چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
آینه ای تمام نما از یک تئاتری قدیمی
پرویز تأییدی را از دیروز و پریروز از سالهای ۱۳۵۰ میشناسم و قلم شیوا و ترجمههای مغتنمش را از متون تئاتری و سینمایی همیشه دوست داشتهام. پس از سالها رویاروی هم هستیم و او با چهرة بشاش بانشاط و مطبوع برایمان از ایام رفته و رفتار میگوید؛ چنان صمیمی و بیغل و غش، که من نمیدانم لذت گفتوگوی با این هنرمند و ادیب آگاه و نکتهسنج روزگارمان را چگونه با شما خوانندة عزیز تقسیم کنم. چه کنم که آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید.
▪ به نام خداوند لوح و قلم حقیقتنگار وجود و عدم. آقای پرویز تأییدی حضورتان همه گاه مغتنم بوده است. شما در شمار السابقون و السابقون تئاتر این دیارید. چندان که عرصهها و اقالیم گونهگونی از ترجمه و متن تا بازیگری و کارگردانی را پیمودهاید. به اعتقاد من تئاتر معاصر ایران را اگر از آغاز بنگریم نه با «صحنه نمایش» که با «ترجمه متون تئاتری» شروع شده است؛ مثل ترجمههای آدابتهشده از آثار مولیر و یا برگردانهای تئاتری جمالزاده. حضرتعالی هم جایگاه رفیع و بلندی در ترجمه متون و آثار نمایشی دارید. نقش متون مکتوب در رشد و رقای تئاتر ـ به طور کلی ـ و در ایران چگونه بوده است؟
ـ همانگونه که شما فرمودید و اشارة خوبی به آثار آدابته و ترجمان جمالزاده داشتید این موج با دانشجویانی که در فرانسه درس خوانده بودند و بهاصطلاح بر زبان فرانسه چیرگی داشتند و البته رشتههایی بهجز تئاتر مثل مکانیک یا ماشینسازی و غیره خوانده بودند و یا علاقهمند به ترجمه متون از فرانسه به فارسی محسوب میشدند نخستین نمایشنامهها از زبان فرانسه به فارسی گذارده شد. در ایران گروههای تئاتری پیشرو تشکیل شده بود که سر آن داشتند که بهجز کارهای تختحوضی و بنگاههای شادمانی کار تازهای ارائه کنند. و بهاصطلاح آثار اروپایی را بر صحنههای تئاتر ایران در معرض دید مردم قرار دهند. ولی تماشاگران تئاتر این حرکت را به دلیل تحتاللفظی بودن ترجمهها نپسندیدند. و هنرپیشهها با بیان خاصی این متنها را «دکلمه» میکردند و روی صحنه «کتابی» حرف میزدند و بنابراین معادل آن واژهها را به شکل بدی ادا میکردند.
▪ به نظر شما آیا در کار ترجمه «بهترین نوع وفاداری خوب خیانت کردن» است؟
ـ بله. ولی در آن زمان اگر متون نمایشی را آداپتاسیون میکردند برای ایجاد و ابداع ارتباط با مخاطب و مردم بود. کارهای مولیر ـ همانطور که فرمودید ـ آدابته و پرسوناژها را هم به شکل دهاتی و ایرانی درآورند. نامهایی چون احمد و محمود را به جای «ژان» و غیره اطلاق کردند.
▪ کار آداپتاسیون در پهنه نمایش اساساً خدمت به تئاتر است یا خیانت به آن؟
ـ آن موقع خدمت بود و اگر آداپتاسیون رخ نمیداد و چهره نمیکرد، تئاتر و ترجمه متون نمایشی در ایران متوقف شده بود. بهاینترتیب آن بزرگان تئاتر را بین تماشاگران ایرانی جا انداختند و پُلی بین صحنه و تماشاگر زدند که الحق نادیده و کمرنگ نباید دیدشان. من حتی در این اواخر در لالهزار که «تئاتر تهران» تعطیل نشده بود یا «تئاتر نصر» من سه چهار سال پیش مرتب میرفتم. در مرتبتی دیدم که «عاشق گیج» مولیر را آدابته کرده بودند. پس دریافتید که الان هم این حرکت یا شاید نهضت ادبی نمایشی در ایران وجود دارد. چون پوبلیک لالهزار با آن زبان کلاسیک صحنهای دخل و خرج نمیکند. در همین نمایش من دیدم دو گروه تماشاگر به دیدن «عاشق گیج» آمدهاند: گروهی سرباز و گروهی کارگر افغانی ـ که چه خندهها که از ته دل برنمیآوردند. کُمدینهای تئاتر لالهزاری ایران واقعاً و الحق بر صحنه خوب ایفای نقش میکردند. الان برخی از گروهها همان کارهای لالهزاری را به هتلها کشاندهاند. بولینگ عبده و گلدیس که هم بلیتشان گرانتر است و هم اینکه تماشاگر خود را هم دارد.
