دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

بدنهای آسمانی ستارگان سینما و جامعه


بدنهای آسمانی ستارگان سینما و جامعه

ارزشی برای افراد قائل نیستند اینها اعتراضاتی بر نظامهای سرمایه داری هستند که فردیت آنها را به رسمیت نمی شناسد, اعتراضی که پژواکی ژرف در میان ایدئولوژیهای سرمایه داری کارآفرین دارد آنها به عنوان یک فرد و از منظر مفهوم موفقیت سخن می گویند, نه به عنوان افرادی که جزئی از سازمانهای جمعی کار و تولید هستند

● درآمـد

پرتره ایو آرنولد از جون کراوفورد، سه بُعد ستاره سینما بودن را درون یک تصویر جا می‏دهد. کراوفورد در این پرتره، در برابر دو آینه است، آینه بزرگی روی دیوار و آینه کوچکی که در دستش است. در آینه نخست، ما کرافورد را در کمال‏یافته‏ترین شکل خویش می‏بینیم؛ او به مجموعه‏ای از اصلیترین مشخصه‏های خویش تقلیل یافته است: فک قوی، دهان کشیده، ابروهای کمانی پُر و چشمان درشت. با استفاده از همین چند وجه مشخصه کوچک، یک کاریکاتوریست و یا یک مقلد زن حرفه‏ای می‏تواند جون کراوفورد را برای ما به تصویر کشد. اما در عین‏حال، در آینه کوچک، قادر به دیدن بافت کرم پودر روی صورت، برق ماتیک و نقش مدادی هستیم که به ابروها کشیده شده است. به‏این‏ترتیب بخشی از شیوه‏های ساخته‏شدن تصویر کوچکتر بر ما آشکار می‏شود.

ما در این عکس که به شیوه‏ای هنرمندانه به تصویر کشیده شده است، دو بازتاب از چهره کراوفورد می‏بینیم. این که تصویر کوچکتر را با بالاترین وضوح و در مرکز عکس داریم، می‏تواند نشانگر این باشد که باید این تصویر را به عنوان کراوفورد «واقعی» در نظر بگیریم. ایو آرنولد به عکاسی شهرت دارد که می‏خواهد زنان را «همان‏گونه که واقعاً هستند» نشان دهد، نه آن‏گونه که مردان آنها را در خیال مجسم می‏کنند. این عکس در مجموعه عکسهای آرنولد به نام زن رتوش‏نشده ( ۱۹۷۶ ) ظاهر می‏شود، عنوانی که گواهی بر هدف آرنولد است؛ این مجموعه را متنی همراهی می‏کند که به ما می‏گوید کراوفورد از آرنولد خواسته با گرفتن این مجموعه‏عکسها از او، نشان دهد که ستاره‏بودن چه کار سختی است. سبک و مضمون عکس، و همچنین منش فکریمان، ما را تشویق می‏کند که تصویر کوچکتر را به عنوان تصویر واقعی در نظر بگیریم. روند ساخته‏شدن ظاهر یک شخص اغلب واقعیتر از خود ظاهر شخص در نظر گرفته می‏شود ــ ظاهر تنها یک توهم و چیزی سطحی است.

اما کراوفورد سومی هم در این عکس وجود دارد، تصویری در پس‏زمینه که وضوح کمتری نسبت به تصاویر درون دو آینه دارد. هر دو تصویر بزرگ و کوچک از چهره کراوفورد قاب گرفته شده‏اند و به عکس تبدیل شده‏اند. این حقیقت که دو آینه مختلف تصاویر متفاوتی را بازتاب می‏دهند، نشان از روابط پیچیده میان یک عکس و تأکید بر عکس‏بودن آن دارد.

این مسأله با این واقعیت که هر دو آینه بازتاب‏دهنده بازنمود یک چهره هستند تقویت می‏شود: آرایش و تزیین چهره. هر دو آینه نسخه‏ای از نمای ظاهریِ پیکری محو و سایه‏سان را بازتاب می‏دهند که در برابرشان قرار دارد. آیا این کراوفورد سوم است که کراوفورد واقعی و مسبب واقعی این تصاویر است؟

این نمای پشتی از کراوفورد، بر قطعیت حضور او تأکید می‏کند و با این‏حال ما چیزی فراتر از دو تصویر جزئی او در آینه در اختیار نداریم. شاید این تصویر آینه کوچکتر است که بازتاب واقعی شخصیت حقیقی کراوفوردِ واقعی است، یا تنها می‏توانیم بگوییم که شخصی واقعی درون این تصاویر است که ما هیچ‏گاه نمی‏توانیم او را بشناسیم؟ به‏راستی جون کراوفورد واقعی کدام است؟

می‏توانیم مشاهده عکس آرنولد را به همین ترتیب ادامه دهیم و ذهنمان مدام میان سه سیمای کراوفورد به نوسان بپردازد؛ اما این تصاویر، هر سه، به‏همراه هم هستند که پدیده جون کراوفورد را می‏سازند و در این میان، جستجوی جون کراوفورد «واقعی» است که مدام ما را از یک تصویر به تصویر دیگر می‏کشاند.

منطقاً هیچ تصویری از تصویر دیگر واقعیتر نیست. چگونگی ظاهر ما از چگونگی تولید این ظاهر توسط ما، و یا از «ما»یی که عمل تولید را انجام می‏دهد به‏هیچ‏وجه واقعیت کمتری ندارد. ظواهر هم نوعی از واقعیت هستند، درست مانند تولیدکننده ظاهر و خود شخص. هرچند عموماً در فرهنگ ما تولیدکننده ظاهر و شخص (جنبه‏ای خاص از شخص که بعداً به آن خواهم پرداخت) واقعیتر از ظاهر پنداشته می‏شوند.

اما در مورد ستارگان، تنها مسأله ظواهر مطرح است ــ همه آن چیزی که در مورد آنها می‏دانیم آن چیزی است که در برابرمان می‏بینیم و می‏شنویم. با وجود این، کل ساختار رسانه‏ای ستارگان ما را تشویق می‏کند که به مسأله «واقعیت»ها توجه کنیم ــ کراوفورد واقعی چگونه‏آدمی است؟ کدام زندگینامه، کدام شایعه دهان‏به‏دهان، کدام لحظه در کدام فیلم بیش از همه به حقیقت او نزدیک است؟ پدیده ستارگان سینما، تمام این مسائل وجودی انسان معاصر را با مسأله «واقعیت» به هم می‏آمیزد.

در ادامه این مقاله از دو زاویه به این پدیده پیچیده نظر می‏کنیم: نخست، از منظر عناصر سازنده ستارگان، این که چگونه و از چه ساخته شده‏اند؛ دوم، از منظر آن مفاهیمی از شخصیت و واقعیت اجتماعی که با ستارگان رابطه دارند. البته اینها زوایای مختلف پدیده ستارگان سینما نیستند، بلکه شیوه‏های متفاوتی برای نظرکردن به یک پدیده کلی به‏شمار می‏روند. این که هر چیز چگونه در جامعه ساخته می‏شود و چگونه این عمل ساخته‏شدن سازمان‏دهی و درک می‏شود، از تصور ما در باره آدمها، عملکردشان و رابطه‏شان با عمل ساخته‏شدن جدایی‏ناپذیر است.

شیوه پیچیده تولید و بازتولید جهان در جوامعی که از نظر تکنولوژیک توسعه‏یافته هستند، شامل شیوه‏های تجزیه خودمان به اشخاص حوزه عمومی و خصوصی، تولیدکننده و مصرف‏کننده و... و نیز شیوه‏هایی که باعث می‏شود این جدایی و تجزیه‏ها را بپذیریم و با آن کنار بیاییم نیز می‏شود. تمام مسأله ستارگان حول همین موضوع دور می‏زند، و به همین خاطر ستارگان یکی از مهمترین ابزارهایی هستند که به ما کمک می‏کنند تا به تمام اینها معنایی دهیم. به همین خاطر است که ستارگان برای ما مهم هستند و به همین دلیل ارزش دارند تا در باره‏شان بیاندیشیم.

● ستاره‏سازی

پدیده ستارگان شامل تمام آن چیزهایی می‏شود که در مورد ستارگان در دسترس عموم مردم قرار دارد. تصویر یک ستاره سینما تنها با فیلمهایش ساخته نمی‏شود، بلکه تبلیغات آن فیلمها، پوسترهای فیلم و ستاره، حضور در مجامع عمومی، بروشورها، و همچنین مصاحبه‏ها، زندگینامه‏ها و پوشش رسانه‏ای اعمال و زندگی «خصوصی» ستارگان نیز در ساخته‏شدن تصویر آنها نقش دارند.

