چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

ضرورت و آثار معرفت


ضرورت و آثار معرفت

آیا معرفت یك جریان جبری و علیتی است یا یك جریانی است كه اختیار انسان در آن نقش دارد تا این قضاوت را به دست بدهیم كه از جمله در معرفت امام و یا در معرفت به ساحت مقدس خدای متعال آیا اختیار انسان و نوع عملكرد ارادهٔ او در كیفیت معرفتش حضور دارد یا خیر

در این مجال دربارهٔ «معرفت‌الامام» گفت وگو می‌كنیم تا جایگاه معرفت امام و راه رسیدن به معرفت و آثار معرفت امام را بیان نماییم. اساساً ما یك تلقی ظاهری از معرفت امام داریم كه همان معرفت جسمانی امام و خصوصیات ظاهری آنهاست. اما بحث اصلی این است كه معرفت واقعی امام چیست و چگونه واقع می‌شود و چه ضرورتی دارد، و آثار و بركات این معرفت كدامند؟

لازم است قبل از ورود به این بحث، ابتدا بحث «معرفت شناسی» مورد دقت قرار گیرد تا روشن شود كه اساساً معرفت چیست و چگونه حاصل می‌شود؟

آیا معرفت یك جریان جبری و علیتی است یا یك جریانی است كه اختیار انسان در آن نقش دارد؟ تا این قضاوت را به‌دست بدهیم كه از جمله در معرفت امام و یا در معرفت به ساحت مقدس خدای متعال آیا اختیار انسان و نوع عملكرد ارادهٔ او در كیفیت معرفتش حضور دارد یا خیر؟ لذا بر اساس معارف دینی انسان مومن و انسانی كه عبادت را اختیار می‌كند، به یك معرفت‌هایی دست می‌یابد در حالی كه انسانی كه اهل عبادت نیست، از آن معرفت‌ها محروم می‌شود. این‌ها بحث‌های پردامنه ای است كه در مبحث معرفت‌شناسی باید طرح شود.

۱. ضرورت معرفت امام

در باب ضرورت معرفت امام كه در روایات و آثار ما مطالب بسیار فراوانی موجود است. این روایت نبوی معروف را ـ كه فریقین (شیعه و اهل سنت) شاید به حد تواتر نقل كرده‌اند ـ همه مكرر شنیده‌اید كه آن حضرت (ص) فرمودند:

من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتهًٔ جاهلیهًٔ.۱

اگر كسی از دنیا برود و امام خودش را نشناخته باشد، او به مرگ جاهلی مرده است.

یعنی دو نحوه مردن متصور است: یكی مردن زمان جاهلی و دیگری مردن دورهٔ نبوت نبی اكرم(ص) كه دورهٔ حیات معنوی بشر است. انسانی كه بمیرد و امام زمانش را نشناسد مردن او مردن جاهلیت است. البته حیات و مردنش هر دو جاهلی است. اما اینكه چرا فقط بر مسئله مرگ تكیه شده، و نسبت به جنبهٔ حیات اشاره نشده است، نكات متعددی دارد؛ شاید یك نكته‌اش این باشد كه این انسان گویا در عصر قبل از بعثت مرده و اصلاً بعثت را درك نكرده است. یعنی دورهٔ حیاتش را در دورهٔ قبل از بعثت گذرانده و از بعثت و نبوت حضرت بهره‌مند نشده است. این یك معنای ظاهری است كه از این روایت به خوبی استفاده می‌شود.

