانه یا شرورانه است و ولخرجی برایمان رفاه میآورد.
آدام اسمیت در پاسخ به سوفسطائیان زمانهاش میگفت که «آن چه در هر خانواده خصوصی دوراندیشی و آیندهنگری است، به سختی میتواند در ساحت یک پادشاهی بزرگ نادانی و بلاهت باشد»، اما آدمهای کوچکتر در میان پیچیدگیها گم میشوند. حتی هنگامی که به نتایجی آشکارا نامعقول و پوچ میرسند، نگاهی دوباره به استدلال خود نمیاندازند. خواننده بسته به باورهای خود میتواند این گفتههای بیکن را بپذیرد: «اندکی فلسفه اذهان آدمیان را به الحاد میکشاند، اما عمق در فلسفه ذهنها را به سوی دین بازمیگرداند». با این همه بیتردید درست است که دانستن کمی اقتصاد به راحتی میتواند به نتایج تناقضآلود و مضحکی که پیشتر بازگو کردهایم بینجامد، اما ژرفا در این علم انسان را دوباره به عقل سلیم بازمیگرداند. چه برای تعمق در علم اقتصاد باید به جای آنکه تنها بر پیامدهای بلافاصله آشکار یک سیاست خیره شویم، به واکاوی در همه پیامدهای آن بنشینیم.
در میانه بررسیهایمان دوستی قدیمی را نیز دوباره دیدهایم. او «انسان از یاد رفته» ویلیام گراهام سامنر است. خواننده این را از مقاله سامنر که در سال ۱۸۸۳ منتشر شد به خاطر دارد:
«به محض اینکه الف چیزی را میبیند که از نظر او نادرست است و ب از آن رنج میبرد، الف درباره آن با ج صحبت میکند و سپس الف و ج پیشنهاد میکنند که قانونی برای درمان این مصیبت و کمک به ب تصویب شود. قانون آنها همواره آنچه را که د باید برای ب انجام دهد یا در بهترین حالت، آنچه را که الف و ج و د باید برای او انجام دهند تعیین میکند. ... آنچه که من میخواهم انجام دهم، این است که دنبال ب بگردم. ... من او را «انسان از یاد رفته» میخوانم. ... او کسی است که هیچ گاه در نظر آورده نمیشود. قربانی اصلاحطلبها، ناظران ناآگاه اجتماعی و انسانهای نوعدوست میشود و امیدوارم پیش از آنکه کتاب را به پایان برم، نشان دهم که او هم به خاطر شخصیتش و هم به دلیل فشارهای زیادی که بر دوشش گذاشته شده، سزاوار توجه است.
این کنایهای تاریخی است که در دهه ۱۹۳۰ که این عبارت «انسان از یاد رفته» دوباره زنده شد، نه برای ب بلکه برای د به کار رفت و ب که از او خواسته میشد که باز هم از «د»های بیشتری پشتیبانی کند، بیش از هر زمان دیگری از یادها رفت. این ب، انسان از یاد رفته است که همواره از او خواسته میشود با پرداخت هزینه گشادهدستیهای سیاستمداران، خون دل زخمی آنان را بند آورد.
کنکاشمان بر روی درس کامل نمیشود اگر پیش از آن که رهایش کنیم، از بررسی این نکته غفلت ورزیم که مغلطه بنیادینی که در این کتاب به آن دلمشغول بودهایم، نه به شکلی تصادفی، بلکه به گونهای نظاممند سر بر میآورد. در حقیقت این باور نادرست نتیجه تقریبا گریزناپذیر تقسیم کار است.
در جوامع بدوی، پیش از آن که تقسیم کار پدیدار شود، انسان تنها برای خود یا خانوادهاش کار میکند. آن چه مصرف میکند با آن چه تولید میکند، برابر است. همواره پیوندی مستقیم و بلاواسطه میان تولید او و خرسندیها و خشنودیهایش وجود دارد.
