یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

پیدایش داستان کوتاه در جهان عرب لبنان


پیدایش داستان کوتاه در جهان عرب لبنان

پیدایش داستان کوتاه از تأثیرات خارجی جدا نیست تأثیراتی که نقش اساسی در پیدایش این هنر, شکل جدید, و شخصیت مستقل آن, بازی کرده اند آن تأثیرات کدام اند, و گسترة کارکردشان در ظهور داستان کوتاه تا کجاست

نوشتة حاضربرگرفته شده از کتاب «داستان کوتاه در لبنان» اثر دکتر علی حجازی است.

دکتر حجازی استادِ دانشگاه و قصه‌نویسی برای مخاطبان بزرگسالان، جوانان و نوجوانان است. نیز پژوهشگر میراث قومی عربی است؛ و مقالات و نوشته‌های گوناگون در حوزه ادبیات عرب دارد. از کتابهای او می‌توان به «القبضه و الارض» و «العیون الفاربه» و «وفاء الزیتون»، که به فرانسه و چینی ترجمه شده‌اند، اشاره کرد.

او عضو اتحادیة ادبا و نویسندگان عرب و عضو اتحادیه نویسندگان عرب، و نیز رئیس امور خارجی اتحاد نویسندگان لبنانی است.

پیدایش داستان کوتاه از تأثیرات خارجی جدا نیست؛ تأثیراتی که نقش اساسی در پیدایش این هنر، شکل جدید، و شخصیت مستقل آن، بازی کرده‌اند. آن تأثیرات کدام‌اند، و گسترة کارکردشان در ظهور داستان کوتاه تا کجاست؟

برای پاسخ به این سؤالات ناچاریم در مورد یک عامل اساسی که نقش بزرگی در این جریانات دارد، یعنی «ترجمه» بحث کنیم.

● ترجمه، هدف آن، ارزشهای آن و عوامل مؤثر در حرکت آن:

ترجمه به طور کلی یک شیوة شناخته شده قدیمی است. به طور یقین در زمان منصور، خلیفة عباسی، کتابهای قدیمی یونانی، رومی فارسی و سریانی به عربی ترجمه شد و در اختیار مردم قرار گرفت.

همچنان که مشهور است، قبل از آن نیز، در ایام حکومت عبدالملک ابن مروان، دیوانهایی به عربی برگردانده شده بود؛ و در زمان هارون الرشید و مأمون، کار ترجمه اوج گرفت.

بعد از این مقدمه، شایسته است به برخورد دوبارة غرب با دنیای عرب در سال ۱۷۹۸ میلادی اشاره کنیم؛ یعنی زمان حملة فرانسه به مصر. و نیز اشاره کنیم به عنایت قوی و زنده به فرهنگ اروپایی، فرهنگی که با واژگان اروپایی‌اش از فرانسه، انگلیس، روس و ایتالیایی در اقصا نقاط جهان عرب، همراه با اروپاییان که بخشهای گوناگون از جهان عرب را اشغال کرده بودند، پخش شد.

فتحی الابیاری با اشاره به اشغال جهان عرب به وسیله اروپا می‌گوید: «این اشغال با فرهنگ عربی ارتباط مستقیم داشت و به تغییر نشانه‌های عامه و چرخش و دگرگونی ذوق ادبی و هنری منجر شد. تغییری که با طبیعت و سرشت دولت مستعمره‌ای که به وسائل نشر (روزنامه‌ها و مجلات و چاپخانه‌ها و ...) اشراف دارد، تناسب داشت. و این تأکید است بر اینکه تجربه و آگاهی ارجحیت شاخه‌های فرهنگ عربی تضمینی نیست. و به خاطر همین هم به ادب عربی ما که جوانب گوناگون (مثبت و منفی) غث وسمین داشت اضافه شد.۱

