سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

واقعیت نگری


واقعیت نگری

واقعیت نگری و پرهیز از خرافات در سیره پیشوایان

یكی از اصول اساسی و جدی در سیره درخشان پیشوایان الهی تكیه بر واقعیات و حقایق، و دوری و پرهیز از هرگونه بیهودگی، خرافات و بدعت‏ها است، حقیقت گرایی در سرلوحه زندگی پیامبران و امامان ( علیهم السلام) قرار داشت، چرا كه می‏دانستند بین آب و سراب فرق است و نباید این دو را درهم آمیخت، دعای هر روزه آنها این بود كه: «اللهم ارنی الاشیاء كما هی; خداوندا! امور را آن‏گونه كه هست‏به من نشان بده .» یا عرض می‏كردند: «یا رب ارنی الحق كما هو عندك; خدایا حق را همان‏گونه كه در نزد تو ست‏برای من نمایان كن .» (۱) و در فرازی از دعای بعد از نماز عشاء كه از امام صادق ( علیه‏السلام) نقل شده چنین می‏خوانیم:

«اللهم ارنی الحق حقا حتی اتبعه، و ارنی الباطل حتی اجتنبه و لا تجعلها علی متشابهین، فاتبع هوای بغیر هدی منك; خداوندا! واقعیت‏حق را به من نشان بده تا از آن پیروی كنم، و باطل رابه من بنمایان تا از آن دوری ورزم، و حق و باطل را برای من مبهم و نامشخص نكن، كه در نتیجه از

هوای نفس خود به دور از راه هدایت تو، پیروی نمایم .» (۲)

بر همین اساس مبارزه با خرافات، و راه‏های بیهوده، و طریقه‏های پوچ و غلط انداز، و هرگونه بدعت، در سرلوحه تعلیمات پیامبران و رهبران الهی بوده و هست، آنها امین و راستگو و واقع بین بودند، و چهره حق را آن‏گونه كه بود به مردم نشان می‏دادند، نه این كه سراب را به عنوان چشمه زلال آب معرفی كنند، و فریب و دغل كاری وارد شوند، و باطل را به صورت حق و یا حق را به صورت باطل نشان دهند . پیكار آنها با بت‏سرپرستی و طاغوت پرستی و هرگونه تقلید كوركورانه و خرافات، برای آن بود كه حقیقت را به مردم نشان دهند، و پیرایه‏ها را از چهره زیبای حق بزدایند، و آلودگی‏های خرافات و انحرافات را از آیینه دل بشویند، سخن آنها این بود كه: «كل بدعهٔ ضلالهٔ و كل ضلالهٔ فی النار; هر بدعتی گمراهی است، و هرگمراهی موجب آتش دوزخ است .» (۳) آنها برای حفظ دستورهای الهی از دستبرد تحریف، آن چنان مراقب بودند كه در روایات آمده: امام صادق ( علیه السلام) یادی از عصر غیبت كرد، و برای استواری قلب‏های مؤمنین، به خواندن دعای غریق سفارش نمود، عبدالله بن سنان پرسید: دعای غریق چیست؟ آن حضرت فرمود بگو: «یا الله یا رحمان یا رحیم، یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینك; ای خدا! و ای بخشایشگر مهربان، ای گرداننده دل‏ها قلب مرا بر دینت استوار و محكم كن .» عبدالله می‏گوید من این دعا را خواندم ولی بعد از جمله مقلب القلوب، جمله «و الابصار» را پیش خود افزودم . امام صادق ( علیه السلام) به من رو كرد و فرمود: «خداوند گرداننده دل‏ها و ابصار (چشم‏ها) است، ولی آنچه را كه من گفتم همان را بگو، و چیزی بر آن كم و زیاد نكن .» (۴)

