شنبه, ۹ تیر, ۱۴۰۳ / 29 June, 2024
مجله ویستا

نظریه امکان و نظریه بازی فازی


نظریه امکان و نظریه بازی فازی

آنچه در بازی ها, تصمیم یک DM تصمیم گیرنده را قابل پیش بینی می نماید, ساختار منطقی وی است به ویژه این پیش بینی پذیری برای تصمیم گیرنده ای که الگوهای ذهنی تردی crisp را به اشتباه وارد حوزه استراتژیک نموده و موجودیت عناصر تصمیم را با فشار دگمه های صفر و یک به بازی می گیرد, بیشتر است

● بازی جذاب و خطرناکی با معیارها

آنچه در بازی ها، تصمیم یک DM(تصمیم گیرنده (را قابل پیش بینی می نماید، ساختار منطقی وی است. به ویژه این پیش بینی پذیری برای تصمیم گیرنده ای که الگوهای ذهنی تردی (crisp) را به اشتباه وارد حوزه استراتژیک نموده و موجودیت عناصر تصمیم را با فشار دگمه های صفر و یک به بازی می گیرد، بیشتر است. محدودیتها ، معیارهای غیررقابتی بازی و اهمیت آنها در برابر معیارهای رقابتی بازیها، اهداف و قابلیتهای ذهنی بازیکنان از مهم ترین ویژگیهایی است نقش مهمی در پیش بینی پذیری تصمیم های تصمیم گیران و بازیگران دارد.

نظریه امکان برای هر گزینه ای که بازیکنان می توانند انتخاب نمایند درجه ای از امکان را نسبت می دهد وترمهای امکان پذیری هر گزینه به عنوان یک متغیر طیف گسترده ای از "محال" تا "قطعی" را پوشش می دهد. اما آنچه در شکل گیری تابع سازگاری این ترمها تاثیر گذر است، معیارهایی است که به عنوان ورودی پذیرفته شده فرایند تصمیم بر ساختار امکان پذیری هر گزینه موثر می باشند. یکی دیگر از ورودیهای تاثیر گذار بر امکان پذیری یک گزینه، محدودیتها است.

بیایید تا اینجا یک همگرایی ذهنی با کلمات کلیدی ایجاد کنیم:

تصمیم گیرنده،

▪ گزینه،

▪ درجه امکان،

▪ محدودیتها،

▪ معیارها،

▪ پیش بینی پذیری،‌

▪ بازی

● نقش معیارها

وقتی اهداف و استراتژی ها طرحریزی می شوند،‌ برای محیط های مختلف تصمیم ،‌معیارها شکل می گیرند. معیارها چکیده و برگرفته ای از انگیزه ها، اهداف، پیشینه های محیط تصمیم، اعتقاد ها و باورها، فرهنگ، دانش و اطلاعات هستند. آنانی که توان تحلیل پایین تری دارند تابعیت دگم تری از معیارها دارند. پس به جای اینکه برای هر بارتصمیم در هر محیط تصمیم گیری به تحلیل های ذهنی رجوع کنیم و عناصر این محیط ها را با داشته های ذهنی خود از گذشته و حال و انتظارات خود از آینده بررسی نماییم،‌ مفاهیمی ایجاد نموده ایم که همچون پازل امکان قطعه بندی و انطباق بین قضاوتهای ذهنی و خواسته های ما را فراهم می نماید. این مفاهیم معیارها هستند. معیارها چه به صورت کمی و چه به صورت کیفی در واقع حضوری عینی از تمایلات ذهنی ما هستند. وقتی معیاری در محیط تصمیم تامین گردد،‌به معنای برآورده شدن تمایلات ذهنی و اهداف است. پس معیارها به عنوان مفاهیم جایگزین بایستی به درستی و با انطباق پذیری بالایی با عناصر ذهنی شکل بگیرند.

● اعتبار معیارها

اولین و اصلی ترین عامل اعتبار هر معیاری عینی بودن و امکان تحقق آن در محیط تصمیم است (‌امکان پذیری) و دومین عامل اعتبار درجه انطباق آن با تمایلات ذهنی است. به دلیل وجود متغیرهای زبانی و عدم قطعیت در این عوامل اعتبار، دیگر نمی توان معیارها را به عنوان یک ورودی ترد(Crisp) در محیط تصمیم وارد نمود و آن را از تحلیلهای منطق فازی در امان نگه داشت.

● رویارویی معیارها

در تحلیل عوامل دوم امکان تحقق (‌امکان پذیری) ‌هر معیارغیر از محدودیتهای فیزیکی ناشی از ماهیت خود معیار،‌ بایستی به تناقض ساختاری و محدودیتهایی اشاره داشت که در تحقق همزمان دو یا چند معیار تاثیر گذار هستند و دینامیک ساختاری آنها در محیط تصمیم به شکلی است که دستیابی به شاخص های بالای یک معیار به معنای کاهش در شاخص های معیاری دیگر است و در واقع معیارهای خود تصمیم گیرنده تعاملی رقابتی برای حضور و عینی شدن دارند. عوامل درجه دوم نیز نشان دهنده فازی بودن معیارها در محیط تصمیم است. اگر هر معیار را برگرفته از واحد های مختلف تصمیم گیرنده بدانیم، می توانیم با تحلیل کارایی کل سیستم در رابطه با معیارهای زیر سیستم قضاوتهای صحیح داشته باشیم.

● راه حل اول (‌نگرش ترد)‌

۱) گام اول: شناسایی معیارها غیر ممکن و غیر محتمل و یا کم محتمل برای زیر سیستمهای محیط تصمیم و حذف آنها

۲) گام دوم: شناسایی معیارهای با دینامیک متضاد و متناقض با درجه تناقض های مختلف و انتخاب معیارهای مهم تر و کنار گذاشتن معیارهای غیر مهم که التبه پیامد آن رشد سرطانی زیرسیستم های ترجیح داده شده به سایر زیر سیستم ها است..

۳) گام سوم:‌ ایجاد همگرایی در معیارهای باقی مانده جهت بیشینه نمودن پیامد بازی در محیط تصمیم و جلوگیری از رقابتی شدن تعامل زیر سیستم های محیط تصمیم

۴) گام چهارم: وارد نمودن معیارها به فرایند تصمیم

۵) گام پنجم: تصمیم گیری ضمن تحلیل استراتژی حریف

توجه نماییم که حذف یک معیار از یک محیط تصمیم به دلیل ساختار جبرانی معیارها نبوده است. در اینجا بحث در رابطه با مدلهای غیر جبرانی است.

● راه حل دوم (‌نگرش فازی)

۱) گام اول: شناسایی محدودیتهای معیارهای مختلف جهت عینی شدن در محیط تصمیم

۲) گام دوم: تحلیل امکان پذیری تحقق هر یک از معیار در محیط تصمیم و بررسی ایجاد همگرایی در معیارها با استفاده از کنترلهای فازی

۳) گام سوم: بررسی دینامیک تغییرات امکان پذیری معیارها با توجه به شرایط محیطی و ماهیت ساختاری معیارها و گزینه های امکان پذیر

۴) گام چهارم:‌بکارگیری عملگرهای اجتماع و اشتراک در تحلیل امکان تحقق همزمان معیارها و یافتن گزینه های مرتبط با هر نتیجه هر عملگر فازی.

وقتی عملگر اجتماع را به کار میگیریم به دنبال امکان پذیری تحقق حداقل یکی از معیارها در محیط تصمیم هستیم و زمانی که عملگر اشتراک را به کار می گیریم به دنبال امکان پذیری تحقق همزمان دو یا چند معیار در محیط تصمیم فازی هستیم.

۵) گام پنجم: بررسی امکان پذیری همزمانی تحقق معیارها در محیط تصمیم با توجه به نتایج امکان پذیری دو عملگر گام چهارم و تحلیل دینامیک تغییرات امکان پذیری در فاصله زمانی مجاز تصمیم جهت دستیابی به بالاترین کارایی در سیستم تصمیم.

۶) گام ششم: تصمیم گیری

● نتایج

۱) گذشت زمان می تواند با تغییر شرایط محیطی امکان پذیری تحقق همزمان معیارها را فراهم نماید و از سوی دیگر امکان تحقق همزمان معیارهای حریف را کم کند و این تاخیر و تقدم در تصمیم گیری تاثیر بسیاری بر پیامدهای بازی می تواند داشته باشد. همواره می توان امیدوار بود که با کمترین هزینه،‌ به بیشترین برد دست یافت حتی اگر این امرامروز امکان پذیر نباشد،‌ فردا حتما میسر می شود. این بازی همیشگی سیاست است.

۲) همواره عملگرهای فازی در ذهن تصمیم گیرندگان حرفه ای در حال تحلیل امکان پذیری تحقق همزمان معیارها است. برخی از بازیکنان نمیخواهند و یا نمیتوانند دستچین تک محصولی از سیستم تصمیم داشته باشند. آینده نا مطمئن را بایستی فراتر از امید و ناامیدی تحلیل کرد. آنچه از پارادوکس پیراندو می توان برداشت کرد در واقع تاییدی بر این نگرش فازی است. پایان خوب در پایایی بازی است اگر امکان ادامه بازی را به حریف دادید،‌منتظر باخت باشید. در سیاست اگر حریف بازنده شده باشد بایستی امکان بازی مجدد را از وی گرفت.

۳) در بازی، شرایطی محیطی که باعث تقدم و تاخر در همزمانی تحقق معیارها می شوند، فرصتها و تهدیدهای ما را شکل می دهند. یک جنبه از بازی، گرفتن فرصتها از حریف با ایجاد تغییر در شرایط محیطی جهت تغییر در تابع سازگاری ترم امکان تحقق معیاری خاص است تا امکان پذیری معیارها را جهت تحقق همزمان با مشکل مواجه نماید. این استراتژی در واقع با به گرو گرفتن ابزارهایی که امکان تحقق معیاری خاص را برای بازیکن فازی فراهم می نماید،‌ عملی می شود. حالتهای آچمز در شطرنج در واقع نوعی تغییر در امکان پذیری حفظ مهره های ارزشمند در برابر بردهای کوچک در صحنه بازی است. در سیاست معیارهای متفاوتی از بیشینگی منافع،‌ معیارهای مشروعیت،‌معیارهای قدرت،‌معیارهای اعتبار و معیارهای اقتصادی وجود دارد که دست بازیگر برای جلوگیری از تحقق همزمان معیارها ،‌ با تغییر شرایط محیطی ، به سوی یکی از آنها دست درازی می کند. در سیاست نمی توان همزمانی تحقق معیارها را مد نظر نداشت. سیستم سیاست یکپارچگی تفکیک ناپذیری دارد که شایسته پیچیدگی های مفهومی محیط آن است.

۴) خیلی از بردها در بازیها به دلیل چشم پوشی حریف از دستیابی به معیاری خاص انجام گرفته است. با اینکه این تلفیق ترد و فازی در بازی ممکن است به حساب آماتور بودن بازیکن گذاشته شود ولی به هر حال باعث برد می شود. این بردن شبیه برد بازیکنان آاماتور شطرنج در برابر بازیکنان حرفه ای است. بازیکنانی که به جای بردن سعی در حفظ مهره های ارزشمند خود دارند و نتیجه بازی را فدای تحقق این معیار می نمایند. انتحار، ترور، شورش زمانی اتفاق می افتد که سیستم تصمیم گیری حرفه ای از عناصر آماتور برای تغییر وجوه سیاسی و ضربه به نقاط ضعف ساختار قدرت استفاده می کند. بهترین استراتژی ایجاد استنتاج های منطقی و کشاندن ذهن بازیکنان به استدلال های منطقی در بازی است تا با غلبه نگرش فازی بر نگرش ترد، برای برخی از معیارهای حیاتی بازیکنان آماتور، ‌درجه ای از امکان پذیری ایجاد شود و بازیکن تمایلی به حذف هیچ یک معیارهای تصمیم گیری خود نداشته باشد. اگر نتوان بازیکنان را به منطق فازی دعوت کرد تنها راه مقابله چشم پوشی از مهره های ارزشمند و سپردن بازی به دست مهره های از پیش سوخته است.