▪ هدف ترجمه

بعضی از صاحبنظران می‌گویند، هدف ترجمه خدمت به امت عربی بود، و از خلال نقل کارهای بزرگ ادبی، نیروی مثبتی برای ادب عربی حاصل شد. اما اگر همین قضیه را بنابر همین نظریه، دنبال کنیم، حتماً به نتیجه‌ای عکس خواهیم رسید. نظر به اینکه به طور کلی مترجمها، هر چه را که به دستشان می‌رسیده، با درجه ارزشی متفاوت (اعم از کارهای ضعیف و قوی) به عربی برگردانده‌اند، توجه به گفته یوسف اسعد داغر، که ده هزار قصة ترجمه شده تا زمان جنگ جهانی دوم را، نگاه کرده است ـ و این رقم هراس‌آوری است ـ بسیار مهم خواهد بود.۲ اولاً بیشتر این قصه‌ها از زبان فرانسه ترجمه شده‌اند، و ثانیاً اکثر آنها قصه‌هایی سطح پایین و منحرف است. و اغلبشان هم با سلامت و به درستی ترجمه نشده‌اند.

از جانب دیگر، با این آمار وحشت‌آور، امکان اینکه قصه‌های نخبگان جهان نویسندگی برگزیده شود، وجود ندارد.

گاهی مجلات ادبی‌ای بودندکه جایی برای قصه نداشتند و گاهی این قصه‌های ترجمه‌شده، صدها بار دیده می‌شدند، و روزنامه‌ها غالباً از ذکر نام مترجم، و مؤلف غافل می‌ماندند. هنگامی که ما شیوه‌ها، موضوعات و شخصیتهای قصه‌های ترجمه‌شده را بررسی می‌کنیم، بسیار به اشتباه می‌افتیم؛ چرا که گاهی اسم مؤلف نیست و گاهی اسم مترجم افتاده است. و ما اصلاً نمی‌دانیم آیا این، یک قصه ترجمه شده است یا یک قصه تألیفی.

این اشتباه، به خصوص، در قصه‌های لبنانی که بر روی شخصیتهایشان نامهای بیگانه می‌گذارند و حوادث در خارج از کشور جریان می‌یابد، بیشتر به چشم می‌‌خورد. و همین امر باعث می‌شود تا خواننده نسبت به قصه‌هایی هم که ناشر به نویسنده آن اشاره می‌کند، با شک و تردید نگاه کند. علاوه بر آن درک حال نوعی خودباختگی نویسندگان عربی است که ناگهان خود را در برابر دنیایی از واژگان بیگانه، ونعمتهای سنگینی از اصناف گوناگونی که سابقه‌ای در دنیای آنها نداشته، و طعم و رنگ و شکل و شیوه‌های حاصل شدنشان همگی برایشان تازگی داشته، یافته‌اند؛ نعمتهایی که معده‌‌های آنها در هضم آن دچار سختی و مشکل شده‌اند.

در کنار این نگرانی حاصل از کار ترجمه، نباید از هدفهای مادی مترجمین نیز غافل باشیم. طبیعی است که بعضی از آنها به هنری بودن متن اهمیتی نمی‌دهند، و به همین خاطر در آغاز فنِ ترجمه، بسیاری از قصه‌هایی که جامعه نیاز اساسی به آنها نداشته است، ترجمه شده‌اند. از قبیل قصه‌های پلیسی و رمانتیک، قصه‌هایی که حوادثشان در سرزمینهای اروپایی روی می‌دهد و شخصیتهایشان ابداع خیال نویسندگان بیگانه است و به آداب و عادات و سنتهای ما اصلاً مربوط نمی‌شوند. علاوه بر اینها، مسئله در متنهایی که به طور مستقیم به عربی برگردانده نشده‌اند، بسیار خراب می‌شود. بسیاری از این آثار که با واسطه از زبانی به زبان دیگر، به ویژه به فرانسه ترجمه شده‌اند و از فرانسه به عربی برگردانده شده‌اند، ترجمه‌های ابترو مشو‌ّه دارند.

در نتیجه برای هنر داستانی، در چنین متنهایی که با این راهها به عربی برگردانده‌ شده‌اند، فرصت کافی برای رسیدن و پخته شدن وجود نداشته است. و از آنجا که مترجمان شیوه‌های ادبی متقن و جاافتاده‌ای برای کار خود نداشتند، شیوة ترجمة اکثر این متون با سستی، بیماری و ضعف بنای هنری همراه است؛ بگذریم از تصرفاتی که بسیاری از آنها در ترجمه و عربی سازی متون انجام داده‌اند.

