سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا

موسیقی زندگی من است


موسیقی زندگی من است

زندگی مجید انتظامی از زبان خودش

من متولد ۱۳۲۶ هستم، در شناسنامه ام نوشته شده در روز ۱۶ تیر به دنیا آمده ام، اما در اصل در اسفندماه متولد شده ام، ظاهراً آن موقع جنگی بوده است كه موجب شده شناسنامه مرا دیرتر بگیرند.در دوره ابتدایی شروع به فراگیری موسیقی كردم و بعد وارد هنرستان شدم.

یكسال بعد از گرفتن دیپلم از هنرستان وارد اركستر سمفونیك شدم. زیر نظر آنتوان كاتلوس ابوا یاد گرفتم وسلفژ و تئوری و هارمونی را نزد ثمین باغچه بان و مصطفی كمال پورتراب یاد گرفتم.

من نخستین نت موسیقی را به كمك استاد پورتراب نوشتم و حالا از او درس زندگی می گیرم. بعد از گرفتن دیپلم هنرستان به دلیل معالجه نارسایی كلیه ام به آلمان سفر كردم و چون باید چندسالی را زیرنظر پزشك می بودم تصمیم گرفتم در آلمان به دانشگاه بروم. چهار پنج سالی آلمان بودم و در آنجا با ساز ابوا با اركسترهای زیادی از جمله اركستر سمفونیك برلین كنسرت دادم. تجربه بسیار خوبی بود و بعد از بازگشت به تهران به عنوان نوازنده یك اركستر سمفونیك تهران استخدام شدم، در همان روزها شروع به تدریس ابوا و همچنین نوشتن قطعاتی برای كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان كردم.

نخستین موسیقی تصویری ام فیلم كوتاه زال و سیمرغ ساخته اكبر صادقی بود كه بعدها قسمتی از آن را روی تیتراژ كارتون ماركوپولو و بخشی دیگر را روی تیتراژ بچه های مدرسه آلپ گذاشتند....هرگز فكر نمی كردم كه به ساخت موسیقی فیلم روی بیاورم ولی با ساخت موسیقی فیلم «سفر سنگ» ساخته مسعود كیمیایی به این باور رسیدم كه این كار می تواند حرفه ام باشد.

من زندگی خصوصی به آن صورتی كه مردم دارند، ندارم، زندگی خصوصی من همان زندگی كاری من است. از صبح كه به دفترم می آیم كار می كنم، وقتی خسته می شوم یك كار دیگر را شروع می كنم و اگر از آن هم خسته شدم كار دیگری را باز شروع می كنم. حتی زمانی كه ناهار می خورم هم مشغول انجام كاری هستم، اصلاً نمی توانم همینطور راحت بنشینم و ناهارم را بی كار صرف كنم. همیشه هم همین بوده است، بیكاری عصبی ام می كند، خیال می كنم زمانم را بیهوده تلف می كنم. بخصوص در این سن، شاید جوان ها خیلی متوجه حرف های من نشوند اما برای من وقت طور دیگری است، مانند گوهر است.

من از چهار و پنج صبح تا یازده شب اینجا هستم و به ندرت پیش می آید كه هفت و هشت به خانه بروم و هیچ استراحتی هم ندارم، اما گاهی پیش می آید كه می خواهم كتاب بخوانم، ساز بزنم، شاگرد درس بدهم یا در برخی جلسه ها شركت می كنم كه در عین حال همه شان كاری هستند. اینطوری راحت می خوابم.

بچه ها هم بزرگ شده اند. دخترم كه ازدواج كرده و سروش پسرم هم امسال در حال آماده شدن برای كنكور هنر است. او هم نوازندگی ساز ابوا كه ساز اصلی خودم است را دنبال می كند و واقعاً برخلاف تصور من در روز امتحان عملی بسیار خوب نواخت. من با وجود این كه خودم چنین كاراكتری ندارم اما همیشه اعتقاد دارم كه هنرمند باید اتكا به نفس بالا داشته و گستاخ باشد. گاهی فكر می كنم شاید بچه های هم اكنون كه هنوز غوره نشده مویز شده اند و از بدو ورود به استادان خودشان هم خرده می گیرند، برای هنرمند شدن بهترند! اقلاً اتكا به نفسشان موجب می شود تا خوب اجرا كنند.

به هر حال بچه ها بزرگ شده اند، پس من می مانم و همسرم، او هم اینجا در دفتر كار من موسیقی درس می دهد. صبح تا شب در دفتر هستیم و من چون اینجا را خیلی دوست دارم فقط برای خواب به منزل می روم. در اینجا بین پرونده ها و موزیك هایم هستم، بوی اینجا برایم آشناتر از خانه است. چون در خانه هیچ وسیله صوتی نیست، هیچ كتابی نیست و همه زندگی من هم كه در همین كتاب ها و سی دی ها خلاصه شده است. تا به حال هم كم پیش آمده از اینجا دور شوم، اگر مسافرتی هم بوده كاری بوده، اگرچه هم اكنون هفت هشت سالی می شود كه مسافرت هم نرفته ام.

ابوا ساز تخصصی من، سازی چوبی است كه تكامل یافته سرنا است. چون دربچگی این ساز را نمی شناختم دائم به پدرم می گفتم كه ویولن می خواهم، آن هم به این دلیل كه در همسایگی مان نوازنده ویولنی زندگی می كرد. بگذریم. من در كودكی بسیار شر و شلوغ بودم و همه به من می گفتند كه تو آخر هیچ كاره می شوی، زمانی كه رفتم هنرستان موسیقی و جایی كه قرار بود به هر شاگردی بگویند كه «خوب تو می تونی فلان ساز را بزنی»، كسی به من حتی نگاه هم نكرد و دیگر كم كم داشت باورم می شد كه به درد هیچ كاری نمی خورم.

آنجا یك اتریشی هم نشسته بود كه به من لبخند مهربانی زد و بعد دستها و دندان هایم را دید و گفت به درد ابوا می خورد، من كه نمی دانستم ابوا چیست، اما از همین جا همیشه از سازم بیشتر از خودم مراقبت می كردم.

یادم می آید آن روزها بخاری های كوچكی بود كه در آنها الكل می ریختند و روشنش می كردند و در جیب می گذاشتند كه آدم یخ نكند، من این بخاری را در كیف سازم می گذاشتم كه سازم خراب نشود و خودم مانند بید می لرزیدم. ساعت ها ساز می زدم و حرف های نگفته ام را با ابوا می زدم و هنوزهم اگر دلم بگیرد باز ساز می زنم، ساعت ها موسیقی نوشته ام، بیش از ۱۰۰ موسیقی فیلم، نزدیك به ۱۰ موسیقی صحنه ای كه همه آنها هم اجرا شده اند. من از زندگی ام راضی ام.

همه كوچه را برف گرفته و حسابی روی درخت های كاج حیاط سنگین شده، از اتاق روبرویی صدای تمرین پیانو می آید، آذرنوش صدر سالك همسر مجید انتظامی و دستیار همیشگی او در آثارش مشغول تدریس است. انتظامی كه همین امروز سرش را جراحی كرده است، با وجود خستگی و بیماری نشسته، اصرار داشتم تا قرار مصاحبه را تغییر دهم اما گفت می خواستم بیایید از نزدیك حال مرا ببینید تا باور كنید و بدانید كه هنرمندان هم مانند همه هستند، مشكل جسمی، روحی و مالی هم پیدا می كنند. صدای موسیقی مجموعه تلویزیونی «شیخ بهایی» با صدای سالار عقیلی كه آخرین ساخته انتظامی است شنیده می شود به چایی كه تازه دم كرده و جلوی من گذاشته زل می زند تا زودتر گفت و گو را شروع كنیم. اتاقی با یك پیانو، چندین ضبط و میكسر و پر از كتاب، میزبان ماست. اتاقی كه صبح به آنجا می آید وتا آخرین ساعات شب یكریز كار می كند...

▪ هیچوقت تا به حال پیش آمده كه وقتی كاری را ساختید و تمام شد، به پروسه خلق آن فكر كنید، این كه مثلاً چطور آن ملودی شكل گرفت؟

ـ هروقت من می خواهم كار جدیدی را آغاز كنم انگار هیچ چیز بلد نیستم و بار اولی است كه آهنگسازی می كنم. حتی بارها شده است بعد از ساخته شدن كار به همسرم می گویم واقعاً نمی دانم این قطعه از كجا آمده است. ولی خب ذهنم دائماً در حال فعالیت است، حتی هنگامی كه خواب هستم.اما فكر نكنید مانند آهنگسازهای توی فیلم یكهو در خواب به من الهام می شود و از خواب بیدار می شوم و می نویسم. من هنگام نوشتن باید در هوشیاری كامل باشم و تمركز زیادی داشته باشم. برخی اوقات از داخل ملودی های اصلی ملودی های فرعی به وجود می آید كه از اصل آن زیباتر است مانند درختی كه گاه شاخ و برگ آن از تنه اصلی اش زیباتر و مفیدتر می شود.

▪ زمانی هم پیش آمده كه سرتان خلوت باشد؟

ـ نه به آن صورت.چون به هر حال موسیقی فیلم شرایط خاص خودش را دارد. معمولاً فیلم ها در فصل پائیز و اوایل زمستان به مرحله ای می رسند كه به دست آهنگساز برسد. معمولاً در آن فصل ها كار سینما انجام می دهم، مگر این كه مانند این دو سال مشغول سریال باشم كه از نظر زمان كلاً متفاوت است، اگر هم كار سینما و تلویزیون نباشد معمولاً درگیر ساخت سمفونی هستم، در سه چهار سال اخیر سه سمفونی صلح، ایثار و نانو تكنولوژی را ساختم كه دو سمفونی اول منتشر شده است و سمفونی ایثار سال گذشته ۵ شب در تالار وحدت اركستر سمفونیك آن را اجرا كرد كه رهبری آن را خودم به عهده گرفتم. حس می كردم به خاطر شناختی كه از موسیقی خودم دارم، بهتر از هر كسی می توانم از عهده رهبری آن بر بیایم.

▪ تا آنجایی كه می دانم تمام این آثار را به صورت سفارشی ساخته اید، اتفاقی كه در همه جای دنیا می افتد و در ایران هم دارد باب می شود. درباره موسیقی مناسبتی یا مناسبتی سفارشی چطور فكر می كنید؟

ـ در همه جای دنیا دولت یارانه ای را برای بخش فرهنگی در نظر می گیرد. چرا كه هر هنری اگر از لحاظ عامه دیده و یا شنیده شود معمولاً فروش خوبی دارد و سودرسان است و احتیاجی به یارانه دولتی ندارد به دلیل این كه به خاطر استقبال مردم به راحتی خرج خود را درمی آورد. اما بسیاری از هنرها خاص تر هستند و بیننده و شنونده كمتری دارد، چرا كه مردم عام بیشتر علاقه مند به هنرهایی هستند كه كمتر آنها را وارد چالش ذهنی كند.

معمولاً این یارانه دولت به هنرهای خاص تعلق می گیرد البته منظورم از هنرخاص چیز خارق العاده ای نیست، بلكه هنری است كه افراد كمی از جامعه آن را می پسندند. معمولاً در ایران دولت هزینه خیلی كمی را در این رابطه قرار می دهد، ولی خوب نهادهایی هستند كه برای اهداف و تبلیغ خود معمولاً این یارانه را در اختیار هنرمندان قرار می دهند و با سفارش كارهای مختلف به نوعی این كمبود را جبران می كنند. كارهای سفارشی هم معمولاً از سوی این نهادها چه خصوصی و چه دولتی سفارش داده می شود. موسیقی مناسبتی هم به دلیل مناسبت های مختلف از نهادهای مختلف سفارش داده می شود، خیلی فرقی با موسیقی سفارشی ندارد و فقط مناسبت خاصی را دارد.

البته باید بگویم این یارانه ای كه توسط دولت در اختیار نهادها گذاشته می شود متأسفانه بیشتر در بخش تولید صرف می شود تا بخش آموزشی. به همین دلیل ما همیشه از نظر آموزشی دچار ضعف هستیم.

▪ تكلیف سلیقه آهنگساز چه می شود؟

ـ موسیقی مانند زبان است. شما برای درست حرف زدن، فهمیدن و فهماندن باید الفبا را درست یاد بگیری، قاعده جمله سازی را بیاموزی تا بتوانی جمله درستی را بگویی كه دیگران بفهمند. موسیقی هم به همین شكل است. هرگاه یاد بگیری درست و بر اساس اصول بنویسی، می توانی آن را با لحن های مختلف بنویسی كه همه قشرها آن را بفهمند.

خوشبختانه موسیقی یك زبان بین المللی است و احتیاجی نیست برای صحبت با تمام دنیا تمام زبان ها و الفباها را بلد باشی، چرا كه الفبای موسیقی را همه می شناسند، چه آن كه آلمانی است، چه آمریكایی، چه روس چه ایرانی. اگر این زبان درست به كار گرفته شود و قاعده صحیحی داشته باشد، همه آن را می شنوند و با آن ارتباط برقرار می كنند. حتی مردم عام جامعه هم با شنیدن مكرر موسیقی می آموزند كه موسیقی درست گوش كنند اما با نشان دادن فیلم خوب نمی آموزند كه فیلم های خوب را ببینند و همه اینها در اثر تكرار به وجود می آید.

البته رادیو و تلویزیون هر مملكتی می تواند نقش بسیار موثری در این مسأله داشته باشد. چرا كه این رسانه ها نقش بسیار مهمی را در باور پذیری و آموزش مردم برعهده دارند.

▪ شما در این چند ساله بارها و بارها سراغ ساختن موسیقی با موضوع جنگ رفته اید یا سوژه های جنگی سراغ شما آمده اند تا برایشان آهنگ بسازید، این روند را چطور ارزیابی می كنید؟

ـ زمانی كه من وارد كار ساخت موسیقی فیلم شدم درست مصادف با جنگ بود و جو خاصی بر كشور حاكم بود. حتی اگر داستان فیلم در جبهه اتفاق نمی افتاد، ناخودآگاه تم اكثر فیلم ها جنگ بود. با این كه در آن اوضاع اركستر سمفونیك بسیاربی قانون شده بود ولی من همچنان سر ساعت در تالار حضور می یافتم و تمرین می كردم چرا كه عقیده داشتم اوضاع بر این منوال نمی ماند و به زودی همه چیز به روال سابق خود برمی گردد. در این اوضاع بود كه شروع به ساخت موسیقی فیلم بخصوص فیلم های دفاع مقدس كردم. آن زمان جنگ تأثیر زیادی روی جامعه گذاشته بود و هركسی از كارش به خاطر جنگ می زد. كارمند، دانشجو، معلم، مدیر و خلاصه هر كسی كارش را رها می كرد تا به جبهه برود، البته من هم مانند خیلی های دیگر جنگ را دوست نداشتم ولی برای این افراد كه اینگونه برای بقیه و ملتشان از جان، مال و خانواده شان می گذشتند بسیار احترام قائل بودم.

سمیه قاضی زاده


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.