اما هنگامی که تقسیم کار پیچیده و دقیقی به بار میآید، این پیوند مستقیم و بیواسطه از میان میرود. من نه تمام چیزهایی را که مصرف میکنم، بلکه احتمالا تنها یکی از آنها را تولید میکنم. با درآمدی که از ساخت این یک کالا یا انجام این یک خدمت به دست میآورم، تمام دیگر کالاها و خدمات مصرفیام را میخرم. به دنبال آن هستم که قیمت تمام چیزهایی که میخرم پایین باشد، اما به نفع من است که قیمت کالاها یا خدماتی که برای فروش در دست دارم، بالا باشد. از این رو هر چند به دنبال آن هستم که همه کالاها و خدمات دیگر فراوان باشند، اما به نفع من است که همان چیزی که عرضه میکنم، کمیاب باشد. هر چه کمیابی این تنها چیزی که عرضه میکنم، در مقایسه با همه کالاها و خدمات دیگر بیشتر باشد، پاداشی که میتوانم از تلاشهایم بگیرم، زیادتر خواهد بود.
این لزوما بدان معنا نیست که دامنه تلاش یا تولیدم را محدود میکنم. در حقیقت اگر من تنها یکی از افراد پرشماری باشم که این کالا یا خدمت را عرضه میکنند و اگر رقابت آزاد در حرفه من وجود داشته باشد، این محدودسازی انفرادی در میزان تولید محصول نفعی برایم نخواهد داشت. در برابر، اگر مثلا گندم میکارم، به دنبال آنم که محصولم تا جایی که امکانپذیر است بیشتر شود، اما اگر تنها به رفاه مادی خود دلمشغول باشم و هیچ دلنگرانی انسانی نداشته باشم، خواستهام این است که محصول تمام گندمکاران دیگر تا حد امکان اندک باشد، چه به دنبال کمیابی گندم (و هر ماده غذایی که میتواند جایگزین آن شود) هستم تا محصول من با بیشترین قیمت ممکن فروخته شود.
این احساسات خودخواهانه معمولا هیچ تاثیری بر کل تولید گندم نمیگذارند. به واقع هر جا که رقابت وجود دارد، هر تولیدکنندهای وادار میشود که بیشترین تلاش خود را برای برداشت بیشترین محصول ممکن از زمینش انجام دهد. به این شیوه نیروهای خودخواهانه (که چه خوب و چه بد همواره از نیروهای دیگرخواهانه قدرت بیشتری دارند) به سوی تولید بیشینه مهار میشوند.
اما اگر گندمکاران یا هر گروه دیگری از تولیدکنندگان بتوانند با یکدیگر همراه شده و رقابت را از میان بردارند و اگر دولت چنین کاری را مجاز بداند یا تشویق کند، اوضاع دگرگون میشود. گندمکاران میتوانند دولت ملی - یا بهتر از آن سازمانی جهانی - را به این سو بکشانند که همه تولیدکنندگان را به کاهش متناسب سطح زمین زیر کشت گندم وادارد. از این راه این گندمکاران باعث ایجاد کمبود گندم میشوند و قیمت آن را افزایش میدهند، و اگر افزایش قیمت هر بوشل گندم نسبت به کاهش تولید بیشتر باشد، تولیدکنندگان گندم به مثابه یک کل وضع بهتری پیدا خواهند کرد. پول بیشتری خواهند داشت و میتوانند مقدار بیشتری را از هر محصول دیگر بخرند، اما این نیز درست است که همه افراد دیگر وضعیت بدتری پیدا خواهند کرد، چون با ثابت ماندن سایر شرایط، همه آنها مجبور خواهند بود که بخش بزرگتری از آنچه را که تولید میکنند، برای دریافت مقدار کمتری از محصول گندمکاران از دست دهند. از این رو کشور به منزله یک کل به همین اندازه فقیرتر خواهد شد. کشور به اندازه گندمی که تولید نشده، فقیرتر میشود، اما آنهایی که تنها به گندمکاران مینگرند، در این میان بهرهای میبینند و خسارت بزرگتری را که به بار آمده، درنمییابند.
و این نکته در هر حرفه دیگری نیز درست است. اگر به خاطر شرایط نامعمول آب و هوا عرضه پرتقال یکباره افزایش یابد، تمام مصرفکنندگان از آن منتفع میشوند. دنیا به اندازه این پرتقالهای بیشتر به دست آمده ثروتمندتر میشود. بهای پرتقال کاهش مییابد، اما خود همین نکته میتواند مایه آن شود که کشاورزانی که پرتقال میکارند، به منزله یک گروه فقیرتر شوند، مگر آنکه افزایش عرضه پرتقال، کاهش قیمتها را جبران کند. بیتردید اگر در چنین شرایطی محصول پرتقال من بیشتر از اندازه معمول آن نباشد، به خاطر کاهش قیمت پدیدآمده در نتیجه وفور عمومی ضرر خواهم کرد.
