پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

بیکن گرفتار در زندان تجربه گرایی


بیکن گرفتار در زندان تجربه گرایی

کنکاشی در اندیشه های فرانسیس بیکن

فرانسیس بیکن ‏Francis Bacon‏ یکی از آغازگران سنت تجربه گرایی بود. دیدگاه و نظریاتی که وی در باب شناخت و بررسی جهان بیان نموده است متفاوت از دیگر اندیشمندان بوده است. او نسبت به ارزش هر گونه فعالیت فکری که پیوند تنگاتنگی با مطالعه و مشاهده واقعیات عینی ندارد مشکوک است. در بی اعتمادی عمیق او نسبت به منطق و استدلال، حتی رگه هایی از ضدیت با فعالیت های ذهنی به چشم می خورد: "نسبت به درک فی نفسه باید همواره مشکوک بود، منطق به هیچ وجه نمی تواند به دقت و ظرافت طبیعت دست یابد."

می توان گفت بیکن در زمره آن دسته روشنفکرانی است که نامش بسیار آشناتر از آثار واقعی اوست.‏

وی در ۲۶ ژانویه ۱۵۶۱ در لندن در منزل پدرش سر نیکولا بیکن متولد شد. پدر او بیست سال اول سلطنت ملکه الیزابت مهردار سلطنتی بود. مادر بیکن لیدی آن کوک خواهر زن لرد بارلی خزانه‌دار ملکه الیزابت و یکی از مقتدرترین مردان انگلیس بود. این زن در علم کلام متبحر بود و با اسقف‌های زمان خویش به لاتین مکاتبه می‌کرد. در دوازده سالگی بیکن را در کمبریج به کالج ترینیتی فرستادند ولی پس از سه سال آنجا را ترک کرد. در شانزده سالگی در سفارت انگلیس در پاریس ماموریتی به وی پیشنهاد شد. پدر او در سال۱۵۷۹وفات یافت. در ۴۵سالگی ازدواج کرد و در ۱۵۹۸ به جهت قروض خود به زندان افتاد. در ۱۶۰۶ مشاور قضائی سلطنتی گردید ودر ۱۶۱۳ معاون دادستان کل شد و در ۱۶۱۸در ۵۷سالگی بالاخره به مقام مهردار سلطنتی رسید.

فرانسیس بیکن در دنیای فلسفه جایگاه ویژه‌ای دارد. بسیاری او را محور اصلی تحول فکری در قرون وسطی می‌دانند تا جایی که پایان تفکر کلیسا را به اندیشه‌های او نسبت می‌دهند. فرانسیس بیکن بر این باور بود که "علم بر انسان و جهان تسلط دارد... و ... بر طبیعت نمی‌توان چیره گشت؛ مگر آنکه از قوانین آن آگاهی یابیم".

دو کتاب مهم او عبارتند از ارغنون نوین (۱۶۲۰) و آتلانتیس نو (۱۶۲۷) است که در اولی ضمن نقد منطق ارسطو روش علمی تازه‌ای را برای جایگزینی روش ارسطویی پیشنهاد می‌کند و در دومی تصویری از پژوهش‌های علمی همراه با همکاری و تعاون را ترسیم می‌کند.‏

نقش او در روش‌شناسی علمی جدید مورد مناقشه است. عده‌ای برای او نقش پرچمداری و پیشگامی قائل بوده و بعضی دیگرنقش او را اندک و ناچیز دانسته‌اند. با این‌حال آنچه مورخان امروزه تحت عنوان اسطوره‌ بیکن از آن یاد می‌کنند، ناظر به توجه و اهمیتی‌ است که بیکن برای پیشرفت و به زیستن انسان در سایه‌ پیشرفت علم و تکنولوژی قائل بود. از این جهت او را روح زمانه‌ خویش می‌دانند.‏ وی دیدگاه انسان را در شناخت جهان محدود و ناتوان می داد و جهان بینی او را در حد لانه یک عنکبوت می داند. اگر ذهن و هوش انسان مجاز باشد که به خود بیندیشد، مانند عنکبوتی که تار خود را می تند، این کار را تا ابد ادامه خواهد داد و در نهایت شبکه تار عنکبوتی از آموخته ها تولید خواهد کرد که به دلیل ظرافت تار کار او ستایش انگیز است، اما گوهر یا سودی ندارد. از دیدگاه وی تنها، روش تجربی و علمی می تواند به صورت حساب شده پرده از واقعیات خاص بردارد و از طریق شناخت آنها، به عمومی ترین اصول برسد.‏

از نکات مهم فلسفه‌ بیکن طبقه‌بندی دانش‌ها در آثار اوست. دانش انسانی از دید بیکن سه شاخه‌ اصلی دارد و هر یک از این سه شاخه با یکی از توان‌ها و فعالیت‌های اساسی درون انسان در پیوند است. این سه شاخه عبارت است از: تاریخ، شعر و فلسفه. بیکن شناخت آنچه از دایره‌ طبیعت بیرون است را یکسره از فلسفه بیرون می‌نهد. ‏

فرانسیس بیکن از نخستین فیلسوفان اروپایی بود که در مقام هستی شناسی در برابر افلاطون و ارسطو ایستاد و رویکردی تازه در منطق و روش شناسی شناخت هستی به وجود آورد که در مقابل منطق ارسطویی قرار داشت. بیکن در اثر مشهور خود به نام "ارغنون نوین" به نقد نظام های کهنه و پوسیده تفکر فلسفی-علمی در سده های میانه پرداخت. ‏

آنچه دیدگاه‌های بیکن را در تاریخ و فلسفه‌ علم دارای ارزش و اهمیت خاصی می‌کند، دیدگاه‌های خاص او نسبت به خود علم است. بیکن به بهره‌کشی، سلطه و اقتدار همه جانبه‌ انسان بر طبیعت معتقد است. هدف نهایی تحقیق علمی چیزی جز برقراری این اقتدار نیست و نظر ارسطویی که در آن شناخت طبیعت خودبه‌خود غایتی به حساب می‌آمد از دید او مردود محسوب می‌شود. تحولات بزرگ زمان بیکن که رفته‌رفته به جدایی از جهان‌بینی دوره‌ باستان و دوره‌ میانه می‌انجامد، در تفکر او به صورت خواست انقلاب در اندیشه ظهور کرد. معنای این انقلاب دگرگونی بنیادین و حرکت به سمت‌ و سویی نوین بود. غایت و نسبت طبیعت و انسان به زعم بیکن، با غایت و نسبت انسان و طبیعت در فلسفه‌ افلاطونی، ارسطویی و مدرسی متفاوت است. در دید بیکن، علم ابزار است و حتی بهبود و پیشرفت‌های اخلاقی بشر نیز در گرو استفاده‌ بهینه از علم در جهت بهبود زندگی بشر است. هستی شناسی فرانسیس بیکن هستی شناسی عملی و پراتیک بود و او در رویکرد خود به هستی از راه و روش فیلسوفان یونان باستان پیش از افلاطون چون آناکساگوراس و دموکریتوس استفاده کرد و کوشید تا نخست عقل و اندیشه را از زنجیرهایی که طی دوران های متمادی بر دست و پای آنها پیچیده شده بود، رها سازد و لوح عقل را از تمام تصویرهای گمراه کننده و فریبنده پاک گرداند.

ماری هال درباره بیکن می نویسد: "پیش از او هرگز کسی استدلال نکرده بود که بهترین راه وصول به حقیقت توسل به حواس خطا کاری است که به آسانی دچار اشتباه می شود." روی هم رفته روشن نیست بیکن تا چه اندازه برای دریافته های حسی اعتبار قائل است. در "احیاء العلوم کبیر" می گوید: اگر ادعا کنیم که حس معیار چیزهاست مرتکب خطای بزرگی شده ایم. لذا انسان نباید تاکید زیادی بر دریافت بلافصل و طبیعی حواس داشته باشد. از سوی دیگر در جایی دیگر می گوید: کل معرفت از دو منشا حاصل می شود: یا وحی الهی یا حواس خارجی، سپس به توضیح شک خویش درباره شایستگی ذهن جهت برخورد با شواهد به دست آمده از حواس می پردازد.‏

بنابراین به نظر می رسد بیکن به دیدگاه سنتی خطاپذیری حواس نیز اندکی معترف است اما در عین حال حواس را به مثابه تنها منشا معرفت بشر در باب جهان طبیعی و قابل اطمینان تر از ذهن فوق العاده فعال و مبتکر در نظر می گیرد. به هر حال وی در زمینه امکان کسب معرفت نسبت به جهان خارج کمتر از دکارت شک دارد. بین ذهن بشر و جهان طبیعی نوعی هماهنگی طبیعی وجود دارد: "خداوند ذهن را به سان آبگینه ای آفریده است که می تواند جهان را در خود منعکس کند و همان قدر به این کار اشتیاق دارد که چشم به دریافت نور."‏

بیکن فرق بین ایمان و معرفت را می پذیرد و به آن نظام می بخشد؛ از دیدگاه وی مطلقاً هیچ زمینه مشترکی بین معرفت علمی و حقیقت دینی یا الهی وجود ندارد. "الهیات مقدس را باید از کلام یا الهام خداوند بیرون کشید، نه از انوار طبیعت یا احکام عقلی." به هر روی، به رغم تجلیل نمایان بیکن از بیهودگی های ایمان، مسیحیت بیش از پیش خود را در معرض آزمون های عقلی قرار می داد و فشار فزاینده ای برای سازگار کردن دین با معیارهای علمی وجود داشت و این در شرایطی بود که دین هنوز می کوشید علم را وادار به قبول مفاهیم خاص خود از حقیقت سازد.‏ بیکن بیشتر فیلسوف و مبلغ علم بود تا عالم و بر خلاف بسیاری از دانشمندان علوم، همان قدر با حقیقت علم سروکار دارد که با سودمندی آن. کار فکری "بدون گوهر یا منفعت" علاقه مندی او را جلب نمی کند. او می گوید: "اگر تمامی قلمرو معرفت در اختیار من قرار می گرفت، با بهره گیری از مشاهدات دقیق، نتیجه گیری های اساسی و اختراعات و کشفیات سودمند، آن را به گلستان تبدیل می کردم."‏ وی در نوشته های خود همواره بر معرفت علمی به عنوان پایه گسترش قدرت انسان تاکید می ورزد: "حقیقت و مشروعیت، هدف علوم چیزی جز این نیست که موهبت اختراعات و نیروهای تازه را به زندگی انسان ببخشد." اطمینان او در نفی گذشته، بیش از امیدش به آینده است. او توسل به حدس و گمان درباره شکل و شمایل جامعه آرمانی آینده را ارزشمند می داند. با این حال نا کجا آباد گرایی بیکن تا اندازه ای تخیلی بود، اما تا حدی نیز ملهم از احساس امکانات وسیعی بود که علم و تکنولوژی به ارمغان آورد.‏

امروزه بسیاری از علوم از طریق مطالعه و مشاهده واقعیات جهان به دست آمده است، در حالی که بیکن همواره به چنین علومی مشکوک بوده است. در رفع بسیاری مسائل مبهم و مشکوک، منطق و استدلال علمی می تواند مثمر ثمر بوده و گره از مشکلات علمی و فلسفی بردارد، و بی اعتمادی بیکن نسبت به منطق و استدلال بی پایه و بدون دلیل به نظر می رسد. شکاکیت وی نسبت به شناخت و جهان بینی انسان ها از نظر بسیاری از منتقدین نوعی زیاده روی و افراط تلقی می شود.‏

بیکن تنها روش تجربی و علمی را در شناخت واقعیات جهان هستی قابل اطمینان می داند، در حالی که این روش در شناخت و بررسی واقعیات روحی و ماوراء هستی ناتوان بوده و این گونه حقایق را می بایست از طریق علوم مربوط به آنها نظیر الهیات و فلسفه مورد بررسی قرار داد. تکیه محض فرانسیس بیکن به روش تجربی یکی از نقاط ضعف دیدگاه وی محسوب می شود، چرا که بسیاری از علومی که در زمان وی از طریق روش تجربی قابل اعتماد بودند با گذشت زمان و کشف پاره ای از حقایق از طریق دیگر روش های علمی، اعتبار و ارزش خود را از دست داده اند.‏ از دید وی زمینه مشترکی بین معرفت علمی و حقیقت دینی وجود ندارد و باید بین این دو تفکیک و جدایی قائل شد، در حالی بسیاری از علوم و حقایقی که در جهان هستی وجود دارد، در حقایق و معارف دینی بیان گشته است و بسیاری از واقعیت های جهان، که انسان از درک آن عاجز و ناتوان است در معارف دینی بیان گشته است و نمی توان گفت که معارف علمی و دینی جدا از هم هستند.‏

میر عماد اشراقی

منابع:

آثار کلاسیک فلسفه، مترجم مسعود علیا، تهران: ققنوس، ۱۳۸۲

تاریخ فلسفه اخلاق غرب، لارنس سی. بکر، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۷۸

سیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغی، تهران: نشر البرز، ۱۳۷۵

ویکی پدیا؛ دانشنامه اینترنتی؛ ذیل مدخل فرانسیس بیکن

فرانسیس بیکن، فیلسوف انگلیسی؛ ویرایش : مریم فودازی؛ سایت ره پو.

هستی شناسی در فلسفه‌ فرانسیس بیکن؛ مهدی عاطف‌راد

فرانسیس بیکن؛‎ ‎نویسنده‎ : ‎مریم راستی؛ سایت پژوهشکده باقرالعلوم