چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

ضلع چهارم مثلث


ضلع چهارم مثلث

نگاهی به مثلث های انسانی در مجموعه داستان «کافه ی پری دریایی» نوشته میترا الیاتی

ادبیات داستانی جهان و اصولا آنچه به نام روایت‌های داستانی می‌شناسیم، فارغ از مقوله روابط انسانی نیست. انسان‌ها در ارتباط دائم با یکدیگر به سر می‌برند و طبیعی است که دم‌دستی‌ترین موضوع نوشتن، انسان و مناسباتش با دنیای پیرامون باشد. وابستگی آدمیان به یکدیگر اصل انکارناپذیری است که بحث پیرامون آن تکرار مکررات است. آدم‌ها شب و روز در نقش‌های مختلف در کنار هم هستند تا یکدیگر را بنوازند یا بیازارند. روابط آدم‌های جهان واقعیت در شکل‌ها و صورت‌های مختلف هندسی قابل دسته‌بندی است. به زبان بسیار ساده می‌توان گفت آدم‌ها یا دو خط موازی‌اند یا دو خط یا چندین خط متقاطع یا در ارتباط‌های گونا‌گون و پیچیده اشکال متفاوتی را می‌سازند از جمله مثلث، مربع، دایره و چندضلعی‌های گوناگون. و اما غرض از هندسی کردن این یادداشت، وجود مثلث‌هایی است که در داستان‌های مجموعه «کافه‌ی‌پری‌دریایی» به وفور یافت می‌شود. ساختار محتوایی اکثریت قریب به اتفاق داستان‌های این مجموعه، بر اساس یک مثلث شکل گرفته است. این مثلث‌ها گاه عشقی‌اند و گاه فارغ از نگاه‌های جنسیتی مثلث‌هایی‌اند صرفا انسانی‌ که در شکل‌گیری‌ آنها عشق و جنسیت نقشی ندارد. مثل داستان «نرد» و داستان «بالا‌بر» که در اولی اضلاع مثلث را پدر، زن و شوهر تشکیل می‌دهند. زن به خاطر جریحه‌‌دار نشدن احساسات پدرش که به مهمانی دخترش آمده است، ناگزیر می‌شود رابطه از هم گسسته‌اش را با شوهر، به طور موقتی بازسازی کند. از طرفی پدر نیز معلوم نیست چرا ماندنش در خانه آنها طولانی شده است. این سه نفر در داستان نرد در برابر یکدیگر نقش بازی می‌کنند. شاید انتخاب نام نرد و تاکید بر این بازی در داستان، «استعاره‌»ای است برای بازی‌هایی که آدم‌ها را در نقش‌های مختلف و با نقاب‌های گوناگون رو در روی هم قرار می‌دهد.

در داستان بالابر هم که در ظاهر مثلثی در کار نیست، سه مرد در ارتباط با هم قرار دارند. شاگرد یک نقاش ساختمان میان رفتن و ماندن پیش استاد خود بلاتکلیف است. در یک طرف برادرزنش ایستاده که برای او دعوتنامه فرستاده تا برای کار به خارج برود و در طرف دیگر «اوستا»ی اوست که همیشه در کار همراه او بوده است. اتفاقا در این داستان هم انتخاب لوکیشن و فضا و نقش مهم وسیله بالابر، کارکردی استعاری و مناسب داشته است.

در داستان «کافه‌ی پری دریایی» هم دو پسر که با هم دوستند همراه هم می‌شوند تا پری دریایی کافه را که پری خیالی رویاهای خام نوجوانی‌شان هم هست، نجات دهند. در اینجا دو مرد در سایه اتحاد با یکدیگر، به نجات زن رویاهایشان از دست دشمن فکر می‌کنند.

و اما در دیگر داستان‌های مثلثی این مجموعه، جنسیت نقش مهمی دارد؛ همان نقشی که سبب می‌شود چیزی که به نام مثلث‌های عشقی می‌شناسیم شکل بگیرد. «رفاقت»، «آسمان‌خیس»، «زیر باران» و «نامه به یک دوست قدیمی» مصداق‌های برجسته مفهوم مثلث عشقی‌اند. نکته قابل توجه در این مثلث‌ها ـ به جز داستان «رفاقت» که محور اصلی مرد راوی است ـ محوریت زن در داستان و در عین حال موقعیت فروتری است که در آن قرار دارد. «خیانت» نیز مفهوم پُررنگی است که در این گونه داستان‌ها نقش دارد. در داستان «رفاقت»، خیانت پیش از آنکه میان زن و مرد شکل بگیرد، میان دو مرد که دو دوست قدیمی‌اند، ریشه می‌گیرد. تاکید بر «رفاقت» به عنوان نام داستان در واقع تاکید بر «خیانت» نیز هست؛ چرا که خیانت زمانی معنا پیدا می‌کند که رفاقتی وجود داشته باشد. زن داستان نیز با رفتاری دوگانه و ارتباط همزمانی که با آن دو رفیق دارد، شامل مفهوم خیانت می‌شود. تفاوت داستان «رفاقت» با داستان‌های مثلثی دیگر در عدم محوریت زن و همچنین غیبت مظلوم‌نمایی‌ها و شکواییه‌های زنانه اوست.

در «آسمان خیس» اما زن در همان هیات قدیمی و آشنا ظاهر می‌شود که به محض دیدن اولین نشانه‌های خیانت شوهر، صحنه جدال با شوهر یا رقیب را بی‌درنگ ترک می‌کند. در داستان «زیر باران» نیز زنی محور روایت است که از شوهرش جدا شده اما همچنان مترصد و کنجکاو روابط شوهر سابق با زنان دیگر است. جنس دیالوگ‌های او با پسر کوچکش که با پدر زندگی می‌کند، به خوبی نشان‌دهنده نگرانی و حتی حسادت زن نسبت به روابط جدید شوهر است. با تامل در این داستان و داستان «نامه به یک دوست قدیمی» به عنصر معنایی دیگری می‌رسیم به نام «حسادت» که هم‌خانواده مفاهیم و مقولاتی نظیر عشق، مثلث عشقی و خیانت است. در داستان «زیر باران» حضور دائمی پسربچه تا پایان داستان و توجه عاشقانه‌ای که زن به او نشان می‌دهد، ضلع چهارمی به این مثلث اضافه می‌کند که البته نمی‌توان با استناد به آن نظم این مثلث را بر هم زد؛ چرا که وجود پسرک و توجه ویژه زن به او ادامه درگیری عاطفی زن با مرد و رقابت با او بر سر توجه به کودک است.

و اما در داستان «نامه به یک دوست قدیمی» که از خوب‌تر‌های این مجموعه هم هست، همه مفاهیم و مصادیقی که در ارتباط با داستان‌های مثلثی ذکرشان رفت، یکجا گرد آمده‌اند؛ حسادت، خیانت و شکل‌گیری مثلثی که در آن برعکس داستان اول، دو زن در مدار خیانت و رفاقت قرار می‌گیرند. زنی به طور اتفاقی درمی‌یابد که دوست صمیمی‌اش معشوقه شوهرش هم هست. در این داستان، زن در نقش متفاوت‌تری ظاهر می‌شود و با لحن تازه‌تری سخن می‌گوید. نویسنده در این داستان کوشیده است بزرگ‌منشی و استغنای روحی ویژه‌ای به شخصیت محوری خود ببخشد. قالبی که برای نوشتن این داستان انتخاب کرده نیز در این راه به او کمک کرده است. زنِ خیانت‌دیده به دوست خودش و معشوقه شوهرش نامه می‌نویسد و به جای هرگونه لحن مظلوم‌نمایانه یا پرخاشگری‌های زنانه با زبانی دوستانه او را نسبت به هرزه‌گردی‌های شوهرش آگاه می‌کند. پایان این داستان که یکی از پایان‌بندی‌های متناسب این مجموعه است، مثلث‌های مکرر این کتاب را ارتقا می‌بخشد. حس بی‌نیازی، رهایی و در اوج بودن جای دو عنصر مفهومی حسادت و خیانت را می‌گیرد. لحن و زبان زن این داستان جبران لحن عصبی و حسرت‌خوار و عاجزانه زنان دیگر داستان‌های مثلثی است: «پنجره را باز می‌کنم و آسمان را نگاه می‌کنم. راه شیری از جایش تکان نخورده و دُبِّ اکبر همچنان دور ستاره قطبی می‌چرخد. دلم می‌خواهد تا صبح برقصم. اما پروین ساکت شده و سرشار‌تر از آنم که سی‌دی جدیدی بگذارم.»

شهلا زرلکی



همچنین مشاهده کنید