کارگردانها درهرحال باید در مسیر وفاداری به اندیشههای نویسنده، حداقلهایی را رعایت کنند. البته من در هندوستان نمایش «ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی»، اثر برشت، را دیدم که عنوان «میرزا کمال و میرزا جمال» یافته بود یا «خسیس» مولیر با عنوان «میرزا کمالالدین» را آقای موحد دیلمقانی در تالار سنگلج بر صحنه آورد.
اما برگردیم به تئاتر لالهزار که یک مردمسرای بزرگ فرهنگی بوده و این عهد رضاخان بوده که با آتراکسیون و غیره ذالک برای شکمبة عوام علوفه تهیه میکردند. در کتاب کوششهای نافرجام، نوشته آقای هیواگوران آمده که در لالهزار «ورتر»، اثر گوته، یا «ویلهلمتل»، اثر شیلر، یا کارهای کلاسیک دیگری که الان جرئت طرف شدنش را هیچ کس ندارد بر صحنه آمده است.
من در آن زمان دانشجوی آقای دیویدسون، صاحبنظر و کارگردان تئاتر آمریکا، بودم.
من هم فقط با دکتر مهدی فروغ کار میکردم که ماحصلش اجرای نمایشنامه «پدر»، اثر اگوست استریندبرگ و با ترجمه دکتر فروغ بود. در تئاتر تهران در عهد ماضی «شاهزاده هامبورگ»، اثر کلایست اجرا شد، یا همین پیس «پدر» اثر یوهان اگوست استریندبرگ بزرگ، استاد مسلم هنر تئاتر. دهقان مؤسس تئاتر دهقان در لالهزار ترور شد و مهندس عبدالله والا، شریک اصلیاش آنجا را اداره میکرد.
مهندس والا برادرش را برای تحصیل و دانشاندوزی به فرانسه اعزام کرد و او وقتی آمد صحنه تئاتر تهران را «گردان» پیریزی نمود. وقت اجرای نمایش «کلایست» وقتی صحنه روبهروی تماشاگر میچرخید و صحنه بعدی میآمد بازیگران یا روی صحنه بودند و یا از صحنه خارج شده بودند.
صحنههای آداپتاسیون از مدرسه دارالفنون و زمان قاجار شروع میشود. تئاترهای لالهزار بسیار دقیق دستاندرکار فعالیتهای نمایشی بودند از ترجمه پیس که وفادارانه بود تا پیسهای کُمیک و طنزآلود که مردم دوست داشتند که به روز باشند و مردم را برای جلب و جذب به صحنهها شور و شوقی بینگیزاند، آنها هم جزء اصحاب و اهالی آداپتاسیون نیستند، الان اگر کارگردانی آداپته کند همان محفلهایی چون بولینگ عبده و تئاتر گلدیس است.
اما برداشت آزاد یا اقتباس یا آداپتاسیون فرقهای فارق و فاحش دارد.
درهرحال هیچکدام از اینها را نمینویسند. اما پرسشی دیگر دکتر عزیزی بر این باور است که نخستین فردی که مدرنیته به ایران آورده ناصرالدین شاه قاجار بوده که در سفرش به انگلیس «آلبرتهال» لندن را میبیند و بر ستیغ سلیقه و عقیده خوش جا میکند و به گاه بازگشت به وطن «تکیه دولت» را بنا میکند.
▪ اولین تئاتر ما که صحنة گرد داشته تکیه دولت. اولین ترجمهها با کوشش و جهد بلیغ عباسمیرزا نایبالسلطنه ـ چه با تشویق و ترغیب و چه تأکید و پیگیری ـ به زبان فارسی او همت و اراده از خویش بر جای نهاد. اگر ممکن و میسور و میسر است درباره این نکات توضیحات هرچند «نه به تفصیل اما مکفی و مستوفا بفرمایید.