اما معانی دقیق‌تری نیز دارد كه طبق این معنای از روایت، اساساً ما دو نوع موت و دو نوع حیات داریم: ‍«موت جاهلی» و «موت معنوی» و نیز «حیات جاهلی» و «حیات معنوی». یعنی انتقال انسان از این دنیا می‌تواند بر اساس یك حیات معنوی یا انتقال جاهلانه باشد؛ كسی كه تحت ولایت نبی اكرم(ص) رشد می‌كند، به یك حیات و موت دیگری می‌رسد. لذا انسان اگر به معرفت امام نرسد، به آن موت و حیات نمی‌رسد. البته ظاهر روایت همان است كه بیان شد كه گویا شخص بهر‌ه‌ای از اسلام و دین نبرده است. اما وقتی در مضمون آن دقت می كنیم از آن استفاده می‌شود كه انسان مؤمن كه تحت ولایت نبی اكرم(ص) زندگی می‌كند ـ به یك مرتبه و درج‌های می‌رسد كه مرگ او هم مثل حیاتش متحول می‌شود و او نوع دیگری از مرگ را دارد. مرگ برای او انتقال به مراحل كامل تر و جامع است و لذا انسانی كه به ولایت انبیا روی می‌آورد، تلقی او از مرگ با انسانی كه رو به ولایت نمی‌آورد متفاوت است. مرگ انسان دومی بر اساس نگاه خودش به منزلهٔ نیستی اوست؛ به تعبیر دیگر مرگ برای او خط تقاطع همهٔ اهداف و آرزوهایش می‌باشد. در حالی كه مرگ مؤمنی كه با دعوت انبیا آشنا و همراه شده، طریق او به مقاصد عالی و رفیع است؛ به گونه‌ای زندگی می‌كند كه با مرگش به درجات بالا می‌رسد. لذا مشتاق مرگ هم می‌باشد. به هر حال معرفت امام كلید بهره‌مندی از دعوت و نبوت نبی اكرم(ص) است.

البته مطالب زیادی ذیل این روایت نورانی بیان شده كه شاید یكی از آن نكات این باشد: از آنجایی كه دیگران مانند فراعنه و سردمداران حیات مادی نسبت به حیات دنیایی انسان ادعا دارند لذا به بشر وعده می‌دادند و سعی می‌كردند آن وعده‌ها را محقق كنند؛ جامعه‌های آرمانی را به تصویر می‌كشیدند ولی نسبت به موت انسان‌ها هیچ ادعایی نداشته‌اند. انبیا نه تنها موت انسان‌ها را هم متحول می‌كردند بلكه مهم‌ترین دعوت آنها تحول در موت و بعد از موت بوده است. كسی كه به امامش راه پیدا می‌كند موتش متحول می‌شود در حالی كه مكاتب غیر اسلامی هیچ ادعایی نسبت به این امر ندارند. یعنی واقعاً مرگ كسانی كه در دورهٔ مدرن زندگی می‌كنند با كسانی كه در دورهٔ جاهلیت زندگی می‌كردند یكی است. حتی حیاتشان چندان تفاوت ندارند، یعنی فرق نمی‌كند كه جاهلیت، جاهلیت مدرن و یا كهنه باشد؛ فرق نمی‌كند كه در كاخ‌ها زندگی كند یا در كپرها؛ فرق نمی‌كند با هواپیما سفر كند یا با قاطر. چون این‌ها انسان را به حیات و علم و معرفت نمی‌رساند. ولی بر فرض بگوییم آنها عقب افتاده بودند و اینها پیشرفت كرده‌اند یا آنها جاهل بودند و این‌ها عالم هستند، این به نوع زندگی آنها بر می‌گردد اما نحوهٔ مرگشان یكسان می‌باشند؛ یعنی تفاوتی در موت این دو گروه وجود ندارد، چنانچه از اول تاریخ تا كنون همه به یك نحو مرده‌اند. حال انسان اگر امام خود را نشناسد آنگونه می‌میرند. گویا مرگ انسان باید مرگ خاصی باشد كه مبدأ حیات، رشد و شكوفایی او بشود و این در شعاع معرفت امام اتفاق می‌افتد؛ یعنی در مرگ انسان نیز تحول پیدا می‌شود و انسان در شعاع معرفت امام با موت خودش به حیات می‌رسد. لذا به نظر می‌رسد تأكید روایت بر همین مطلب است.

۲. آثار معرفت امام

به هر حال در معارف و فرهنگ شیعه، معرفت امام از ضروریات بوده و آثار و بركات فراوانی نیز نسبت به آن بیان شده است. مثلاً در اصول كافی بابی است تحت عنوان: «وجوب معرفت الإمام» كه در آن روایات فوق‌العاده‌ای آمده است و مجموع این روایات دلالت می‌كند كه معرفت امام شرط معرفت الله است.

● معرفت امام طریق معرفت الله:

در ذیل آیه شریفه:

ما خلقت الجنّ والإنس إلّا لیعبدون.۲

جن وانس را جز برای آنكه عبادت كنند نیافریدم.

مرحوم فیض از حضرت سیدالشهدا (ع) روایتی را نقل می‌كند كه آن حضرت به اصحاب خود فرمودند:

ای مردم، همانا خداوند -كه یادش بزرگ باد- بندگان را نیافرید مگر برای آنكه او را بشناسند و هنگامی كه او را شناختند، او را بپرستند و هنگامی كه او را پرستیدند از پرستش غیر او بی نیاز شوند.۳

معرفت، عبودیت، استغنای از شرك؛ گویا این سه چیز اهداف خلقت هستند. یعنی خدای متعال انسان را برای معرفت آفریده كه اثر معرفت، عبودیت و اثر عبودیت هم استغنا از عبادت غیر است. كسی كه به مقام توحید راه پیدا می‌كند استغنای از توجه به غیر در او پیدا می‌شود.

آنگاه از حضرت سؤال شد كه: آن معرفت الهی (كه خلقت به خاطر آن است و ثمرهٔ این معرفت عبودیت است به گونه‌ای كه انسان تا به این مقام معرفت نرسد به مقام عبودیت راه پیدا نمی‌كند) چیست؟ حضرت فرمودند:

[یعنی] شناخت اهل هر زمانی امامشان را كه اطاعتش بر آنان واجب می باشد.

یعنی اگر مردم هر زمان امام زمان خودشان را بشناسند، با این معرفت به معرفت خدای متعال راه می‌یابند. به تعبیر دیگر از طریق معرفت امام معرفت الله تحقق پیدا می‌كند.

مراتب و درجات معرفت امام: این معرفت ـ كه طریق معرفت الله است ـ به نظر می‌رسد درجاتی دارد كه مرتبهٔ مطلوبش «معرفت بالنّورانیّهٔ» (شناخت به نورانیت) است؛ یعنی كسی كه مقام نورانیت امام را درك نكند، معرفت مطلوب را به دست نیاورده است. معرفت به خصوصیات جسمانی ائمه(ع) اگر به معرفت نورانیت و حقیقت امام ختم نشود، آن معرفت گاهی رهزن انسان نیز می‌شود. چه بسیار دشمنانی كه در كنار ائمه(ع) زندگی می‌كردند و به عكس به جای تسلیم و تولّی، بر غرور و كبر و استكبار آنها افزوده شده است. لذا خودشان را همسنگ ائمه(ع) تلقی می‌كردند یا حتی ادعای سبقت داشتند. به همین خاطر بوده كه گاهی كه فقط معرفت جسمانی برایشان حاصل می‌شده این گونه تلقی می‌كردند كه معرفت امام همین است؛ لذا احساس می‌كردند كه اگر همین شخصیت جسمانی است، لزوم ندارد كه ما این قدر از او تبعیت كنیم و خشوع و خضوع تام در مقابل او داشته باشیم! حتی ابلیس هم یك جهت سجده نكردنش همین بود كه باطن نورانی خلیفهٔ الله و آن روح الهی را كه در او دمیده شده بود نمی‌دید و لذا گفت:خلقتنی من نارٍ و خلقته من طینٍ.۵

مرا از آتش آفریدی و او (انسان) را از گِل آفریدی.

محجوب بودن، مانع از تبعیت ابلیس شد. اینكه این همه تأكید شده ما نسبت به ائمه(ع) معرفت پیدا كنیم آن هم در حد «زیارت جامعه‌كبیره»۶ یك نكته‌اش همین است كه انسان تا آن معرفت‌ها برایش حاصل نشود، به آن درجات از خضوع و خشوع كه طریق قرب الی‌الله است، به راحتی دست نمی‌یابد.

●معرفت الله طریق عبادت:

ابوحمزه از حضرت امام باقر(ع) روایت می كند كه فرمودند:

[تنها آن كسی خدا را می پرستد كه خدا را بشناسد، اما آنكه خدا را نمی شناسد، چنین پرستشی كاملاً در ضلالت است.]

حقیقت عبودیت از آن كسی است كه معرفت الله پیدا كرده است؛ ولی اگر به مقام معرفت نرسیده و در تاریكی و ضلال خدا را عبادت می‌كند، در واقع عبادت خدا واقع نمی‌شود. گوهر عبادت و عبودیت یك گوهر ارزشمندی است كه به راحتی و به ارزانی به دست كسی نمی‌رسد، و فقط تابع معرفت است.

●ماهیت و حقیقت معرفت الله:

می گوید به امام(ع) عرض كردم: آن معرفتی كه عبودیت را محقق می‌كند (معرفت خدا) چیست؟ آن حضرت فرمودند:

[تصدیق خدای عزوجل و تصدیق رسولش(ص) و ولایت علی(ع) و اقتدای به او و امامان هدایت(ع) [و پذیرفتن آن حضرات به امامت] و برائت و بیزاری جستن به خدای عزوجل از دشمنشان؛ بدین ترتیب خداوند عزوجل شناخته می گردد.۹]

طریق معرفت این‌هاست. اگركسی خیال كند با برهان و استدلال خداشناس می‌شود و مقام معرفتی كه عبودیت ایجاد می‌كند برایش حاصل می‌شود، این گونه نیست. معرفت الهی وقتی واقع می‌شود كه خدا و رسول را تصدیق كند و موالات نسبت به ائمه هدات معصومین(ع) و برائت نسبت به دشمنان آنها داشته باشد. تا این تولی و تبری در انسان شكل نگیرد و مقام تصدیق نسبت به خدا و رسول حاصل نشود، این مقام معرفت الله حاصل نمی‌شود. پس معرفت یك امر بسیط و ساده نیست كه هر كسی بر وجود خدا و توحید استدلال و برهان اقامه كرد، او به مقام معرفت رسیده است. البته نه اینكه آنها لازم نیست آنها برای مقام «احتجاج» لازم است ولی معرفت غیر از آن است. همچنین در روایت دیگری آمده است:

بنده، مؤمن نیست جز آنكه خدا و رسولش وهمهٔ امامان و امام زمانش را بشناسد و به سوی او رد نماید و تسلیم [امر] او باشد.۱۰

ایمان مقوم به این اركان است. در روایت دیگری راوی از امام باقر(ع) روایت می كند كه فرمودند:

تنها كسی خداوند عزوجل را می شناسد و او را عبادت می كند كه خدا را می شناخته و امامش از ما اهل بیت را بشناسد و هر كس خداوند را نشناسد و امام از ما اهل بیت را نشناسد، به خدا سوگند، در این صورت كاملاً غیر خدا را در ضلالت، شناخته و می پرستد.۱۱

كسی كه به این مقام نرسیده، غیر خدا را عبادت می‌كند؛ خیال می‌كند خشوع در مقابل خدا دارد. البته به این مطلب خواهیم پرداخت كه طریق سجده در مقابل خداوند از تسلیم بودن به ولایت الله عبور می‌كند. لذا تا مقام معرفت حاصل نشود، عبادت حقیقی واقع نمی‌شود. صرف صورت عبادت، عبادت نیست. و الا شیطان هم این را داشته است. اگر حقیقت خضوع و خشوع در مقابل خدای متعال در مناسك عبادت جاری شد، آن عبادت است كه انسان را به مقام عبودیت می‌رساند و این حقیقت خشوع و خضوع جاری نمی‌شود مگر در كسانی كه از طریق «ولی الله» به عبادت خدای متعال روی می‌آورند.

پی نوشت ها:

۱.مجلسی،بحار الأنوار، ج۸، ص۳۶۸، باب۲۷، ح۴۱.

۲.سورهٔ ذاریات( )، آیهٔ۵۶.

