پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد!


مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد!

از "خواجه نظام الملک توسی" وصیتنامه ای کوتاه به جای مانده است که بیانگر جهان بینی، اعتقادات مذهبی و میزان دارایی های اوست. در اینجا بخش هایی از این وصیتنامه را از روی نسخه کوپرولو …

از "خواجه نظام الملک توسی" وصیتنامه ای کوتاه به جای مانده است که بیانگر جهان بینی، اعتقادات مذهبی و میزان دارایی های اوست. در اینجا بخش هایی از این وصیتنامه را از روی نسخه کوپرولو و نسخه نافذپاشا می آوریم تا با نثر سده پنجم زبان فارسی و آنهم قلم شیوای نظام الملک بیشتر آشنا شوید.

"همی گوید الحسن بن علی با عقلی تمام در حالت جواز اقرار و صحت عقل و درستی اعتقاد که ...

برادر خویش را فقیه ابوالقسم عبدالله بن علی را وصی کردم تا اندران که حطام دنیاست، بر موجب فرایض الله تعالی برود و حق هر مستحق از فرزندان به واجبی برساند و اندران راستی نگاه دارد و میل و محابا نکند و روا ندارد که از بزرگی و خردی حیف رود و مادر اطفال را به شوی دهد و اطفال را به نزدیک خویش آرد و نصیب ایشان نگاه دارد و در تعلیم و تادیب ایشان اجتهاد و شفقت نماید و چون خبر وفات ما به وی رسد، شرط عزا به جای آرد و ماندگان را خاصه عورات (زنان) را خرسندی دهد و به درگاه آید و دوستان ما را از ترک و تاژیک (ایرانیان) ببیند و به توسل ایشان به خدمت مجلس عالی سلطانی برسد و بگوید که آن پیر گفتست که مرا درین دولت خدمت های پسندیده است و آثار مشهور است و اولیای نعمت را خلاف نکردم و خیانتی روا نداشتم و از شفقت خدمتگاری هیچ بازنگرفتم و خزانه و رعیت را آبادان داشتم و مخالفان دولت را از پیش برداشتم و جهان به عدل و انصاف و امن بیاراستم و آنچ کردم در صلاح دولت و مصلحت کافه رعیت بعد از وفات من ظاهر شود و چون تدبر جهان به دیگری منوط گردد، تقدیر و قیاس و ظن چنانست که هیچ کس پس از من این شغل جهان یک زمان بر نصاب راست نتواند راند ... عمری درین خدمت بگذاشتم و عادت این دولت چنانست که چون خدمتگاری برود، ماندگان او را نیکو دارند. من رفتم و خلقی انبوه را خرد و بزرگ، بیشتر ازآن اطفال بگذاشتم; در معنی ایشان اعتماد بر فضل ایزدیست، دیگر بر حسن رای سلطانی ... حال دخل و خرج من پوشیده نبود. به حیلت و نام و ننگ، روزگار می گذاشتم. عملی و سبوسی و کلوخی و غلامی داشتم که از آن چاره نبود، اما در باطن چیزی نبودست و نیست ..."

نویسنده : نیلوفر احمدپور