ـ بله. او میخواسته تئاترهای اروپایی را ترجمه کنند و بر صحنه بیاورند. ناصرالدین شاه در لندن از اپرا سخت خوشش آمده، روحانیون با اپرا و باله مخالفت کرده و مردود اعلامشان کردهاند. شاه از روحانیون میپرسد پس چگونه و از بابت کدام هوده و فایدتی تکیه دولت را بنا کردیم؟ پاسخ این بود اجرای شبیهخوانی در این تالار، این بهترین راه کاربردی این بنای شکوهمند بود و غرفه غرفه بود و زنان حرمسرا در غرفهها مأوا و مسکن و مکمن میگزیدند و الباقی مردم عادی در سکوها و غرفههای دیگر مینشستند. نقاشی تکیه دولت را کمالالملک آفریده است.
▪ تکیه دولت در باب همایون فعلی بود؟
ـ دقیقاً در سبزهمیدان بود که حالا با توجه به مسموعات من به جایش یک بانک ساخته شده است. درست در ضلع جنوب غربی سبزهمیدان بوده که الان چلوکباب شمشیری و بانک احداث شده است. و نزدیک کاخ گلستان بود. تعزیهها در تکیه دولت بسیار عظیم و شکوهمند بود مثلاً شتر روی صحنه میآوردند. احداث تکیه دولت خدمتی انکارناپذیر به شبیهخوانی ایران بوده که در دنیا مورد توجه است. اغلب ایرانیان که در خارج تئاتر میخوانند، دکتر فروغ یا دکتر پرویز ممنون همه مقاتلی برای شبیهخوانی نوشتهاند که اصلیاش در موزه واتیکان موجود است.
▪ منظورتان مجموعه «الکساندر چرولی» در موزه واتیکان ایتالیاست.
ـ بله. به هر جهت تئاتر آداپته هنوز هم هست. تئاتر آداپتاسیون امروزه در اروپا نه با این عنوان که به قول شما به شکل اقتباس چهره میکند. یا نه نوآوری کارگردان مثلاً هملت را با کت و شلوار اجرا میکنند. مثلاً «لیلیانا کاورنی»...
▪ بله، فیلمی به نام «نگهبان شب» ساخت که در جشنواره بینالمللی فیلم تهران اکران شد.
ـ بله. او «آنتیگونه» را هم به شکل مدیران ساخت.
▪ شما در تئاتر ما شخصیتی چندبعدی و بهاصطلاح منشوری دارید. خودتان از لابه۶۵۲۷۵;ی وجوه حضورتان در تئاتر معاصر از مترجم و نویسنده تا کارگردان و بازیگر کدامیک را ترجیح میدهید؟
ـ من بازیگری را از کودکستان شروع کردم. سه چهار ساله بودم که در کودکستان «شکوفه» جشنی برپا بود. معلمی در جمع ما بود که تئاتر را بسیار دوست میداشت. کودکستان شکوفه در خیابان نجمآبادی در ولی عصر بود و معلم ما داستان «خاله سوسکه و آقا موشه» را انتخاب نمود که با بازی دختری که نامش «حمیده» بود و میخواست آن را اجرا کند.
از آنجا من علاقهای مثل ماجرایی کامل ـ رغمارغم مخالفت مادرم ـ به تئاتر پیدا کردم. حتی هزینه تهیه لباس که گران بود به عهده خود ما بود ـ از اینجا شروع شد و عشق از اینجا افتاد. عشق از اول سرکش و خونی بودم / تا گریزد هر که بیرونی بود.
در دبیرستان عاشق سینما شدم. بعدها باشگاه تهران آزمونی گرفت و بیست نفر را پذیرفت از جمله بنده. من از زبان رفیع حالتی اسامی بزرگی مانند گوردون گریک و استانیسلاوسکی را شنیدم. وقتی توضیح بیشتر از استاد حالتی خواستم ایشان گفتند اطلاعات من بیشتر از این نیست چون زبان خارجه بلد نیستم. تئاتر تهران سالن تابستانی داشت و در قلبالاسد کارهایش را در این سالن که باغچه و گل و گیاه هم داشت و خوش میداشتیمش اجرا میکرد. در آنجا تصمیم اخذ شد نمایش «میشل استروگف» را اجرا کنند. در آن زمان استاد حالتی به دلیل اختلاف با مهندس والا تئاتر تهران را ترک گفته بود. علی محزون آمد و گفت میخواهم «میشل استروگف» را که کاری پر پرسوناژ است اجرا کنم که نقشی هم به من سپرد. در اینجا استاد امیرفضلی هم با من بازی میکردند. ایشان بهغیراز بازی، چهرهپرداز (گریمور) بسیار خوبی هم بود. داریوش اسدزاده هم بود. ایشان آن موقع نقشهایی چون فرمانده تاتارها را در نمایش «میشل استروگف» ایفا کرد. او بیان این نقش را با لحنی بسیار دلپذیر و دلچسب بر صحنه ادا کرد. در کلاس دیویدسون چند نمایش کار کرد و نشان داد که چقدر پرکاراند. چند سال پیش هم گروه تئاتر پیاده پیش از انقلاب داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی و دکتر پرویز ممنون آن را اجرا کردند.
مرحوم کنعان کیانی از بهترین بازیگرها بود که بعداً دوبلور شد و در فیلم «خواب متحرک» غوغا کرد. زندهیاد مهین دیهیم از مفاخر و نوابع زمان هنرپیشه ایران بود. اسدزاده در «شهر ما» نقش شهردار را در کار دیویدسون زیبا بازی میکرد، چندان که دیویدسون میگفت اسدزاده این نقش را بهتر از بازیگر آمریکایی همین نقش بازی میکند.
در لالهزار آثار خوبی بود. نقش «اوگاروف» را مرحوم هوشنگ سارنگ بازی میکرد. محزون سارنگ را از تئاتر جامعه باربد برای قرض گرفتن این نقش به اسماعیل مهرتاش ـ رئیس جامعه باربد ـ مراجعه کردند. ابتدا مهرتاش مخالفت کرد ولی با پیگیری و دنبالهگیری سرانجام هوشنگ سارنگ را به اجرای خود به عنوان مهمان شرکت دادم.
در «میشل استروگف» من نقش مهمی را در قالب سرباز داشتم که مونولوگ (تکگویی درونی) بود. همه بچههای کلاس هرکدام دو نقش بازی میکردند.
▪ استاد یادتان میآید چه کسانی همکار بازیگریتان بودند؟
ـ یکی روحبخش بود و سارنگ و اسدزاده و شهین و عبدی که بعدها به رادیو آمد. در پرده همین پیس «میشل استروگف» من میگفتم: «اوگاروف نماینده ارتش روس» و امیرفضلی میگفت وارد شود. نقشش یک سردار بلندمرتبت و رتبت و ژنرالهایی هم دورش را گرفته بودند. سارنگ اعتیاد داشت و همین اعتیاد هم او را تباه کرد.
سارنگ در پشت صحنه خوابش میبرد و خرناس میکشید. به او گفتم آقای سارنگ پرده چهارم ورودی شما بهعنوان «اوگاروف» با امیرفضلی بازی دارید. سارنگ رفت داخل صحنه و گفت من اوگاروف، نماینده دولت روسیه. برادرزن سارنگ در آلمان دوست من بود. از سارنگ پرسیدم گفتند او مشاعرش را از دست داده و یله تار میزند و مردم برایش پول میدهند. او در مسافرخانهای رفت و خودش را کشت، خودکشی کرد. تئاتر ایران در لالهزار شکل گرفت. تفکری هم در تالار فردوسی بازی میکرد. تئاتر پارس بود و تئاتر سعدی در مخبرالدوله نرسیده به بهارستان بود و در اختیار حزب توده با حضور خیرخواه، خاشع، توران مهرداد، امیران عاصمی. البته بازیگران تودهای نبودند. تئاتری بر پایه نظرات عبدالحسین نوشین شکل گرفته بود. نوشین آثاری را که خودش ترجمه و بر صحنه آورد خانم دیهیم، آقای خاشع و خیرخواه از شاگردانش بودند در تاتر سعدی شیوه نوشین را کار میکردند و با وفاداری و با بیان تئاتری کتابی درست و با ادای درست کلمات ایفای نقش میکردند. بیان به رئالیسم نزدیک شد یعنی پوپولیستی و آرگو. تئاتر تهران شب اول میهمانانی از دربار شاه داشت. دکتر مصدق مقامات دولتی را به سعدی دعوت میکرد. مهمانان نخستوزیری تئاتر سعدی را برای مهمانان خارجیشان دعوت میکرد مثل نمایش «روسپی بزرگوار» اثر ژان پلسارتر.
▪ آقای تأییدی چرا تئاتریهایی با این وجهه و وزن رو میکنند به سیرابیخوری و کلهپاچه تیار کردن؟
ـ صحنهگردان وشیک و محمدرضا شاه میآمد و میدید. دکوراتور هم خاکدان بود. تاج هرم اصفهان را با مهارت بازآفرینی میکرد. روی دیوارش هم چند کبوتر بود. ناتورالیسم مطلق و خوب آرام آرام تا زمانی که عنصر اصلی بودند خوب بود ولی قبل از انقلاب تئاترهای لالهزار سقوط کرد و رو به انحطاط گذاشت. تئاتر نصر دیگر نمیفروخت و میگفتند فقط کمدی با بازی علی تابش، حمید قنبری، علی محزون که از دراما به بیش پردهخوانی آمد.
