جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

امام رضا علیه السلام ناخدای كشتی تشیع در میانه طوفان مرو


امام رضا علیه السلام ناخدای كشتی تشیع در میانه طوفان مرو

اكنون جای آن است كه به اختصار, حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم در این حادثه امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام, در برابر یك تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یك نبرد پنهان سیاسی كه پیروزی یا ناكامی در آن می توانست سرنوشت تشیع را رقم بزند, واقع شد

●حوادث دوران ولایتعهدی امام رضا علیه السلام

اكنون جای آن است كه به اختصار، حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم.در این حادثه امام هشتم علی ‏بن موسی‏الرضا علیه‏السلام، در برابر یك تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یك نبرد پنهان سیاسی كه پیروزی یا ناكامی در آن می‏توانست ‏سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد.در این نبرد رقیب كه ابتكار عمل را به دست داشت و با همه امكانات به میدان آمده بود مامون بود. او با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و درایتی ‏بی‏سابقه ‏قدم در میدانی نهاد كه اگر پیروز می‏شد و می‏توانست آن چنان كه برنامه‏ریزی كرده بود كار را به انجام برساند، یقینا به هدفی دست می‏یافت كه از سال چهل هجری - یعنی از شهادت علی‏ بن ابی‏طالب علیه‏السلام - هیچ یك از خلفای ‏اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست‏ یابند؛ یعنی می‏توانست درخت تشیع را ریشه‏كن كند و جریان معارضی را كه همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافت‌های طاغوتی فرو رفته بود به كلی نابود سازد.

بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به ‏آسانی میسر نبود. قرائن نشان می‏دهد كه مامون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به كارهای دیگری دست‏ زده ‏است ‏كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسان‌تر به‏ كار برد، به گمان زیاد این كه ناگهان در مرو شایع شد كه علی ‏بن موسی علیه‏السلام، همه مردم را بردگان خود می‏دانند، جز با دست ‏اندركاری عمال مامون ممكن نبود.

اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مامون‏ فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی كه خود به وجود آورده بود به ‏طور كامل شكست داد و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشه ‏كن نشد بلكه حتی ‏سال ‏دویست و یك هجری، یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت، یكی از پربركت‏ترین ‏سال‌های ‏تاریخ ‏تشیع شد و نفس تازه‏ای در مبارزات علویان دمیده شد؛ و این همه به بركت تدبیر الهی امام هشتم و شیوه حكیمانه‏ای بود كه ‏آن ‏امام ‏معصوم‏ در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.برای این كه پرتوی بر سیمای این حادثه عجیب افكنده شود به تشریح كوتاهی‏ از تدبیر مامون‏ و تدبیرامام در این حادثه می‏پردازیم.مامون‏ از دعوت ‏امام‏ هشتم‏ به ‏خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می‏كرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه‏ فعالیت ‏سیاسی‏ آرام ‏و بی‏خطر بود. همان‏طور كه گفتم شیعیان در پوشش‏ تقیه، مبارزاتی خستگی‏ناپذیر و تمام نشدنی داشتند، این مبارزات كه با دو ویژگی همراه بود، تاثیر توصیف ‏ناپذیری ‏در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یكی مظلومیت ‏بود و دیگری قداست.

شیعیان با اتكاء به این دو عامل نفوذ، اندیشه شیعی را كه همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل‏بیت است، به زوایای دل و ذهن مخاطبان ‏خود می‏رساندند و هر كسی ‏را كه از اندك آمادگی برخوردار بود، به آن طرز فكر متمایل و یا مؤمن می‏ساختند و چنین بود كه دائره تشیع، روز به روز در دنیای اسلام گسترش‏ می‏یافت و همان مظلومیت و قداست ‏بود كه با پشتوانه تفكر شیعی اینجا و آنجا در همه دوران‌ها قیام‌های مسلحانه و حركات ‏شورشگرانه ‏را بر ضد دستگاه‌های‏ خلافت ‏سازماندهی می‏كرد.

مامون می‏خواست ‏یكباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابی به میدان ‏سیاست‏ بكشاند و به این وسیله كارایی ‏نهضت ‏تشیع ‏را كه بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این كار مامون آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان می‏گرفت زیرا جمعی ‏كه ‏رهبرشان‏ فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق‏العنان وقت ‏و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آن چنان مقدس.

هنگامی كه اباصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: «بارالها ای پدید آورنده آسمان‌ها و زمین، تو شاهدی كه نه من و نه هیچ ‏یك از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته‏ایم و این یكی از همان ستم‌هایی است كه از سوی اینان به ما می‏شود.»این تدبیر می‏توانست فكر شیعی را هم در ردیف بقیه عقاید و افكاری كه درجامعه طرفدارانی داشت قرار دهد و آن ‏را از حد یك تفكر مخالف دستگاه كه اگر چه از نظر دستگاه‌ها ممنوع و مبغوض‏ است ‏از نظر مردم به خصوص ضعفا پرجاذبه و استفهام برانگیز است ‏خارج سازد.