از این روایت دو مطلب استفاده می‏شود، نخست این كه در عصر غیبت امام عصر (عج) بر اثر شبهات و انحرافات عقیدتی، قلب‏ها متزلزل شده و از حق فاصله می‏گیرند، باید به خدا پناه برد، و همواره برای استواری قلب و فكر، از درگاه الهی مدد جست، تا مبادا باطل جانشین واقعیت و حقیقت گردد، دوم این كه آنچه را امامان حق فرمودند، باید همان را پیروی كرد، و چیزی پیش خود بر آن نیفزود، گرچه در ظاهر آن چیز افزوده، درست‏باشد، آری امامان ( علیهم السلام) تا این اندازه مراقب حفظ حریم واقعیت‏ها بودند . به عنوان مثال یكی از اموری كه خواص و عوام را از صراط مستقیم حق منحرف می‏كند توجیه گناه است، كه دارای خطر بزرگ است، و راه‏های اصلاح را به روی گنهكار می‏بندد، و گاه واقعیت‏ها را در نظر او مسخ و دگرگون می‏سازد، مثلا ترس خود را با توجیه احتیاط، و ضعف نفس خود را با توجیه حیا، و حرص خود را به عنوان لزوم تامین زندگی، و تن پروری و كوتاهی‏های خود را به عنوان قضا و قدر توجیه می‏كند، و به راستی چه مصیبت و دردی رنج‏آورتر از این كه انسان با تحریف مفاهیم ارزشمند اسلام، با دست‏خود، حق را وارونه جلوه داده، و خود و دیگران را از راه نجات محروم می‏سازد . توجیه گناه یك نوع فریب دادن و اغفال خود و مسلمین است، ظاهری زیبا و شرعی دارد، و باطنی آلوده مانند كسی كه مواد غذایی می‏فروشد، برای جلب مشتری، روی آن را از مواد خوب، و درون آن را از مواد بد می‏گذارد . كه امام باقر ( علیه السلام) به شخصی كه چنین كرده بود فرمود: «ما اراك الا و قد جمعت‏خیانهٔ و غشا للمسلمین; تو را نمی‏بینم مگر این كه خیانت و فریب مسلمانان را جمع كرده‏ای .» (۵)

توجیهات دروغین، كه سراب را آب نشان می‏دهد، و به امور بیهوده و باطل، جلوه حق می‏پوشاند دارای انواع و اقسام گوناگون است، مانند: توجیهات عقیدتی، توجیهات سیاسی، توجیهات اجتماعی، توجیهات روانی، توجیهات فرهنگی، توجیهات نظامی، توجیهات اقتصادی و ... انسان حقیقت‏بین و واقع گرا، هرگز فریب این توجیهات را نمی‏خورد، بلكه با منطق استدلال، آن را می‏شكند و بطلان آن را فاش می‏سازد، به عنوان نمونه، هنگامی كه به فرمان یزید، امام حسین ( علیه السلام) و یارانش را كشتند، و بازماندگانشان را به صورت اسیر نزد یزید آوردند، یزید مطالبی گفت: از جمله برای فریب افكار عمومی به سر بریده امام حسین ( علیه السلام) اشاره نموده و گفت: صاحب این سر می‏گفت من برای حكومت كردن از یزید بهترم، گویا این آیه را نخوانده بود كه خداوند می‏فرماید: «قل اللهم مالك المك، تؤتی الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء; بگو خدایا مالك حكومت‏ها تو هستی، كه به هر كس بخواهی حكومت می‏بخشی، و از هر كس نخواهی حكومت را می‏گیری، هر كس را بخواهی عزت می‏بخشی، و به هر كس بخواهی ذلت می‏دهی .» (۶) بنابراین طبق این آیه خداوند مرا عزیز كرد و حكومت را به من داد، و حسین را خوار نمود، و حكومت را از او گرفت .

زینب كبری (سلام الله علیها) در فرازی از خطبه خود به یزید چنین جواب داد: ای یزید! آرام باش و چنین سخن نگو، آیا فراموش كرده‏ای سخن خداوند را كه می‏فرماید: «و لا یحسبن الذین كفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین; آنها كه كافر شدند و راه طغیان را پیش گرفتند گمان نبرند كه به آنان مهلت می‏دهیم به سودشان است، ما به آنان مهلت می‏دهیم فقط برای این كه بر گناهان خود بیفزایند، و برای آنها عذاب خوار كننده‏ای آماده شده است .» (۷)

یزید می‏خواست‏با توجیه دروغین عقیدتی، واقعیت را دگرگون كند، كه زینب (سلام الله علیها) با خواندن این آیه، خواست‏بفرماید كه تو مصداق این آیه هستی، نه مصداق آیه «قل اللهم مالك الملك ...»

● واقعیت نگری از نظر قرآن

قرآن همه را به واقعیت نگری فرا خوانده، از هرگونه اموری مانند دروغ، فریب، لهو و لغو و سخنان بی‏اساس و بیهوده كه انسان را از صراط مستقیم حق دور می‏كند بر حذر داشته است . و با صراحت می‏فرماید: «و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبیله; این راه مستقیم است، از آن پیروی كنید، و از راه‏های پراكنده (انحرافی) پیروی نكنید كه شما را از طریق حق دور می‏سازد .» (۸)

و در مورد دیگر می‏فرماید: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ... ; پس بندگانم را بشارت بده، همان كسانی كه سخنان را می‏شنوند، و از نیكوترین آنها پیروی می‏كنند، آنان كسانی هستند كه خداوند هدایتشان كرده، و آنها خردمندانند .» (۹)

و در مورد دیگر می‏فرماید: «والذین هم عن اللغو معرضون; مؤمنان از هرگونه لغو و امور بیهوده دوری می‏جویند .» (۱۰) و در آیه دیگر می‏فرماید: «و لو تقول علینا بعض الا قاویل لاخذنا منه بالیمین - ثم لقطعنا منه الوتین; اگر او (پیامبر) سخنی بی‏اساس بر ما می‏بست ما او را با قدرت می‏گرفتیم - سپس رگ قلبش را قطع می‏كردیم .» (۱۱) واژه اقاویل به معنی سخنانی است كه انسان از خود ساخته و بافته و حقیقتی ندارد .

این آیات كه نمونه‏هایی از آیات بسیار است، با تاكید ما را به حقیقت گرایی فرا می‏خواند، و از هرگونه افسانه و خرافات و امور بیهوده برحذر می‏دارد . به راستی صدمات و آسیب‏هایی كه بر اثر دوری از حقیقت در طول تاریخ بر بشر وارد شده و فكر و فرهنگ اصیل بشر را تخریب و تحریف و منحرف ساخته، از ناحیه هیچ چیزی نرسیده است . بنابراین باید خطر آن را شناخت، و با دوری از بیهودگی‏ها و خرافات از پوچی و بی‏محتوایی خارج شد . و این درس بزرگی است كه قرآن به ما آموخته و ما را متوجه خطر عظیم بیهوده‏گرایی نموده است .

● چند نمونه از برخورد شدید پیشوایان با خرافات

مبارزه با خرافات و بیهودگی‏ها در سرلوحه برنامه پیامبران و امامان ( علیهم السلام) بود، پیامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من مشی الی ساحر او كاهن او كذاب یصدقه بما یقول فقد كفر بما انزل الله من كتاب; كسی كه به سوی جادوگر یا كاهن یا دروغگو برود تا آنچه را او می‏گوید تصدیق كند به كتاب‏های آسمانی كه خداوند نازل كرده كافر شده است .» (۱۲)

امام علی ( علیه السلام) می‏فرماید: «من مشی الی صاحب بدعهٔ فوقره فقد سعی فی هدم الاسلام; كسی كه به سوی بدعت گذاری برود و او را احترام كند، در ویران كردن بنای اسلام كوشش نموده است .

و از نصایح امام كاظم ( علیه السلام) به هشام این است كه فرمود: «اگر در دست تو گردویی باشد و همه مردم بگویند گوهر است، به حال تو سودی ندارد، و اگر در دست تو گوهر باشد و همه مردم بگویند گردو است‏به حال تو ضرری ندارد، با این كه می‏دانی گوهر است .» (۱۳) یعنی واقعیت را محور قرار بده، نه سخن مردم را، جو زده نباش بلكه واقعیت نگر باش .

پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان ( علیهم السلام) با هرگونه افراط و تفریط، و غلو و تاویلات صوفیانه، و تحریف‏های لفظی یا معنوی كه به وسیله افراد مرموز انجام می‏گرفت، به شدت دوری می‏جستند، و ساده لوحان فریب خورده را از خطر گرایش به این امور هشدار می‏دادند، و با مطرح كردن توحید ناب، از هرگونه شرك و بت پرستی و خرافه‏گرایی اظهار نفرت می‏نمودند، كه به عنوان نمونه نظر شما را به چند مورد جلب می‏كنیم:

۱) هنگامی كه پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) سه ساله بود، نزد مادر رضاعی خود حلیمه سعدیه دربادیه‏ای دور از مكه به سر می‏برد، روزی به مادر رضاعی خود گفت: «ای مادر! چرا دو نفر از برادرانم را (منظور پسران حلیمه سعدیه است) در روز نمی‏بینم؟» حلیمه گفت: آنها روزها گوسفندها را به بیابان برای چراندن می‏برند، و اكنون در بیابان هستند . پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دوست دارم من نیز همراه آنها بروم، حلیمه به او قول داد كه بامداد فردا، او را نیز همراه برادران به بیابان بفرستد . فردای آن روز فرا رسید، حلیمه روغن بر موی محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم) زد، سرمه بر چشمش كشید، و یك مهره یمانی (برای محافظت او) بر گردنش آویخت . محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم) (كه در همان دوران كودكی با خرافات و امور بیهوده مبارزه می‏كرد بی درنگ) همان مهره را از گردن بیرون آورد و به دور انداخت، سپس به حلیمه رو كرد و فرمود: «مهلا یا اماه! فان معی من یحفظنی; مادرجان! آرام بگیر این چیست؟ من خدایی دارم كه مرا حفظ می‏كند .» (نه مهره یمانی) . (۱۴)

۲) نیز در سیره درخشان رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده وقتی كه پسرش ابراهیم (در سال ۶ هجرت) در مدینه از دنیا رفت، در آن روز تصادفا آفتاب گرفت، مردم گرفتگی خورشید را نشانه عظمت پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) دانستند و گفتند: «خورشید نیز در مرگ ابراهیم غمگین شد» وقتی كه پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) این سخن دور از حقیقت را شنید، هنوز جنازه ابراهیم را دفن نكرده بود، مردم را به سوی مسجد فرا خواند، و بر فراز منبر رفت و به آنها فرمود: «خورشید و ماه دو نشانه بزرگ از قدرت خدا هستند، هرگز برای زندگی یا مرگ كسی نمی‏گیرند، هر وقت‏خورشید یا ماه گرفته شد نماز آیات بخوانید» آنگاه از منبر پایین آمده و با مردم نماز آیات خواندند .

جالب این كه در همین واقعه پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) به علی ( علیه السلام) فرمود: «در میان قبر برو و جنازه را در میان لحد بگذار .»

علی ( علیه السلام) به این دستور عمل كرد، بعضی از حاضران گفتند: بنابراین حرام است كه انسان وارد قبر فرزندش شود، چنان كه پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) به همین دلیل وارد قبر فرزندش نشد . پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) بی درنگ این سخن بیهوده را نیز رد كرد، تا بدعتی در جامعه پدیدار نگردد، و به آنها فرمود: «ورود شما به داخل قبر فرزندتان حرام نیست، علت این كه من داخل قبر فرزندم نشدم از این رو بود كه مبادا با باز كردن گره كفن، چشمم به چهره فرزندم بیفتد و به شدت اراحت‏شوم، و شیطان مرا به بی‏تابی وا دارد، و پاداشم در نزد خدا تباه گردد .» (۱۵) به این ترتیب پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) با امور بیهوده و غیر واقعی مبارزه می‏كرد .

۳) در زندگی درخشان امام علی ( علیه السلام) آمده: در واقعه‏ای، حضرت علی ( علیه السلام) مرده‏ای را از روی اعجاز زنده كرد، عده‏ای با دیدن آن، در مورد آن حضرت غلو كردند، عبدالله بن سبا و اصحابش گفتند: علی ( علیه السلام) خدا است . آن حضرت وقتی كه این مطلب را شنید بسیار ناراحت گردید، آنها را احضار نمود و به آنها فرمود: «ای گروه! شیطان به شما غالب شده، من بنده خدا هستم و پسر بنده خدایم، و محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم) از من برتر است، او نیز بنده خدا است و ما بشری مانند شما هستیم، از كفر خارج شوید .» بعضی سخن علی ( علیه السلام) را پذیرفتند، ولی بعضی بر كفر خود باقی ماندند، آن حضرت پس از اتمام حجت، آنها را با آتش سوزان اعدام كرد، و به این ترتیب با برخورد شدید، بیهوده گویان را مجازات نمود . (۱۶)

۴) و در مورد دیگر آمده آن حضرت دو نفر از مسلمین را كه در برابر بت نماز می‏خواندند احضار نموده و آنها را از این كار بر حذر داشت، ولی آنها از عقیده خود باز نگشتند، علی ( علیه السلام) آنها را در میان گودال پر از آتش اعدام نمود . (۱۷)

۵) و در سیره امام صادق ( علیه السلام) آمده: فرزندش اسماعیل از نظر علم و كمالات، در سطح عالی قرار داشت‏به طوری كه شیعیان تصور می‏كردند امام بعد از آن حضرت، اسماعیل است . اسماعیل در عصر امام صادق ( علیه السلام) از دنیا رفت، امام صادق ( علیه السلام) هنگام غسل دادن جنازه او و هنگام كفن كردن، و بعد از آن، به طور مكرر او را به اصحاب و شاگردانش نشان داد كه بنگرند و شهادت دهند كه اسماعیل مرده است (۱۸) ، امام صادق ( علیه السلام) می‏خواست‏با این كار راه فریب را ببندد، تا مبادا در آینده عده‏ای با مطرح كردن امامت اسماعیل (به جای امام كاظم) مردم را به بیراهه كشانند، ولی در عین حال عده‏ای گمراه، به امامت اسماعیل دل بستند و او را امام غایب خواندند، و فرقه اسماعیلیه به وجود آمد .

۶) روزی ابوحنیفه امام صادق ( علیه السلام) را عصا به دست دید، پرسید: این عصا چیست؟ با این كه سن و سال شما به حدی نرسیده كه عصا به دست‏بگیری؟ آن حضرت فرمود: این عصا از یادگارهای پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) است می‏خواهم از آن تبرك بجویم . ابوحنیفه می‏خواست عصا را ببوسد، امام صادق ( علیه السلام) آستینش را بالا زد و به او (كه با امام مخالفت می‏كرد) فرمود: سوگند به خدا تو می‏دانی مو و پوست دستم، مو و پوست رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) است، آن را (از روی عناد) نمی‏بوسی، و می‏خواهی عصای آن حضرت را ببوسی . ابوحنیفه جلو آمد كه دست آن حضرت را ببوسد، امام نگذاشت و به تظاهر او اعتنا نكرد این نیز درس دیگری از مكتب اهل بیت ( علیهم السلام) است كه مبادا به ضریح بوسی اكتفا كرده ولی در عمل با روش امامان ( علیه السلام) مخالفت نماییم .

در زندگی معاویه نقل شده: او پیراهنی از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) و مقداری موی سر و ناخن‏های آن حضرت را نگه داشته بود، وصیت كرد پس از مرگ، آن پیراهن را كفن او كنند، و آن مو و ناخن‏ها را در دهان و بینی او نمایند، و یزید به این وصیت عمل كرد . (۱۹) به راستی این كارها برای معاویه با آن همه جنایاتش چه سودی داشت؟

اصل واقعیت نگری و پرهیز از بیهوده‏گرایی به ما می‏آموزد كه مردم باید از صراط مستقیم امامان حقیقی خارج نگردند، و فریب دغل كاران را نخورند، و به اموری مانند: رمالی، معركه‏گیری، طالع بینی، فال‏گیری، شعبده بازی، كف بینی، سركتاب باز كردن، و ... دل نبندند، و به دنبال خرافات و اراجیف یاوه سراها نروند، و در عین انجام جنایات و دوری از اصول، به اموری مانند تبرك جویی از مقدسات دل نبندند، و خود را نفریبند و نیز از بازی‏های صوفیان دغلباز پرهیز نمایند، و بدانند كه به فرموده امام صادق ( علیه السلام): «هر كس به سخن گوینده‏ای گوش فرا دهد، او را عبادت كرده است، اگر گوینده از سوی خدا سخن گوید، او خدا را عبادت نموده، و اگر از سوی ابلیس سخن گوید، او ابلیس را پرستیده است .» (۲۰)

گویند: یكی از دغلبازان صوفی به نام عبدالسلام بصری كه از صوفیان و زاهدنماهای معروف بصره بود، و مریدهایی داشت، روزی در بصره در نماز جماعت چندین بار گفت: چخ چخ . مریدان پس از نماز از او پرسیدند چرا چخ چخ می‏كردی؟ او گفت: با چشم بصیرت دیدم سگی می‏خواست وارد مسجدالحرام در مكه شود، او را از آنجا دور ساختم . مریدان ارادت بیشتری به او پیدا كردند، یكی از این مریدان شب به خانه خود آمد و جریان را به همسرش گفت: همسر او كه بانویی هوشمند بود به شوهر گفت: یك شب آقای مرشد را با عده‏ای از مریدانش به خانه ما دعوت كن، تا خانه‏مان از قدوم او مبارك گردد .

شوهر پیشنهاد همسر را پذیرفت، شب موعود فرا رسید و مرشد و همراهان آمدند و در كنار سفره نشستند، غذای آن شب مرغ و پلو بود، مطابق طرح همسر هوشمند، كنار هر كدام از مهمانان یك مرغ بریان و مقداری برنج نهادند كه مرغ دیده می‏شد، ولی در مورد مرشد، مرغ را در درون برنج نهاده كه دیده نمی‏شد . مرشد به صورت اعتراض پرخاش كرد و گفت: پس مرغ چه شد؟ در همین فرصت‏بانوی هوشمند نزد مریدان مرشد گفت: «مرشدی كه مرغ را زیر یك لایه برنج نبیند، چطور در بصره سگی را كه در مكه وارد مسجد الحرام می‏شود می‏بیند؟!» در این هنگام عبدالسلام رسوا شد، و حاضران هوشمندی آن زن با معرفت را تحسین كردند . (۲۱)

به امید آنكه در پرتو معرفت و هوشمندی، باتكیه به واقعیات، از امور خرافی بیهوده دوری جسته، و وقت عزیز خود را در راه پوچ و هیچ نابود نسازیم كه چنین كاری نیاز به هوشیاری و دقت و توجه دارد .

حجهٔ الاسلام و المسلمین محمد محمدی اشتهاردی

پی‏نوشت‏ها:

۱ . بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۱۰ و ۱۱ .

۲ . همان، ج ۸۶، ص ۱۲۰ .

۳ . وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۱۲

۴ . اعلام الوری، ص ۴۳۲ .

۵ . وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۰۹ .

۶ . سوره آل عمران، آیه ۲۶ .

۷ . همان، آیه ۱۷۸; بحار، ج ۴۵، ص ۱۳۱ - ۱۳۳ .

۸ . سوره انعام، آیه ۱۵۳ .

۹ . سوره زمر، آیه ۱۷ و ۱۸ .

۱۰ . سوره مؤمنون، آیه ۳ .

۱۱ . سوره حاقه، آیه ۴۴ - ۴۶ .

۱۲ . سفینهٔ البحار، ج ۲، ص ۵۰۰ .

۱۳ . وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۱۱; بحار، ج ۱، ص ۱۳۶ .

۱۴ . بحار الانوار، ج ۱۵، ص ۳۹۲ .

۱۵ . همان، ج ۲۲، ص ۱۵۵ و ۱۵۶ .

۱۶ . بحار، ج ۴۱، ص ۲۱۴ و ۲۱۵ .

۱۷ . وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۵۵۶ .

۱۸ . ارشاد مفید (ترجمه شده)، ج ۲، ص ۲۰۱ .

۱۹ . بحار، ج ۱۰، ص ۲۲۲ ; ناسخ التواریخ، امام حسین ( علیه السلام)، ج ۱، ص ۳۶۹ .

۲۰ . بحار، ج ۷۲، ص ۲۶۴ .

۲۱ . اقتباس از انوار نعمانیه، ص ۲۳۵ .