دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

آشنای دیروز و غریب فردا


آشنای دیروز و غریب فردا

نگاهی به محتوا و سیر تاریخی نقاشی قهوه خانه ای

۱۳۸۸/۱۱/۱۳

بزرگنمایی:

سمیرا مهری

در تمدن ایرانی به دلیل نیازهای انسانی در ابعاد مختلف و اعتقادات دینی جامعه به طبیعت به عنوان آیت الهی و مهمترین منبع شناخت، آمیختگی دیرینه ای بین انسان و طبیعت برقرار بوده است. همیشه در همه دورانها و در هر یک از جوامع بشری، یک شعور دینی وجود دارد که تمامی افراد جامعه، در آن سهیمند و این شعور دینی، معیار نیک و بد است و ارزش احساساتی را که هنر انتقال می دهد و تعیین می کند و از این رو در دیده تمام ملل، هنری که احساسات ناشی از شعور مشترک دینی آن ملت را منتقل کرده است، هنر خوب تشخیص و به آن تشویق شده است. این موضوع، در باره همه ملتها مصداق داشته است. هنر دینی، احساسات برادری و محبت را در دل افراد پدید می آورد و به مردم می آموزد که احساسات یکسانی را دریابند و طبیعتا این احساسات در زندگی مردمی که به وسیله این هنر تربیت شده اند، جریان خواهد یافت. احساسات بسیار متفاوت، قوی ترین، ضعیف ترین، مهم ترین و ناچیزترین، خوب ترین و بدترین آنها، تا آن زمان که به خواننده و تماشاگر و شنونده سرایت می کنند، موضوع هنر را می سازند. رسالت و هدف هنر عبارت است از این که حوزه عقل، این حقیقت را که سعادت انسانها را در اتحاد آنها با یکدیگر است، به حوزه احساس انتقال دهد و به جای زور و تعدی، ملکوت خدایی یعنی سلطنت محبت را مستقر سازد؛ همان محبتی که در نظر همه ما عالی ترین هدف حیات بشریت است.نقاشی قهوه خانه ای بازتابی صادق و اصیل از هنر هنرمندانی عاشق و تنها و دلسوخته است. هنرمندانی از تبار مردم ساده کوچه و بازار، هنرمندانی که سالها در دفاع از آبرو و اعتبار و اعتقادات و باورهای مردم با قلم خود این چنین حماسه ها و قهرمانانی را زنده کردند. این هنرمندان باقلم خود حکایت کژیها و پلیدیها را با رنگ سرخ روی بوم و دیوار که گویی خونهای مظلومیتهای از یاد رفته بود، و رنگ سبز را به پاس بهار سرسبز و پر طراوت روح و اندیشه صادقان و آزادگانی که در دل و ذهن مردم سالیان سال به یادگار مانده بود، ترسیم می کنند.نقاشان قهوه خانه ها هرگز فکر رقابت وچشم و هم چشمی با نقاشان تحصیلکرده و از اروپا برگشته بر سرشان نبود. تفاوت عمده کار آنها با نقاشان طبیعت ساز این بود که آنها از همان اول از طبیعت سازی پرهیز می کردند. کتابی نخوانده بودند، دنیا را هم نگشته بودند. مداحی، نوحه خوانده بود، آقایی منبر رفته بود، نقالی شاهنامه را نقل کرده بود، آنها هم چیزهایی را در خیالشان پرورانده و با ذوق و هنرشان نقش این خیال را به تصویر کشیده بودند. در خیال و اندیشه آنها آزادگان و پهلوانانند که می بایست بر سرتاسر بوم، زنده و جاودانه شوند، تا همچنان جنگ و ستیز با بدیها و بی عدالتیها و نامردمیها را ادمه دهند. چندانکه استاد حسین قومی آقاسی می گفت: «در نقاشی ما، شکست مفهومی ندارد. ما آمدیم تا اخلاص خودمان را در راه نشان دادن مردیها و بزرگواریها ثابت کنیم. مگر آقا سید الشهداء (ع)، در کربلا شکست خورد؟ او که عمری فریادرس ما محرومان و ضعیفان و ستمدیدگان بوده است، مگر می تواند شکست بخورد؟» همین شور و عشق و ایمان است که این هنرمندان دلسوخته را وامی دارد تا در اوج خشونتها و تلخکامیها، چهره نورانی و عارفانه بزرگان دین و مردان خدا را در هاله ای از نور، با چشمانی مالامال از معصومیت و حقیقت نشان دهند. چندانکه در تابلوهای مذهبی آنها، حضور پاکان در جمع پلیدان و نابکاران به خوبی نمایان است. دژخیمان با چشمانی دریده، چهره هایی شیار پستی برداشته، نگاههایی سراسر اضطراب، انگار که به عقوبت بدیهایشان نزدیک شده اند و به میدان نبرد آمده اند. در مقابل، آنان که رزمشان از سر اعتقاد و حقیقت است پر صلابت و ایستاده و پیروز، در چنان آرامش و آسودگی و عزتی غوطه ورند که انگار به میدان جنگ نیامده اند و فقط به عبادتی در لحظه های خلوص و خلوت نشسته اند. برای این هنرمندان، هماهنگی و آراستگی مجموع نقشها از اهمیت بسزایی برخوردار است.ظرافت نقشهای تزئینی نشسته بر لباس و جامعه همه آدمهای حاضر در کارهایشان، آنچنان چشمگیر و دلنواز است که گویی این تابلو، خود نقالی است که این حماسه ها را نقل می کند. یکی از اهداف و آرمانهای این هنرمندان، آشتی دوباره میان مردم و نقش قصه هایی است که به تمامی، بازگوی ایستادگیها و مقاومتها و دلیل ماندگاری شان درگذر تاریخ بوده است؛ مردمی که نباید از یادشان برود چه بسا ایده ها و آرمانهای ملی و سنتی سرزمینشان است.

با تمامی این احوال، اوضاع زمانه و روزگار و شرایط سیاسی و اقتصادی جامعه هر روز که می گذشت رنگ تازه ای به خود می گرفت و چه بسا که زنگ خطری را به صدا در می آورد، در بر هم چیدن بساط ساده و محقر این نقاشان این زمان. این همه صدا و فریاد، می رفت که فرو بنشیند. چرا که دیگر قرار نبود مردم تعزیه راه بیندازند، پرده دارها نباید که فریاد مظلومیت را در هر کوی و برزنی بلند می کردند و نقالان باید صدایشان را آهسته می کردند و مداحان نوحه سرایی نمی کردند و اشکی هم از چشمی هم نباید جاری می شد. اما مردم هوشیار بودند، میدانستند که غرض حکومت طاغوت، برهم زدن جمع دوستدار قهوه خانه است و به سادگی زیر بار نمی رفتند.

مضامین نقاشی قهوه خانه ای را باید در سه رویکرد مورد بررسی قرار داد۱؛ - موضوعات مذهبی۲ - موضوعات رزمی۳ - موضوعات بزمی. موضوعات مذهبی بیشترین سهم را در این میان داشته و دارند. این نقاشان در ترسیم مضامین مذهبی، جنبه های حماسی آن را مشخص تر و بارزتر نشان می دهند. می توان گفت این نقاشی، ادامه نگارگری در سطح وسیع و با قلم موی پهن و درشت است. در نقاشی قهوه خانه ای برای تاکید کردن بر نکات با اهمیت، تصویر مورد نظر را درشت تر و در مرکز صحنه قرار می دهند. در این هنر همه چیز در خدمت پیامی است که آشکارا قرار است منتقل شود. بنابر این، فضا، مکان و عناصر حاشیه ای اعم از اسب، انسان و سایر اشیاء به گونه ای ترکیب می شوند که به درخشش «موضوع محوری» کمک می کند.

آغاز نقاشی قهوه خانه ای را به دوران صفوی و آشنایی نسبی با نقاشی اروپایی نسبت می دهند و از سده دوازدهم هجری با نقل نقالان همراه بوده است. در دوره صفوی در دربار پادشاهان کسانی به نام «قهوه چی باشی» آبدارخانه دربار را می گرداندند. در عهد ناصرالدین شاه نوشیدن قهوه و چای، هر دو در دربار و خانه های بسیاری از اعیان و رجال درباری معمول شد که اینان آبدارخانه ها با قهوه خانه هایی در دربار و خانه های خود برپا کرده بودند. فضای ساختمان قهوه خانه با مجموعه ای از پرده و تابلوهای نقاشی امامان و پهلوانان و اشیای زینتی و مذهبی تزئین شده بود. چرخه تولید پرده های قهوه خانه ای از چهار رکن؛ قهوه خانه، نقال، نقاش و مردم را تشکیل می دهد. این روزها اغراق نیست اگر بگوییم که نقاشی قهوه خانه ای را در خارج از ایران بیشتر از داخل می شناسند! چه بسا که با گذشت زمان، ارزش این هنر در میان مردم کم رنگتر می شود و نام نقاشی قهوه خانه ای برای نسل آینده، نامی نا آشنا و غریب خواهد بود.