پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

تعریف فلسفه و تقسیمات این علم بر اساس موضوع


تعریف فلسفه و تقسیمات این علم بر اساس موضوع

علمی را که از احوال موجود مطلق, بحث می کند یا علمی که از احوال کلی وجود گفتگو می کند, یا مجموعه قضایا و مسائلی که پیرامون موجود بما هو موجود مطرح می شود را فلسفه می گویند

علمی را که از احوال موجود مطلق، بحث می‌کند یا علمی که از احوال کلی وجود گفتگو می‌کند، یا مجموعه قضایا و مسائلی که پیرامون موجود بما هو موجود مطرح می‌شود را فلسفه می گویند.

چنان که می دانیم فلسفه اسلامی مبنی بر هستی شناسی می‌باشد چرا که معتقداست «تلاش اصلی فلسفه جهت شناخت هستی است» و لذا در پی آن است تا حقیقی ترین موجودات را شناسایی کند و آن چیزی جز واجب الوجود نیست وآن منطبق است با الله.اصلی ترین بحث نیز الهیات به معنی الاخص است(واجب الوجود)وبقیه مسایل مقدمات هستند.

حکمت الهی نیز علمی است که در آن پیرامون احوال واحکام موجود مطلق ( یعنی موجود از آن جهت که موجود است) بحث و بررسی می شود و موضوع آن که ازعوارض ذاتی اش دراین علم بحث می شود موجود مطلق می باشد و هدفش عبارت است از ارائه معرفتی کلی ازموجودات و تمییز موجودحقیقی ازغیرحقیقی پس حکمت الهی علمی است که ازاحوال موجود ازآن جهت که موجود است ( یعنی موجود مطلق ) بحث و گفتگو می کند. توضیح آن که یک موجود احکام گوناگونی دارد. پاره ای ازاین احکام به شکل وقالب خاصی که آن موجود به خود گرفته، مربوط می شود وبخش دیگر به شکل وقالب خاص آن موجود، مربوط نیست، بلکه در رابطه با اصل « موجودیت » آن است.به عنوان مثال آهن، از آن جهت که موجودی است دراین قالب و با این ماهیت خاص و متمایزاز دیگرموجودات وبلکه دیگر فلزات، دارای احکام ویژه ای می باشد: وزن مخصوصی دارد، نقطه ذوب و مقدار مقاومت خاصی دارد .رنگ خاص و نیز ده ها و صدها حکم واثر وحالت دارد که همه به «آهن بودن » آن مربوط می شود. اما همین پدیده، دارای احکام دیگری نیز هست، مثلاً معلول است، حادث است، ممکن است، منشأاثر است و.. . این دسته از احکام، به آهن بودن این شیء مربوط نیست بلکه به «موجودیت» آن مربوط می شود و به دیگر سخن این شیء‌از آن جهت که موجود است این احکام را دارد، نه از آن جهت که آهن است.

آری حکمت الهی علمی است که درباره دسته دوم ازاحکام سخن می گوید؛ یعنی احکامی را بیان می کند که موجودازآن جهت که موجود است، آنها را دارا می باشد نه احکامی که به تعین خاصی مربوط می گردد، وطبعاً مخصوص بخش خاصی ازموجودات می باشد.

فلسفه در آغاز، شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن‌ها حفظ کرد؛ چنانکه یک فیلسوف را جامع همه دانش‌ها می‌دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.

در قدیم، این فلسفه که جامع تمام دانش ها بود، بر دو قسم تقسیم می‌گشت :

فلسفه نظری به علم الهیات، ریاضیات و طبیعیات تقسیم می‌گشت که به ترتیب، علم اعلی، علم وسط و علم اسفل (پایین تر) نامیده می‌شد.

فلسفه عملی نیز از سه بخش تشکیل می‌شد: اخلاق، تدبیر منزل و شهرداری (سیاست مُدُن). اولی در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود، دومی در رابطه با تدبیر امور خانواده و سومی کشورداری (تدبیر امور مملکت) بود.

برای درک موضوع فلسفه اولین گام مهم را ارسطو بیست وچهار قرن پیش برداشت. وی فلسفه را (علم هر آنچه وجود دارد) یا علم درباره (وجود آنچه هست، یعنی جهان در مجموع خود تعریف کرد )

● موضوع فلسفه چیست؟

ابتدا باید ببینیم موضوع یک علم چیست؟« موضوع یک علم همان چیزی است که درآن علم از اعراض ذاتی آن بحث می شود» (= موضوع کلُ علم مایَبحَثُ فیه عَن اعراضه الذاتیه )

بهترین تعریف برای اعراض ذاتیه این است که عرض ذاتی امری است که بدون واسطه، عارض موضوع شود، خواه آن امر اعم ازموضوع و یا اخص ازموضوع و یا مادی موضوع باشد. درنتیجه عرض غریب، که دربرابر عرض ذاتی است آن امری است که به واسطه امری دیگر خواه اعم از موضوع باشد یا اخص و یا مساوی آن عارض موضوع شود.

بنابراین موضوع یک علم: چیزی است که آن علم از اموری که بدون واسطه برآن عارض می شود گفت وگو می کند.

هر علمی موضوعی دارد و این موضوع عبارت است از چیزی که آن علم درباره آن بحث می کند. و هر یک از مسائل علم را که در نظر بگیریم، خواهیم دید که در رابطه با آن موضوع است.

مثلاً موضوع علم طب، بدن انسان و موضوع علم ریاضیات ، عدد است.

اساساً تمامی علوم و دانشها، هر یک موجودات را از جنبه خاصی مورد بررسی قرار می دهند که این جنبه، همان موضوع آن هاست:

علم زیست شناسی موجودات را از آن حیث که حیات دارند؛ علم فیزیک موجودات را از آن حیث که حرکت دارند و علم شیمی موجودات را از جنبه خواص شیمیایی مورد بررسی قرار می دهند.

بر این اساس، موضوع علم زیست شناسی، حیات موجودات؛ موضوع علم فیزیک حرکت موجودات و موضوع علم شیمی، خواص شیمیایی موجودات است.

فلسفه نیز از این قاعده مستثنی نیست و موضوعی دارد. به همین دلیل باید موجودات را از جنبه ای خاص، همانند علوم دیگر مورد بررسی قراردهد. اما این جنبه چیست؟

این جنبه از موجودات، همان وجود موجودات است و فلسفه، موجودات را از آن جنبه که وجود دارند، بررسی می کند. یعنی، فلسفه به موجودات می پردازد از آن حیث که وجود دارند، نه از آن حیث که حیات دارند یا حرکت دارند یا خواص شیمیایی دارند و غیره ... .

به عبارت دیگر، موضوع سایر علوم، انواع ماهیات است.(مانند حرکت، خواص مختلف، عدد، اندازه و ... .) در حالی که موضوع فلسفه، وجود و هستی است.

پس موضوع حکمت الهی، همان موجود مطلق است.تمام مسایل این علم حول این محور دور می زند و در اطراف سخن می گوید و از عوارض ذاتی آن گفت وگومی کند مانند موجود مطلق واحد است. موجود مطلق منشأ آثار است موجود مطلق یا واجب است و یا ممکن.

● چرا موضوع فلسفه را عام ترین موضوع می دانند؟

فلسفه در اصطلاح شایع مسلمین نام یک فن خاص ودانش خاص نیست، همه دانش های عقلی را در مقابل دانش های نقلی از قبیل لغت، نحو، صرف،معانی، بیان، بدیع، عروض ، تفسیر؛ حدیث، فقه و اصول تحت عنوان کلی فلسفه نام می بردند. علت آن که این فن را « علم اعلی» نامیدند و آن را در صدر تقسیم بندی قرار داده اند:آن است که این فن نسبت به سایر فنون و علوم امتیاز خاص دارد و گویی یک سر و کله ازهمه علوم برتر است.

▪ امتیاز این علم نسبت به سایر علوم در سه چیز است

ـ به عقیده قدما ازعلوم دیگر برهانی تر و یقینی تر

ـ بر همه علوم ریاست دارد (ملکه علوم است )

ـ از همه علوم کلی تر و عام تر است

▪ حکمت الهی نیز بر دو بخش است

ـ امور عامه : که در باره موجود مطلق واحکام وتقسیمات گوناگون آن بحث می کند.

ـ الهیات بالمعنی الاخص که ازواجب تعالی واوصاف سلبی وایجابی و اسمای حسنای او سخن می گوید.

● فلسفه عام ترین دانش ها است

گسترده و شمول فلسفه از هر علم دیگری بیشتر است ، زیرا موضوع آن موجود است و عام ترین موضوعات بوده و همه چیز را شامل می شود و به همین دلیل همه علوم در اثبات وجود و تحقق موضوعشان نیاز به فلسفه دارند ، ( و به عبارت دیگر ، اصل وجود و تحقق موضوعات علوم گوناگون در فلسفه به اثبات می رسد )، ولی فلسفه در اثبات وجود و تحقق موضوع خود به هیج علمی نیازمند نیست ، چرا که موضوع آن « موجود عام » است که هم تصورش بدیهی است و هم تصدیقش بدیهی می باشد . زیرا تحقق و واقعیت همان موضوع فلسفه است .

● تفاوت موجود مطلق با مطلق موجود چیست ؟

در ابتدا باید بدانیم مفهوم وجود: مفهومی است بدیهی که تعقل آن نیاز به وساطت مفهوم دیگری ندارد .

موجود مطلق عبارت است از آنچه خودش ثبوت دارد و یا آنچه خبردادن از آن ممکن است. بنابراین وجود معرِفی ندارد.

مطلق موجود، تقسیم می‏شود به وجود مطلق و وجود مقیّد و در این تقسیم وجود مطلق را یکی از اقسام فرض می‏شود نه خود مقسم.

فلاسفه، تقسیمات اوّلیه ای برای مطلق موجود، بیان کرده اند که از جمله آنها تقسیم به واجب الوجود و ممکن الوجود است.

موضوع فلسفه به عنوان علم عامی که شامل همه علوم حقیقی می‏شود مطلق موجود است ولی موضوع فلسفه به معنای اخص متافیزیک موجود مطلق است و مسائل آن قضایایی هستند که اختصاص به نوع خاصی از موجودات ندارند.

مرضیه فاضلی

۱) ژکس، (۱۳۷۵)، فلسفه اخلاق، (حکمت عملی)، ترجمه ابوالقاسم پورحسینی، تهران ـ شرکت‏سهامی کتاب‏های جیبی،

۲) طباطبایی، سید محمد حسین،(۱۳۸۷)، بدایه الحکمه،ترجمه شیروانی، قم: بوستان کتاب.

۳) مصباح یزدی، محمد تقی ، (۱۳۷۶)، آموزش فلسفه ج ۱، ص ۳۷.

http://www.noormags.com