و آنچه که درباره تغییر عرضه برقرار است، راجع به دگرگونی در تقاضا نیز صدق میکند، چه این تغییرات به میانجی نوآوریها و اکتشافات تازه پدید آمده باشند و چه از راه تغییر در سلایق. استفاده از دستگاههای جدید پنبهچینی، هر چند میتواند هزینه خرید لباسهای کتان را برای همه کمتر کند و بر ثروت عمومی بیفزاید، اما به معنای وجود شغل برای پنبهچینهای کمتری خواهد بود. همچنین استفاده از یک دستگاه جدید نساجی که پارچههای بهتری را با سرعتی بیشتر تولید میکند، هزاران دستگاه قدیمی را منسوخ میکند و بخشی از ارزش سرمایه بهکاررفته در تولید آنها را از میان میبرد و به این ترتیب صاحبان این ماشینهای قدیمی را فقیرتر میکند. توسعه بیشتر انرژی هستهای، هر چند میتواند مواهب تصورناپذیری را برای بشر فراهم آورد، اما صاحبان معادن زغالسنگ و چاههای نفت را به هراس میاندازد.
به همان ترتیب که هیچ پیشرفت تکنولوژیکی وجود ندارد که به هیچ کسی آسیب نزند، هیچ تغییری (هر چند مثبت) نیز در سلایق یا اخلاقیات وجود ندارد که برای هیچ کس زیانبار نباشد. کاهش میل به استعمال سیگار، هزاران فروشنده آن را از کار بیکار خواهد کرد. کاهش روحیه مصرف مواد مخدر فروشندگان آن را به جستوجوی مشاغلی پردرآمدتر واخواهد داشت.
اما صرفا افرادی که این نیازهای مفسدهآمیز انسانها را برآورده میکنند نیستند که با بهبود ناگهانی در اخلاقیات عمومی صدمه میخورند. از جمله کسانی که بیشترین آسیب را در این میان میبینند، دقیقا همانهایی هستند که کسبوکارشان بهبود بخشیدن به این اصول اخلاقی است. واعظان بهانه زیادی برای گلایه نخواهند داشت؛ اصلاحطلبان دلیل فعالیت خود را از دست خواهند داد و تقاضا برای خدمات آنها کمتر خواهد شد.
اگر هیچ فرد مجرمی وجود نداشت، به وکلا، قضات و آتشنشانان کمتری نیاز پیدا میکردیم و به هیچ زندانبان و قفلساز و حتی پلیسی احتیاج نداشتیم (مگر برای انجام خدماتی مانند باز کردن گرههای ترافیکی). کوتاه سخن این که در نظام تقسیم کار به سختی میتوان تصور کرد که تمام نیازهای انسانی بیش از پیش برآورده شوند و افرادی که دقیقا برای ارضای این نیازها سرمایهگذاری کردهاند یا مهارتهایی را به سختی کسب کردهاند، دست کم به شکل موقتی آسیب نبینند. اگر پیشرفت در تمام چرخه اقتصاد کاملا همگن و یکنواخت بود، رویارویی میان منافع کل جامعه و این گروه تخصصیشده، هیچ مشکل جدیای را به بار نمیآورد. اگر در همان سالی که محصول گندم دنیا زیاد میشد، محصول من نیز به همان نسبت افزایش مییافت، اگر میزان برداشت پرتقال و تمام دیگر محصولات کشاورزی به گونهای متناسب زیادتر میشد، و اگر تولید تمام کالاهای صنعتی نیز افزایش پیدا میکرد و هزینه متوسط تولید آنها به گونهای متناسب کمتر میشد، آن گاه من به عنوان یک تولیدکننده گندم از افزایش تولید آن آسیب نمیدیدم. ممکن بود قیمتی که من برای هر بوشل گندم دریافت میکنم، کاهش یابد. شاید کل مبلغ پولی که از فروش محصول افزایشیافته خود به دست میآوردم، کمتر میشد، اما اگر همچنین به خاطر افزایش عرضه میتوانستم محصول همه افراد دیگر را با بهایی کمتر بخرم، واقعا هیچ دلیلی برای گلایه در دست نداشتم. اگر قیمت همه محصولات دیگر دقیقا به همان نسبت کاهش قیمت گندم تولید من کاهش مییافت، در حقیقت دقیقا متناسب با افزایش کل محصولم رفاه بیشتری پیدا میکردم و همه افراد دیگر نیز به همین ترتیب به شکلی متناسب از افزایش عرضه تمام کالاها و خدمات سود میبردند.
اما پیشرفت اقتصادی هیچ گاه به این شیوه کاملا یکنواخت نبوده و احتمالا هیچگاه نیز نخواهد بود. پیشرفت امروز در این شاخه از تولید و فردا در آن یکی رخ میدهد و اگر افزایشی یکباره در عرضه کالایی که من به تولید آن کمک میکنم، به وجود آید یا اگر نوآوری یا کشفی تازه باعث شود که محصول من دیگر لازم نباشد، آن گاه آن چه برای دنیا یک منفعت است، برای من و گروه تولیدی که در آن عضویت دارم، تراژدی خواهد بود.
حال آن چه که نیرومندتر از هر عامل دیگری، حتی توجه ناظران بیطرف را به خود جلب میکند، غالبا نه منفعت پراکندهشده حاصل از افزایش عرضه یا اکتشاف تازه، بلکه خسارتهای متمرکز ناشی از آن است. به این نکته توجه نمیشود که قهوه ارزانتر و بیشتری در اختیار همه قرار گرفته. آن چه که دیده میشود، تنها این است که برخی از کشاورزان قهوه نمیتوانند با این قیمتهای کاهشیافته زندگی خود را بچرخانند. افزایش تولید کفش با هزینهای کمتر از یاد میرود و آن چه به چشم میآید، گروهی از مردان و زنانی است که از کار بیکار شدهاند. کاملا درخور است که گرفتاریهای این گروهها را درک کنیم، همدلانه و دلسوزانه با آنها رفتار کنیم و برای پاسخ به این پرسش بکوشیم که آیا نمیتوان برخی از منافع حاصل از پیشرفت تخصصیشده را برای کمک به این قربانیان استفاده کرد تا نقشی مولد را در جایی دیگر بیابند.
اما راه حل این مشکلات هرگز آن نیست که دانسته و آگاهانه از عرضه محصولات بکاهیم، جلوی نوآوریها یا اکتشافات بیشتر را بگیریم یا از افراد برای ادامه انجام خدمتی که ارزشش را از دست داده است، پشتیبانی کنیم. با این همه این کاری است که دنیا بارها از راه تعرفههای حمایتی، نابودسازی ماشینها، سوزاندن قهوه و هزاران طرح تحدیدی دیگر به دنبال انجام آن بوده است. این آیین دیوانهوار دستیابی به ثروت از راه کمیابی است. آیینی است که همواره میتواند در ساحت خصوصی برای هر گروه خاصی از تولیدکنندگان درست باشد - اگر به شکلی جدا افتاده در نظر آورده شوند و بتوانند کالایی را که باید بفروشند کمیاب نگه دارند و در عین حال تمام محصولاتی را که ناگزیر از خرید آنها هستند، در اندازه فراوانی حفظ کنند، اما این مشربی است که در ساحت عمومی همیشه نادرست است. هرگز نمیتواند در همه جای چرخه درست باشد، چون صدق آن به معنای خودکشی اقتصادی خواهد بود.
و این درس ما در عمومیترین شکل آن است. چه، بسیاری از چیزهایی که هنگامی که بر یک گروه واحد اقتصادی تمرکز میکنیم در ظاهر درست هستند، وقتی که به منافع همه افراد چه در مقام مصرفکننده و چه در مقام تولیدکننده مینگریم، توهمی بیش نخواهند بود. مساله را به منزله یک کل دیدن و نه در قالب تکهپارههایی جداافتاده به آن نگریستن؛ این است غایت علم اقتصاد.
هنری هازلیت
مترجم: محسن رنجبر، نیلوفر اورعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست