چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پرسه های تاریخی با خاستگاه داستانی


پرسه های تاریخی با خاستگاه داستانی

نقد رمان شباویز اثر منیژه آرمین

● مقدمه:

منیژه آرمین متولد سال ۱۳۲۴ تهران است. او کارشناس ارشد مجسمه سازی و مشاوره تحصیلی از دانشگاه تربیت معلم، و کارشناس روانشناسی از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است. او تاکنون چند نمایشگاه سفال را با طراحی خود در داخل و خارج از کشور به نمایش گذاشته است. از آثار ادبی این نویسنده می توان به «آن روز که عمه خورشید مرد»، «ای کاش گل سرخ نبود»، «بوی خاک»، «برگزیده ادبیات معاصر» (داستان شانزدهم)، «شب و قلندر»، «کیمیاگران نقش»، «راه رستگاری»، «لبه تیغ» و «راز لحظه ها» اشاره کرد.

● چکیده رمان:

شباویز رمانی است واقعیت گرا (رئالیسم) با ژانر تاریخی، در ۳۰۰ صفحه و شش فصل، که توسط انتشارات سوره مهر در سال ۱۳۸۸ به چاپ رسیده است.

موضوع این رمان در ارتباط با وجوه تاریخی، سیاسی، اجتماعی، خانوادگی و تا اندازه هایی عشقی، فرهنگی و اعتقادی است که تمرکز بر وجه تاریخی آن بیش از وجوه دیگر است. درواقع شباویز یک رمان تاریخی است. این رمان ادامه یا جلد دوم رمان شب و قلندر است که با نام شب آویز به چاپ رسیده است. تاریخ در شب و قلندر، دوره قاجار تا مشروطه را روایت می کند، و در شباویز- امتداد آن، یعنی از مشروطه و احمدشاه، تا پهلوی اول، حکومت رضاخان- و مدتی بعد از آن را. این رمان حکایت از شاهان این دوران و دولت های آن ها دارد و همچنین رخدادهایی که در دولت هر کدام به وقوع می پیوندد، از جمله تغییر وزراء و رئیس الوزرا، که تغییر هر کدام بعد از دیگری، سبب تحولات و جریاناتی می شود که نویسنده به آن ها می پردازد.

شخصیت های داستان بیشتر حقیقی یا واقعی هستند. و هر کدام صفحاتی از تاریخ را پیش روی خواننده باز می کنند که به نظر می رسد بازگویی برخی از آن ها برای تجربه مردم امروز به خصوص جوان ترها مورد نیاز باشد.

این شخصیت های تاریخی بنا به نقشی که در تاریخ کشور ایفا کرده اند و بنا به تغییرات زمان خود، تاریخ بعد از خود را نیز رقم زده اند. این شخصیت ها در کنار شخصیت های تخیلی و غیرواقعی داستان قرار گرفته اند که بسته به موقعیت هایی که در آن قرار می گیرند و وضعیت اجتماع و فرهنگ و خرده فرهنگ هایی اجتماعی شالوده رمان را بنا نهاده اند، که در این ارتباط بیشتر به بختیاری ها و ایلیاتی ها، اصفهانی ها، تهرانی ها، مورد توجه قرار گرفته اند.

از مفاهیم سیاسی رمان، اشاره به تاریک خانه (فراماسونری)، کمیته مجازات، حزب اجتماعیون و اشخاصی چون ظل السلطان، سردار اسعد، مستوفی الممالک، شیخ فضل الله نوری، مصدق، مدرس، خیابانی و... دستگیری و زندانی ها، اعدام ها، توقیف مطبوعات و در بخش های فرهنگی اشاره به شخصیت های علی اکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار، میرزاده عشقی، علی دشتی، علی فروغی و... دارد که به نوعی با سیاست در ارتباط و یا درگیر بوده اند.

● خلاصه داستان:

داستان با اشاره به شیرین نگار- یکی از شخصیت ها- که بعد از همسر اولش با مردی به نام کاکو افراسیاب ازدواج می کند، در آغاز خود با فضای جشن عروسی دختر او- نرگس خاتون- با جهانگیر- مردی بختیاری که اهل هزار دره یا سرخ کوه است، شروع می شود. او پسر خان بابا و خان بانو است و دارای افکار و خرده فرهنگ هایی است که حتی با وجود تأثیر تحصیل در خارج از ایران و تغییر اخلاق و رویه خود، باز به بعضی از آن ها پایبند است. نرگس خاتون همسرش که شخصیت اصلی رمان است، علاقه زیادی به ساز و به خصوص کمانچه دارد. او به ساز استاد جواد که شاگردش بوده است، علاقه زیادی دارد. او و مادرش شیرین نگار هر دو کمانچه می نوازند. در عروسی این زوج- نرگس و جهانگیر- شخصیت های زیادی شرکت می کنند از جمله ظل السلطان و شخصیت های ادبی و سیاسی دیگر که برخی با هم ارتباط خوبی ندارند. چنان که با آمدن میرزاده عشقی به مجلس عروسی و متلک های او به شازده، موجب کدورت خاطر شازده می شود به طوری که شازده ضمن گفتن لعنت بر سیاست و دارالفنون و مشروطه (ص ۲۷) مجلس را ترک می کند. سردار اسعد افتخار همه بختیاری ها است. برای همین جهانگیر و نرگس خاتون شب عروسی به دیدنش می روند. او آزادی خواه بزرگی است. کاکو افراسیاب- همسر شیرین نگار- در گوشه حیاط خانه، کارگاه کاشی گری دارد و با نقوشی که روی کاشی ها می اندازد در حرفه خود به استادی رسیده است. چنان که خان به دنبال او می فرستد تا کاشی های خانه اش را مرمت کند. خان ریزه و یوسف به او در کارهایش کمک می کنند. یکی از کارهای او کاشی هایی است که روی آن ها آیه ای از قرآن- ان یکاد- نوشته شده است که بر سردر بیشتر خانه های اصفهان دیده می شود. نرگس خاتون علاوه بر موسیقی به سیاست نیز علاقه دارد. او و برادرش رضاداد و همچنین خواهر دیگرش رضوان دخت که قبلا در ازدواج فتحعلی بوده و دو پسر و دختر از او دارد، به سیاست و روزنامه نگاری علاقه دارند به طوری که بعد ها هر کدام به نوعی به این کارها اشتغال می ورزند.

آن ها در برخی موارد با هم اختلاف نظر دارند. شمس الدین پسر دیگر این خانواده است که پزشک می شود و در تهران به مداوای بیماران می پردازد. او در تهران با کسی ازدواج می کند که با خانواده اش هیچ وجه تشابهی ندارد. در خانه شیرین نگار زنی کار می کند به نام ننه زیور، که فرزندانش را در انقلاب مشروطه ازدست داده است. او با نرگس خاتون و جهانگیر به تهران می آید که اول ازدواج برای نرگس کمک باشد. ولی بعد از مرگ سردار اسعد که خانواده بختیاری ها به هم می ریزند و خانواده جهانگیر همه به منزل او می آیند، به اصفهان برمی گردد و تا زمانی که آن ها در خانه نرگس هستند برنمی گردد. و وقتی برمی گردد، مهم ترین کاری که می کند جمع آوری اخبار و اطلاعات، از کوچه و خیابان برای نرگس خاتون است، که نرگس آن ها را برای چاپ برای خواهرش به اصفهان می فرستد. مستوفی الممالک که تحصیل کرده فرنگ است و با ادعای خیرخواهی آمده است، همه روزنامه ها را توقیف می کند، الا روزنامه تجدد را در تبریز.

روزنامه رضا داد هم توقیف می شود و خودش به خاش تبعید می شود. با بسته شدن روزنامه ها، شب نامه ها شروع به کار می کنند، چنانکه در آن ها می نویسند شخصیت ها دارند توسط کمیته مجازات ترور می شوند. برخی از جلسات سیاسی در خانه جهانگیر برگزار می شود و برخی از شخصیت ها مثل صمصام السلطنه و بعضی از اعضای کمیته مجازات به آنجا رفت و آمد می کنند. بعد مستوفی الممالک استعفا می دهد و به قوای انگلیس که از قبل در خیابان ها حضور داشتند، قوای لرها هم اضافه می شود. در خیابان مردم را به گلوله می بندند. جهانگیر پیشکار صمصام می شود و همچنین عمویش وزیر جنگ می شود. به جهانگیر یک اتول می دهند مانند اتول فرمانفرما. او دیگر لباس نظامی می پوشد که چند نشان نیز بر سینه دارد. نرگس خاتون باردار می شود و خانواده اش که برای دیدن او به تهران می آیند، در هتل سکنی می کنند و وقتی به خانه او می آیند متوجه رفت و آمدهای مشکوک در خانه نرگس و ناراحتی های او می شوند. به جهانگیر لقب عین الدوله می دهند، در شهر ها قحطی می شود. رضاداد که از خاش آمده وقتی قحطی را می بیند می گوید این قحطی در مقابل قحطی خاش هیچ است. با این حال مردم در خیابان ها تحصن می کنند. اوضاع به هم می ریزد و اداره نظمیه و ژاندارمری به هم می خورد.

رضا داد که از قبل با مادام و موسیو آشنا بود، در بالاخانه کافه آن ها زندگی می کند. آن ها بعد از آمدن به تهران، کافه ای به نام مگنولیا را راه انداخته اند که پاتوق نویسندگان و برخی شخصیت های دیگر است. رضا داد با دختری به نام ژولیت مراوده داشته است که در همان بالاخانه از دختر برای او نامه ای آمده مبنی بر اینکه از رضاداد صاحب دختری شده است که اسمش را سارا گذاشته و چون از او طی این مدت خبردار نبوده، تصمیم دارد با کسی دیگر ازدواج کند. رضاداد با این نامه دچار هیجان و ناراحتی می شود و دلش می خواهد سارا را ببیند. جوانی به نام بایرام هم خانه رضا داد را تمیز می کند و هم مطالب روزنامه رضا داد به نام«خاله کلاغه» را برای چاپ به چاپخانه آشنای خودش به نام بیوک آقا می برد. در این زمان وثوق الدوله و فرخی یزدی و میرزاده عشقی را به زندان می اندازند. اکبر دهخدا با روزنامه رضاداد همکاری می کند. بایرام از رضا داد خواهش می کند عکس خیابانی را در روزنامه اش بزند. او به شدت به خیابانی علاقه دارد و وقتی می فهمد او رادستگیر کرده اند، با عجله خود را به او در ارومیه می رساند و درکنار او کشته می شود. هواپیما های روسی اعلامیه هایی بر سرمردم می ریزند که درآن نوشته نخست وزیر کشور را به بریتانیا فروخته و قراردادهای ایران و شوروی ملغی شده است. مادام و موسیو و رضاداد به کنسرت قمرالملوک می روند این اولین بار است که زن ها به کنسرت می روند. ملک الشعرا و حسین یاحقی هم حضور دارند.

همچنین شهرآشوب که تنها زنی است که بدون حجاب همه جا ظاهر می شود و توانسته به ازدواج استاد خزان درآید. او بعدها با جهانگیر ارتباط برقرار می کند و جهانگیر به واسطه او به مقام های بالاتری می رسد، ولی بعد زن و فرزندش را می گذارد و به فرانسه می رود و بعد از سه سال که برمی گردد، با برگزاری مهمانی توسط خانواده او با هم آشتی می کنند و نرگس خاتون با او به تهران می آید و زندگی فقیرانه ای را با همسرش آغاز می کند و دراتاقی از خانه ای پر جمعیت زندگی می کند تا اینکه دوباره وضع جهانگیر بهتر می شود و به خانه ای بهتر می روند و شهر آشوب هم از ایران می رود و خیال نرگس راحت می شود ولی با کشته شدن میرزاده عشقی نرگس خاتون که با منع همسرش برای شرکت در تشییع روبرو شده، و اهمیت نداده بود، دوباره از هم جدا می شوند به این معنی که جهانگیر بچه ها را نزد خانواده اش می برد و نرگس را از آن ها دور می کند این بار هم جدایی آن ها به طول می انجامد و هر دو با خانواده هایشان زندگی می کنند. درحالی که نرگس از دوری فرزندانش روز و شب را نمی فهمد. دوباره جهانگیر از او می خواهد که با هم زندگی کنند و باز نرگس قبول می کند. رضاداد از زندان آزاد می شود. او در زندان مدرس را دیده است و با او گفتگوکرده است. موهای رضاداد درزندان سفید شده و شب ها در زیر زمین خانه دچار کابوس می شود. او چند روز با خانواده اش زندگی می کند و از آن ها عکس می گیرد و می رود و ناپدید می شود.

با رفتن او شیرین نگار هم که مدت ها بیمار بود، از دنیا می رود. و افراسیاب نیز که بعد از شیرین نگار تحمل ماندن در آن خانه را ندارد با خان ریزه آن جا را ترک می کنند. سال ها بعد متوجه می شوند افراسیاب دریکی از قلعه های اصفهان به نام قلعه اجنه که با فردی کوتاه قد در سرخ کوه زندگی می کرده و به مردم خدمت می کرده که بعد از مرگ زیر درخت مراد روی همان تپه به خاک سپرده شده است.

● نقد کلی:

چنانکه گفته اند رمان تاریخی خوب می تواند بیش از خود تاریخ کارایی داشته باشد. به این معنا که سودمندی آن درحدی باشد که مخاطب را با تمام جزئیات و ظرایف زمان خود آشنا کند. و بیش از تاریخ درخدمت مخاطبین خود قرار بگیرد. همان گونه که درادبیات کلاسیک نمونه هایی از آن دیده می شود. رمان شباویز نیز در این راستا قدم مثبتی برداشته است و توانسته بسیاری ازوجوه تاریخی چند دهه گذشته سرزمین مان را به تصویر بکشد. به خصوص از این جهت که زمان های انتخاب شده از سوی نویسنده و موضوع ها و حوادث مربوط به آن، از ویژگی هایی برخوردار است، که حائز اهمیت است. از جمله تاریخ مشروطه و جریان های مربوط به آن و بعد از آن. و جریان های نزدیک به پهلوی اول و تا مدت کوتاهی بعد از آن. موضوع و شخصیت هایی که نویسنده در داستان آورده است هر کدام از چنان اهمیتی برخوردارند که می توان یک رمان را تنها به خود آن ها اختصاص داد. همچنین جریان های مهمی که در این دوران وجود دارد نیز از اهمیت به سزایی برخوردار هستند. مثلا می توان به عنوان یکی از عمده ترین جریان های این داستان، به «فراموش خانه، یا فراماسونری» اشاره کرده است و به «لرد کرزن» استاد اعظم لژ فراماسونری و بعضی دیگر از افراد این جریان. که البته تاریخ ورود فراماسون ها از زمان فتحعلی شاه قاجار با ورود مامور انگلیسی به نام سرجان ملکم آغاز شد و به دنبال آن با رفتن چند شخصیت مهم به نام میرزا ابوالحسن خان ایلچی، میرزا صالح شیرازی، مشیرالدوله و حاجی بابا افشار که برای آموختن علوم مهندسی و آموزش توپخانه و معدن شناسی و ساعت و... به انگلیس رفته ولی فراماسون شده و برگشته بودند، ادامه یافت.

فراماسون ها با تشکیل لژهای مخفی در تهران و اصفهان آنقدر به کار خود ادامه دادند تا بسیاری از شخصیت های مهم را جذب خود کردند که در این راستا از حمایت شخصیت های مهم تری نیز برخوردار بودند. رمان ضمن اشاره به فراماسونرها به نیروهای موازنه منفی به نیروهای مبارزه مثبت چون مدرس و شیخ فضل الله نوری و... نیز اشاره دارد. و در بخشی از داستان به اعدام «شیخ فضل الله» و عکس العمل پسرانش در کنار پیکر پدر اشاره دارد. به نظر می رسد پرداختن به همین دو جریان مهم همراه با حوادث دیگر داستان و شخصیت های آن، به تنهایی می توانست اگر به طور کامل گشوده می شد، تمام کتاب را به خود اختصاص دهد. که در این صورت ارتباط اشخاص داستان با این دو جریان بیشتر و عمیق تر می شد و همچنین مخاطب با تعمیق بیشتری از این جریان ها به دریافت دو نکته مهم ولی کامل در ازای چندین جریان نامتمرکز می پرداخت. ضمن آنکه جنبه داستانی رمان هم بیشتر می شد. مطلب مهم دیگری که رمان به آن اشاره دارد «کمیته مجازات» و جریان های در ارتباط با آن است. باید گفت کمیته مجازات نام تشکیلاتی مرموز و تروریستی بود که در سال ۱۳۳۴ بوجود آمد که اعضای آن دست به ترورهای مسلحانه می زدند. معرفی این تشکیلات هم از طرف نویسنده اگر به شکلی وسیع و متمرکزتر و با وجه داستانی بیشتری انجام می گرفت، می توانست حجم بسیاری از کتاب را به خود اختصاص دهد.

اما نویسنده با اشاره به هر یک از این جریان ها و گذشتن از آن ها و باز رسیدن به مقوله دیگری که اگر جانب انصاف را در نظر بگیرم از همه مهم تر هستند، از بازگشایی و تکمیل یک موضوع و تمرکز بر آن، را رهایش کرده و به جریان دیگری پرداخته است. در این ارتباط توجه به موضوع خیابانی، موضوع میرزاده عشقی، مدرس، مصدق، ملک الشعرای بهار، سیدضیاءالدین، وثوق الدوله، مشیرالدوله، عباس خلیلی، رحیم زاده صفوی کمال الملک و... هر کدام می توانستند همان موضوعی باشند که به عنوان موضوع اصلی انتخاب شوند و با بقیه به عنوان جریان های فرعی رفتار شود. در واقع بخش های تاریخی کتاب مانند خود تاریخ حضوری گذرا دارند و همه در یک اندازه مهم هستند و موضوع اصلی که تمرکز روی آن باشد نیست. رضا خان موضوع مهم دیگر رمان است که با آمدنش درگیری ها و دستگیری و زندانی شدن ها بیشتر می شود. چنانکه در اعلامیه ای با زبان تهدید به مردم می گوید: «که زبان می برم، قلم مخالفان را می شکنم.» او مدیر روزنامه ای را می برد و شلاق می زند و...

ساختار: شاید به لحاظ ساختاری باید گفت گره اساسی و اصلی که شخصیت یا شخصیت های اصلی با آن درگیر باشند و به خاطر آن در تقابل با شخص یا گروهی قرار بگیرند- به لحاظ تاریخی- وجود ندارد. چرا که گره داستانی باید از ابتدا تا نزدیک به انتهای داستان وجود داشته باشد و در انتهایی ترین مرحله گره گشایی شود. در زندگی شخصی هر یک از افراد داستان که به نوعی با مشکلات شخصی خود درگیرند، ولی این گره ها تا انتها ادامه ندارند و در مقطعی باز می شوند.

اصلی ترین شخصیت داستان یعنی نرگس خاتون هم با چند گره روبرو است. یکی نامتعادل بودن شوهر- جهانگیر که بعد لقب عین الدوله می گیرد- چه به لحاظ شغل و چه به لحاظ اخلاق، و همچنین موقعیت ها و وضع مالی او. این دو نفر مشکل شخصی با هم ندارند ولی به خاطر اختلاف نظرشان درمورد اشخاص داستان و شخصیت های مملکتی، گاهی

رو درروی هم می مانند. چرا که جهانگیر در عین حالی که مردی تجددگرا است، بیشتر رفتار سنتی با همسرش دارد. خواهرش ملک تاج به نرگس گفته بود: «داداش جهان روشنفکر است ص.۴۷» ولی بعد از به تهران آمدن آن ها «نرگس خاتون چیزی که بگوید شوهرش روشنفکر است نمی یابد.ص.۴۷» چنانچه وقتی نرگس حرف او را برای نرفتن در مراسم تشییع میرزاده عشقی نمی پذیرد، او در خانه اش رابه روی همسر می بندد و فرزندانش را به خانواده اش می سپرد، و همسرش را تا مدت ها از دیدن آن ها محروم می کند. مشکل دیگر نرگس خاتون، مشکل روانی او است. او دچار یک ناهماهنگی در وجودش است. چنانکه در بعضی از بخش های داستان به آن خبیث درونی، یا موجود درون ذهنش یا دلش اشاره می کند که این موجود، در موقعیت های مختلف داستان از وجود او سر برمی آورد و ابراز وجود می کند و ناامنی های اخلاقی و احساسی که برای صاحبش به وجود می آید، می خواهد اعتراض کند، و سعی بر طغیان دارد. نرگس در جابه جای داستان از وجود او خبر می دهد. مشکل دیگر نرگس علاقه به ساز است که در ادامه یادگیری و یا در استفاده از آن خیلی موفق نیست. یعنی موقعیتی برای آن پیدا نمی کند. مشکل دیگرش توجه به سیاست است، و علاقه به نوشتن درباره اوضاع و احوال اجتماع و جامعه. که او را وادار می کند که خانم انار بشود و بنویسد. و در نهایت همین علاقه است که سبب می شود حرف جهانگیر را نادیده بگیرد و به مراسم تشییع میرزاده عشقی برود.

که هر کدام از این گره ها مقطعی هستند و گاهی بیشتر و گاهی نادیده گرفته می شوند. لذا می بینیم او هم روی گره ای خاص متمرکز نیست و با گره هایی متفاوت که مشکلاتی عدیده را برایش بوجود می آورند، روبروست. و با وجود تلاش و کشمکش هایی که دارد نمی تواند از مشکلاتش گره گشایی کند. این مطلب - باز نشدن گره یا گره گشایی نشدن گره ها - درباره تمام شخصیت های داستان صدق می کند رضا داد روزنامه نگار فقیری است که عضو حزب اجتماعیون است.حزب اجتماعیون چنانکه درتاریخ آمده از احزاب مجلس دوره مشروطه بوده اند که به دو شاخه اجتماعیون دموکرات، و اجتماعیون اعتدالیون، تقسیم می شدند. اعضاء این حزب بیشتر مرامنامه سوسیالیستی داشتند و روزنامه ایران نو را در می آوردند. اینها روشنفکرانی بودند که از نظر ایدئولوژی دارای نظراتی مدرن بودند. رضاداد در داستان برخی از این آرا و شرایط را دارد، و برخی را ندارد روزنامه او خاله کلاغه است و با روزنامه ایران نو ارتباط ندارد و مستقل کار می کند. سوسیالیست بودن او معلوم نیست. در جایی خواهرش رضوان به او می گوید: «شما کمیته مجازات را در روزنامه تان تأیید کرده اید. ص .۳۰» همچنین او صاحب دختری از ژولیت شده است که خودش هم نمی دانست.

او مایل است دخترش را نزد خود بیاورد و در بخش بخش داستان بعد از این به این موضوع فکر می کند و خاطراتش را با ژولیت مرور می کند. او رفتار ژانت را بر رفتار زنان و دختران ایرانی که اطرافش هستند ترجیح می دهد و اشاره دارد به اینکه او از خیلی ها بهتر می فهمد، چنانچه در مراسم اعدام می گوید: «اگر ژانت اینجا بود می رفت جلو و می گفت دیدن این صحنه ها غیر انسانی است. ص ۱۲۳» و در ص ۱۲۴ می گوید: «اگر ژانت بود، به زن ها می گفت چرا بچه آورده اند. دیدن این صحنه ها برای بچه ها خوب نیست.» اما با علاقه و توجهی که به ژانت دارد، او را بدون خبر رها کرده و رفته است. و بعد هم که بر می گردد هیچ تماسی با او نمی گیرد. ناپدید شدن او در انتهای داستان می تواند اشاره به این داشته باشد که او سراغ دخترش رفته باشد، گرچه هیچ اشاره ای به آن نشده است. گره های او نیز چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ شخصی هیچکدام، باز نمی شوند. مطلب دیگر اینکه به نظر می رسد بعضی از نظرات شخصیت ها و رفتار آن ها در کتاب با هم هماهنگ نیست، که مشخص نیست نویسنده به عمد چنین خواسته است یا نه؟ چنانکه بعضی که منتسب به حزب یا گروه یا دسته ای هستند، تمام آراء و نظرات آن گروه را ندارند. که البته کتاب اگر تاریخ صرف بود این را بیشتر می شد تشخیص داد ولی جنبه داستانی رمان این قطعیت را تا حدی سلب می کند. مطلب دیگر اینکه تمام خانواده شیرین نگار سیاست می دانند و یا به آن توجه نشان می دهند. از ننه زیور خدمتکار خانه گرفته تا بقیه.

حتی شمس الدین که پزشک است و وقت ندارد، در انتهای داستان به سیاست رو می آورد و خیلی هم فعال می شود. و حتی افراسیاب که دوستی هایی هم با مدرس و افراد دیگر دارد. و بیشتر از بقیه سیاسی بوده است. در حالی که او در انتهای داستان مردی با کرامت معرفی می شود که زندگی اش را وقف مردم کرده است. این مطالب با حقیقت مانندی داستان فاصله دارد. چرا که در زمان موردنظر، بسیار نادر بودند افراد معمولی که تا این حد سیاست بدانند.

مطلب دیگر زبان شخصیت ها است. هیچ کدام ازشخصیت ها زبان متمایزی ندارند. همه با یک زبان حرف می زنند. از شمس الدین که پزشک است گرفته تا ننه زیور و مدرس و مصدق و مادام و موسیو و حتی بختیاری های داستان و بقیه. زبان هیچ یک تفاوتی با دیگری ندارد. مطلب دیگر آوردن ژانت به داستان بدون هیچ زمینه قبلی و دختر دارشدن رضاداد است. در فصل سوم (ص۹۲) که داستان پنج سال بعد را روایت می کند. مخاطب با جمله هایی متوجه می شود رضاداد با ژانت دختری که در فرانسه است روابطی داشته است که از ابتدای کتاب تا این بخش هیچ اسمی از آن برده نشده است. و از این بخش به بعد در ذهن رضاداد جا باز می کند. این مطلب اشاره به این دارد که بعضی جاها داستان به شدت به سوی تلخیص می رود و با بقیه بخش ها متناسب نیست، کما اینکه در همین بخش طلاق ژانت را می دهد درحالیکه به ازدواج با او اشاره نکرده است. چنانچه (ص۱۱۵) که بایرام اتاق رضاداد را تمیز می کند و طی چند پاراگراف بعد او که دنبال مجوز برای روزنامه اش بود، هم مجوز می گیرد، هم طلاق ژانت را می دهد و هم به مواردی دیگر اشاره می کند.

یکی ازمفاهیم داستان اشاره به بعضی خرده فرهنگ ها دارد، ولی تمرکز برآنها ندارد. چنانچه مردسالاری و برتریت فرزند پسر بر دختر، به خصوص از جانب مردان را مورد توجه قرار می دهد. (نرگس فکر کرد اگربچه اش پسر باشد می تواند لقب مهم بگیرد، ولی اگر دختر باشد، باید درخانه بماند و به دستور شوهرش از چیزی سر در نیاورد. ص۰۶۸» این مطلب اشاره بر رفتاری دارد که جهانگیر، همسرش با خودش دارد. مفهوم دیگری که می توان از رمان دریافت کرد، این است که نظرگاه رمان مبتنی بر وجه نیکوی دورماندن از سیاست است. چون شخصیت های داستان همه به نوبه خود با هر گرایش از آن ضربه خورده اند. این مفهوم درتعریف یک یک شخصیت ها به طور کامل هویدا است و از این رو درجمله هایی بیشتر بر آنها تاکید دارد: افراسیاب گفت: «من دیگر پشت دستم را داغ کرده ام وارد سیاست نشوم. من از دو دوزه بازی و چند رنگی که لازمه سیاست است خوشم نمی آید.ص .۲۰۲»

● امتیاز:

یکی از امتیازات نویسنده در این رمان، با توجه به گرایش او در داستان، بی طرفی او نسبت به تمام جریان های مطرح شده در کتاب است. او گاهی چون یک تاریخ نگار به توصیف وقایع و حوادث داستان می پردازد، بدون اینکه ردپایی از خود بگذارد و به روایی و گزارشی یا توضیحی بودن بغلطد و مخاطب را به برحق بودن یا نبودن شخص و یا جریانی، ترغیب کند. شاید درنظر اول برای بعضی این مطلب، آن هم در زمان تاریخی که وجوه سیاسی آن چشمگیر است، نامطلوب به نظر برسد، ولی همین مطلب موجب گرایش خواننده به سوی دریافت معنی بیشتر می شود. به این معنا که خود را ملزم بداند تا برای دریافت و یا تشخیص خوب و بد مطلب، مطالعه بیشتری انجام دهد، که دراین صورت آنچه را که خود با تحقیق و مطالعه دریافت می کند، بسیار اثرگذار و قابل باورتر از چیزی است که نویسنده بخواهد با اشکال مختلف، مرتب و مرتب به او القا کند. در واقع نویسنده کدهای زیادی به خواننده می دهد و همه را با رفتارهایشان معرفی می کند که شاید لذت دریافت حقیقت از این طریق بیشتر هم باشد. امتیاز دیگر کتاب توجه به کدهایی است که از روشنفکرها و یا در واقع شبه روشنفکرهای زمان قاجار و مشروطه و پهلوی اول می دهد.

که البته چنان که گفته شد، نویسنده می توانست با تمرکز بیشتر روی آنها، و زودنگذشتن از آن، بیشتر به دریافت مخاطب از این مقوله کمک کند. اما همین کدها هم می تواند شخص علاقمند را سوق دهد به مطالعه برای کسب اطلاعاتی دراین باب. مطلب دیگر انتخاب مقطعی از تاریخ است که نویسنده به آن اشاره کرده است و توجه به شخصیت هایی که شاید بتوان گفت هنوز هم شناخت آنها برای بعضی میسر نشده است و همچنین جریان های مهم سیاسی که درک آنها، تجربه ای است برای آگاهی از هویت تاریخی سرزمین عزیزمان و مردم آن برای مخاطب تا بتواند تاثیر آنها را در زندگی امروز جستجو کند. امتیاز دیگر بومی و اقلیمی نگری نویسنده است. اشاره بر مناطق تهران قدیم و یا اصفهان و... اشاره به خیابان های باغ شاه و ناصریه، سپه، سرچشمه، کوچه قجری ها و... که البته دراین موارد هم اگر با کمی شتابزدگی روبرو نبودیم، رمان از موفقیت بیشتری بهره می برد.

فرخنده حق شنو



همچنین مشاهده کنید