دوم، تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت‌های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت‌ها بود، مامون با این كار به همه شیعیان ‏مزورانه‏ ثابت‏ می‏كرد كه ‏ادعای غاصبانه ‏و نامشروع بودن خلافت‌های مسلط كه ‏همواره‏ جزء اصول اعتقادی شیعه به حساب می‏آمده است‏ یك حرف بی‏پایه و ناشی از ضعف و عقده‏های حقارت بوده است، چه اگر خلافت‌های دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مامون ‏هم ‏كه جانشین‏ آنهاست‏ می‏باید نامشروع و غاصبانه باشد و چون علی‏ بن ‏موسی الرضا علیه‏السلام، با ورود در این دستگاه و قبول جانشینی مامون او را قانونی و مشروع دانسته پس باید بقیه ‏خلفا هم از مشروعیت ‏برخوردار بوده ‏باشند و این، نقض همه ادعاهای شیعیان است، با این كار نه فقط مامون از علی‏ بن موسی‏الرضا علیه‏السلام، بر مشروعیت‏ حكومت ‏خود و گذشتگان اعتراف می‏گرفت ‏بلكه یكی از اركان اعتقادی تشیع یعنی ظالمانه بودن پایه حكومت‌های قبلی را نیز درهم می‏كوبید.

علاوه بر این ادعای دیگر شیعیان مبنی بر زهد و پارسایی و بی‏اعتنایی ائمه به ‏دنیا نیز با این كار نقض می‏شد كه‏ آن ‏حضرات‏ فقط در شرایطی كه به دنیا دسترسی نداشته‏اند نسبت ‏به آن زهد می‏ورزیدند و اكنون كه درهای بهشت دنیا به روی آنان باز شد به ‏سوی آن شتافتند و مثل دیگران خود را از آن متنعم كردند.

سوم، این كه ‏مامون ‏با این كار، امام را كه ‏همواره ‏یك ‏كانون ‏معارضه‏ و مبارزه بود در كنترل دستگاه‌های خود قرار می‏داد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنكشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در می‏آورد و این موفقیتی بود كه هرگز هیچ یك از اسلاف مامون چه بنی‏امیه و چه بنی‏عباس بر آن دست نیافته بودند.

چهارم، این كه امام را كه یك عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤال‌ها و شكوه‏ها بود در محاصره ماموران حكومت ‏قرار می‏داد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از او می‏زدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبت‌های مردم فاصله می‏افكند.

پنجم، این بود كه با این ‏كار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی كسب می‏كرد. طبیعی بود كه در دنیای آن روز همه او را بر این كه فرزندی از پیغمبر و شخصیتی مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش كنند و همیشه چنین است كه نزدیكی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران می‏كاهد و بر آبروی دنیا طلبان می‏افزاید.

ششم، آن كه در پندار مامون، امام با این ‏كار به یك توجیه‏گر دستگاه خلافت ‏بدل می‏گشت، بدیهی است‏ شخصی در حد علمی و تقوایی امام با آن ‏حیثیت ‏و حرمت‏ بی‏نظیری كه وی به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حكومت ‏برعهده می‏گرفت هیچ نغمه مخالفی نمی‏توانست ‏خدشه‏ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد؛ این خود در حكم حصار منیعی بود كه می‏توانست همه خطاها و زشتی‏های دستگاه خلافت را از چشم‌ها پوشیده بدارد.به جز اینها هدف‌های دیگری نیز برای مامون متصور بود.

چنان كه مشاهده می‏شود این تدبیر به ‏قدری پیچیده و عمیق است كه یقینا هیچ ‏كس‏ جز مامون نمی‏توانست آن را به خوبی هدایت كند و بدین جهت ‏بود كه دوستان و نزدیكان مامون از ابعاد و جوانب آن بی‏خبر بودند. از برخی گزارش‌های تاریخی چنین برمی‏آید كه حتی «فضل ‏بن سهل» وزیر و فرمانده كل و مقربترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتوای این سیاست، بی‏خبر بوده است. مامون ‏حتی‏ برای ‏این كه هیچ‏گونه ضربه‏ای‏ برهدف‌های وی از این حركت پیچیده وارد نیاید داستان‌های جعلی برای‏علت ‏و انگیزه ‏این اقدام می‏ساخت و به این و آن می‏گفت.