همین مسئله باعث شده است که بعضی از نویسندگان، صدایشان را نسبت به چنین انتقال مطلبی بلند کنند. و این انگیزه‌ای شده است برای اینکه آنها خودشان بعضی از حوادث انقلاب عربی را در جنوب لبنان، با قهرمانهایی جاودانه به تصویر بکشند، و طبیعت را در روستاهای لبنان تصویر کنند و شخصیتهای وطنی و محلی را از روستاهای لبنان اختیار کنند. و نیز همین امر باعث شده است که نویسندگان قصه‌های ما، از تأثیرپذیری از قصه‌های بیگانه ـ آن تأثر افراطی و زیاده‌ای که نویسندگان مرحلة ابتدایی در آن واقع شده‌اند ـ دور شوند.

در عین حال نباید فضل و اهمیت کار بعضی از مترجمانی را که تلاش کرده و با اطمینان به نقل متن پرداختند و ما را بر قصه‌های محدودی از ادبیات بیگانه، واقف کرده‌اند و نهضتی را ایجاد کرده‌اند که نقش آن در تطور و کیفیت شکل گیری هنر داستان‌ کوتاه، قابل انکار نیست، از نظر دور بداریم.

در این خصوص، میخائیل نعیمه می‌گوید: «علی رغم سنگینی هضمی که ادبیات ما با آن روبه‌رو بوده است، می‌بینیم که روزگار وابستگی و گدایی و شاگردی، با قدمهای سریعی دور می‌شود. همچنین می‌بینیم کسانی که بر سفره‌های نعمتهای ادبی غربی چهار زانو نشسته بودند و یا پیوسته می‌نشینند، شناخته‌اند که چه غذاهایی و چقدر از آنها را باید بخورند، و چگونه آنها را هضم کنند، و با چیزهای لازم آغشته سازند تا به یک غذای طیب و سالم برای خود و دیگران برسند.۳

با توجه به این سخن باید گفت که شکی نیست که مترجمان در آشنا سازی ذوقها با هنر داستان و داستان کوتاه، سهمی در خور تقدیر و تشکر داشته‌اند، و راه را برای اینکه قصه، جایگاه بلند خود را در میان انواع ادبی دیگر پیدا کند، آماده ساخته‌اند.

● عوامل مؤثر در کیفیت حرکت ترجمه

جریان ترجمه، اقتباس و تألیف نمی‌توانست شکوفا شود، مگر با شکوفایی عوامل عصر نهضت بیداری که نقش بزرگ و بارزی را در آسان کردن ارتباط ادبیات بیگانه با ادبیات عربی و نشر و تعمیم آن بازی کرده است. مهم‌ترین این عوامل عبارت‌اند از:

۱) مدرسه‌های تحصیلی که مبلغان مذهبی بیگانه در لبنان ایجاد کردند؛ مدارسی که به نشر علم (و خواندن و نوشتن) که عاملی اساسی از عوامل انتشار قصه می‌باشد پرداختند، و بدین وسیله بر تعداد گروههایی که از قصه کوتاه استفاده می‌کردند، افزودند.

۲) روزنامه‌ها؛ که نقش بزرگی در نشر قصه، به شکل دنباله‌دار و کامل، داشته‌اند. روزنامه‌ها و مجلات با انتشار قصه‌ها و ... نقشی اساسی را در نشر فرهنگ بیگانه بازی می‌کردند. و ظهور آنها یکی از اساسی‌ترین عوامل رشد سیاست و فرهنگ به حساب می‌آید.

مطبوعات سفرة پاکیزه‌ای برای خوانندگان قصه و نویسندگان آنها در لبنان و سایر نقاط جهان عرب ایجاد کردند. اما بهره لبنانیها از آن سفره بیشتر بود. بسیاری از مطبوعات در بیروت به دو زبان چاپ می شد. هفت روزنامه روزانه به نامهای: لسان الحال، الاحوال، الاتجاد العثمانی، المحبه، الوطن، الثبات و حدیقه الاخبار، و ده هفته‌نامه به نامهای: بیروت الرسمیه، ثمرات الفنون، بیروت الاقبال و المصابیح، البشیر، النشره الاسبوعیه، البرق، المراقب، المفید، و نیز چهار مجله علمی ـ ادبی به نامهای: المشرق، الطبیب، روضه‌المعارف، و البزاس وجود داشت و همه اینها به زبان عربی منتشر می‌شد.

همچنین در بیروت در آن زمان ده چاپخانه، هفده کتابخانه، سیزده جمعیت خیریه و تحت جمعیت علمی به کار مشغول بودند.۴

در نیمه دوم قرن بیستم، مجلات و روزنامه‌ها با یک جهش بزرگ، به یک پیشرفت اساسی در نشر و گسترش قصه دست یافتند. از نشریات این دوره می‌توان به این اسامی اشاره کرد: المکشوف، الحکمه، الادیب، العرفان و الآداب، النور، المناره، و المورد الصافی، الدهور، النهار، لسان الحال، الانوار و المحرر، السفیر، البیرق، العمل و ...

شریک بودن نقش نشر در چاپ مجموعه‌های قصه، امری آشکار است؛ و همین به مجلات کمک کرد تا قصه را در بین همه خوانندگان عربی، جاری کنند؛ همچنان که ترجمه به ادای رسالت بیداری کمک کرده بود. علاوه بر این عوامل اساسی، می‌توان به عوامل مؤثر دیگری هم اشاره کرد که دست به دست هم دادند، و با عصر بیداری همکاری کردند. آن عوامل می‌تواند کتابخانه‌ها، گروههای علمی و‌آزادی زن باشد.

همه این اسباب، با هم در برگرداندن ادبیات بیگانگان به زبان عربی مؤثر افتادند. بدیهی است که عرصة ترجمه گسترده شد و از زبانهای فرانسه، انگلیسی، آلمانی، چینی و ... ترجمه‌هایی انجام گرفت. اما بیشترین رقابت در میدان ترجمه از آنِ زبان فرانسه و انگلیسی بود و در جهان عرب، به ویژه در مصر و شام غلبه با زبان فرانسه بود،. بعد از فرانسه، در لبنان گرایش به سوی زبان روسی؛ بود که لبنانیها با آن، در خلال جنگ جهانی اول آشنا شده بودند.

از این معبر قصه کوتاه ترجمه شده به سراغ ما آمد. اما طبیعت چنین ترجمه‌ای چگونه بود؟ در واقع ترجمه در ادب عربی، از سه محور می‌گذرد:

۱) مرحلة خواندن ادبیات خارجی و اطلاع از آن.

۲) مرحلة شروع اقتباس و برداشت از قصه‌های خارجی.

۳) مرحلة تألیف (تولید داخلی).

البته انور جندی به این مراحل سه گانه جور دیگری می‌نگرد. او مرحله اول را یک مرحله علمی خالص اما مرحله دوم را یک مرحلة منحرف، سطحی و هیجان‌انگیز، می‌‌داند. در این مرحله، هبوطی آشکار در مفهوم و مضمون قصه ترجمه شده و اسلوب ادای آن به چشم می‌خورد. اما مرحله سوم، با برگشت مکتب محکمی به سوی زندگی شکل می‌گیرد و آن با ظهور گروه جدیدی از مترجمان، که خود در میدان قصه‌نویسی و یا میدان ترجمه علمی و تاریخی و ادبی تجربه داشته‌اند شروع می‌شود.

شکی نیست که در این مرحله، محصولی فربه، ضخیم، نیرومند و مفید، از کاری مثبت و نافع، پدید می‌آید. محصولی که باور یاران خود را به غنی بودن زبان عربی، سبب می‌شود.

به طور خلاصه می‌توان گفت: ترجمه در ابتدا ضعیف و لاغر و سودجو بود ـ چیزی که اکثر منتقدان به آن اعتراف می‌کنندـ ؛ و انور جندی بر این انحراف هدف ترجمه به سمت فراهم آوردن سرگرمی و ترویج قصه‌های هیجان‌انگیز محض، تأکید می‌کند.

همین جهتگیری، باعث انحراف طرق و شیوه‌های ترجمه و مفهوم آن شد و در نتیجه ترجمه امری بی‌ارزش شد که عوامزدگی و تصرف در نص و اضافه کردن و حذف بعضی از ستونهای کامل بر آن مسلط شد.

درست به همین دلیل هم ترجمة قصه، بر ترجمة کتاب دربارة موضوعات و فنون و اقسام دیگر غلبه کرد. و این واقعاً وحشت‌آور است که ده‌ هزار قصه به زبان عربی ترجمه شده باشد، آن هم قصه‌هایی که جامعه هیچ نیازی به آنها نداشته است.

از مترجمان یادی کنیم: طلانیوس عبده، نقولا رزق الثه، اسعد داغر و ... که فقط عبده به تنهایی ششصد قصه و کتاب شعر و رمان ترجمه کرده، در حالی که زبان عربی و فرانسه را به درستی بلند نبوده است، و همچنان که منتقدان گفته‌اند ترجمه برای او وسیلة امرار معاش بود نه یک کار هنری. و همه می‌دانیم که ترجمه‌های او و نقولا رزق الثه ترجمه‌هایی سست و ضعیف‌اند. همان طور که الیاس الحویک این موارد را دیده و به مترجمان هشدار داده است.

● فضل ترجمه

با این همه، ترجمه نقش مهمی را در انتقال قصه‌های اروپایی و آمریکایی به زبان عربی بازی کرده است، و نیز مترجمان در‌ آشناسازی ذوقها با روش هنری قصه کوتاه سهیم هستند، و راه را برای اینکه قصه جایگاه بلندش را در میان انواع ادبی دیگر بیابد، آماده کرده‌اند. هر چند که بعضی از قصه‌های ترجمه شده به شوائبی آلوده‌اند، اما امروزه ترجمه به درجه بزرگی از یقین و اطمینان دست یافته است. چرا که مترجمان زبانی را که از آن ترجمه می‌کنند به خوبی و محکمی می‌دانند، و بر قواعد زبان عربی که به آن بر می‌گردانند مسلط‌اند.

● مرحله آغاز

بیشتر روایت‌کنندگان قصه کوتاه در لبنان، ادبیات کشورهای دیگر را مطالعه کرده‌اند. همچون میخائیل نعیمه، جبران خلیل جبران، توفیق عواد، فرح النطون، جورج شامی، الیاس الدیری، لیلی بعلبکی و یوسف حبشی الاشقر و ... برای مثال، میخائیل نعیمه به عظمت نویسندگان روسی اشاره می‌کند و در صحبت از داستایوفسکی می‌گوید: «اگر سپاهی از مردان دین، روانشناسان و جامعه‌شناسان و استوانه‌های قانون با هم جمع شوند، نمی‌توانند برای ما، رمانی همچون رمان «برادران کارامازوف» داستایفسکی را بنویسند. در این رمان یگانه با «پدر زوسیما» به درجه‌ای از اشراف روحی بالا می‌رسی و برای لحظه‌ای نور خداوند در قلبت تجلی می‌کند، و با «شمیر دیاکوف» به یک حالت حیوانی سقوط می‌کنی. با «پدر کارامازوف» و پسرانش «دیمتری» «ایوان»، «آلیوشا» در دنیایی از شهوات سرکش و احساست مبهم و نگرانیها و ایمان و آرامش و الحاد افراطی، گام بر می‌داری. و همه آنچه که از تردیدها، احترامها، حیرتها، اطمینان، انقباض و انبساط و تلخی و شیرینیِ آن دنیا (دنیای رمان) تو راه همراهی می‌کند، دنیای ماست.» همین نقل قول، ما را به بزرگی عشق نعیمه به ادب روسی، هدایت می‌کند.۵

کما اینکه دیگران بر شیفتگی توفیق عواد از عده‌ای نسبت به نویسندگان تأکید می‌کنند. با این همه، توفیق عواد برای خود، نقش پیشکسوتی را در ساختن و بنیان نهادن شیوة داستانی متمایزی، حفظ می‌کند. فرج کرباج یادآوری می‌کند که توفیق عواد در ادب اروپایی و فکر جامعه شناختی غربی، متبحر است.