تئاترهای کمیک فرانسه را ترجمه میکردند اما وفادارانه و کمدیهای خوشمزه را روی صحنه میآورند. بعد به دوران آداپتاسیون برگشتند و «وحدت» را آورند. «بریم آمریکا» نمایشی با شرکت وحدت و کمدیهای تئاتر نصر گروه زنان فرانسه با لهجه اصفهانی میگفتند آیا من در بهشتم؟ اما گروهی از تئاتریها اعتراضها کردند که چرا کار هنر که نقاب از چهرة ابتذال برکشیدن است را این همه مبتذل بازی میکنند؟ والا و گرجی مدیران داخلی تئاتر و از دوستان والا بودند.
▪ آقای تأییدی رغبت و تمایلتان بیشتر به کدامیک از هزار زبان هنر تئاتر بود؟
ـ من در تئاتر تهران بر صحنه رفتم، ولی چون رفتم دیپلم بگیرم دیویدسون در انجمن ایران و آمریکا در پی ارجمندی فعلی بر صحنه بود. دیویدسن بهعنوان مستشار تئاتری به ایران آمد.
در نمایش «مادام دوگویته» نقش آرماند را جعفری بازی میکند و نقش اول را شهلا ریاحی که کولاک و معرکه کردند. آن موقع کارگردان و کارگردانی در کار نبود. باید از شهلا ریاحی و اسدزاده تقدیر کرد. شهلا ریاحی و ایران عاصمی و خانم توران مهرزاد را باید تقدیر کنیم. شهلا ریاحی دلیریها کرد و آن زمان که نقش زنپوش را مردان اجرا میکردند او بر صحنه تئاتر آمد. در آن زمان هنرپیشگان ما با هنرپیشگان خوب خارجی رقابت میکردند. تئاتر ما از سینمای جهان عقبتر نیست. «توده هیزم» اثر استریندبرگ با ترجمه من و با بازی مظفر مقدم، خسرو فرخزادی و شهلا ریاحی از رادیو پخش شد. زمان چه میکند و تئاتر به کجا رسیده. اما نقش شهلا را خوب کارگردان به او تفهیم نکرده بود.
آقای تأییدی این جمله گفته شده که در جوامع توسعهنیافته رشد هنر به سمت خود تبهسازی است. شما چه میاندیشید اندرین باب.
بستگی به جامعه دارد کل جامعه هم در این زمینه تسرّی و سرایت دارد. من قبول ندارم. شاید به طرف ابتذال برود ولی خودتبهسازی در کار نیست.
در دوبلارو چگونه؟ که یکی از قویترین دوبلاژهای جهان است.
من قبل از اینکه به آلمان بروم به اتفاق پرویز بهرام مدتی کار دوبله میکردم و میگفتند در نقش آنتونی حرف بزنم.
▪ از ترجمه بگویید.
ـ مترجم کلاس دیویدسون دکتر مهدی فروغ بود من و جمیله شیخی و رکنالدین خسروی را دیویدسون انتخاب کرد اما ناگهان رها کرد. اما دکتر فروغ را برای نقش سرهنگ، خسروی را برای نقش کشیش و خانم شیخی را برای نقش مادر پیشنهاد و انتخاب کرد. یک گروه دیگر هم متعلق به شاهین سرکیسیان بود که فرانسه میدانست و دور خودش جوانمرد و نصیریان را جمع کرده بود. من مدتی دوبله کار کردم و در فیلم «ویرجینیا مدرنا» حرف زدم. با ایرج دوستدار خدا بیامرزد دوبله میکرد.
▪ فیلمها در خود ایتالیا دوبلاژ میشد؟
ـ آقای بابایان مدیر دوبلاژ ما بود.
من وقتی از آلمان به ایران آمدم نمایشنامه «توده هیزم» استریندبرگ را ترجمه کرده بودم. در دیداری دکتر فروغ به من گفت باید به ایران بیایی و تدریس کنی.
چاپ کتاب «تئوری استانیسلاوسکی» به انگیزه آشنایی دانشجویان بود و با استقبال حیرتآوری روبهرو شد. کتاب را به خرج خودم در تیراژ دو هزار جلد چاپ کردم.
همایون علی آبادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست