سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

حكومت دینی و دموكراسی


آیا حكومت دینی می تواند دموكراتیك باشد و آیا با حاكمیت دین بر نظام اجتماعی, جایی برای دموكراسی باقی می ماند برای قضاوت و داوری بین دین و دموكراسی, به مسائل مختلفی باید پاسخ گفت

آیا حكومت دینی می تواند دموكراتیك باشد؟ و آیا با حاكمیت دین بر نظام اجتماعی, جایی برای دموكراسی باقی می ماند؟ برای قضاوت و داوری بین دین و دموكراسی, به مسائل مختلفی باید پاسخ گفت:

۱. دموكراسی چگونه تعریف می شود؟

(دموكراسی) واژه ای پرسابقه در فرهنگ سیاسی است; ولی نه در طول تاریخ, تعریف یگانه ای داشته است, و نه حتی در یك دوره, پژوهشگران بر یك تعریف از آن توافق داشته اند. پرفسور ویلفرید روریش, كه در علم سیاست و جامعه شناسی, مطالعات فراوانی دارد و از متخصصان برجسته این فن در عصر حاضر به حساب می آید, از تبیین مفهوم دموكراسی, به (مشكل اصلی) تعبیر می كند. و این, خود نشان می دهد كه این واژه, علاوه بر تطورات تاریخیِ خود, هم اینك نیز چه مقدار با ابهام روبه رو بوده و مورد تفسیرهای گوناگون است.

طبیعی است كه باتوجه به اختلاف آرا و نظریات متضادی كه در این باره وجود دارد, اظهارنظر درباره حكومت دینی, از زاویه دموكراسی, سهل نیست; زیرا مقیاس تعریف شده و منضبطی در این باره, در اختیار نداریم.

آشنایان با فرهنگ غرب, كه خواسته اند نظام دینی (اسلامی) را با معیارهای دموكراتیك بسنجند و عیار دموكراسی را در آن مشخص كنند, به این مشكل اعتراف داشته اند:

چون درباره معنای دقیق دموكراسی به عنوان یك سیستم, توافق آرا وجود ندارد, ما نمی توانیم تعریف واحدی به عنوان نقطه ارجاع خود اتخاذ كنیم, هر چند می توانیم به بررسیِ برخی از نگرش های جاری مسلمین درباره این اصطلاح بپردازیم.

همین نویسنده درباره كسانی كه از تلفیق اصول دموكراسی با اصول اسلامی انتقاد كرده اند, می گوید:

پیش از هر چیز, آن چه كه به وضوح از سوی منتقدان حذف شده, یا به قدر كافی مورد اذعان قرار نگرفته, این است كه هیچ گونه تعریف كلاً پذیرفته شده ای از دموكراسی به طور كلی, یا از نوع غربیِ آن, به خصوص وجود ندارد.

ییكی دیگر از دانشمندانی كه مبانیِ تفكر غرب را مورد مطالعه قرار داده و از نزدیك, زندگیِ اجتماعی دنیای متجدد را آزموده و تجربه كرده است, در این باره می گوید:

درك این نكته مهم است, كه دموكراسی كه امروزه مقبولیتی عام و جهانی دارد, مطلوب همه مردم است, در فرهنگ های مختلف, معانی یك سانی ندارد. همین حالا دموكراسیِ انگلیسی و آمریكایی با دموكراسیِ فرانسوی یا ایتالیایی و یا حتی ایرلندی فرق دارد.

۲. آیا دموكراسی معیار داوری است؟

با صرف نظر از ابهاماتی كه در مفهوم دموكراسی وجود دارد, این سؤال می تواند مطرح باشد كه آیا دموكراسی صلاحیّت داوری درباره نوع حكومت ها را دارا است؟ و آیا با این معیار می توان درباره حكومت دینی داوری كرد؟

بدون تردید, اندیشه و تفكر دینی, در موضعی فراتر از نقد و ارزیابی قرار ندارد, و هیچ كس نمی تواند این ادعا را داشته باشد كه دینی بودن یك اندیشه و طرح, آن را معصوم و خطاناپذیر قرار می دهد, به ویژه در اسلام كه دینداران جاهل و كور, مورد ملامت و مؤاخذه قرار گرفته, و دینداریِ آگاهانه, تشویق شده است. امام كاظم - ع - به هشام بن حكم فرمود:

ای هشام! خداوند اهل عقل و درك را در قرآن بشارت داده و فرموده است: پس به بندگانی بشارت ده كه سخن را می شنوند و بهترین آن را می پذیرند, خداوند آنان را هدایت كرده و ایشان صاحبان خرد و عقلند.