۳.فیض، علل الشرایع، ص۹؛ كنز الفوائد، ج۱، ص۳۲۸. أیّهاالنّاس إنّ الله جلّ ذكره ما خلق العباد إلّا لیعرفوه فإذا عرفوه عبدوه فإذا عبدوه إستغنوا عن عبادهٔ من سواه.

۴.همان.معرفهٔ أهل كلّ زمانٍ إمامهم الّذی یجب علیهم طاعته.

۶.قمی، عباس، مفاتیح الجنان،زیارت جامعه كبیره.

۷.الكلینی، اصول كافی، كتاب الحجهٔ، باب معرفهٔ الإمام و الرّدّ إلیه، ح۱.إنّما یعبد الله من یعرف الله فأمّا من لا یعرف الله فإنّما یعبده هكذا ضلالاً.

۸.همان، ح۲.تصدیق الله عزّوجلّ و تصدیق رسوله صلّی الله علیه و آله و سلّم و موالات علیّ علیه السّلام و الإیتمام به و بأئمّهٔ الهدی علیهم السّلام و البرائهٔ إلی الله عزّوجلّ من عدوّهم هكذا یعرف الله عزّوجلّ.

۹.همان،ح۴. لا یكون العبد مؤمناً حتّی یعرف الله و رسوله و الائمّهٔ كلّهم و إمام زمانه و یردّ إلیه و یسلّم له.

۱۰.إنّما یعرف الله عزّوجلّ و یعبده من عرف الله و عرف إمامه منّا أهل البیت و من لا یعرف الله عزّوجلّ و لا یعرف الإمام منّا أهل البیت فإنّما یعرف و یعبد غیر الله هكذا و الله ضلالاً.

۱۱.سوره نور(۲۴)، آیه۳۶.

۱۵.یا أبا خالد «النّور» والله الأئمّهٔ من آل محمّدٍ علیهم السّلام إلی یوم القیامهٔ.

۱۶.و هم والله نورالله الّذی أنزل.

۱۷.والله یا أبا خالد لَنور الإمام فی قلوب المؤمنین أنورمن الشّمس المضیئهٔ بالنّهار.

۱۸.أی هادٍ لأهل السّماء و هادٍ لأهل الأرض.

۲۴.در زیارت مطلقه سیدالشهدا(ع) آمده است:«الحمد لله الّذی جعل النّار مثویكم»یعنی حمد می‌كنم خدایی را كه شما (ظالمان) را در جهنم قرار داد؛ اگر خدای متعال جهنم را خلق نمی‌كرد چگونه می‌توانستیم عاشورا را تحمل كنیم. این گونه نیست كه جهنم بردن و عذاب كردن خلاف عدل باشد یا اضلال، خلاف عدل باشد.

۲۶.و هم و الله ینوّرون قلوب المؤمنین.

۲۷.حتّی تخرق أبصار القلوب حجب النّور و تصل إلی معدن العظمهٔ و یحجب الله عزّوجلّ نورهم عمّن یشاءفتظلم قلوبهم.

۲۸.إنّكم لا تكونوا صالحین حتّی تعرفوا و لا تعرفوا حتّی تصدّقوا و لا تصدّقوا حتّی تسلّمو أبواباً أربعهًٔ.

۲۹.و الله یا أبا خالد لا یحبنّا عبدٌ و یتولّانا حتّی یطهّر الله قلبه و لا یطهّر الله قلب عبدٍ حتّی یسلّم لنا و یكون سلماً لنا فإذا كان سلماً لنا سلّمه الله من شدید الحساب و آمنه من فزع یوم القیامهٔ الأكبر.

۳۰.من حسن إیمانه كثر بلائه.

۳۳.لیظهره علی الدّین كلّه و لو كره المشركون.

۳۱.لو أنّ قوماً عبدوا الله وحده لا شریك له و أقاموا الصّلوهٔ وءاتوا الزّكات و حجّوا البیت و صاموا شهر رمضان ثمّ قال لما صنعه الله و رسوله علی صنع غیر الّذی صنع كانوا بذلك مشركین.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید