جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

پرنده امّا كـــركـس


پرنده امّا كـــركـس

آرنولد روگه لیبرالیزم, آزادی مردمی است كه چسبیده به نظریه مانده اند

● فرهنگ، خرد، آزادی

▪ دكتر رضا داوری:

اكنون «آزادی» لفظ و مفهومی هرجایی شده و «عدالت» در حجاب و حصار خود بنیادی بشر و ایدئولوژی ها و خطابه های متعلق به دوره جدید پوشیده و محجوب شده است. آزادی را بشر از آن جهت طلب می كند و این طلب را طلب كمال می شناسد كه آن را اقتضای عدالت می داند وگرنه، سر از ربقه قاعده و قانون بیرون كشیدن و با سودا و هوس كام راندن آزادی نیست و هیچ نظام سیاسی و اجتماعی با بی نظمی و بی قانونی بنیاد نمی شود...

...پس ما دو نوع آزادی و آزادی طلبی داریم: یكی راه دشوار و دیگر راه های آسان. می دانید كه ارسطو در كتاب «اخلاق نیكوماك» گفته است كه زندگی یك راه دشوار و هزاران راه آسان دارد. راه دشوار «راه عدل» است و آن هزار راه، به درجات بیش و كم، از راه عدل انحراف دارد. بشر معمولاً راه آسان را برمی گزیند، اما اگر آن راه دشوار نبود، راه های آسان نیز گشوده نمی شد، یا خیلی زود به پرتگاه تباهی می رسید. آزادی طلبی و آزادی خواهی و آزادی دوستی لیبرالیسم جدید یكی از راه های آسان است و با این راه آسان، نه هیچ قومی به آزادی می رسد و نه حتی با آن، لیبرالیسم معاصر تقویت یا نگهبانی می شود. غرب به همین آزادی هم با قدم گذاشتن به راه دشوار رسیده است. بشر جدید نظم قرون وسطایی را ظالمانه یافته و با شعار آزادی، آن ظلم را بر هم زده است.

● رؤیای دور

▪ شهید سید مرتضی آوینی:

«آزادی» میان ما و آزادانگاران مشترك لفظی است و چه بسا كه این دو آزادی در ظاهر نیز مشابهت هایی با یكدیگر داشته باشند. آن آزاد كه می گویند، «رهایی از تقید و تعهدی» است و این آزادی كه ما می گوییم نیز «آزادی از هر تعلقی» است. تفاوت در آن جاست كه ما حقیقت انسان را در خلیفت اللهی او می جوییم و بنابراین، «انسان كامل» و «عبدالله» را مشترك معنوی می دانیم، آنان بندگی خدا را نیز از خود بیگانگی می دانند. در این صورت، اگر برای بشر قائل به حقیقتی فردی و یا جمعی نباشند كه با رهایی از تقییدات و تعهدات به آن رجوع كند، در واقع انسان را به «خلأ» احاله داده اند و به «هیچ»؛ و چه تفاوتی می كند كه این یك «هیچ فلسفی» باشد و یا یك «هیچ حقیقی»؟

این «هیچ» شاید «محال فلسفی» نباشد اما «محال حقیقی» است و انسان امروز این محال را تجربه كرده است. آنچه او از خود ـ به مثابه انسان ـ می شناسد، محال حقیقی است و آن سان كه او ـ به مثابه انسان ـ می خواهد زیست كند، باز هم محال حقیقی است.

● سوء تفاهم

▪ آلبر كامو:

كلمه های آزادی و برابری را، هم بر سردر زندان ها می نویسند و هم بر سردر معابد بازرگانی.

... آنچه امروز بیش از هر چیز مورد بهتان قرار گرفته ارزش آزادی است.

اگر حماقت هایی تا این حد رسمی ممكن است بر زبان بیاید از آن روست كه در مدت صد سال، جامعه بازرگانی از آزادی كاربردی انحصاری و یك جانبه داشته است.

یعنی آزادی را به منزله حق تلقی كرده، نه تكلیف، و از آن باك نداشته است كه تا حدی توانسته آزادی اصولی را در خدمت بیداد عملی بگمارد.

● آزادی اصل است

▪ امام خمینی (ره) :

العبودیهٔ جوهرهٔ كنهها الربوبیهٔ. بندگی خدا گوهر گرانبهایی است كه باطن آن آزادی و ربوبیت است. به واسطه عبودیت حق و توجه به نقطه واحده مركزیه و افناء تمام قوا و سلطنت ها در تحت سلطنت مطلقه الهیه، چنان حالتی در قلب پیدا شود كه قهر و سلطنت بر همه عوالم كند؛ و از برای روح حالت عظمت و رفعتی پیدا شود كه جز در پیشگاه ربوبیت و آنها كه اطاعت آنها اطاعت ذات مقدس حق است سر به اطاعت احدی ننهد و اگر به حسب پیش آمدن روزگار در تحت سلطه و قدرت كسی باشد، قلب را از آن لرزه نیفتد و استقلال و حریت نفس محفوظ ماند. از حضرت علی بن الحسین، سلام الله علیهما، منقول است كه فرمود: «همانا من عار دارم این كه دنیا را خواهش كنم از آفریدگار آن، پس چگونه از مخلوقی مثل خود طلب كنم!»

▪ اپیكتتوس:

آن كسی كه بر خود كنترل ندارد آزاد نیست.

● پرنده های قفسی

▪ ژان وال:

اساسی ترین خصیصه فكر مردم مغرب زمین ابرام در اعتقاد به اصل اختیار آدمی است... لیكن چون به سرگذشت آدمیان از جهت اضطرار و اختیار نظری افكنیم می بینیم آنچه به اول كار در تراژدی یونانیان جلوه كرده، اضطرار یا سرنوشت است نه اختیار.

اما مطلبی كه در اینجا پیش می آید این است كه آیا نه این است كه تصور ضرورت و اضطرار خود مستلزم تصور اختیار است. چه اگر آدمی شوق به اختیار و حتی عین اختیار را در نفس خود درنیابد چگونه ممكن تواند بود كه بار سنگین سرنوشت را كه بر او قاهر و غالب است، احساس كند. از این نظر اعتقاد به جبر مستلزم داشتن تصور آزادی و اختیار است.

● ستیز با اكنون

▪ بابك احمدی:

نیچه در مشاهدات نامدرن می گوید: «اگر در پی خواندن زندگینامه ها برمی آیی، از آن زندگینامه هایی كه عنوانش «فلانی و دوران او» است پرهیز كن، به جای آن زندگینامه ای را برگزین كه عنوانش چنین باشد: فلانی، جنگجوی علیه دورانش». باید از بند دوران خود آزاد شویم، و علیه آن بجنگیم. همین كه ستایشگر دوران خود شویم، آزادی خود را از دست می دهیم.

● آزادی از چه؟

▪ یاسر خوشنویس:

آزادی واژه پرطمطراق و زیبایی است و به نظر می رسد آزاد بودن كمابیش لذت بخش است. اما یك نكته زبانی: آزاد بودن صفتی است كه به متمم نیاز دارد؛ آزاد بودن همواره آزاد بودن از چیزی است. به قول منطقدانان آزاد بودن یك محمول دو موضعی است: «شخص الف از امر ب آ زاد است.» از این رو آزاد بودن در خلأ و به تنهایی معنای محصلی ندارد و به همین ترتیب به تنهایی زیبا و پرطمطراق هم نیست. آزاد بودن از چیزی است كه می تواند لذت بخش، مطلوب یا زیبا یا كاملاً برعكس، آزاردهنده، نامطلوب یا ناپسند باشد. هنگامی كه در تاریخ اندیشه های فلسفی، سیاسی و دینی به مفهوم آزادی می رسیم، باید همواره به این نكته توجه كنیم كه آزادی از چه چیزی مورد بررسی و مداقه است، از بت ها، از اندیشه های آبا و اجدادی، از قانون یا از...

● آواز چشمان نظاره گر

▪ جیمز هتفیلد

... می هراسی از آنچه من می هراسم؟

زندگی معقول

آنچه تو حقایق می دانی از دید من دروغ اند

برمی گزینی آنچه من برمی گزینم؟

انتخاب های بیشتر...

استقلال محدود است

آزادی انتخاب برایت انتخاب شده دوست من

آزادی بیان كلماتی است كه به خوردت می دهند

آزادی با استثنائاتی كه آنها می گویند...



همچنین مشاهده کنید