پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
چگونه می توان ایرانی بود
سفرنامهنویسی یک ژانر ادبی است که برای ما فارسیزبانان سابقه هزار ساله دارد. بخش مهمی از ادبیات زبان فارسی را سفرنامههایی در برمیگیرد که هر کدام جایگاه ویژهیی در تاریخ زبان فارسی به خود اختصاص دادهاند. سفرنامهنویسان فرانسوی در قرن هفدهم که یکی از پربارترین دورانهای سیاحان در ایران است، هر کدام از دیدگاه تاریخی، مردمشناسی، زبانشناسی و... نکاتی را مطرح کردهاند که امروز جزو منابع هر پژوهشگری است.عصر دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ، همایش « ایران از دیدگاه سیاحان سفرنامه نویس فرانسوی» که با همکاری انجمن دوستی ایران و فرانسه، مجله بخارا، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری،مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی،بخش همکاری و فعالیت فرهنگی سفارت فرانسه در ایران، دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه آزاد اسلامی و دانشگاه اصفهان در محل کتابخانه ملی ایران برگزار شد. آنچه در ادامه می آید متن سخنرانی برخی حاضران در این مراسم است.
«این شهر (اصفهان) خانه صوفی و محل قرار بهترین اندیشهها و با ادبترین اشراف این دولت بزرگ است که بیتردید ازتمامی مردمان آسیا برتر است خواه از جهت زیبایی پوشاک، خواه در ادب معاشرت. همه ایرانیان عموما نسبت به بیگانگان مهربانند اما افراد صاحب منصب در این زمینه سرآمدند. ما متوجه شدهایم که در کمتر جایی به این اندازه علوم مورد احترام هستند. ایرانیان با هوشمندی کار و تلاش به تحصیل و کاربست علوم مشغولند»
پروفسور فرانسوا مورو/ سال ۱۷۲۱ در سپیده دم روزی که در اروپا آن را سده روشنگریها مینامند، کتابی پنهانی انتشار مییافت که به یکی از مشهورترین داستانهای فلسفی ادبیات فرانسه تبدیل شد: نامههای ایرانی منتسکیو؛ فیلسوف سیاستمدار آینده که بعدها قوانین اساسی ایالات متحده و فرانسه انقلابی را با الهام از او نوشتند، در آن کتاب در قالب نامههای ارسالی از پاریس به ایران، تجربه دو ایرانی مقیم فرانسه را روایت میکرد.
منتسکیو برای خلق داستانی مکاتبهیی که در آن هر یک از مسافران بر اساس آداب، آیین و عقاید خود دیدگاهش را بیان میکند، دانستههای خود را درباره ایران از اینجا به دست نیاورده است. او با خواندن آثار جهانگردانی فرانسوی که در دهههای پیشین در ایران اقامت گزیده و درباره آن نوشته بودند اطلاعاتی فراهم کرده بود.
سوال مشهور نامههای ایرانی را میشناسیم. دو ایرانی مقیم پاریس در لباسهای ملی خود تصمیم میگیرند لباس فرنگی بپوشند. بیدرنگ پاریسیان ظاهربین این سوال را از این بیگانگانی که دیگر بیگانه به نظر نمیرسند، میپرسند: «چگونه میتوان ایرانی بود؟»
وقتی که این ایرانیان پاریسی میشوند تمام کنجکاویشان نسبت به کسانی که ملاقات میکنند از بین میرود. جهانگردان فرانسوی هم این سوال را مطرح کردهاند.
سیاحان قدیم مشرق زمین در کوله بار خود چیزی به همراه میآوردند که به آن «کتابخانه» میگفتند؛ کتابخانهیی نه از جنس کاغذ بلکه از سنخ فرهنگ، اعتقادات، فلسفه و حتی دین آنها.
ادوارد سعید، استاد فلسطینیتبار دانشگاههای امریکا حتی در یک اثر مشهور ادعا کرده که «خاورشناسی» ـ داوری غربیان درباره کشورهای واقع در شرق اروپا ـ یک اختراع ایدئولوژیک مرتبط با امپریالیسم استعماری است. این گفته بسیار افراطی است زیرا همچنانکه سیاحان ما گواهی میدهند، کنجکاوی، فکر باز این بازرگانان، علاقه آنان به مردمانی که باید درکشان میکردند، حتی به خاطر مسائل تجاری، همه اینها منجر به درکی از واقعیتها میشود که نمونههای بسیاری از آنها در سفرنامههایشان آمده است.
در قرن هفدهم، دوره دکارت و نیوتن، زاد راه جهانگردان ما همان چیزی است که در بین انسانهای تربیت یافته بهترین مدارس معمول است. آثار این امر را حتی بحث در این باره را در سفر نامههایی که انتشار دادهاند باز مییابیم. آنان دارای یک دیدگاه جغرافیایی، نظریه اقلیمی هستند، این نظریه را اغلب به منتسکیو منسوب میکنند، اما در قدیم یونانیان و در قرن شانزدهم ژان بودن (Jean Bodin) آن را ارائه کرده بودند.
آنها این «کتابخانه» را با خود به مشرق زمین میبرند. نظریه اقلیمی یک نظریه تمام عیار زیستی در زمان خود است.
این نظریه در نسخه پرداخته شده منتسکیو چه میگوید؟ منتسکیو مینویسد: «در اقلیمهای متفاوت نیازهای گوناگونی وجود دارد که سبکهای مختلف زندگی را شکل دادهاند و این شیوههای مختلف زندگی خود قوانین مختلفی را به وجود آوردهاند.»
بنابراین مفهوم جزم اندیشی جغرافیایی هم اجتماعی است و هم سیاسی. او مدعی است که برخی اقلیمها بر دیگر اقالیم برتری دارند واینکه اقلیم آرمانی آبوهوایش معتدل است. نظام سیاسی معتدل برخاسته از آن باید متعادلترین و مبتنی بر عقلانیت وعدالت باشد. او اظهار میدارد که مردمان ساکن در سرزمینهای گرم بر عکس به تجمل ونازوتنعم گرایش دارند. نظام سیاسی برآمده ازآن چیزی است که درقرن هجدهم استبداد شرقی نامیده میشود و امکان مهار این گرایش و تضمین یکپارچگی اجتماعی را فراهم میآورد. با این حال به یاد داشته باشیم که دو ایرانی منتسکیو با تبدیل لویی چهاردهم، این شهریار کهنسال، به نمونه مناسب استبداد غربی خلاف این مطلب را نشان میدهد.
ازاین گذشته نمونه استبداد شرقی بیشتر از ایران امپراتوری عثمانی و بهخصوص چین است که درآن یک امپراتورهمه ساله درشهرممنوعه برای نشان دادن نزدیکی خود با مردم شخصا گاوآهن به دوش میکشید.
همچنانکه خواهیم دید نظام سیاسی ایران برای سیاحانی که باحاکمان، فرهیختگان و فیلسوفان حشرونشرداشتند، نظامی کاملا متعادل به نظر میرسید.
فرانسه درقرن هفدهم چنان برتارک سایرملل میدرخشد که رعایای لویی چهاردهم که خودبه این برتری ایمان دارند، بسیارکم به فرهنگهای بیگانه علاقه نشان میدهند و زمانی که سفرنامهها دربردارنده مطالبی درباره کشوربازدید شده، دراینجا ایران، هستند اغلب برای نشان دادن خواه، تفاوتهای فاحش بامام میهن است مانند بیرحمی و تن آسانی، خواه برعکس برای همانندیهای ستایش برانگیزی مانند شهرسازی.
درمقابل عناصرفرهنگ ایرانی که درفرهنگ فرانسوی همتایی ندارند، نادیده گرفته میشوند.
ایرانی، عموما به عنوان یک موجود بسیار متمدن توصیف شده که این امر از نگاه جهانگردان منشی است که با مردمان فرانسه مقایسه میشود. پاسیفیک دوپرونس نخستین کسی است که به این ویژگی توجه کرده است.
«من درباره مهرورزی دربار، شاه و اشراف (...) چیزی نمیتوانم بگویم به جز اینکه دربار ایران بسیار به دربارفرانسه نزدیک است و اینکه اشراف بسیارباادب هستند.» در ورای برداشت منحرفکننده و سهمناک اولیه که به خاطرتندرویهای استبداد و تعصب است، جهانگردان سیمای مردمانی راترسیم میکنند که آداب وآیینهایشان با آداب و رسوم خودشان چندان تفاوتی ندارد. جالب است اشاره کنیم که نزاکت یا ادب چیزی است که بیشترین یادآوریها درموردآن صورت گرفته و به عنوان شباهت آداب ایرانیان و فرانسویان برآن تاکید شده است تاجاییکه فوروتیر (Furetière) برای توضیح معنای «ادب» این مثال را برمیگزیند:
«رفتار شایسته، متمدنانه و دلپذیر در آداب، کردار و نوشتار. جهانگردان در دربار شاه ایران ادب بسیار دیدهاند...» و با اینهمه نتیجه میگیرد که «اما بیشترین ادب را در جایی جز دربار فرانسه نمیتوان دید.»
معالوصف، بیشک ژاک بورژ از ایرانیان توصیفی به دست میدهد که میتوانسته است در رساله نیکلاس فاره (Nicolas Faret) درباره انسان شایسته یا فن پسندیده آمدن در دربار انعکاس یابد.
«این شهر (اصفهان) خانه صوفی و محل قرار بهترین اندیشهها و با ادبترین اشراف این دولت بزرگ است. که بیتردید ازتمامی مردمان آسیا برتر است خواه از جهت زیبایی پوشاک خواه در ادب معاشرت. همه ایرانیان عموما نسبت به بیگانگان مهربانند، اما افراد صاحب منصب در این زمینه سرآمدند. ما متوجه شدهایم که در کمتر جایی به این اندازه علوم مورد احترام هستند. ایرانیان با هوشمندی، کار و تلاش به تحصیل و کاربست علوم مشغولند. »
گرایش به دانش اندوزی چنان در میان آنان نیرومند است که جدیترین مشغولیتها نمیتواند آنان را از پرداختن به آن باز دارد. وزیر الوزرای دولت که به او اعتماد الدوله میگویند اگر اندک زمان فراغتی بیابد آن را صرف آموختن ریاضیات میکند. سرگرمی معمول او با مهندسانی سپری میشود که ابزارهای جدید را که حاصل فکر خود او است آزمایش میکنند. او به همان اندازه به مطالعه فلسفه، الهیات و مباحثات دینی میپردازد.
سالها بعد شاردن بر این نکتهها تاکید میکند: «هوش ایرانیان به مانند اندامشان زیبا و عالی است. تخیلشان چالاک و پربار است. حافظهشان خوب و زاینده است. آنان در علوم، هنرهای آزاد و فنون مکانیک ید طولایی دارند. در هنرهای رزمی نیز بسیار چیره دست هستند.
آنان افتخار را که نمود منفی آن کبر است دوست دارند. فطرت آنان نرم و منعطف است و روحیهشان مفسده جو. آنها خوش مشرب، مهربان، با ادب و با تربیت هستند.»
و این الگوی واقعی انسان کامل است با ویژگیهای لازم چه از لحاظ معنوی و چه جسمانی برای کسی که میخواهد در دربار، خوشایند جلوه کند، درست همانطور که فاره خود در دربار لویی سیزدهم آن را توصیف میکند.
آیا این خود الگوی خوبی برای انسان شایسته نیست، با ادب مهربان، پاکیزه که علوم و فنون، فلسفه و الهیات میآموزد؟
انسان دوره کلاسیک برای ادب اهمیت فراوانی قایل شده است و جوامع را بر پایه این ملاک ارزیابی و طبقهبندی میکند.
