یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جنایت و مرگ از دغدغه های بشر امروز است


جنایت و مرگ از دغدغه های بشر امروز است

گفت و گو با آروند دشت آرای کارگردان نمایش «باغبان مرگ»

متاسفانه به دلیل شرایط اجرایی که هم‌اکنون با آن روبه‌رو هستیم نمی‌توانیم برنامه‌ریزی منظمی برای اجرای آثار داشته باشیم. «باغبان مرگ» نمایشی بود که قرار بود دو سال پیش اجرا شود و پس از آن تن‌تن را به صحنه ببریم اما متاسفانه به دلایل متعدد و پیشامد تقدم‌ها و تاخرها هیچگاه نمی‌توانیم زمان اجرای آثارمان را پیش‌بینی کنیم

بسیاری از علاقه‌مندان و دوستداران تئاتر با نمایش‌ها و آثار آروند دشت‌آرای آشنا هستند. آثاری که به کارگردانی او به صحنه می‌آیند علاقه‌مندان و طرفداران خود را دارد. او با اثر «پروانه و یوغ» روابط بینافرهنگی در هنر تئاتر را برقرار کرد و با اجرای «سگ سکوت» نمایش در قالب تئاتر خصوصی را اجرایی کرد و تماشاخانه ایرانشهر با اجرای این نمایش راه‌اندازی شد. «کمی بالاتر» نیز عنوان نمایشی بود که به کارگردانی او در تالار حافظ به صحنه رفت و این مکان نمایشی نیز با اجرای این اثر و تلاش‌های او و گروهش برای راه‌اندازی سالن مذکور افتتاح شد. اجرای «تن تن و راز قصر موندانس» نیز از جمله اجراهای سال‌های اخیر به حساب می‌آید. ژانری که دشت‌آرای با ورود به آن خاطرات دوران کودکی‌ و نوجوانی را برای بسیاری از علاقه‌مندان و به خصوص طرفداران کمیک‌استریپ زنده کرد. این روزها نمایش «باغبان مرگ» به نویسندگی محمد چرمشیر و به کارگردانی آروند دشت‌آرای در تالار شمس موسسه فرهنگی اکو در حال اجراست. نمایشی متفاوت با اثر قبلی. به بهانه اجرای این اثر نمایشی با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

در ابتدا به سراغ ایده اجرای نمایش «باغبان مرگ» می‌رویم، این ایده از کجا شکل گرفت؟

این نمایشنامه جزو متونی بود که از ابتدا وقتی از سوی نویسنده آن- محمد چرمشیر- برای اجرا به من پیشنهاد شد برایم جذاب بود و تصمیم گرفتم آن را اجرا کنم که البته این تصمیم به دو سال پیش برمی‌گردد اما در آن زمان شرایط اجرا فراهم نشد و به این زمان موکول شد.

دغدغه اجرای این نمایش برای شما خط داستانی و نوع روایت آن بود؟

به دلیل جذابیتی که این نمایشنامه داشت از ابتدا تکلیفم با آن مشخص بود. در واقع بهتر است بگویم من به طرق مختلف با نمایشنامه‌ها برخورد می‌کنم. گاه ایده اجرایی که مد نظر دارم آرام‌آرام خودش را به من نشان می‌دهد و گاه از ابتدا همه چیز شفاف و مشخص است اما در هر حالت بازی‌های متعددی نیز حین شکل گرفتن اجرا با خودم دارم که گاه همه چیز را تغییر داده یا به آنها جهت می‌دهد.

مهم‌ترین مساله در این نمایشنامه و حساسیتی که روی اجرا ایجاد می‌کرد چه بود؟

یکی از مهم‌ترین و در واقع اصلی‌ترین مساله برای من در اجرای این نمایشنامه بازیگران این دو شخصیت- به خصوص شخصیت مرد- بود. این شخصیت دارای خصوصیات بسیار ظریف و خاصی است که اگر یک بازیگر باتجربه آن را ایفا نکند و به نوعی متوجه جزییات بسیار ریز آن نشود دین اصلی نمایشنامه ادا نخواهد شد و به آنچه ایده‌آل است نمی‌رسیم. به همین خاطر انتخاب بازیگر انرژی و زمان زیادی از من و در کل از گروه گرفت. مهم‌ترین موضوع در طول تمرین توجه عمیق به جزییات در بازیگرها بود. این مساله نیاز به یک زمانبندی بسیار دقیق داشت زیرا ما در طول نمایش با جزییات بسیاری در تقابل بین این دو بازیگر روبه‌رو می‌شویم که اگر با زمانبندی دقیق، کنترل ریتم و کنش‌های درست هدایت نشود بسیاری از اتفاقات مهم را از دست می‌دهیم که در نهایت به از دست دادن زنجیره اصلی قصه و خط اصلی روایت منتج می‌شود.

آیا این مساله به تقابل بین بازیگران و تماشاگران هم بستگی دارد؟

صد درصد. وقتی تماشاگر در حال تماشای یک اثر نمایشی است باید بتواند همه چیز به خصوص کنش‌ها و واکنش‌ها را در فضا به خوبی حس کند و آن را در فضای ذهنی خود بسازد. من همیشه در اجرای یک اثر به تماشاگر حق انتخاب می‌دهم که به طور مثال این اتفاق در «باغبان مرگ» از طریق برخی تصاویر جزیی اما مهم شکل می‌گیرد. اما مساله این است که هیچ گاه به دنبال معنا کردن لحظه به لحظه روایت و مفاهیم برای تماشا نیستم و با این موضوع مخالفم. نمایش‌هایی که تاکنون اجرا کرده‌ام هم هیچ گاه به طور مستقیم موضوعی را توضیح نمی‌دهند بلکه اتفاقات در لحظه می‌افتند و تاثیرگذاری آن نیز به همین صورت است.

چگونه موضوعی چون «جنایت» برای شما دغدغه شد؟

اجرای این اثر برای من تجربه بسیار جالبی بود و کار سنگین و حجیمی را با بازیگران نمایش می‌طلبید اما «جنایت و مرگ» جزو مباحثی است که همیشه وجود داشته و انسان در تمام دوره‌های تاریخ به نوعی به آن می‌اندیشیده است. در این نمایشنامه مفاهیم بسیار گسترده، دقیق و تاثیرگذاری وجود دارد که از ابتدا ذهن من را به خود مشغول کرد و هنوز هم ادامه دارد. به همین منظور در نظر داشتم فضایی کاملا دقیق ایجاد کنم تا تماشاگر به طور واضح و آگاهانه کلمات و جملات را بشنود و در ذهن خود بگنجاند که مسیر اصلی این ارتباط، نوع حضور بازیگر، صدا و انرژی او بود. همان طور که اشاره کردم گاه برای شکل گرفتن یک اجرا با خودم وارد بازی‌های عجیبی می‌شوم که شاید برای بسیاری غیرمنطقی به نظر بیاید اما برای من از یک منطق واضح برخوردار است.

این بازی‌هایی که می‌گویید چطور برای شما در نهایت تبدیل به یک ایده‌آل می‌شود؟

من همیشه از اینکه بخواهم یک موضوع را به طور دقیق در نمایش بازگو کرده و توضیح دهم فرار می‌کنم. گاه فضایی را می‌سازم که به طور کامل ذهنیت رئالیستی را تداعی می‌کند اما با یک اعوجاج همراه می‌شود که جزییات یک اثر را شکل می‌دهند. به طور مثال در «باغبان مرگ» این مساله در چیدمان صحنه محسوس است. بسیار مهم است که گاه حین اجرا از طریقی به تماشاگر تلنگر وارد کنم تا پس از آن آرام‌آرام شروع به کشف کردن کند.

این اتفاق در کارگردانی تمام آثارتان رخ می‌دهد؟

خیر. گاه تنها فضای یک اثر نمایشی و در واقع بهتر است بگویم حس و حال آن مهم است و اقتضا می‌کند تا چطور پیش برویم. برای مثال در «سگ سکوت» چنین اتفاقی افتاد و این نمایش بود که تماشاگر را به چنگ می‌آورد اما نویسنده «باغبان مرگ» تمام جزییات ساختمان نمایشنامه را به طور دقیق چیده که اگر یک اشتباه کوچک حین اجرایی شدن آن رخ دهد یا بخشی از آن به هر نحوی از دست برود. به نظرم بهتر است اجرا نشود. دلیل آن هم این است که در این اثر با یک نمایشنامه تکنیکال مواجه هستیم.

پس در واقع متن، نوع روایت اجرایی را مشخص می‌کند؟

گاه با متونی روبه‌رو می‌شویم که ممکن است به اقتضای اتفاقاتی که در آن می‌افتد و خصوصیات آن علیه نمایشنامه یا همراه با آن حرکت کنیم. درست است که کارگردان ایده اجرایی خودش را در نظر می‌گیرد اما نوع نگاه در اینجا بسیار مهم است. مثلا اگر نمایشنامه «باغبان مرگ» را به ۱۰ کارگردان دیگر بدهیم، ممکن است به ۱۰ شکل مختلف اجرایش کنند اما من سعی کردم فضای دوگانه‌یی ایجاد کنم که با لایه‌هایی از یک فضای رئالیستی همراه است که حل معما یا پازل آن با تحلیل تماشاگر ارتباط مستقیم دارد.

پس در واقع باید بگوییم این اثر به نوعی یک اجرای متفاوت و تجربه‌یی جدید در کارنامه شماست؟

من سال‌ها پیش یک نمایشنامه‌خوانی به نام «بچه» اثر یون فوسه را اجرا کردم که از چنین فضایی برخوردار بود اما تجربه اجرای صحنه‌یی از چنین متنی با این شرایط را نداشتم که برایم بسیار لذت‌بخش و به نوعی عجیب بود. من فکر می‌کنم یک کارگردان در تمام طول عمر هنری خود همیشه شانس اجرای چنین نمایشنامه‌یی را با این ویژگی‌ها ندارد و این اتفاق بزرگی است.

جزییات قصه در طول اجرا نسبت به اتفاقی که در پایان می‌افتد از جذابیت خاصی برخوردار است که گاه خشن و آزاردهنده است، توجه به این جزییات و اجرایی کردن آنها ایده خودتان بود؟

همان طور که اشاره کردم جزییات در این نمایش بسیار مهم است و همین مساله یکی از دغدغه‌های من برای اجرای این نمایشنامه بود. قصه این نمایش به طور کامل در عرض خود حرکت می‌کند و بیشترین اتفاقات حین نمایش و در واقع در اواسط آن می‌افتد، ما در طول اجرای اثر با مباحث و اطلاعات مختلفی روبه‌رو می‌شویم که به نوعی حجیم هستند اما به نظرم پایانی دارد که بسیار خوب نوشته شده و به درستی نیز مهندسی شده است. این نمایشنامه جزو آثاری است که باید پا به پای آن و همراه با آن حرکت کنیم گاه دست کارگردان برای وارد کردن ایده‌های بیشتر برای اجرا باز است اما من می‌خواستم در اجرای این اثر به طور کامل به متن وفادار بمانم که خوشبختانه تصمیم درستی بود.

وجود پروجکشنی در طراحی صحنه و تصاویری که تماشاگر با آن روبه‌رو می‌شود از جمله جزییات قابل توجه نمایش است، این ایده اجرایی از ابتدا وجود داشت یا بر اساس نمایشنامه شکل گرفت؟

نمایشنامه اصلی هیچ توضیح صحنه‌یی ندارد، تماشاگر در طول تماشای این اثر بازیگران را به صورت نیم‌رخ می‌بیند، گاه حس کردن و دیدن جزییات بسیار ظریف در تماشای یک اثر نمایشی و همچنین در تقابل بین بازیگر و تماشاگر مهم جلوه می‌کند و این ارتباط تبدیل به تعامل بین مصرف‌کننده و کالا می‌شود. در این اجرا نیز همین اتفاق می‌افتد. تصاویری که توسط پروجکشن دیده می‌شود گاه به طور مستقیم تماشاگر را به خود جلب می‌کند زیرا در این تصاویر ارتباط چهره به چهره است و با وجود کوتاه بودن زمان این ارتباط تاثیر خود را می‌گذارد اما هدف اصلی تحریک ناخودآگاه مخاطب است و او با پس‌ذهن خود با بسیاری از آن تصاویر ارتباط برقرار می‌کند. در واقع این تعقیب و گریزی که تماشاگر با تصاویر پروجکشن و حضور زنده بازیگران دارد یک بازی عمدی است. من تماشاگر امروز تئاتر را بسیار بی‌حوصله می‌دانم. به همین خاطر سعی می‌کنم در طول اجرای یک اثر، تعدادی کد به او بدهم که او شروع به رمزگشایی کند و در نهایت با نمایش همراه شود.

ایده‌های مختلف اجرایی در آثار شما در تماشاگران نمایش‌هایتان تاثیر نگذاشته است؟

ما در تئاتر تماشاگران ثابتی داریم که دوست دارند بدانند کارگردانی که می‌شناسند این بار چه اثری را ارائه داده است و خیلی اوقات پیش آمده که تماشاگرانی از این دست آثار من را دنبال کرده‌اند زیرا هر بار با یک اتفاق جدید روبه‌رو شده‌‌اند. بسیاری از تماشاگرانی که نمایش «تن‌تن» را دیدند، برای اولین بار بود که در کل، یک نمایش می‌دیدند و این اتفاق را با تن‌تن تجربه کردند، اما باعث شد که به گروه‌ها و نمایش‌هایمان جذب شوند. پس از آن به تماشای «باغبان مرگ» نشستند و یک ذهنیت جدید پیدا کردند که با تجربه‌های پیشینیان و حتی با اتفاقاتی که در زندگی عادی برایشان رخ می‌دهد متفاوت بوده است. به نظر من این اتفاق بزرگی است که ما بتوانیم از این طریق افراد را به تدریج با تئاتر آشنا کرده و در آنها علاقه ایجاد کنیم.

تماشاگری که اجرای پیشین شما «تن تن و راز قصر مونداس» را دیده باشد و سپس به تماشای «باغبان مرگ» نشسته دو فضای صد درصد متفاوت را تجربه کرده است. درحال حاضر قصد دارید از فضای فانتزی مثل نمایش قبلی دور بمانید؟

من ژانری را به نام بازخوانی کارتون‌های قدیمی در تئاتر وارد کردم که تجربه‌یی فوق‌العاده عجیب و سخت بود زیرا نیازش را حس می‌کردم. این بازخوانی و دغدغه‌یی که برای اجرای آن در ذهن من ایجاد شد موج جدیدی بود که به نظرم به آن نیاز داشتیم. این اتفاق بسیار خوبی است که برخی تماشاگران غیرحرفه‌یی تئاتر، آرام‌آرام از این طریق به تئاتر علاقه‌مند شوند. از یک سو هم فکر می‌کنم یک گروه تئاتری باید سبک‌های متفاوت و مختلفی را در اجرای آثار خود تجربه کند، کسی که از نمایش «تن تن و راز قصر مونداس» استقبال کرده، به این معنا نیست که با «باغبان مرگ» ارتباط برقرار نخواهد کرد.

متاسفانه به دلیل شرایط اجرایی که هم‌اکنون با آن روبه‌رو هستیم نمی‌توانیم برنامه‌ریزی منظمی برای اجرای آثار داشته باشیم. «باغبان مرگ» نمایشی بود که قرار بود دو سال پیش اجرا شود و پس از آن تن‌تن را به صحنه ببریم اما متاسفانه به دلایل متعدد و پیشامد تقدم‌ها و تاخرها هیچ‌گاه نمی‌توانیم زمان اجرای آثارمان را پیش‌بینی کنیم. اگر برنامه‌ریزی‌های ذهنی من برای اجرای نمایش‌های اخیر طبق یک نظم مشخص عملی می‌شد و جلو می‌رفت پروژه نمایشی «پلنگ صورتی» که ایده اجرایی بعدی من است پیش از تن‌تن به صحنه می‌رفت.

این مساله به برنامه‌ریزی‌های مالی یک گروه نمایشی نیز آسیب جدی وارد می‌کند، این طور نیست؟

به طور قاطع همین طور است. متاسفانه سیاستگذاری‌های مالی مرکز هنرهای نمایشی و معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد همیشه شکایت من را به دنبال داشته است. مساله اصلی این است که دولت هیچ‌گاه نباید نقش تهیه‌کننده یک اثر هنری را بر عهده داشته باشد بلکه مانند اتفاقی که در تمام دنیا می‌افتد هر پروژه‌یی تهیه‌کننده مخصوص به خود را دارد.

دولت باید به طور مستقیم به گروه‌های حرفه‌یی تئاتر کمک‌هزینه دهد تا گروه‌ها بتوانند با خلق آثار نمایشی به گسترش تئاتر کشور کمک کنند. هنرمندان ثابت کرده‌اند که می‌توانند تولید تئاتر داشته باشند و به همین خاطر با مشکلات و مسائل جامعه آشنا هستند. ما جزو معدود کشورهایی هستیم که در سراسر کشور اجرای تئاتر داریم اما تهیه‌کننده نداریم. متاسفانه کارگردانان با شرایطی مواجه هستند که برای زنده ماندن گروه‌شان و جلوگیری از ضرر و زیان‌های مالی به هر وضعیتی تن می‌دهند و این مساله بر کیفیت آثار نمایشی ما به شدت تاثیر گذاشته است که امیدوارم این سیاست به زودی تغییر کند.

چه پیشنهادی برای این مساله دارید؟

من فکر می‌کنم حضور تهیه‌کننده برای پروژه‌های تئاتری همان طور که همیشه برایم مهم بوده و به آن اشاره کرده‌ام، بسیار ضروری است. خوب است معاونت هنری وزارت فرهنگ درخواستی به مرکز آموزش عالی بدهد تا مانند بسیاری از نقاط دنیا واحد تهیه‌کنندگی و تولید تئاتر ایجاد شود. اگر این اتفاق رخ نمی‌دهد، دست‌کم می‌شود کسانی را فرستاد تا برای این مساله آموزش‌های لازم را ببینند و پس از بازگشت آن را در اختیار تئاتر بگذارند. همچنین می‌توان اساتیدی زبردست در این زمینه را دعوت کرد تا دوره‌های آموزش برای تهیه و تولید تئاتر بگذارند. آنهایی که پس از این اتفاق برای بر عهده گرفتن این مسوولت تربیت می‌شوند، این وظیفه را به درستی انجام خواهند داد که به طور حتم کمک بزرگی در خلق آثار نمایشی خواهد داشت. متاسفانه این اتفاق خوبی نیست که دولت به نوعی سوبسید را حذف کرده و خود به عنوان تهیه‌کننده وارد عمل می‌شود. این مساله به نوعی تحمیل به هنرمند است که در نهایت به مرگ هنر می‌انجامد.

وجود تهیه‌کننده را در تمام شرایط و برای همه گروه‌ها پیشنهاد می‌کنید؟

مدیریت مالی یک پروژه وظیفه مستقیم تهیه‌کننده است که متاسفانه چنین افرادی را به طور ثابت نداریم. اتفاقی که در این بین افتاده این است که «گیشه» مهم‌ترین دغدغه کارگردان است و این را دولت برای آنها به نوعی مهم کرده است، تمامی دغدغه کارگردانان نگرانی از خبرهای نهایی پس از اتمام یک پروژه نمایشی است که به نظرم اتفاق بسیار ناخوشایندی است. امیدوارم تئاتر مستقلی که باید راه خودش را پیدا کند به زودی به سمتی برود که بتوانیم تهیه‌کننده مشخص برای پروژه‌های تئاتری داشته باشیم، این مساله هم تنها در صورتی می‌تواند اتفاق بیفتد که دولت یک بودجه مشخص و مقرر برای این مساله در نظر بگیرد. وجود تهیه‌کنندگان قابل هم تنها از همان طرقی که به آنها اشاره کردم می‌تواند قابل قبول باشد. این تنها راهی است که قسمتی عظیم از دغدغه‌های منفی را برای کارگردانان و گروه اجرایی به همراه داشته باشد، اگر شاهد این اتفاق باشیم، تولید تئاتر از سوی یک گروه نمایشی – برای مثال سالی دو اثر – یک برنامه‌ریزی مشخص و در یک چارچوب ثابت خواهد داشت، به طور حتم کارگردانانی که با این نظم در کار خود مواجه باشند، به نوعی نگران هزینه‌های پرداخت شده و غیرقابل پیش‌بینی نیستند و ما با اثر هنری موفق‌تری روبه‌رو خواهیم بود و گروه‌های نمایشی نیز از بلاتکلیفی درخواهند آمد.

به نظر شما آثار موفق سال‌های گذشته حامیان دولتی داشته است؟

به نظرم تمامی کسانی که در چند سال گذشته آثاری را روی صحنه برده‌اند که با استقبال بسیاری از سوی تماشاگران روبه‌رو بوده، از جشنواره فجر جایزه گرفته، حضور بین‌المللی داشته و یک ایده و اتفاق جدیدی را به تئاتر کشور اضافه کرده‌اند. کسانی بودند که در طول تمام این فعالیت‌ها از دولت پولی دریافت نکرده‌اند، با این بررسی تنها به یک نتیجه می‌رسیم و آن نیز این مساله است که تمامی گروه‌های تئاتری مذکور تا چه حد مشقت در طول کار خود کشیده‌اند. اگر بخواهم مثال بزنم باید بگویم نمایش «تن‌تن و راز قصر موندانس» پروژه فوق‌العاده حجیمی بود که هزینه‌های بسیاری را دربر گرفت، این را از گریم‌های سنگین، لباس‌ها و دکور پرحجم می‌توان متوجه شد، اما از کمک دولت برخوردار نشد. این نمایش با حجم بسیار بالای تماشاگر روبه‌رو بود و شبی نداشتیم که صندلی خالی داشته باشد اما متاسفانه کمک دولتی نداشت،‌پیش از آن نیز چنین اتفاقی رخ داد. در اجرای «کمی بالاتر» از تکنولوژی‌های جدیدی استفاده شد و با افتتاح تالار حافظ و راه‌اندازی آن محل، یک سالن به سالن‌های تئاتر کشور اضافه کردیم اما در این مسیر نیز کمکی نداشتیم. این اتفاق برای تعداد زیادی از هنرمندان تئاتر رخ داده است، وقتی با این مساله مواجه شدیم و به این نتیجه رسیدیم که کمکی به ما نمی‌شود، تلاش کردیم تا خودمان را سر پا و زنده نگه داریم اما همه می‌دانیم که مرکز هنرهای نمایشی و بالاتر از آن معاونت هنری باید یکی از اصلی‌ترین منابع تامین نیازهای مالی گروه‌های تئاتری باشد که متاسفانه این‌طور نیست و گروه‌ها در سال‌های گذشته به سختی و حتی بعضی با دادن ضرر تلاش کردند که در هر شرایطی فعالیت داشته باشند.

شیوا حمیدخانی