حقا باید گفت ‏سیاست مامون از پختگی و عمق بی‏نظیری برخوردار بود. اما آن سوی دیگر این صحنه نبرد، امام علی‏ بن موسی‏الرضا علیه‏السلام، است و همین است كه علی‏رغم زیركی شیطنت‏آمیز مامون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حركتی بی‏ اثر و بازیچه‏ای كودكانه بدل می‏كند، مامون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایه ‏گذاری عظیمی كه در این راه كرد از این عمل نه تنها طرفی بر نبست ‏بلكه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد. تیری كه با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهای امام علی ‏بن موسی‏الرضا علیه‏السلام را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طوری ‏كه بعد از گذشت مدتی كوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را كان ‏لم ‏یكن شمرده، بالاخره همان شیوه‏ای را در برابر امام در پیش بگیرد كه همه گذشتگانش در پیش‏ گرفته‏ بودند یعنی «قتل» و مامون كه در آرزوی چهره قداست مآب خلیفه‏ای موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش كرده بود سرانجام در همان مزبله‏ای كه همه خلفای پیش از او در آن سقوط كرده بودند، - یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توام با ظلم و كبر- فرو غلطید. دریده شدن پرده ریای مامون را در زندگی پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدی در ده‌ها نمونه می‏توان مشاهده كرد كه از جمله آن به خدمت گرفتن قاضی القضاتی فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیی‏ بن اكثم و همنشینی و مجالست با عموی خواننده و خنیاگرش ابراهیم ‏بن ‏مهدی ‏و آراستن بساط عیش و نوش و پرده ‏دری در دارالخلافه او در بغداد است.

●سیاست‌های و تدابیر امام

اكنون به تشریح سیاست‌ها و تدابیر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، در این حادثه می‏پردازیم:

۱- هنگامی كه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضای مدینه را از كراهت و نارضایی خود پر كرد، به طوری كه همه در پیرامون امام یقین كردند كه مامون با نیت ‏سوء حضرت ‏را از وطن خود دور می‏كند. امام بد بینی خود به مامون را با هر زبان ممكن به همه گوش‌ها رساند، در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‏اش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف كعبه كه برای وداع انجام می‏داد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه این سفر، سفر مرگ اوست، همه كسانی‏ كه باید طبق انتظار مامون نسبت‏ به او خوش‏بین و نسبت ‏به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می‏شدند در اولین لحظات این سفر دلشان از كینه مامون كه امام عزیزشان را این ‏طور ظالمانه از آنان جدا می‏كرد و به قتلگاه می‏برد لبریز شد.

۲- هنگامی كه در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد حضرت به شدت استنكاف كردند و تا وقتی مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نكرد، آن را نپذیرفتند. این مطلب همه‏ جا پیچید كه علی ‏بن موسی‏الرضا علیه‏السلام، ولیعهدی و پیش از آن خلافت را كه مامون به او با اصرار پیشنهاد كرده بود نپذیرفته است، دست ‏اندركاران امور كه به ظرافت تدبیر مامون واقف نبودند ناشیانه امتناع امام را همه ‏جا منتشر كردند حتی فضل‏ بن سهل در جمعی از كارگزاران و ماموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‏ام امیرالمؤمنین آن را به علی‏بن موسی‏الرضا علیه‏السلام تقدیم می‏كند و علی‏ بن موسی دست رد به سینه او می‏زند.

خود امام در هر فرصتی، اجباری بودن این منصب را به گوش این و آن می‏رساند وهمواره می‏گفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدی را قبول كردم. طبیعی بود كه این سخن همچون عجیب‏ترین پدیده سیاسی، دهان به دهان و شهر به شهر پراكنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند كه در همان زمان كه كسی مثل مامون فقط به دلیل آن كه از ولیعهدی برادرش امین عزل شده است ‏به جنگی چند ساله دست می‏زند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل می‏رساند و سر برادرش را از روی خشم شهر به شهر می‏گرداند كسی مثل‏ علی ‏بن ‏موسی‏الرضا علیه‏السلام، پیدا می‏شود كه به ولیعهدی با بی‏اعتنایی نگاه می‏كند و آن را جز با كراهت و در صورت تهدید به قتل نمی‏پذیرد.مقایسه‏ای كه از این رهگذر میان امام ‏علی ‏بن ‏موسی ‏الرضا علیه‏السلام، و مامون عباسی در ذهن‌ها نقش می‏بست درست عكس آن چیزی را نتیجه می‏داد كه مامون به خاطر آن سرمایه‏گذاری كرده بود.

۳- با این همه علی‏ بن موسی‏الرضا علیه‏السلام، فقط بدین ‏شرط ولیعهدی را پذیرفت كه در هیچ یك از شؤون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مامون كه فكر می‏كرد فعلا در شروع كار این شرط قابل تحمل است و بعدا به تدریج می‏توان امام را به صحنه فعالیت‌های خلافتی كشانید، این شرط را از آن حضرت قبول كرد. روشن است كه با تحقق این شرط، نقشه مامون نقش بر آب می‏شد و بیشتر هدف‌های او برآورده نمی‏گشت.

امام در همان حال كه نام ولیعهد داشت و قهرا از امكانات دستگاه خلافت ‏نیز برخوردار بود چهره‏ای به خود می‏گرفت كه گویی با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امری نه نهی نه تصدی مسؤولیتی، نه قبول شغلی، نه دفاعی از حكومت و طبعا نه هیچ ‏گونه توجیهی برای كارهای آن دستگاه.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید