سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

ابراهیم اسوه تنهایی


ابراهیم اسوه تنهایی

همانطور كه می دانیم, كی یركگور برای اگزیستانس existence سه مرحله حسانی, اخلاقی و ایمانی برمی شمرد در مجلد اول كتاب «یا این ـ یا آن» Either or این مراحل را برهه های تحقق دیالكتیك می نامد اما دیالكتیك «جعلی» او, درواقع تعریفی است به دیالكتیك هگلی, و لذا حالتی ایرونیك Ironic به خود می گیرد

۱) همانطور كه می دانیم، كی یركگور برای اگزیستانس (existence) سه مرحله حسانی، اخلاقی و ایمانی برمی شمرد. در مجلد اول كتاب «یا این ـ یا آن» (Either/or) این مراحل را برهه های تحقق دیالكتیك می نامد اما دیالكتیك «جعلی» او، درواقع تعریفی است به دیالكتیك هگلی، و لذا حالتی ایرونیك (Ironic) به خود می گیرد.

مهم ترین عنصر دیالكتیك هگل؛ «Aufhebung» (همنهاد = Synthesis) است. این مرحله ای است كه دو برهه بی واسطه و با واسطه در مرتبه ای «بالاتر»، «جمع» و همهنگام «رفع» می شوند (aufgehoben) در دیالكتیك كی یركگور نیز دو مرحله حسانی و اخلاقی در مرحله بالاتر (= ایمانی) جمع و رفع می شوند. در مرحله حسانی، فقدان قواعد و قوانین كلی اخلاقی، این امكان را برای تخیل و احساس فراهم می آورد تا مرزها و محدودیت ها را تا آنجا كه «ذوق» می طلبد، از میان برداشته و خود را در ساحت حس بگستراند. به همین جهت كی یركگور، شاعران را در این مرحله قرار می دهد. این مرحله، درست در تقابل با مرحله دوم اگزیستانس (= مرحله اخلاقی) است كه با وضع قوانین بر محدودیت و تناهی (=Finite) انسان پامی فشرد.

دقت داشته باشیم كه این سه مرحله، متوجه فردانیت فرد است. حتی در مرحله حسانی، آنچه مهم است، وجود (existence) است. «آنها» كه در این سه مرحله قرار نمی گیرند، فاقد «وجود» بوده ، در ازدحام توده ها (Crowed) گم می شوند. لذا در مرحله سوم، ما به مفهوم كلی جامع نمی رسیم، بلكه با «فرد تنها» مواجهیم. در اینجاست كه كی یركگور نماد و نمونه مرحله ایمانی را ابراهیم (ع) می داند. ابراهیم (ع) «تابع» امر كلی و در قید و بند آن نیست. آن كس كه پایبند قوانین اخلاقی است، «تنها» نیست. از این رو، كی یركگور، قهرمان تراژیك را نیز به گونه ای ترسیم می كند كه برای قانون كلی جانفشانی كند. او می میرد تا «قانون» زنده بماند. اما ابراهیم، تنهاست. «انتخاب» ذبح فرزند، در متن و پیوست هیچ قانون و حكم فرمان هیچ خرد وخردمندی، نیامده است. لذا هیچ نمونه ای برای پیروی و «متابعت» وجود ندارد و از هیچ راه نمایی، خبری نیست. ابراهیم تنهاست.

۲) عبور از مراحل اگزیستانس، توأم با جهش است

(= leap) برخلاف دیالكتیك هگل كه طی مراحل آن، به صورت برهه های «نه ـ هنوز» (noch-nicht) و به شكل «و، و، و ...»، و نه «یا ـ یا» ظاهر می شود. گذار از این مراحل، در قالب برهه های تحقق آزادی (= سوبژكتیویته مطلق) و بر مسیری منطقی انجام می پذیرد. اما در تفكر كی یركگور این قوالب و مسیر تحقق آن ها، بر محوریت «انتخاب» و جهشی برآمده از آن، شكل می گیرد. لذا مراحل اگزیستانس، درواقع بروز برهه هایی است كه انسان، خویشتن خود را عرضه كرده، «وجود» خویش را به میان می آورد.

از منظر هگل، ذات عقل، دیالكتیك است. پیش از هگل، كانت، دیالكتیكی بودن خرد را متذكر شده بود: آنچه عقل نظم می دهد و «وضع» می نماید (Setzt) به واقع همان «قانون» است (ein Gesetz) بنابراین، خرد ذاتاً «واضع» (= thetic) است (از واژه یونانی tithemi به معنی وضع می كنم یا قرار می دهم) از این رو عقل دست به تأسیس قوانین و نوامیس (nomoi) می زند. پس خرد دارای ویژگی «nomo - thetic» است (یعنی مقنن یا واضع و مقرر قانون) اما خرد صرفاً «واضع» نیست زیرا علاوه از وضع قوانین، دست به «تركیب و تألیف» (= Sunthesis) آنها نیز می زند پس در عین حال كه واضع است، مؤلف نیز هست. از اینجا به خوبی برمی آید كه خرد در درون ذات خود، متناقض است زیرا دو قانون در تقابل با یكدیگرند و تركیب آنها یعنی تركیب دو امر متقابل. از این رو خرد، به عنوان «nomo - thetic» و «anti - thetic» هویتی

«anti - nomious» پیدا می كند. كانت به این دیالكتیك، در درون عقل، پی برده (و در بحث آنتی نومی ها به مواردی از آن پرداخته بود) اما آن را منطق جدل و سفسطه می نامید. ولی همان طور كه اشاره شد، طبق نظر هگل، بنیاد واقعی و حقیقت بنیادین عقل، دیالكتیك است.

كی یركگور وقتی از مرحله ایمانی، سخن می گوید به جهت تأكیدی كه بر فردانیت دارد، نقش اساسی را به «اراده» می دهد و حساب چندانی برای خرد باز نمی كند. لذا از خرد و در نتیجه ذات دیالكتیكی آن، در اینجا خبری نیست. اما مراد كی یركگور از «اراده» چیست؟ و آیا انتقادات هگل بر مذهب اصالت اراده (Voluntarism) بر كی یركگور وارد نیست؟

به خاطر داریم كه هگل در «پدیدارشناسی روح» اقسام اصالت اراده را به مناقشه می كشد. قسمتی از اصالت اراده را «فاوستی» می نامد كه تابع لذات حسی جزیی است و فاقد هر گونه كلیت، و از آنجا كه لذات در گرو ادراكند و شناخت به جزیی تعلق نمی گیرد (بخش اول پدیدارشناسی) پس این قسم از اصالت اراده، به فراروی از خود حكم می كند. قسم دوم، اراده ای است كه از لذات ظاهری عبور می كند و با پناه بردن به باطن، پیروی از «قانون دل» را توصیه می كند. در این مورد، قانون حاكم است اما این فردانیت نیز خود را در تعارض با اراده های دیگر می یابد. و اما قسم سوم اصالت اراده ـ در تعریض به كانت ـ اراده دن كیشوتی نامیده می شود؛ كه اراده با هر اراده، واضع قانون می شود و حكم به پیروی از آن می كند: «چنان رفتاركن كه اراده واضع و تابع قانون باشد.» نقد هگل آن است كه این اراده قابل تحقق نیست زیرا در طبیعت جاری نخواهد شد.

همانطور كه ملاحظه می شود، اراده از نگاه كی یركگور در هیچ یك از اقسام فوق نمی گنجد و لذا نقد هگل، متوجه او نیست. اراده در تفكر كی یركگور همان «انتخاب» است. این اراده و انتخاب، انتخاب «وجود» خویش است.

ابراهیم (ع) به جهت اضطرابی كه از فرمان خدا داشت، یقیناً خدا را انتخاب نكرد. اراده او و انتخابش متوجه خویش بود. ابراهیم (ع) خود را انتخاب كرد و بدینسان «پدر ایمان» شد. تنهایی ابراهیم(ع) نیز برآمده از همین انتخاب او بود كه با هیچ قانون و قاعده ای، توافق نداشت. با این اراده و در سایه همین انتخاب، «حقیقت» رقم خورد.

در اینجا نشانی از سیطره حكومت عقل و قوانین آن وجود ندارد. ابراهیم محال (absurd) را انتخاب می كند. هیچ گذشت زمان و سرآمدن برهه های تحقق حقیقت، در كار نیست. یك دم (moment) بیشتر ندارد؛ یك برهه، بیش نیست: «الا ان فی ایام دهركم نفحات الافتعرضوالهاولاتعرضوا عنها».

من چون عاقل نیستم در حیرتم

حیرت اندرحیرت آمد قسمتم

خیره گشتم خیرگی بس خیره گشت

موج حیرت عقل را از سر گذشت

حیرتی باید كه روبد فكر را

خورد حیرت فكر را و ذكر را

كی یركگور، اضطراب (دلهره = Angst) را برای انسان، «امكان آزادی» می داند. همانطور كه ملاحظه شد، نفی قوانین و طرد امور كلی، توأم با تفرد و ایصال به «تنها»یی است و اما حقیقت «تنهایی» اضطراب است. اضطراب در پیوند با انتخاب ، بنیاد تنهایی را آشكار می سازد. در آثار كی یركگور، اضطراب معادل گناه (در متون دینی) به كار رفته است. در اینجا كی یركگور برای ایفای مقصود خود از داستان حضرت آدم (ع) بهره می جوید: آدم در بهشت؛ بی «گناه» در جوار رحمت حق بود. ارتكاب گناه؛ خوردن از میوه ممنوعه (كه اكل آن، چشم او را به نیك و بد می گشود) فهم مقولاتی را برای او فراهم آورد كه پیش از این، از آن ها هیچ اطلاعی نداشت. مقولاتی نظیر مرگ، خوب، بد و ... اضطراب، انسان را بر توانمندی های خود آگاه می سازد و از این رو، معطی آزادی است اما در عین حال پیام آور تنهایی است. این راهی است كه انسان خود باید بپیماید. «جریده رو كه گذرگاه عافیت تنگ است» در فرازی از «The last years» و در تفسیر فرمایش حضرت عیسی(ع) كه فرمود: «از در تنگ وارد شوید» (متی ۱۳ ، ۷ ) كی یركگور می گوید: این راهی است دشوار و «در»ی است به غایت تنگ، اما به یاد داشته باشید كه این آیه، به آزادی و اختیار و خودبسندگی توصیه می كند. زیرا برعهده فرد است كه چون «اراده كند» از این «در» وارد شود. عبور از این «در» جز به «تنهایی» میسر نیست. ابراهیم امر ذبح را از همسر خود پنهان می دارد و اظهار می دارد كه برای عبادت می رود و انجام قربانی. یقیناً ابراهیم تصمیم خود را گرفته بود و از مخالفت همسر خویش، باكی نداشت و حتی مطمئن بود كه ممانعت احتمالی مادر، تذبذبی در او ایجاد نخواهد كرد. اما باز از عزم خود با همسر خویش سخن نگفت، زیرا پذیرفته بود كه این راه، فقط باید به «تنها»یی پیموده شود. این «در» تنها از آن ابراهیم(ع) بود.

۳) در خاتمه، ذكر نكته ای لازم می نماید. خداوند در قرآن مجید، امر رسالت را «ذكر» می نامد: «قل لااسئلكم علیه اجراً ان هو الا ذكری للعالمین» (انعام ‎/ ۹۰). «ذكر» در قیاس به اصل خود، به معنی شرف و علو است. وجود رسل، خود ذكر است. شرافت و «علو» وجود آن ها به گونه ای است كه قابل چشم پوشی و فراموشی نیستند. سعه وجودی رسولان حق، مزیل هر مانعی است كه بخواهد علو مرتبت ایشان را از دید ناظران محو سازد. اما اگر ناظری باشد! ابراهیم(ع) و عظمت او تنها برای كی یركگور آشكار گردید. صحبت از صحت و سقم تفسیر و برداشت این متفكر از داستان ذبح اسماعیل (ع)

(یا اسحاق (ع)) نیست. سخن آن است كه ابراهیم (ع) تنها برای كسی «ذكر» است كه «ناظر» باشد. «تنهایی» ابراهیم (ع)، اضطراب او و نهایت انتخاب امری كه بر آن هیچ صحبتی جز «خویشتن خود» نداشت همه و همه ذكری است برای كی یركگور. آنگونه كه ایوب (ع) تنها برای داستایوفسكی ذكر بود.

محمد تقی چاووشی



همچنین مشاهده کنید