علاوه بر اینها، تصویر ستارگان شامل آن چیزهایی که مردم، به عنوان نقد یا اظهارنظر در باره‏شان می‏گویند و می‏نویسند، استفاده از تصاویر آنها در زمینه‏هایی چون تبلیغات، رمانها و ترانه‏های پاپ، و نهایتاً شیوه‏ای است که طی آن بخشی از مکالمات روزمره به نام یک ستاره ضرب می‏خورد. تقلید ژان پل بلموندو از همفری بوگارت در فیلم از نفس افتاده(۲) بخشی از تصویر بوگارت محسوب می‏شود، همان‏طور که وقتی کسی با لهجه اروپای میانه می‏گوید «می‏خوام تنها باشم»، تصویر گرتا گاربو را بازتولید می‏کند، گسترش می‏دهد و در آن دخل و تصرف می‏کند.(۳)

تصاویر ستارگان، همیشه عظیم و چندرسانه‏ای و بینامتنی هستند. البته تمام این تجلیات لزوماً با هم برابر نیستند. فیلمهای یک ستاره سینما معمولاً مکان خاص و تثبیت‏شده‏ای در تصویر او دارند و من هم در تحلیلی که از پی خواهد آمد، توجه ویژه‏ای نثار فیلمها خواهم کرد. هرچند که خود این موضوع هم مسأله چندان ساده‏ای نیست. برای مثال در مورد پل رابسون(۴)، می‏توان با اطمینان گفت که نمایشها، صفحه‏ها، کاستها و کنسرتهایش بدون‏شک تحسین‏شده‏تر از فیلمهایش هستند .در واقع رابسون بیشتر به عنوان خواننده شهرت داشت، اما در عین‏حال بیشتر مردم او را در فیلمهایش می‏دیدند تا در نمایشها و کنسرتهایش. بعدها، در دوره‏ای که در اینجا به آن نخواهیم پرداخت، رابسون اهمیت مشابهی نیز به عنوان یک فعال سیاسی پیدا کرد. جودی گارلند(۵) در اواخر دوران فعالیتش، بیشتر به عنوان یک ستاره موسیقی و سالنهای کنسرت و کاباره‏ها شهرت یافت، هرچند، آن‏چنان‏که در بخش مربوط به گارلند نشان خواهم داد، این شهرت باعث می‏شد مردم با نگاه متفاوتی به فیلمهای اولیه گارلند رجوع کنند. در مورد مرلین مونرو نیز می‏توان گفت که امروزه او پیش از هر چیز چهره‏ای نمادین است، چرا که معنای نمادین او بسیار فراتر از آن چیزی است که در فیلمهایش می‏گذرد.

همان‏طور که این مثالها نشان می‏دهند، نه‏تنها عناصر متفاوتی در ستارگان متفاوت، عنصر غالب تصویر او هستند، بلکه در دوران مختلف کاری این ستارگان نیز وزن این عناصر تغییر می‏کند. تصاویر ستارگان تاریخچه‏ای پشت‏سر خود دارند، تاریخچه‏ای که پس از پایان زندگی ستاره نیز به تغییر و تحول ادامه می‏دهد. در فصولی که در پی می‏آید، تلاش کرده‏ام تا بخشی از دلالتهای معنایی رابسون و مونرو را در زمانی که هنوز مشغول تولید آثار سینمایی‏شان بودند بازتولید کنم؛ تلاش کرده‏ام تا آنها را در ارتباط بی‏واسطه با شرایط آن دوران قرار دهم.

رابسون و مونرو، همچنان مانند دوران زندگی‏شان، به عنوان نمادهای قومی و جنسی مطرح هستند، اما من می‏خواهم آنها را در ارتباط با شیوه‏های فهم و احساس مسائل قومی و جنسی به‏ترتیب در دهه‏های ۱۹۳۰ و ۱۹۵۰ قرار دهم، نه آن‏چنان‏که امروز آنها در چارچوب این مسائل معنادار می‏شوند (هرچند که این نیز می‏تواند موضوع مطالعه‏ای دیگر باشد).

در اینجا بد نیست یادآوری کنم که وقتی از اهمیت نمادین جنسی و قومی مونرو و رابسون صحبت می‏کنم، منظورم اهمیت جنسی مونرو و اهمیت قومی رابسون نیست، چرا که رابسون همان‏قدر در رابطه با مسائل جنسی مهم است که مونرو در مسائل مربوط به قومیت. در مورد گارلند به کاری خلاف این دو دست زده‏ام ــ تلاش کرده‏ام تا از منظری جهانی به او نظر کنم، از منظر خرده‏فرهنگ مردان همجنس‏باز سفیدپوست شهرنشین که در ارتباط با او پس از دوران اولیه درخشش سینمایی‏اش، هنگامی که بیشتر به عنوان ستاره موسیقی، کاباره و تلویزیون (و سوژه جنجالها و رسواییهای مختلف) مطرح می‏شد، شکل گرفت. مطالعه رابسون، مونرو و گارلند که از پی می‏آید، مطالعه‏ای جزئی و محدود است، نه آن‏چنان‏که تمام تحلیلها لاجرم این‏گونه هستند، بلکه از آنجایی که عمداً به جنبه‏هایی خاص از تصویر این ستارگان، در دوره‏هایی خاص و با توجه ویژه‏ای به تولید و ثبت این تصویر در فیلمها محدود شده است.

تصاویر باید ساخته شوند. ستارگان توسط صنعت رسانه‏ها تولید می‏شوند. ستارگان سینما در درجه اول توسط هالیوود (و یا معادلهایش در کشورهای دیگر)، و در مرحله بعدی توسط دیگر موءسسه‏هایی که به طرق گوناگون با هالیوود در ارتباط هستند و هالیوود درجات نفوذ متفاوتی بر آنها دارد، تولید می‏شوند. هالیوود نه‏تنها فیلمهای ستارگانش را کنترل می‏کند، بلکه تبلیغات، پوسترها، مهمانیهای پرزرق و برق، اطلاع‏رسانی و تا حد زیادی کلوبهای هواداران آنها را نیز تحت نظر خود دارد.

ارتباط هالیوود با رسانه‏های دیگر به این معناست که اطلاعات منتشرشده در باره ستارگان در رسانه‏ها، این‏که چه کسی با آنها مصاحبه کند و چه کلیپی از تلویزیون پخش شود نیز تا حد زیادی توسط هالیوود تعیین می‏شود. به‏این‏ترتیب ممکن است روند ستاره‏سازی، روندی یکنواخت و یکطرفه به‏نظر برسد. اما هالیوود، حتی درون مرزهای خودش، بسیار پیچیده‏تر و متناقضتر از اینها است. اگرچه هالیوود همیشه افرادی کلیدی را در جایگاههای کنترل‏کننده داشته است (معمولاً روءسای استودیوها و تهیه‏کننده‏های بزرگ، و در عین‏حال بعضی کارگردانها، ستارگان و چهره‏های دیگر) و اگرچه تمام اینها در یک ایدئولوژی حرفه‏ای کلی که حول مفهوم سرگرمی شکل می‏گیرد اشتراک داشته‏اند، باز هم یکی از ویژگیهای هالیوود کشاکش ویرانگری است که میان بخشهای مختلف آن وجود دارد؛ بخشهایی که هر یک می‏خواهند به شیوه خود با مسائلشان روبه‏رو شوند. ویژگی دیگر هالیوود دادن آزادی عمل به افراد برای پی‏گیری و عملی‏کردن ایده‏های خودشان است (شاید تنها به این سبب که ابداع و نوآوری، یکی از ابزاری است که صنایع سرمایه‏داری به کمک آنها خود را نوسازی می‏کنند). اگرچه همه در هالیوود درکی کلی از تصویر مونرو، رابسون و گارلند داشتند، باز هم قسمتهای مختلف و آدمهای مختلف این تصویر را به شیوه‏های مختلفی می‏فهمیدند و تحت تأثیر قرار می‏دادند.

این سیستم پیچیده ساخته‏شدن تصاویر ستارگان، هنگامی که پای موءسسه‏ها و رسانه‏های دیگر به‏میان می‏آید از این هم پیچیده‏تر می‏شود، چرا که میان این رسانه‏ها و هالیوود علاوه بر همکاری و نفوذ دوسویه، نوعی رقابت نیز وجود دارد. اگرچه درونمایه کلی تصویر ستارگان از هالیوود و معمولاً از درون هالیوود سرچشمه می‏گیرد، با این‏حال کل روند تصویرسازی ستارگان درون و بیرون هالیوود، جا را برای دگرگونیها، اعوجاجات و تناقضات باز نگه می‏دارد.

آنچه که مخاطبان از تمام اینها برداشت می‏کنند، خود بحث دیگری است ــ و همان‏طور که همیشه گفته‏ام، مخاطبان خود بخشی از عناصر سازنده تصویر ستارگان به‏شمار می‏روند. مخاطبان نمی‏توانند از تصویر رسانه‏ای ستارگان هر برداشتی که می‏خواهند بکنند، اما می‏توانند از پیچیدگی تصویر استفاده کنند و آن معانی و احساسات، دگرگونیها، اعوجاجات و تناقضاتی را انتخاب کنند که مطابق میل و نیاز آنها است. علاوه بر اینها، وجود موءسسه‏هایی چون مجلات و کلوبهای هواداران، درآمد گیشه و تحقیقات مخاطب‏شناسی، به این معنا است که تصور مخاطب در باره تصویر ستارگان می‏تواند بر تولیدکنندگان رسانه‏ای تصویر ستارگان تأثیر متقابل بگذارد. البته تأثیر متقابل رسانه‏ها و مخاطبان بر یکدیگر به‏هیچ‏وجه برابر نیست مخاطبان بسیار پراکنده‏تر و ازهم‏گسیخته‏تر هستند و خودشان تصویر رسانه‏ای متمرکز و در دسترسی تولید نمی‏کنند.

آنچه، برای مثال، در قرائت فمینیستی از مونرو (یا جان وین) و قرائت همجنس‏بازان مرد از گارلند (یا مونتگمری کلیفت) به چشم می‏خورد، به مثابه کارشکنی این مخاطبان خاص در روند تولید تصویر رسانه‏ای این ستارگان است.

ستارگان برای سود مالی ساخته می‏شوند. از نظر بازار، ستارگان بخشی از ابزار فروش فیلمها محسوب می‏شوند. حضور یک ستاره در یک فیلم، حاکی از وجود چیزهایی خاص است که در صورت رفتن به سینما، شاهد آن خواهید بود. ستارگان هم عامل فروش روزنامه‏ها و مجلات هستند و هم از آنها برای فروش لوازم آرایشی و بهداشتی، مدهای لباس، اتومبیل و تقریباً هر چیز دیگری استفاده می‏شود.

این کارکرد ستارگان در بازار، تنها بخشی از اهمیت اقتصادی آنها است. ستارگان همچنین مایملکی هستند که به اتکای نامشان، می‏توان برای ساخت یک فیلم پول جمع کرد؛ آنها سرمایه‏ای برای شخص (خود ستاره)، استودیو و کارگزارانی که آنها را کنترل می‏کنند به حساب می‏آیند؛ دستمزد آنها بخش عمده هزینه‏های تولید یک فیلم را تشکیل می‏دهد. فراتر از همه اینها، ستارگان بخشی از نیروی کاری هستند که فیلمهای سینمایی را به عنوان کالایی که می‏تواند در بازار برای کسب سود به فروش برسد، تولید می‏کنند.

ستارگان در روند تبدیل خود به کالا مشارکت دارند؛ آنها هم نیروی کار و هم کالایی هستند که نیروی کار تولید می‏کند. آنها خود را به تنهایی تولید نمی‏کنند. در روند تولید ستارگان، دو مرحله از نظر منطقی مجزا قابل تشخیص هستند. نخست، شخص از جسم، خصوصیات روحی و مجموعه‏ای از مهارتهایی تشکیل شده که باید به تصویر یک ستاره ارتقا یابند. عمل شکل‏دادن یک ستاره از ماده خام یک شخص، در مورد افراد مختلف، با توجه به خصوصیات و استعدادهای ذاتی بازیگران، با درجات مختلفی صورت می‏گیرد؛ آرایش صورت، آرایش مو، لباس، رژیم غذایی و بدن‏سازی می‏توانند خصوصیات اولیه بدن بازیگر را تا حد زیادی تغییر دهند. خصوصیات شخصیتی و مهارتهای آموختنی نیز به همین میزان قابل انعطاف هستند. خود ستاره، چهره‏آرا، آرایشگر مو، طراح لباس، متخصص تغذیه، مربی بدن‏سازی و اساتید بازیگری، رقص و غیره، مسئول روابط عمومی، عکاس پوسترها، نویسندگان ستون شایعات مطبوعات و... از جمله افرادی هستند که در انجام‏شدن این کار نقش دارند.

بخشی از ساخته‏شدن تصویر ستارگان در فیلمهایی اتفاق می‏افتد که ستارگان در آن بازی می‏کنند و تمامی کارکنان فیلمها نیز در این نقش دارند، اما فیلمها را می‏توان به عنوان مرحله دوم ساخته شدن تصویر ستارگان در نظر گرفت. در این حالت تصویر ستارگان، مانند ماشین‏آلات، مثالی از آن چیزی است که کارل مارکس «کار منجمد» می‏نامید، چیزی که به‏همراه نیروی کار بیشتر (فیلمنامه، بازیگری، کارگردانی، مدیریت، فیلمبرداری و تدوین) برای تولید یک کالای دیگر، یعنی فیلم، به‏کار می‏رود.

این که خود ستاره تا چه میزان نقش تعیین‏کننده‏ای در ساخته‏شدن تصویر و فیلمهایش دارد، در هر مورد نسبت به مورد دیگر بسیار متفاوت است، و این خود مسأله‏ای جالب توجه است. ستارگان مثالی از شیوه‏هایی هستند که آدمها رابطه خود را با تولید در جوامع سرمایه‏داری تعریف می‏کنند. هر سه ستاره‏ای که در ادامه بحث مورد بررسی قرار می‏گیرند، تا حدودی بر ضد فقدان استقلالی که خواهان آن بودند طغیان کردند.

رابسون با دست‏کشیدن از بازی در فیلمهای سینمایی، مونرو با جنگیدن برای به‏دست‏آوردن نقشها و رفتار بهتر و گارلند با صحبت از تجربه‏هایش در کمپانی متروگلدوین‏میِر و با شیوه‏ای که مشکلات اواخر دوران فعالیتش به نظام هالیوود نسبت داده شد.(۶) هر یک از این جنگها و کشمکشها، نقش مرکزی در تصویر ستاره دارند و هر یک نمایانگر یکی از شیوه‏هایی هستند که فرد روابط خود را با تجارت و صنعت در جامعه معاصر درک می‏کند.

در یک سطح، این شیوه‏ها تجربیات غالبی از کار در نظامهای سرمایه‏داری را به‏وجود می‏آورند نه‏تنها این حس که فرد چرخ‏دنده‏ای در ماشین صنعت است، بلکه در واقع این حقیقت که کار یک فرد و آنچه تولید می‏شود، ارتباط چندانی به همدیگر ندارند فرد کار می‏کند تا کالاهایی (یا سود مالی) تولید کند که یا اصلاً سهمی در آنها ندارد و یا سهمی ناچیز و مبهم دارد. این احساس رابسون، مونرو و گارلند که آنها مورد استفاده قرار گرفته‏اند، این‏که تبدیل به چیزی شده‏اند که نظارت چندانی روی آن ندارند، از دقت خاصی برخوردار است؛ چرا که کالایی که آنها تولید می‏کنند از درون و بیرون بدنها و خصوصیات روحی خود آنها شکل داده شده است.

البته ستارگان دیگر، داستانهای دیگری دارند. جون آلیسون در مصاحبه‏ها و زندگینامه خود با فرانسیس اسپاتز لیتون، به تمجید از امنیت شغلی مهیاشده توسط سیستم فیلمسازی استودیوها و سرمایه‏های بزرگ این استودیوها می‏پردازد، درست مانند فیلمهایش که نقش تمام و کمال کدبانوی خانه‏نشین و شادی را ایفا می‏کند که تنها وظیفه خود را حمایت از شوهرش در زندگی حرفه‏ای او می‏داند، چه کار او تولید موسیقی باشد (مانند فیلم داستان گلن میلر(۷)) و چه کسب سود مادی (مانند سوئیت مدیرعامل(۸)). سازگاری خاصی میان تصویر سینمایی آلیسون به عنوان «کدبانوی شاد و راضی» و رضایت او از شرایط کاری‏اش و خوشایندیِ آسانگیری که در لحن مصاحبه‏ها و زندگینامه‏اش وجود داشت به چشم می‏خورد. به‏این‏ترتیب آلیسون نماینده امکان همبستگی و رابطه متقابل حوزه‏های مختلف زندگی محسوب می‏شود، نه ستیز و کشمکش میان تصویر سینمایی، تولیدکننده و خود شخص که مونرو، گارلند و رابسون نماینده آن هستند.

اما بسیاری‏از ستارگان‏مرد کلارک گیبل،همفری‏بوگارت، پل نیومن، استیو مک‏کوئین ــ خبر از روابط متفاوتی می‏دهند. در هر یک از این ستارگان، فعالیتهای تفریحی عنصری اساسی ــ و شاید اصلیترین عنصر ــ در ترسیم تصویرشان محسوب می‏شود؛ این ستارگان پیش از همه، به عنوان افرادی تعریف می‏شوند که مهمترین مسأله‏شان، داشتن تفریحی ساده و غیرپیچیده است، و این مسأله از قرار معلوم به شیوه‏ای تلویحی، به رویکرد آنها نسبت به کارشان نیز منتقل می‏شود. اما کار هم به همین میزان بی‏اهمیت است، کار تنها چیزی است که شما آن را انجام می‏دهید تا بعد از آن دست بکشید و به چوگان، قایقرانی و اتومبیلرانی بپردازید.

به‏این‏ترتیب با رویکردی ابزاری نسبت به تولید روبه‏رو هستیم، نه رویکردی خصمانه که در مورد گارلند، رابسون و مونرو شاهد آن هستیم، و نه رویکرد سازگاری که در مورد آلیسون به‏چشم می‏خورد، و نه حتی رویکرد متعهدانه‏ای که برای مثال، در فرد آستر، جون کراوفورد و یا باربارا استرایسند به چشم می‏خورد. این سه ستاره آخر، دارای درجه تعهد متفاوتی نسبت به کار هستند .

آستر با توجهش به مهارتهای تکنیکی و داستانهایی که در مورد رویکرد کمال‏گرایانه او نسبت به جلسات تمرین وجود دارد (و تأثیراتش که در فیلمها نیز مشهود هستند)؛ کراوفورد با جان‏کندن برای تمام جنبه‏های تصویرش و تجسمش به عنوان نماد اخلاقیات سختکوشی در کار در بسیاری از فیلمهایش؛ استرایسند با نظارت بر فیلمها و آهنگهایش، نظارتی که حتی تا سطح فروشگاهها نیز ادامه می‏یافت و خبر از سبک نمایشی به‏شدت کنترل‏شده و جزئی او می‏داد.

از دخل و تصرفهای خاص که بگذریم، ستارگان نمایشگر شیوه‏های مختلفی هستند که کار در جوامع سرمایه‏داری زندگی می‏شود. انتخاب من از مونرو، رابسون و گارلند از آن جهت متفاوت است که عنصر اعتراض نسبت به کار در شرایط سرمایه‏داری تنها در آنها به چشم می‏خورد و در آلیسون، گیبل، آستر، استرایسند و دیگران نشانی از این مسأله نمی‏بینیم.

اعتراضهای رابسون، مونرو و گارلند اعتراضاتی شخصی هستند. رابسون و مونرو می‏توانند به‏ترتیب مظهر اعتراض به شرایط سیاهان و زنان قلمداد شوند، و به درستی نیز همین کارکرد را پیدا کرده‏اند. اما اینها همچنان نمونه‏هایی فردی باقی مانده‏اند، شاید به این سبب که نظام ستاره‏سازی به تبلیغ ستارگان به مثابه فرد می‏پردازد. اعتراض نسبت به فقدان کنترل نسبت به نتیجه کار فرد، می‏تواند در چارچوب منطقی فردگرایی باقی بماند. اعتراض رابسون، مونرو و گارلند، اعتراضهای افراد علیه سازمانهایی هستند که ارزشی برای افراد قائل نیستند؛ اینها اعتراضاتی بر نظامهای سرمایه‏داری هستند که فردیت آنها را به رسمیت نمی‏شناسد، اعتراضی که پژواکی ژرف در میان ایدئولوژیهای سرمایه‏داری کارآفرین دارد. آنها به عنوان یک فرد و از منظر مفهوم موفقیت سخن می‏گویند، نه به عنوان افرادی که جزئی از سازمانهای جمعی کار و تولید هستند. (تنها رابسون در آثار تئاتری خود، و در نقش نمادینش به عنوان یک فعال سیاسی در سالهای بعد، به این سمت حرکت کرد.)

تصویر یک ستاره، هم از آن چیزی که ما «تصویر» او می‏خوانیم و از نقشهای سینمایی و حضور کنترل‏شده‏اش در مجامع عمومی ساخته شده است، هم از تصاویر سازنده آن «تصویر»، هم از شخص واقعی که محل و موضوع این تصویر است.

هر یک از این عناصر پیچیده و متناقض هستند، و ستاره تمامی اینها به همراه هم است. بیشتر آن چیزی که ستارگان را به موجوداتی جالب تبدیل می‏کند شیوه‏ای است که جنبه‏های مختلف زندگی در جامعه معاصر را به هم مرتبط می‏کند (که من به یکی از آنها، یعنی ماهیت کار در جامعه سرمایه‏داری، اشاراتی کردم). در فصولی که از پی می‏آید، به بررسی شیوه‏هایی می‏پردازم که سه ستاره خاص با سه جنبه مختلف از حیات اجتماعیجنسیت، قومیت، هویت جنسی ــ رابطه برقرار می‏کنند. با وجود محدود کردن دامنه این مطالعه تا به این میزان، باز هم پیچیدگیهایی سر راه ما وجود دارد، چرا که می‏خواهم بخشی از چندگانگی معنایی قرائت این ستارگان در این زمینه‏های خاص را حفظ کنم. اما در اینجا، می‏خواهم خطر تعمیمهای جامعتری را بپذیرم: کار، جنسیت، قومیت و هویت جنسی خود به مفاهیم کلیتری در اجتماع در باره چیستی یک فرد بستگی دارند، و ستارگان خود یکی از مراجع اصلی تعریف این مفاهیم هستند.

نوشته ریچارد دایر

ترجمه نیما ملک‏محمدی

این مقاله ترجمه‏ای است از :

Dyer, Richard, ۱۹۸۶, Heavenly Bodies, Film Stars and Society, New York: St Martin۰۳۹;s Press.

۱.ساخته ژان لوک گدار، محصول ۱۹۵۹ .

۲.اشاره به فیلم ملکه کریستانا، یکی از کلیدیترین فیلمهای گاربو است که در جایی از فیلم این جمله را بازگو می‏کند.

۳.خواننده و هنرپیشه سیاه‏پوست آمریکایی.

۴.هنرپیشه و خواننده آمریکایی.

۵.گارلند، با آن چهره همیشه کودکانه‏اش، ستاره بی‏چون و چرای روءیای امریکایی در دهه ۱۹۴۰ بود. با گذشت زمان، پیرشدن او، و تغییر ماهیت «ستاره‏بودن» در دهه بعدی، گارلند به حاشیه رفت، افسرده شد، به اعتیاد روی آورد، مدتی به آسایشگاه روانی رفت و با تصویری کاملاً متفاوت از تصویر «ستاره»ای‏اش جان باخت.

۶. : Glenn Miller Storyساخته آنتونی مان، محصول ۱۹۵۳، در باره زندگی گلن میلر با بازی جیمز استیوارت، نوازنده جاز نمایشهای برادوی.

۷. : Executive Suiteساخته رابرت وایز، محصول ۱۹۵۴.

۸. : chimp filmsاشاره به دو فیلمی است که ایستوود در ۱۹۷۸ و ۱۹۸۰ با حضور دو میمون بازی کرد تا به نوعی تصویر «ابرقهرمان» خودش به‏خصوص در نقش پلیس خشن و خونسرد را هجو کند. ــ م.

۹.او برای این فیلم جایزه اسکار را بُرد، تا نخستین سیاه‏پوستی باشد که به یک ستاره تبدیل می‏شود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.