ارزیابیِ اندیشه ها, همان گونه كه با معیارهای تثبیت شده دینی امكان پذیر است, می تواند به وسیله معیارهای عقلی و فرادینی نیز انجام گیرد. لذا امام - ع - در ادامه همان حدیث فرمودند:

اِنّ لله علی الناس حجتین: حجهٔ ظاهرهٔ وحجهٔ باطنهٔ; فاما الظاهرهٔ فالرسل والانبیاء والائمهٔ { واما الباطنهٔ فالعقول;

خداوند بر مردم دو حجّت دارد: حجتی ظاهری و حجتی باطنی. حجت ظاهر رسولان, پیامبران و امامان هستند و حجت باطن, عقل انسان ها است.

بر این اساس, دین فطری, هرگز به تعطیل و تخطئه عقل حكم نمی كند و جلوی داوری های عقلانی را نمی گیرد; ولی در عین حال, وقتی حكم داور, مورد قبول قرار می گیرد كه داور مورد اطمینان باشد و در سلامت آن, شك و تردیدی راه نداشته باشد. از این رو, قبل از ارزیابی, هیچ فكری را در مقام حكم و قضا نمی توان نشاند و سرنوشت اندیشه ها و نظریات (اعم از دینی و غیردینی) را به دست معیارهای ناشناخته نمی توان سپرد.

اینك باید دید كه آیا دلایل كافی برای صحت مقیاس قرار گرفتن دموكراسی در ارزیابیِ مكتب ها و نظام های سیاسی وجود دارد؟

متفكرانی كه در این باره تردید نموده و یا ادعای عكس آن را كرده اند, حتی در قرن اخیر (قرن رواج و اعتبار دموكراسی) فراوانند. تنها ویل دورانت نیست كه به تفصیل درباره این سؤال كه (آیا دموكراسی شكست خورده است؟) به بحث می پردازد و در جهت اثبات آن, شواهد زیادی را نشان می دهد و از تجربه ها چنین نتیجه می گیرد كه:

هرچه بیش تر دموكراسی را می آزماییم, از ناشایستگی و دوروییِ آن, بیش تر ناراحت می شویم.

او درباره انتخابات كه از شاخصه های دموكراسی است, می گوید:

هر سیاستی عبارت است از (رقابت میان اقلیت های متشكل). رأی دهندگان, تماشاچیان بازی های ورزشی هستند كه برای پیروز شوندگان دست می زنند و شكست خوردگان را تحقیر می كنند, ولی خود در نتیجه كار, شركت ندارند. در چنین وضعی انتخابات بیهوده است و برای آن است كه مردم خیال كنند كه قوانین را خود آن ها وضع می كنند تا از این راه, بر سر نظارت اجتماعی شیره مالیده شود … با این مقدمات, تنها مزیتی كه انتخابات دارد آن است كه با جلب دقت و توجه مردم, آن ها را از جریانات سیاسی آگاه می سازد; ولی در بیش تر احوال ممكن است با زرنگیِ تمام, حقیقت را از نظر مردم پنهان داشت و این مزیت را نیز از میان برد. سیاست بازی كه نتواند با ایجاد حوادث جالب توجه, ولی غیر مهم, توجه مردم را از حقیقت و واقع منحرف سازد, ارزش ندارد; مثلاً در انتخابات ۱۹۱۷ در كانادا می خواستند به جای سرباز داوطلب, سربازگیریِ اجباری را از تصویب عامه مردم بگذرانند. برای رسیدن به این منظور, وانمود كردند كه اگر مردم به سربازگیریِ اجباری رأی ندهند, عنصر فرانسوی بر جمعیت كانادا غالب خواهد شد. مردم انگلیسی زبان برای تسلط خود قیام كردند و رأی دادند, انتخابات مبارزه ای شده است از راه كلاه گذاری و داد و قال … پس آیا جای تعجب است كه نسبت رأی دهندگان, از هشتاد درصد در سال ۱۸۸۵, به پنجاه درصد در سال ۱۹۲۴ تقلیل یافته است؟

ویل دورانت در جای دیگر, در مقام شمارش عوامل شكست دموكراسی می گوید:

آخرین علت معدّه شكست دموكراسی, جهل عمومی است. آزمایش های هوش, عقیده كسانی را كه در این بیست سال اخیر ناظر انتخابات بوده اند, تأیید می كند. در نظریه دموكراسی, فرض این بوده است كه انسان حیوان ناطق (عاقل و متفكر) است; ولی انسان حیوان عاطفی و گاهی ناطق است, و برای رضایت دل خود, از راه عواطف و احساسات گول می خورد. ممكن است ادعای لنكلن صحیح باشد كه (نمی توانند همه مردم را در همه اوقات گول بزنند.) ولی شما برای حكومت بر مملكت وسیعی می توانید عده كافی از مردم را گول بزنید … ظاهراً تنها دموكراسی شكست نخورده است, بلكه خود ما هم شكست خورده ایم. ما وقتی كه خود را حاكم و مستقل ساختیم, فراموش كردیم كه هوشیار و خردمند نیز باشیم.

اشكال دیگر دموكراسی از نظر او, گرایش به (عوام فریبی) است; چون دموكراسی به اموری كه برای عامه مردم قابل فهم است, ارزش بیش تری می دهد. و از این رو است كه برای آن, به قربانی كردن ارزش های دیگر می پردازد:

در هیچ كجا مانند ایالات متحده آمریكا, برای تعلیم و تربیت این همه پول به اسراف خرج نمی شود, و باز در هیچ كجا به اندازه ایالات متحده آمریكا احترام علم و استفاده از آن به این كمی نیست. و برای وصول به مشاغل عمومی, تعلیم و تربیت را لازم و صالح نمی دانیم.

عده ای دیگر از جامعه شناسان, بر این عقیده اند كه دموكراسی و حقوق سیاسیِ مردم, در جامعه ای كه قدرت اقتصادی برای گروه خاصی انحصاری است, فریبی بیش نیست:

در هریك از جامعه های غربی, طبقه حاكم, به ادعای خود, دیكتاتوری را خوش ندارد و به دموكراسی راغب است. به مردم حقوقی مانند حق انتخاب نماینده می دهند تا آنان در امور حكومتی شریك باشند; ولی بسیاری از مصلحان اجتماعی, این ادعا را ناروا می دانند و برآنند كه آزادمنشیِ طبقه حاكم, دیكتاتوریِ فریبنده است و آزادیِ انسانی وقتی تحقق می پذیرد كه اعضای جامعه, گذشته از حقوق سیاسیِ متساوی, از امكانات اقتصادیِ متساوی هم برخوردار باشند. وجود دسته بندی های سیاسی و گروه های فشار و نادانی و فریب خواری مردم, باعث تسهیل دیكتاتوریِ دموكراسی نمای طبقه حاكم می شود. در ایالات متحده, در سال ۱۹۵۶ تنها كمی بیش از نیمی از كسانی كه می توانستند برای انتخابات ریاست جمهوری رأی بدهند, در انتخابات شركت كردند. آمار دیگری نشان می دهد كه ۵۲ درصد كشاورزان آمریكایی با حوادث ملی و بین المللیِ خود بیگانه اند, و بلكه ۶۴ درصد از دبیرستان رفته های آمریكایی با چگونگیِ مجلس نمایندگان و من جمله, طول دوره آن آشنا نیستند.

اشپنگلر, در بررسیِ خود درباره دموكراسی در جوامع غربی می نویسد:

همان طور كه در قرن نوزدهم, تاج و عصای سلطنتی را وسیله ظاهرسازی و نمایش ساختند, اینك (حقوق ملت) را در مقابل انبوه مردم سان می دهند و هر قدر ظاهر این نمایش با آداب و تشریفات بیش تری به عمل آید, از حیث معنا تهی تر و ناچیز تر می شود ….

او درباره ویژگی های سیاست نوین غرب (دموكراسی) می گوید:

در دموكراسی, این خاصیت نهفته آشكار شده كه افراد فقط وقتی می توانند از قوانین اساسی استفاده كنند كه (پول) داشته باشند. این حقیقت در دموكراسی های اولیه, احتیاج به تجربه و آزمایش داشت; ولی در دوره رشد و بلوغ اصول پارلمانی, از جمله واضحات است; زیرا پس از آن كه مشاهده شد كه پول و قدرت مالی هر حزبی چقدر تأثیرش از نوع عقاید و مرام نامه ها بیش تر است, این حقیقت, آفتاب روشن شد ….


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.