یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

وقتی بمیرم مرا با گیتاری زیر ماسه ها خاکم کنید


وقتی بمیرم مرا با گیتاری زیر ماسه ها خاکم کنید

لورکا از ۱۷ سالگی هنر شاعر بودنش آشکار می شود و شخصیت هنری اش بروز می کند در فوریه بهمن ۱۹۱۷ اولین شعرهایش را در بولتن دانشگاه چاپ می کند دون «فرانسیسکو د لوس ریوس» رئیس مرکز هنری گرانادا زمانی که هنر پیانو نواختن او را در قطعه یی از بتهوون دید و می دانست که طبع شعر نیز دارد, به او توصیه کرد برای ادامه تحصیل به مادرید پایتخت برود

میان تمام روستاهای Soto de roma دو روستا وجود دارد به نام های «فوئنته باکه روس» و «اسکه روسا». فدریکو گارسیا لورکا در فوئنته باکه روس در پنجم خونیو (خرداد) ۱۸۹۸ به دنیا آمد. کمی بعد خانواده اش به دهکده «اسکه روسا» رفتند. در آنجا فرانسیسکو، کون چا و ایزابل به دنیا آمدند. او خواهران کوچکش را کونچیتا و ایزابلیتا صدا می کرد. آنها از پدری روستایی و صادق و ساده و مادری معلم و متین و مهربان با صدایی خوش به دنیا آمدند. کودکی آنها مانند بسیاری با شیطنت کودکانه و دویدن به دنبال پروانه ها و جوجه اردک ها در آن دشت های بی نظیر و سبزه زار و زیتون زارها و آن طبیعت کم نظیر و صدای بی وقفه پرندگان و نسیم، شبنم ها و آسمان آبی و شب های مهتابی می گذشت و هنر خوابیده در افکار فدریکو را بیدار می کرد. او از مادرش هنر و انسانیت و از پدر صبر و شکیبایی را به ارث برده بود.مادرش بانو ویسنتا لورکا اولین نت های موسیقی و الفبای درس و زندگی را به او آموخت و بعد نزد استاد «آنتونیو رودریگز اسپی نوسا» موسیقی را بیشتر آموخت. لورکا با خانواده کودکی و نوجوانی را در دهکده زیبای «اسکه روسا» گذراند. کمی بعد پدر و مادرش تصمیم گرفتند به شهر بروند.«گرانادا».

لورکا به توصیه پدر به دانشگاه رفت و حقوق خواند و به خواسته و رضایت درونی فلسفه و ادبیات را دنبال کرد و در کنار اینها گیتار و پیانو را هرگز فراموش نکرد.

لورکا از ۱۷ سالگی هنر شاعر بودنش آشکار می شود و شخصیت هنری اش بروز می کند. در فوریه (بهمن) ۱۹۱۷ اولین شعرهایش را در بولتن دانشگاه چاپ می کند. دون «فرانسیسکو د لوس ریوس» رئیس مرکز هنری گرانادا زمانی که هنر پیانو نواختن او را در قطعه یی از بتهوون دید و می دانست که طبع شعر نیز دارد، به او توصیه کرد برای ادامه تحصیل به مادرید پایتخت برود.

مادرید سکوی پرش خوبی برای لورکا بود به خصوص پانسیون معروف دانشجویان که بعدها افراد نامداری از آنجا بیرون آمدند؛ افرادی مانند خوان رامون خیمنس (شاعر)، آنتونیو ماچادو (شاعر)، سالوادور دالی (نقاش)، لوئیس بونوئل (فیلمساز)، رافائل آلبرتی (شاعر)، مانوئل دفایا (موسیقیدان) و پابلو نرودا (شاعر).آشنایی با آن افراد و نشست و برخاست با آنها فدریکو گارسیا را «لورکا» کرد. آشنایی با فرهنگ بومی و به خصوص کولی ها و مردم عادی کوچه و بازار و ترانه ها و قصه هایی که مادر برایش می خواند و می گفت، او را عاشق پیشه کرد. نمایشنامه «افسون شوم پروانه» و کتاب «امپرسیون و چشم اندازها» نام لورکا را بر سر زبان ها انداخت.

رشته حقوق را تمام کرد و لیسانس گرفت. در سال ۱۹۲۹ به امریکا سفر کرد و تنفر خودش از آن سرزمین را در کتابی به نام «شاعر در نیویورک» ابراز کرد. پیشنهاد تدریس در دانشکده های امریکا را رد کرد، به کوبا رفت و در مراکز ادبی هاوانا سخنرانی کرد. به اسپانیا بازگشت و cante jondo که مرثیه یی است برای دوست گاوبازش ایگناسیو سانچس مخیاس را چاپ و منتشر کرد.

کتاب ترانه های کولی او مورد استقبال بسیاری قرار گرفت. لورکا از سال ۱۹۳۰ به بعد گروه تئاتری به نام «La Barraca» تشکیل داد و به دورترین نقاط و دهکده ها و شهر به شهر می رفت و تئاتر عروسی خون و یرما را اجرا می کرد. لورکا چندین شخصیت هنری داشت. شاعر بود و نمایشنامه نویس، موسیقی را به خوبی می شناخت، او به شهرت بسیاری رسیده بود و دوستان بسیاری داشت و کارهایش مورد نقد و بررسی قرار می گرفت.

در آغاز سال ۱۹۳۶ نمایشنامه معروف «خانه برناردا آلبا» را به پایان رساند و کماکان مورد استقبال و نقد واقع شد چرا که تمام شخصیت های او واقعی بودند و مبتنی بر واقعیت هایی بود که خود دیده و حس کرده بود.

شاعر و هنرمند جوان در اوج شکوفایی در سحرگاه ۱۶ خولیو چند هفته بعد از کودتای افسران فاشیست به سرکردگی ژنرال فرانکو در جاده یی خارج از «ویسنار» توسط افراد ناشناس یا گارد سویل از پشت هدف گلوله قرار گرفت و به قتل رسید و هنوز بعد از گذشت بیشتر از ۷۰ سال کسی نمی داند او در کجا آرام گرفته است و در کدامین زیتون زار به خواب ابدی فرو رفته یا با کدام پروانه بر گل های شاداب شقایق نشسته است. یادش گرامی.

● CiGUENAS MUSiCALES

اولین شعر لورکا که در سال ۱۹۱۶ در شانزده سالگی سروده / پرندگان آوازخوان / دل شدگان ناقوس ها / آه، چه غم بزرگی /که نمی توانید بخوانید/ آه، ای کبوتران درویش / بیدارخوابان خلسه غروب.

● ROSA DE PAPEI

آن مرد، ستاره بزرگ آتلانت / یک ستاره رنگ /می رود تا در شهاب شعله ها گم شود / آن مرد از ابر خنده ها با خود / گل هایی برای بادهای کودکی آورده است / و آن مرد / پاییزانه مانده است هنوز / تا گل های سرخ کودکان مرده را / در گوشواره ستاره های دنباله دار برایشان بفرستد.

● OCASO DE FERIA

پنجره ها بسته می شوند / بوسه ها پنهان / چقدر ستاره وه چقدر ستاره / در انزوا به مرگ می رسند / دوباره ستاره، دوباره ستاره / اما باز می مانند / چشمان اسبان کوچک بی خواب و/ تنهاترین ستاره

● LA LUNA DE FERIA

او که به جشن شبانه می رود /به خانه کرم های شب تاب می رود / چین تاتا چین / تاتا چین /با اینکه دیگر جشنی / در کارتاخنا نیست / چین تاتا چین / چه جنونی از عشق / از غم / و این قلب من چه شاد است / و آشکار منتظر یک تیر / چین تاتا چین / چین تاتا چین تاتا چین

سعید آذین



همچنین مشاهده کنید