فؤاد سلیمان به میزان تأثر عواد از ماکسیم گورکی در قصه «االرفیق کامل» اشاره می‌کند و می‌گوید: «دربارة ماکسیم گورکی و رفیق استاد عواد، تأثیر گذاری در کتابش «الرفیق کامل»، که جو ساده و انذار دهنده انقلاب گورکی کاملاً در آن دیده می‌شود، وجود دارد. اما در توفیق عواد، در کنار اعتقادش به کمونیسم (اشتراکی بودن مالکیت) حس بیشتری نسبت به تصوف و جذب محبت الهی و تسلیم شدن به مشیت ـ مشیتی که مشیت دیگری در ورای آن وجود دارد ـ دیده می‌شود. و او به این آیة نبوی که «و قل لن یصیبکم الا ما کتب الله لکم» ایمان دارد.

اما ویکتور حکیم در مورد عواد رأی دیگری دارد. او می‌گوید: «عواد از شیفتگان و علاقه‌مندان موپاسان است، و قصه‌هایش را بر یک طرح قوی که به وسیله آن به نتیجه معلومی خواهد رسید، بنا می‌کند.»

توماالخوری در توجیه کار تقلید که گاهی آن را دورة دانش آموزی می‌نامد، می‌گوید: «بدون شک بدون تقلید در آغاز و یا بدون تلمذ و یادگیری، ابداع و خلاقیت تازه نمی‌تواند وجود داشته باشد...»

آندرهید از پوشکین نقل می‌کند که: «او مقلد بایرون بوده، و بدون قطع و پیوسته از او تقلید کرده است. و آشکار است که شادی بزرگ‌تری از اینکه شخصیتش را گم کند و از دست بدهد، برای او نبوده است. الفرد دوموسیه هم با انکار کسانی که به او اتهام تقلید از بایرون را زده‌اند می‌گوید: «می‌گویید که من از بایرون راهنمایی گرفته‌ام، اما نمی‌فهمید که او خود مقلد بولسی بوده است.»

این الگوبرداری میخائیل نعیمه را مجبور می‌کند به اینکه بگوید: «اگر حرکت نشانة حیات و زیستن باشد، شکی نیست که امروزه در ادبیات عربی ما زندگی هست؛ اما آن حیاتی است که همواره در ذاتش غریب است و اصیل نیست، و ریشه‌های آن حیات (ادبی) در خاک غرب نهفته است. و آن قدرتی که بر آن مسلط است در آنجا (غرب) است.

بر این مطلب همین امر شاهد است که عالی‌ترین آرزوی شاعر عربی آن است که بگویند فلانی در شعرش به فلان شعر یا به فلان شاعر فرنگی نزدیک شده است. قصه‌نویسان و منتقدان هم مانند شاعران هستند، و آن مثال عالی‌ای که ادبای ما به آن توجه دارند، همان مثال غریبه با آنها و زندگی آنهاست. و هنوز ادب عربی ما به آن اندازه از توانایی و شدت و قدرتش نرسیده است که برای ما آن مثال (شکل) عالی باشد.»

قصه‌نویسی، سیرت و روش خود را در لبنان و جهان عربی، به دست راویان اولیه‌اش، که آن را از غرب گرفته بودند، این گونه آغاز کرده است؛ و با دانش‌آموزی دستهایی ضعیف و ناتوان که آن را به دامن تقلید کشانده‌اند، شروع به حرکت کرده است.

این سحن ما را به یاد دکتر ولیم خازن، کسی که روزگار قصه کوتاه را به سه دوره تقسیم می‌کند، می‌اندازد:

۱) روزگار اولیه؛ که در آن فقط بیان کردن، از این شاخه به آن شاخه پریدن، شناختن و مقید به قوانین و قواعدی بودن ـ و لو قواعدی دور از قواعد کلاسیک قصه هنری ـ به چشم می‌خورد، و از ناصیف الیازجی تا جبران خلیل جبران ادامه می‌یابد.

۲) روزگار دوم؛ که تولید هنری قصه، از جبران تا توفیق یوسف عواد پیشرفت می‌کند.

۳) و روزگار سوم؛ که ابداع، خلاقیت و آزادی هنری در آن متجلی می‌شود و آن را داستان‌‌نویس معروف، توفیق یوسف عواد، آغاز می‌کند.

پس آغازهای اولیه، چیزی جاودانه ندارند. همچنان که در مرحلة دوم، آغاز رشد به چشم می‌خورد، و در مرحلة سوم، ما به یک نضج و کمال می‌رسیم.

در نظر من داستان کوتاه در لبنان در بین سالهای ۱۹۳۵ و ۱۹۵۰ به درجة بزرگی از کمال رسید. دوره‌ای که در آن «المکشوف» و «الف لیله و لیله» و کارهای دیگر نقش بزرگی را ایفا کردند. در این مرحله، قلمهای قصه‌نویسان لبنانی به حرکت در آمدند، و توفیق یوسف عواد کتاب «الصبی الاعرج» را و بعدها خلیل تقی الدین مجموعه دوم «عشر قصص» را و بعد از او فواد کنعان «قرف» و سهیل ادریس «اقاصیص اولی» را به چاپ سپردند و بعدها سعید تقی الدین و کرم ملحم کرم، و دیگران و دیگران .... که از این مرحله در فصل ظهور داستان کوتاه، صحبت خواهیم کرد.

و اما در خصوص مرحله دوم که به دنبال مرحله اول پیش آمده بود، باید گفت: نسل جدیدی از تولید کنندگان ادبی به وجود آمد، که فرزندان این نسل، ادبیات غربی را اندیشمندانه خواندند، همچنان که ادبیات عربی را یاد می‌گرفتند. اینان، روش دیگری را در ترجمه در پیش گرفتند. اینان از اسلاف خود، به اصل نسخة خارجی بسیار نزدیک بودند، و انتقال مطلب را با امانتداری و دقت انجام می‌دادند.

یکی از اینان فرح انطون می‌باشد که سالامه موسی در مورد او معتقد است: «او رویکرد ادب عربی را دگرگون کرده است، و بسیاری از آثار را از ادبیات فرانسه و قصه‌های جهانی، به عربی برگردانده است. او را به خاطر ترجمه‌هایش به عنوان یک نوآور در ادب عربی می‌شناسند و گفته‌اند در واقع هر آنچه که آن را تجدید و نوآوری به حساب می‌آوریم، به او برمی‌گردد.»

در کنار همه این حرفها، منتقدان در برابر تقلید کردن موضع جداگانه دارند: عده‌ای از آنها دعوت به اخذ مفاهیم غربی می‌کنند، عده‌ای آن مفاهیم را رد می‌کنند و به ابداع مفاهیم تازه‌ای که با جامعه عربی، آداب و سنتهای آن مناسب باشد، تشویق می‌کنند، و عده‌ای از آنها به اقتباس از مصادر میراث ادبی دعوت دارند.

صابر امامی

پی‌نوشت:

۱. الجندی، انور، تطور الترجمه فی‌الادب العربی المعاصر، مطبقه الرساله، ص ۳.

۲. مراجعه کنید به م.ن، ص ۸ و الأطرش، د. محمود، «اتجاهات القصه فی سوریا فی النصف الاول من القرن العشرین.

۳. نعیمه، میخائیل، م.س، ص ۴.

۴. زیدان، جرجی، النهضه الادبیه العلمیه فی مدینه بیروت، ص ۴۹۶.

۵. علاءالدین ماجد، الاقصوصه السوفیتیه، دمشق، دارالجلیل، ص ۷.

۶. رشدی رشاد، فن القصه القصیره، صص ۱۲ و ۱۳ و ۱۴.

۷. ا‌ُ. ادریس، د. سهیل، محاضرات عن القصه فی لبنان، ص ۱۵: زیدان از آغاز سال ۱۸۹۱ م . تا مرگش، هر سال یک رمان نوشته است و رمانهای تاریخی او بیست و یک نسخه را شامل می‌شود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.