فوروتیر (Furetière) که ایران را در مشرق زمین در رتبه دوم قرار میدهد باز هم مینویسد: «گفته میشود که بهترین مملکت از نظر دانش آموختگی چین است.» ناگفته پیداست که فرانسه (از نظر او) بیرقیب است.
جهانگردان مایل هستند یادآوری کنند که در ایران مانند فرانسه حضور مرتب در دربار تابع یک سلسله آداب و نمادهاست که گواه مدنیتی بزرگ است. شاردن مینویسد: درباریان ایرانی «در مشرق زمین مودبترین و در دنیا مبادی آدابترین مردمان هستند. مردمان با نزاکت در میان آنها میتوانند با مودبترین مردمان اروپایی پهلو بزنند. رفتار و وقار ایشان به احسن وجه تلفیق شده، بسیار شیرین حرکات، جدی،
با فر و شکوه، مهربان و مهمان نوازند.»
آنها از کنایات و استعارات مودبانه بسیاری استفاده میکنند: «هنگام پیشواز با لحنی جذاب میگویند [ ] «صفا آوردی» یا «جای شما خالی بود» و اگر خواسته باشید به میزبان خود ابراز محبت کنید، کافی است بگویید «سر شما سلامت باشد» که معنای آن این است، خاطر شما برایم آنقدر عزیز است که اگر شما زنده باشید برایم اهمیتی ندارد چه کسی میمیرد.»
پیش از آنکه با این تعارفات پر طمطراق که به عنوان کلیشههای غریبه وارد ادبیات شدهاند، شوخی بشود درباریان فرانسوی که خود قواعد بسیار مدون زبان را رعایت میکردند، این رفتارهای اجتماعی را که در آن زمان به عنوان خصلت بارز تلقی میشدند، میستودند. موریس مژاندی (Maurice Magendie) که فصل بسیار جالب توجهی از کتاب ادب اشرافی را به زبان مردم طبقه مرفه اختصاص داده، یادآوری میکند که براساس یادداشتهای وژله (Vaugela) آنچه در روابط درباریان فرانسوی اولویت دارد بیانی فاخر، روشن و منطقی است.
خصلت دیگر ایرانیان که جهانگردان به طور ویژه آن را میستایند، از قضا بهدلیل آنکه در جامعه خودشان هم مورد احترام است فصاحت گفتار است زیرا ناگفته پیداست که برای انسان کلاسیک قدرت مجابسازی با استفاده از ادله متقن و با شگردهای زبانی ویژه آیین سخنوری حایز اهمیت فراوان است. بورژ مینویسد همین که فرصت دست دهد، ایرانیان میکوشند تا با خواندن کتابهای قدیمی که حاوی دستورالعملهای فن بیان فارسی است از امتیازهای هوشی خود بهره برگیرند.
و ادامه میدهد «در حقیقت ایرانیان همیشه خود را برای بحث در مورد دشوارترین موضوعات دینی با شما آماده نشان میدهند تا ایمان خود را به شما اثبات کنند. برای این کار برای اینکه پای شما را به بحث بکشند، پرسشهایی در مورد اعتقادات اصلی ما مطرح کرده، بیدرنگ از تمام دلایل نادرستی که ذهن انسان عادت کرده از فلسفه به عاریت بگیرد استفاده میکنند و به آنها حمله میبرند [ ]کسانی که تصمیم میگیرند با ایرانیان وارد گفتوگو شوند باید بسیار مراقب باشند و اگر به زبان آنان تسلط کامل ندارند، اصلا وارد بحث نشوند زیرا آنان با نکتهسنجی و تمسخر پاسخهایی میدهند که اغلب به دلیل ایهاماتی که در این زبان وجود دارد باعث میشود معانی متفاوتی در ذهن ساخته شود و ابهامات ناگواری به وجود آید که دین ما را در معرض تحقیر و ریشخند این فیلسوفان خطرناک قرار دهد.»
در وهله اول مشاهده میکنیم که ارزیابی بورژ در خصوص فصاحت و بلاغت ایرانیان در بیشتر اوقات دوپهلواست: او به هممیهنانش به خاطر مهارت زبانی میزبانان خود هشدار میدهد.
آیا فن سخنوری که ایرانیان بیگمان از آن بهره مندند ویژگی اولیه دروغگویان و دورویان نیست؟ و به این دلیل نباید خود را در معرض استدلالها یا منطقهای نادرست این سوفسطاییان قرار داد؟
در عوض بازگویی حکایاتی که مباحثات بلاغی شرقیان را با یکدیگر مطرح میکند، جهانگردان را مسرور میسازد: وقتی که ایرانیان بخواهند سر به سر هندیان بگذارند، سه یا چهار قصه از آنها تعریف میکنند. میگویند که شاه جهان وقتی دید که نوازشها و قول و قرارهایش برای وادار کردن سفیر ایران به تعظیم به روش هندیان نتوانست غرور او را نرم کند و او به هیچوجه نمیخواست سلام هندی دهد، به فکر اجرای ترفندی افتاد. دستور داد در بزرگ تالار قصرAM-KAS را که قرار بود در آنجا سفیر را به حضور بپذیرد، ببندند و اینکه تنها دریچهیی را باز بگذارند که از آنجا یک مرد به زحمت و با قامت خمیده میتوانست عبور کند، همچنانکه هنگام تعظیم به روش هندی عمل میکنند تا لااقل گفته شود که او سفیر را وادار به رفتاری کرده است که به مراتب از سلام هندی خفتبارتر است. اما سفیر که از این دسیسه بو برده بود، رو به بیرون و پشت به درون وارد شد.
آنان اضافه میکنند که شاه جهان خشمگین از این اهانت به او گفت، ای بدبخت گمان کردهیی وارد طویلهیی از خران مانند خودت شدهیی؟ و سفیر بیآنکه مکدر شود پاسخ داد، با دیدن چنین در کوچکی چه کسی میتواند به غیر از این فکر کند؟[ ] باز میگویند که شاه جهان روزی از او پرسید نظرش در مورد دهلی نو که در برابر اصفهان میساخت، چیست؟ و او با صدای بلند و با ادای سوگند پاسخ داد: والله بالله اصفهان به گرد دهلی شما نمیرسد و شاه جهان این سخن را به ستایش از شهر نوساخته خود حمل کرد ولی سفیر گفت که شوخی کرده است، بهدلیل آنکه در این شهر، گرد و خاک مزاحم، بسیار است.
سرانجام، آنها تعریف میکنند که شاه جهان بر او فشار آورد تا بگوید به نظر او برتری شاهان هندوستان نسبت به شاهان ایران در چیست؟ او پاسخ داد که نمیتوان شاهان هند را به چیزی بهتر از ماه شب پانزده یا شانزده تشبیه کرد و شاهان ایران را به هلال روز دوم یا سوم؛ این پاسخ در وهله اول موجب خشنودی شاه جهان شد. اما بعدا... متوجه شد که این تشبیه به نفع او نبوده است و سفیر خواسته است بگوید که شاهان هند مانند بدر رو به کاستی دارند و پادشاهان ایران چون هلال رو به افزونی.
امید است که این نکتهها بسیار مورد توجه قرار گیرند و هرکس آزاد است درباره این نشانههای ذکاوت، بهزعم خودش، به داوری بنشیند .
من خود اعتقاد دارم که پشتکار فروتنانه و احترامآمیز برای یک سفیر بهتر از غرور و ریشخند است و اینکه به خصوص با شاهان نباید زیاد شوخی کرد.
فرهنگ خود جهانگرد و فرهنگی که به آن وارد میشود برای کلام، ارزش والایی قایلاند، زیرا کلام، موهبت الهی و ابزار قدرت است. بنابراین همچنانکه فرانسویان از سخن دوپهلو پرهیز میکنند، ایرانیان نیز کسانی را که قصد فریبشان را داشته باشند، از خود میرانند.
پادشاه ایران را گنگها و کوتولهها، زنان و خواجگان حرمسرا احاطه کردهاند که همگی در خارج کردن اوضاع از حالت عادی نقش دارند. همه در سکوتی اجباری و تحمیلی زندگی میکنند زیرا شهریاران و دیگر مدعیان تاج و تخت هم به سکوت ضعیفان بدگمانند، هم به نگاه زورمندان.
با اینهمه لزوم سخن آنچنان حس میشود که خاموشان شاه ایران که به آنان بیزبانان میگویند، زبان اشارهیی را ابداع کردهاند که بوو Beauvau این گونه آن را شرح میدهد: «شگفتانگیز است وقتی آنها را در حال تبادل نظر میبینید، به ویژه اینکه در دنیا چیزی به اندازه این پدیده ساختگی طبیعی نیست، بهنحوی که آنان با اشاره بدن، دست چپ و راست، آب دهان و سایر علایم به یکدیگر هر آنچه را میخواهند، میفهمانند. حتی افراد دیگر دربار برای برقراری ارتباط با آنان همین زبان خاموش را به کار میبرند.
چیزی که در این امر بیشتر ستایشبرانگیز است این است که آنان نهتنها روز که شب هم بدون سروصدا و تنها با به هم زدن دستها و سایر اعضای بدن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و با این کار زبان جدیدی بین خودشان به وجود آوردهاند، چیزی که تقریبا به مخیله انسان خطور نمیکند و حتی دیده میشود که ارباب بزرگ و چند تن دیگر نیز آن را مانند زبانهای دیگر فرا میگیرند. این زبان، زبان اشاره نام دارد.» همهچیز در برابر زبان منکوب است حتی انسان خاموش، حتی مستبدی که شهرآزاد هر شب نفس او را در سینه حبس میکند. شهرآزاد مجسمه ادبیات، تاریخ، فلسفه، پزشکی و هزار دانش دیگر است او در برابر استبداد خونریز و خاموش ارباب و شهریارش میایستد، او نماد نیرویی است که آشکارا تهدیدکننده نیز هست و آن نیرو زبان است. به همین سبب نباید اقبالی را که هزار و یک شب شاهد آن بوده است تنها به شهوتپرستی غریب قصهها منسوب بدانیم. در فراسوی زیورها، پردههای پرنیان و تختهای مرصع، در ورای حکایتهای جسورانه، آنچه گالان و به همراه او فرانسویان کشف میکنند، این است که در ایران و در فرانسه فن پسند آمدن خود عین زبان است.
بنابراین برخورد با غیر، قهرا به پذیرش و درک تفاوت منجر نمیشود. در عوض امکان میدهد که به طور قطع خود را بهتر بشناسیم. این برخورد تحلیلی اندیشمندانه و حتی درونکاوانه را سبب میشود، گویی وجود تفاوت برای خود اندیشیدن لازم است: مگر نه اینکه میشل سرتو (Michel Certeau) مینویسد که «داستان بهواسطه غیربازگشتی از خود به خویشتن را به وجود میآورد؟»
جهانگرد قرن هفدهم به ویژه بر آداب و رسوم غیر که آن را در خود باز میشناسد، درنگ میکند مانند ادب و فن سخنوری، بیآنکه بخواهیم این آداب را از فرهنگی به فرهنگ دیگری نسبی بدانیم. پس تفاوت باقی میماند با اینهمه همچنانکه فرانسوا هارتوگ (François.Hartog) در مورد شباهتها نزد هرودوت میگوید، تفاوت قابل انتساب و اندازهگیری و در نتیجه مهارشدنی است. برای یکسانسازی کوشش صورت گرفته اما کافی نیست و ناقص مانده است، زیرا نژادگرایی آنچنان نیرومند است که کوچکترین کجفهمی نسبت به آداب و رسوم بیگانگان موجب نفی شده، ناگزیر از شناخت غیر جلوگیری میکند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست