یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رویایی که به حقیقت پیوست


رویایی که به حقیقت پیوست

گفت وگو با جک نیکلسن و مورگان فریمن

جک علاقه‌ای به بغل کردن دیگران ندارد.شمایل مردان خبیث سینما فکر نمی‌کنم احتیاجی به ذکر نام خانوادگی‌اش باشد ـ اهل ادا و اطوار جلوی دوربین نیست. به همین خاطر وقتی همکار عکاس‌مان از او خواست برای گرفتن یک عکس دوستانه، دست در گردن مورگان فریمن اندازد، آثار نارضایتی در چهره‌اش مشهود بود.

دلیل عکاس برای گرفتن این تصویر کاملا موجه بود. به زودی «فهرست خداحافظی» با بازی نیکلسن و فریمن به نمایش درخواهد آمد. این فیلم داستان رفاقت میان دو مرد در روزهای پایانی زندگی‌شان است. هر دوی آنان مبتلا به سرطان هستند و پس از ملاقات با یکدیگر در بیمارستان تصمیم می‌گیرند از آنجا فرار کنند تا بتوانند به فهرست خداحافظی‌شان ـ کارهایی که همیشه دوست داشتند پیش از خواندن غزل خداحافظی انجام دهند ـ جامه عمل بپوشانند.

این دو بازیگر طی چند دهه گذشته (۴۰ سال برای نیکلسن و ۲۰ سال برای فریمن) جلوه‌های مختلف مردان آمریکایی را به نمایش گذاشته‌اند. نیکلسن از «پنج قطعه آسان» و «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» گرفته تا «به بهترین شکل ممکن» همواره نماد افراد آنارشیست، شورشی و غرغرو بوده است، اما فریمن برخلاف او، همیشه در نقش افراد مهربان، خردمند و پدرسالارهایی ظاهر شده که با وجود داشتن اقتدار، هیچ‌وقت به کسی ظلم نمی‌کند. به بیان ساده‌تر، شخصیت دوم جک را می‌توان شیطان دانست، در حالی که شخصیت فریمن در بیشتر فیلم‌هایش تجسمی از خدا بوده است. اگرچه این دو در فیلم با هم رفیق‌اند، اما رابطه میان‌شان را نمی‌توان به دلپذیری رابطه جک نیکلسن و وارن بیتی یا کلینت ایستوود و مورگان فریمن دانست.

هر دو آنان امسال ۷۰ ساله می‌شوند. نیکلسن به شوخی می‌گوید: «فکر می‌کنم تلاش همه این است که بگویند این سن و سال هیچ تاثیری روی‌شان نگذاشته، اما این عدد حس خاصی دارد. به‌ هر حال احساس می‌کنم حالم خیلی خوب است و همین‌طور قوی باقی خواهم ماند» و فریمن می‌افزاید: «اگر می‌دانستم قرار است این‌قدر عمر کنم، بیشتر از خودم مراقبت می‌کردم!»

در وجود هر دوی آنها هنوز نشانه‌هایی از بی‌قراری دیده می‌شود. خلبانی، قایق‌سواری و فعالیت‌های تجاری مختلف از جمله دلمشغولی‌های فریمن است. نیکلسن ظاهرا جهانگردی از روی صندلی را بیشتر ترجیح می‌دهد و به همین خاطر تمام وقت مشغول مطالعه کتاب‌های علمی، سیاسی، ادبیات و داستان‌های جنایی است. او هنگام صحبت کردن نیز دوست دارد مدام از این شاخه به آن شاخته بپرد و همچنین شوخی کند.

راب راینر، کارگردان «فهرست خداحافظی» و کسی که نیکلسن را از سال‌های ۱۹۷۰ می‌شناسد، معتقد است: «همین تفاوت میان این دو باعث جذابیت فیلم می‌شود». نیکلسن در فیلم نقش بیماری متنفذ و عصبانی‌مزاج را بازی می‌کند که از مال دنیا هرچه می‌خواسته به دست آورده، اما هیچ دوستی ندارد و تنها دخترش نیز نمی‌خواهد با او حرف بزند. فریمن ایفاگر نقش یک تعمیرکار ماشین خوش‌فکر است که برای تامین معاش خانواده‌اش، دست از رویاهای خود شسته است. به گفته راینر: «هر دوی آنان بخشی از شخصیت خود را روی پرده به نمایش گذاشتند. در حقیقت مبنای کار شخصیت واقعی خود آنها بود که شاخ و برگ‌هایی به آنها اضافه شد. مورگان همانند شخصیتش در فیلم، آدمی آرام و متفکر است. جک برخلاف او پرجنب و جوش، احساساتی و شلوغ‌کن است. آنها توانستند به خوبی از یکدیگر تاثیر بگیرند. مورگان انرژی زیادی از جک کسب کرد و جک نیز ساکت بودن را از مورگان آموخت».

راینر به این نکته نیز اشاره می‌کند که نیکلسن درست پیش از فیلمبرداری برای اولین بار در عمرش، در بیمارستان بستری شد: «این موضوع او را خیلی ترساند و همچنین افسرده‌اش کرده بود. برای نخستین بار بود که با واقعیت مرگ روبه‌رو می‌شد. تجربه حضور در بیمارستان، کمک زیادی به او برای ایفای نقش‌اش کرد».

نیکلسن در این باره می‌گوید: «تنها یک عمل جراحی ساده بود، اما خیلی خسته‌ام کرد. دیالوگ‌هایی در فیلم هست، مانند: نمی‌شه از همون خون استفاده کنین؟ که دقیقا برگرفته از دوران اقامتم در بیمارستان هستند».

نیکلسن هنوز سیگار می‌کشد، اما ظاهرا از شدت آن نسبت به سابق کاسته است. او طی گفت‌وگویمان، به احترام فریمن که سیگار را ترک کرده، حتی یک بار هم لب به سیگار نزد. نیکلسن می‌گوید: «آنچه به شما می‌گویم صد در صد برگرفته از تجربه است. هر وقت کسی خواسته با نصیحت کردن مانع سیگار کشیدن من شود، تنها نتیجه‌اش اشتیاق بیشترم برای این کار بوده است.» او معتقد است حضور در سینما نیز در این مساله بی‌تاثیر نبوده است: «طی سال‌های متمادی، هر وقت در سینما خواسته‌اند یک آدم عصبی‌ را در سینما نشان دهند، حتما باید خیس عرق ‌شود یا اینکه سیگار بکشد. اما در واقعیت، حالت هر شخص بسته به موقعیت او فرق می‌کند».‌

نیکلسن می‌افزاید: «قبول دارم که هیچ‌کس نباید سیگار بکشد. اما مطمئن باشید اگر سراغ فردی بروید و بگویید: ببین، تو داری می‌میری، چون خیلی سیگار می‌کشی. هیچ‌ وقت آن‌طور که باید نگران نخواهد شد. دلهره واقعی زمانی به وجود می‌آید که فرد بنشیند و با خود فکر کند که: به خاطر حماقتم دارم می‌میرم. در حقیقت بهترین دوای این درد، انتقاد از خود است».

حس فناپذیری کاملا بر وجود نیکلسن سایه افکنده است. این حس در تمام لحظات فیلم ـ به جز صحنه‌هایی سرخوشانه‌ که شاهد چتربازی، اتومبیلرانی و کوه‌پیمایی زوج خوشحال در هیمالیا هستیم و همگی به مدد تصاویر کامپیوتری به وجود آمده‌ ـ نیز قابل لمس است. فریمن با این مساله راحت‌تر برخورد می‌کند. وقتی از او درباره حق انتخاب داشتن عمر ۱۲۰ ساله می‌پرسم، بلافاصه می‌گوید: «اگر همین‌طور سالم و سرحال باشم قبول می‌کنم. در غیر این صورت، اصلا دوست ندارم این‌قدر عمر کنم. زندگی بدون قوای جسمانی معنایی ندارد».

این زوج، درباره مسائل اساسی حیات نیز با یکدیگر اختلاف نظر دارند. فریمن به خدا اعتقاد دارد، البته نه آن‌طور که در «ایوان توانا» به آن تجسم بخشیده بود و «نه به صورت مردی سفید که از آن بالا دارد نگاه‌مان می‌کند... به اعتقاد من خدا بخشی از وجود همه ماست. فکر می‌کنم این تنها توصیف ممکن برای خدا باشد. در حقیقت هر کس می‌تواند خدا را آن‌طور که دوست دارد خطاب کند».

نیکلسن اما شک و تردیدهایی دارد: «آدم ضدمذهبی نیستم، اما به کتاب «پایان ایمان» نوشته سام هریس علاقه دارم، چون به واسطه آن انگ ارتداد از گالیله زدوده شد. مواردی خاص از اعتقاد افراد به چیزهای اسرارآمیز وجود دارد که هیچ‌ وقت سعی نخواهم کرد آنها را زیر سوال ببرم. او می‌افزاید: «همه ما کم و بیش خرافاتی هستیم. همان‌طور که مورگان گفت. من عادت دارم مسافت‌های کوتاه را بدوم. شاید عجیب باشد اما این کار برایم مانند نوعی دعا کردن است. هنگام دویدن تمام توجهم به آسمان است. به‌ هر حال در درون همه ما چیزهایی غریزی‌ وجود دارد و معتقدم نباید با عجله در موردشان قضاوت کرد...»

هر یک از این دو بازیگر، شاید به خاطر موقعیت‌شان به عنوان ستارگان بزرگ آمریکایی، فرزندان متعدد از همسران مختلف دارند. نیکلسن دو فرزند نوجوان دارد و در این سن هم هنوز درگیر وظایف دشوار پدری است. او در فیلم رابطه نزدیکی با دخترش ندارد و این موضوع مدام آزارش می‌دهد. از آنجا که نیکلسن پدر شدن را در شرایط مختلفی تجربه کرده، عقاید خاصی نیز در این باره دارد.

او می‌گوید: «از آنجا که در زندگی تجربه‌های مختلف را از سر گذرانده‌ام. از نقطه نظرهای مختلف می‌توانم به این مساله نگاه کنم. در حقیقت هرچه بیشتر در این باره بدانیم، قدرت انتخاب‌مان برای برگزیدن روش مناسب نیز بهتر خواهد بود. فکر نمی‌کنم هیچ‌کس بدش بیاید که یکی از ما دو تا پدرش باشیم. شاید هم زیادی دارم خودم را تحویل می‌گیرم».

نیکلسن می‌افزاید: «با دختر بزرگم (که الان ۴۳ ساله است) خیلی راحت درباره همه چیز صحبت می‌کردم. این شیوه در بیشتر موارد خیلی خوب جواب می‌داد و بعضی مواقع هم این‌طور نبود. گاهی اوقات هم سعی می‌کردم دروغ بگویم، چون آن سال‌ها بیشتر در جلسات مدرسه شرکت می‌کردم و به اشتباه فکر می‌کردم کار درستی انجام می‌دهم. حقیقت این است که اگر به بچه‌ها دروغ بگویید خیلی زود متوجه آن می‌شوند. بارها پیش آمده که به خاطر این کار با من قهر کرده‌اند یا اینکه به من خندیده‌اند و من هم به خاطر همین کارها دوست‌شان دارم!»

فریمن چهار فرزند ۳۶ تا ۴۸ ساله دارد: «به عنوان یک پدر تجربه‌های مختلف را از سر گذرانده‌ام. دو تا از بچه‌هایم وقتی به دنیا آمدند که هنوز جوان و پرجنب و جوش بودم. دو تای دیگر محصول دوران پختگی هستند. بدین ترتیب بین آنها تفاوت زیادی وجود دارد. رفتار ما به عنوان والدین در بیشتر مواقع، رفتاری است که به عنوان یک کودک دوست داشتیم با ما شود. مادرم نقش اصلی را در بزرگ کردن من داشت. از نظر من او زنی آزاداندیش بود. در رابطه میان ما پنهان‌کاری خیلی کم بود، یا اصلا وجود نداشت، به همین خاطر همیشه احساس خوبی نسبت به مادرم داشتم. در مورد فرزندانم هم سعی کرده‌ام از همین شیوه استفاده کنم. تمام تلاشم این است که چیزی بین ما مخفی نماند».

هر دوی آنها اصرار دارند هنوز کارهایی در «فهرست خداحافظی» شخصی‌شان باقی مانده است که انجام نداده‌اند، اما دقیقا نمی‌دانند چه کارهایی است. فریمن دوست دارد پیش از مرگش باز هم با نیکلسن کار کند و او را در آغوش گیرد.

پس از فیلمبرداری آخرین صحنه فیلم، فریمن به نیکلسن گفته بود: «رویایی که به حقیقت بدل شد». راینر به خاطر می‌آورد که پیش از گرفتن آخرین صحنه جک گفته بود همدیگر را بغل نخواهند کرد. اما مورگان که گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود، بعد از فیلمبرداری او را محکم در آغوش گرفت.

در واقعیت «فهرست خداحافظی» نیکلسن، کمی بوی پشیمانی می‌دهد: «به اندازه رفیقم اهل سفر و ماجراجویی نیستم... الان بیشتر وقتم را توی خانه می‌گذرانم. در جوانی خیلی مسافرت رفته‌ام، اما هنوز جاهای زیادی هستند که دوست دارم ببینم. هنوز کارهای بی‌شماری هستند که دوست دارم انجام دهم، کتاب‌های فراوانی هستند که می‌خواهم بخوانم، دلم می‌خواهد این کار را انجام دهم، دوست دارم آن کار را انجام دهم... این فهرست هیچ وقت به پایان نخواهد رسید».

منبع: لس‌آنجلس تایمز، ۱۲ دسامبر

ریچل آبراموویتز



همچنین مشاهده کنید