شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

جریان شناسی غُلوّ


جریان شناسی غُلوّ

یکی از آفاتی که بدون استثنا گریبانگیر همه ادیان و مذاهب و مکاتب, اعمّ از الهی و غیر الهی, در طول تاریخ شده است, پدیده غلوّ و افراط گرایی است غلوّ درباره عقاید, بنیانگذاران, قهرمانان و یا پیروان یک دین و مکتب

یکی از آفاتی که بدون استثنا گریبانگیر همه ادیان و مذاهب و مکاتب، اعمّ از الهی و غیر الهی، در طول تاریخ شده است، پدیده غلوّ و افراط گرایی است؛ غلوّ درباره عقاید، بنیانگذاران، قهرمانان و یا پیروان یک دین و مکتب.

عوامل این افراط گرایی را می توان به دو بخش «عوامل درون دینی» مانند ملموس نبودن معارف بلند یک دین برای پیروان، عشق فراوان، جهل و نادانی پیروان، استفاده مادّی بعضی از منتسبین به دین از راه رواج عقاید غلوّآمیز و... و «عوامل برون دینی»، مانند ترویج عقاید افراطی از سوی دشمنان یک دین برای هموار نمودن راه محکوم کردن آن دین (از طریق اجرای اصل مؤثرِ حمله به یک عقیده از راه دفاع بد از آن) تقسیم نمود.

اما در هر دو بخش، نتیجه یکسان است و آن ارائه چهره ای تحریف شده و آلوده و به دور از اعتدال از دین می باشد.

متأسفانه در همان قرون اولیّه اسلام، این دو دسته از عوامل، دست به دست هم داده و در راه کوبیدن مذهب حق شیعه که مبتنی بر اصول و عقاید متعارف و توجیه پذیر اسلامی بود، همّت گماشتند و سعی در ارائه چهره ای وارونه از این مذهب نمودند.

آتش بیاری اصلی معرکه را عواملی برون مذهبی همانند افراد دنیاپرست و شیّاد به عهده داشتند که برای فریب توده ها چند صباحی خود را در داخل شیعیان جا زده بودند. آنها از احساسات و عواطف پاک و بی شائبه مردم و نیز ناآگاهی آنان استفاده نموده و با رواج عقاید غلوّ آمیز خود، شروع به بنیانگذاری فرقه ها و گروهکهایی منتسب به شیعه نمودند؛ به گونه ای که تا نیمه قرن چهارم هجری به نام حدود ۶۰ فرقه از این گونه گروهکها برخورد می نماییم.

خوشبختانه هوشیاری و درایت کامل ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ اجازه نداد که این فرقه ها و گروهکها به صورت دیرپا باقی بمانند.

امامان معصوم از راه بیان عقاید صحیح و غیر افراطی، افشاگری پیرامون رؤسای غلات و اهداف و توطئه های آنها، بیان نتایج عقاید غلوّ آمیز، و سرانجام صدور فرمان قتل بعضی از رؤسای غلات، تلاش عظیم و پرثمری را در راه اضمحلال این پدیده آغاز نمودند؛ به گونه ای که مشابه این تلاش را از سوی آنان در مقابله با هیچ یک از مذاهب دیگر اسلامی و حتّی ادیان غیر اسلامی و ـ بالاتر از همه ـ مکاتب الحادی سراغ نداریم.

نتیجه این تلاش بابرکت آن شد که هنوز قرن چهارم هجری به پایان نرسیده بود که همه این فرقه ها به کلّی مضمحل شده و از میان رفتند؛ نتیجه ای که امکان تحصیل آن جز از این راه فراهم نمی گشت.

اما در این میان، این گروهکها آثار شومی از خود به جای گذاشتند که بعضی از آنها، هنوز به صورت دیرپا وجود دارد که به نمونه هایی از قرار ذیل اشاره می کنیم:

۱) چهره ای تحریف شده و آلوده از مذهب شیعه ترسیم نمودند؛ به گونه ای که در طول تاریخ و حتی در این زمان، هنوز برخی از اهل سنّت و مستشرقین، تفاوتی میان بعضی از عقاید شیعه و عقاید غلات قائل نمی شوند.

۲) عقایدی را در میان توده های شیعیان رواج دادند که هنوز آثاری از آنها باقی مانده است.

۳) احادیث جعلی فراوانی را در لابلای روایات شیعه، جای دادند؛ به گونه ای که گرچه بزرگان و قهرمانان حدیث شیعه، سعی فراوانی در پالایش کتب روایی شیعه از خود بروز دادند، اما هنوز نمی توان مطمئناً حکم به زدوده شدن آن روایات از کتب شیعه نمود. بعضی از اختلافات عقیدتی میان علمای شیعه را می توان مستند به وجود این گونه روایات دانست.

۴) عقاید افراطی این گروهها موجب شد تا گروهی تفریطی که احیاناً با عنوان «مقصّرین» (کوتاهی کنندگان) از آنها یاد می شود، با عقایدی در جهت عکس، پدید آیند. این گروه، بخشی از روایات حاوی فضایل ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ را که به نظرشان از آن بوی غلوّ و افراط به مشام می رسید، از کار انداختند.

۵) و در آخر شاید بتوان گفت مهمترین اثر منفی این گروهکها، در علم رجال شیعه ظاهر گشت که در آن، عدّه فراوانی از راویان به غلوّ متهم گشتند؛ راویانی که در مجموع، در سلسله اسناد هزاران حدیث شیعی واقع گشته بودند.

در این میان، تیغ تیز اتهام غلوّ، سینه پاک بعضی از استوانه های علم حدیث شیعه را نیز درید و مباحث رجالی فراوانی را در طول تاریخ این علم، ایجاد نمود.[۱]

مقاله حاضر که در دو بخش تنظیم یافته است، ابتدا به ذکر مباحثی کلّی پیرامون غلوّ در بخش اوّل و آنگاه به بحث و بررسی یکی از آثار غلوّ در علم رجال، یعنی به تحلیل اتّهام به غلوّ در نظر «ابن غضائری» خواهد پرداخت.

● کلیاتی درباره غلوّ

▪ غلوّ در لغت

غلوّ در لغت به معنای تجاوز و بالاتر رفتن هر چیز از اندازه خود معرّفی شده است. این لغت، مصدر «غَلی یَغْلو» از باب نَصَرَ یَنْصُرُ و ناقص یایی است. غَلَیان که به معنای جوشش مایعات و بالاتر رفتن دمای آنها از حد متعارف می باشد، نیز از همین ریشه است.

همچنین «غَلاء» به معنای گرانی و بالاتر رفتن قیمت کالاها از حدّ متعارف نیز با این لغت هم ریشه می باشد.

«غُلُوان الشباب» به اوّل جوانی گفته می شود که نیروهای انسانی در اوج خود قرار دارد.[۲]

نکته قابل تذکّر اینکه گرچه هر دو لغت غلوّ و تعدّی، تجاوز از حدّ در ناحیه افراط را نشان می دهند، اما هنگامی از لغت غلوّ استفاده می شود که بخواهیم مراتب بالای تجاوز را برسانیم، در حالی که لغت تعدّی مراتب پایین تر و ضعیفتر را می رساند.[۳]

▪ غلوّ در نگاه قرآن و روایات

قرآن مجید در دو سوره نساء و مائده، مسأله غلوّ در دین را مطرح نموده و با خطاب «یا اَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُو فی دینِکُمْ»[۴] از مسیحیان می خواهد که دست از غلوّ دینی خود برداشته و حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ را از حدّ، بالاتر نبرند و او را پسر خدا ندانند.

همچنین کتب روایی اهل سنّت و شیعه، حاوی روایاتی است که حاکی از مذموم بودن غلوّ و نهی از آن است، که به عنوان نمونه تنها به ذکر چند مورد بسنده می نماییم.

۱) اهل سنّت از پیامبر اکرم ـ ص ـ چنین نقل کرده اند:

«ایاکم و الغلوّ فی الدین فانما هلک من کان قبلکم بالغلوّ فی الدین».[۵]

در این روایت، پیامبر اکرم ـ ص ـ ضمن بازداشتن مسلمانان از غلوّ دینی، آن را به عنوان علّت نابودی امّتها و ادیان پیشین معرفی نموده است.

۲) کتب روایی شیعه از قول پیامبر اکرم ـ ص ـ چنین نقل کرده اند:

«صنفان من امتی لانصیب لهم فی الاسلام، الناصب لاهل بیتی حرباً و غال فی الدین مارق منه...[۶]

در میان امّت من، دو گروه نصیبی از اسلام ندارند، (اوّل) کسانی که عَلَم جنگ و مخالفت با اهل بیت من برافرازند و (دوّم) آنان که در دین غلوّ نمایند و از حدّ آن تجاوز کنند».

این روایت، منتهی الیه تفریط و افراط دینی را مطرح نموده و هر دو گروه (مفرط و مفرّط) را از اسلام حقیقی به دور دانسته است.

۳) حضرت علی ـ علیه السلام ـ درباره خود و خاندانش چنین می فرماید:

«ایاکم و الغلوّ فینا...[۷]

از غلوّ و زیاده روی درباره ما (اهل بیت ـ ع ـ) بپرهیزید».

▪ تأثیر غلوّ بر علوم اسلامی

بحث غلوّ و بالتبع معرّفی غلات، لااقل در هشت علم اسلامی مطرح گشته یا امکان طرح دارد؛ بدین معنی که نتایج این بحث، در آن علوم کاربرد عملی دارد.

نخست در علم «تاریخ اسلام» که به ذکر حوادث مربوط به گروههای مختلف غلات مانند مغیریه و خطّابیه پرداخته و سرنوشت آنان را بیان نموده است.

اگر در آینده علمی به نام «فلسفه تاریخ اسلام» پدید آید، می توان مباحثی همچون علل پدید آمدن غلات، علل انتساب آنان به شیعه و بررسی مقدار درستی این انتساب، علل رشد این گروهها و سرانجام، عوامل اضمحلال آنها را در این علم جدید الظهور بررسی نمود. متأسفانه علم تاریخ اسلام که بیشتر پدید آورندگان آن از میان اهل سنّت می باشند، به این پدیده توجّه کمتری مبذول داشته و از ذکر بسیاری از حوادث مربوط به غلات ساکت مانده است.

دومین علم، علم «مِلَل و نِحَل و فرقه شناسی» می باشد که برخلاف علم تاریخ، راه افراط را پیموده و به بزرگنمایی فرقه های مختلف غلات از جهت کیفیت و کمیّت پرداخته است.[۸] تعداد فرقه های غلات در کتب این علم، از «نُه» تا بیش از «صد» فرقه ذکر شده است.

در میان کتب این علم ـ که بر خلاف علم تاریخ اسلام و علم حدیث، از ذکر سند در مطالب خود بیگانه است ـ ، به نام فرقه هایی با عناوین زُراریه یا تمیمیه (منسوب به زرارة بن اَعین)[۹]، هشامیّه (منسوب به هشام بن حکم)[۱۰]، نعمانیه یا شیطانیه (منسوب به ابوجعفر محمد بن علی بن نعمان احول مؤمن الطاق)[۱۱]، جوالیقیة (منسوب به هشام بن سالم جوالیقی)[۱۲]و یونسیّه (منسوب به یونس بن عبدالرحمن)[۱۳] برخورد می نماییم که به بزرگان اصحاب ائمه ـ علیهم السلام ـ نسبت داده شده است و برای آنان عقاید سخیفی برشمرده اند که به نظر می رسد ذکر این گونه افراد در عداد غلات، تلاشی از سوی مخالفان و دشمنان شیعه در راه بد جلوه دادن مذهب شیعه و کوبیدن امامان معصوم از راه کوبیدن اصحاب آنان بوده است.

همچنین به نام فرقه هایی مانند «سبأیه» (منسوب به عبدالله بن سبأ) برخورد می کنیم که اصولاً وجود خارجی رهبر آن ثابت نشده است و بلکه نبود وی ثابت گردیده است[۱۴].

همچنین بسا که از عقیده منتسب به یک شخص، فرقه ای به نام او ساخته اند، بدون آنکه هوادارانی برای آن ذکر نمایند. به نظر می رسد، علّت همه این اشتباهات، ریشه در منبع این علم داشته باشد که همان زبان مردم و شایعات رایج در میان آنان بوده است[۱۵].

علم سوّم، علم «کلام و عقاید اسلامی» است که بحث غلوّ در محورهای زیر با آن ارتباط پیدا می کند:

اوّلاً از آنجا که بخشی از بحث غلوّ درباره صفات و فضایل و کرامات ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ می باشد، این علم موظّف است با استفاده از دلایل محکم و متقن و قطعی، حد و حدود قطعی این ویژگیها را مشخص نماید تا بتواند معتقد به فراتر از آن را غالی بنامد. بخش دوّم بحث غلوّ که درباره ذات معصومین ـ علیهم السلام ـ و رساندن آنها به حدّ خدایی و نیز اعتقاد به حلول و تناسخ است نیز بحثی کلامی است. و از اینجا روشن می شود که تعریف دقیق معنای غلوّ تنها در علم کلام امکان پذیر است.

ثانیاً عقاید کلام شیعه را می توان با توجّه به مستند آنها به سه قسم تقسیم نمود:

بخشی از این عقاید مانند اصل اثبات توحید، از راه عقل ثابت می گردد.

بخش دوّم مانند اعتقاد به کیفیت معاد، وجود فرشتگان و... از راه نقل قطعی مانند قرآن کریم و روایات قطعی اثبات می گردد.

و بخش سوّم این عقاید، از راه خبر واحد عرضه می شود. و از آنجا که در این نوع خبر، ممکن است افراد متهم به غلوّ وجود داشته باشند، از این رو اثبات یا ردّ این اتّهام، در پذیرفتن یک عقیده یا ردّ آن بسیار مؤثر می باشد.

برای یادآور شدن اهمیّت این بحث، ذکر این نکته کافی است که با استقصایی که به وسیله نگارنده در میان سلسله سند حدود ۲۵۰ حدیث وارد در کتاب «الحجة» کافی صورت گرفت، این نتیجه به دست آمد که حدود ۲۰ درصد اسناد این روایات یعنی حدود ۵۰ روایت مشتمل بر افراد متهم به غلوّ می باشد.

چهارمین علم مرتبط با بحث غلوّ، علم «درایة الحدیث» می باشد.

در این علم که عهده دار بحث از صفات حدیث می باشد، باید این نکات روشن شود که:

اولاً) آیا غلوّ باعث از دست رفتنِ وِثاقت راوی می شود یا خیر؟ که این بحث یکی از صغریات بحث اعتبار یا عدم اعتبار صحّت عقیده در راوی می باشد.

ثانیاً) آیا در این جهت، فرقی بین غلوّ در ذات و غلوّ در صفات می باشد یا خیر؟

ثالثاً) اگر راوی قبل از گرایش به غلوّ، دارای صفت استقامت (یعنی عقیده درست داشتن) بود، آیا احادیث حال الاستقامه او مقبول است یا خیر؟ احادیثی که شک داریم آیا در حال استقامت روایت کرده یا بعد از آن، چطور؟

رابعاً) اگر شخص غالی توبه نموده، آیا احادیث او که بعد از توبه روایت می کند، مقبول است یا خیر؟

خامساً) به الفاظی که در هنگام وارد آوردن اتهام به غلوّ از سوی اتهام وارد کنندگان ابراز می شود، دقت شود و مقدار دلالت آنها مشخص گردد؛ مثلاً باید بحث شود که آیا لفظ غالی با لفظ مرتفع در یک مرتبه است یا خیر؟

پنجمین علم که ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی با بحث غلوّ دارد، علم «رجال» شیعه می باشد.

این ارتباط وقتی ملموس تر می شود که دریابیم در موسوعات رجالی شیعه، به نام بیش از ۱۵۰ نفر برخورد می نماییم که از سوی افراد و گروههای مختلف متهم به غلوّ شده اند.[۱۶]

در این علم،

اوّلاً) باید از مقدار کارآیی این اتّهام بحث شود که آیا باعث تضعیف راوی می گردد یا خیر؟

ثانیاً) مقدار اعتبار این اتهام از جهت افراد و گروههای مختلف وارد کننده آن مشخص گردد. فی المثل، باید بحث شود که آیا اتهام قمی ها یا ابن غضائری به یک راوی، با اتهام نجاشی یا شیخ طوسی به وی، در یک سطح است یا خیر؟

ثالثاً) تکلیف موارد تعارض بین اتهام و توثیق مشخص گردد.

رابعاً) مواردی که اتهام از روی اجتهاد و عقاید شخصیِ وارد کننده اتهام، ابراز شده است، مشخص گردد.

ششمین علم که نتایج بحث غلوّ در آن کاربرد دارد، علم «حدیث» است.

برای درک اهمیّت این مطلب، فقط تذکّر این نکته کافی است که در میان سند حدود سه هزار حدیث شیعی، افراد متهم به غلوّ واقع شده اند.[۱۷]

علم هفتم علم «فقه شیعه» است که در آن اوّلاً: حکم فقهی غلات از جهت کفر یا اسلام بیان شده است. وثانیاً: نتیجه (بحث متهمین به غلوّ)، در مورد روایات فقهی یی که در سند آنها، این گونه افراد واقع شده اند، دارای کاربرد می باشد.

هشتمین علم مرتبط با بحث غلوّ، علم «تفسیر» می باشد. این علم از آن جهت با غلوّ ارتباط می یابد که در بعضی از اسناد روایاتی که در تفسیر آیات قرآن وارد شده است، افراد متهم یافت می شوند.[۱۸]

تفکیک میان غلوّ در ذات و غلوّ در صفات، یکی از مباحث لازمی است که گرچه محتوای آن، مدّ نظر علمای شیعه قرار داشته است، امّا کمتر اقدام به تفکیک عنوانی و عملی بین این دو نموده اند. در حالی که این تفکیک، دارای آثار فراوان فقهی، رجالی و درایه ای می باشد.

در پایان این بحث، روشن خواهد شد که منظور بسیاری از علمای شیعه از غلوّ، برخلاف تصوّر رایج کنونی، غلوّ در ذات می باشد نه غلوّ در صفات.

الف) غلوّ در ذات

منظور از غلوّ در ذات آن است که شخص یا گروه غالی، قائل به نبوّت ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ یا الوهیت معصومین ـ علیهم السلام ـ یا حلول و یا تناسخ و یا تفویض باشد؛ به عبارت بهتر، ذات معصومین ـ علیهم السلام ـ را از مرتبه خود بالاتر بَرَد.

مراد از اعتقاد به حلول، آن است که شخصی معتقد به حلول روح خدایی در بدن افراد انسانی گردد.

و منظور از تناسخ، انتقال روح از بدنی به بدن دیگر در همین جهان می باشد.

بعضی از گروههای معتقد به حلول و تناسخ، ابتدا قائل به حلول روح خدایی در آدم (ع) یا پیامبر اکرم (ص) یا امام معصوم می شدند و پس از آن به وسیله تناسخ، این حلول را ادامه می دادند تا آن را درباره همه رهبران خود، مانند ابوالخطاب و... اثبات نمایند.

و مقصود از اعتقاد به تفویض، آن است که شخص قائل به مخلوق بودن پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع ) بوده، اما پس از خلق شدن آنها، آن دو را عهده دار آفرینش و روزی رساندن و میراندن و زنده کردن بداند. به عبارت دیگر، قائل به واگذاری این امور از سوی خداوند به پیامبر اکرم ـ ص ـ و حضرت علی ـ ع ـ باشد؛ که این اعتقاد گروهی از غلات با عنوان مفوّضة بوده است.[۱۹]

اعتقادات یاد شده یا بخشی از آنها از سوی گروههای مختلف غلات در زمان ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ ابراز گردید.

مثلاً مغیرة بن سعید بَجَلی که در زمان امام باقر ـ علیه السلام ـ می زیست، ابتدا امام باقر (علیه السلام) را به حدّ خدایی رسانید و آنگاه خود را به عنوان پیامبر و امام از طرف او به مردم معرّفی نمود.[۲۰]

و نیز بعضی از عقاید خطّابیه که از پیروان محمد بن مقلاص اسدی معروف به ابوالخطاب بودند، این چنین بیان شده است:

۱) اعتقاد به اینکه امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ خداست، اما نه این جعفری که دیده می شود، بلکه صورت اصلی او که در آن عالم است.

۲) اعتقاد به اینکه او ابوالخطاب را قیم و وصی خود و بلکه پیامبر از طرف خود قرار داده است.

۳) اعتقاد به اینکه ابوالخطاب پس از مرگ از ملائکه گردید.

۴) اعتقاد به تناسخ، بدین معنی که می گفتند: روح هر یک از کسانی که (پیامبرانی که) به حدّ خدایی می رسند، پس از چندی به پیامبر بعدی منتقل می شود.

۵) اعتقاد به اینکه در هر زمانی دو پیامبر وجود داشته است که یکی ناطق و دیگری صامت بوده است؛ مثلاً محمد ـ ص ـ رسول ناطق و علی ـ ع ـ رسول خاموش بود.[۲۱]

و یا گروه بَشّاریه منسوب به بَشّار شعیری (جوفروش) که در زمان امام صادق و امام کاظم ـ علیهما السلام ـ می زیسته است، قائل به خدایی حضرت علی ـ ع ـ و امام صادق ـ ع ـ و پیامبر اکرم ـ ص ـ و نیز معتقد به تناسخ بودند.[۲۲]

و درباره گروهی به نام مُفوّضه چنین نقل شده است که آنها حضرت محمد ـ ص ـ را مدبّر اوّل و علی ـ ع ـ را مدبّر ثانی عالَم می دانند.[۲۳]

ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ در برابر این گروههای مختلف، به شدّت ایستادگی کرده و عقاید آنها را محکوم نموده و آنها را از شیعه جدا دانسته اند. و به طرق گوناگون از لعن و نفرین گرفته تا صدور فرمان کشتن درباره رؤسای آنان، به مبارزه با آنان پرداختند.[۲۴]

بسیاری از علمای شیعه هنگام ذکر غلات، در حقیقت به معرّفی این نوع غلوّ (یعنی غلوّ در ذات و نه غلوّ در صفات) پرداخته اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می نماییم:

۱) شیخ ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت که یکی از متکلّمین شیعه در نیمه اوّل قرن چهارم بوده در کتاب کلامی خود به نام «یاقوت» که قدیمی ترین کتاب کلامی موجود شیعه می باشد، درباره غلات چنین می نویسد:

«وقول الغلاة یبطل اصله استحالة کون الباری تعالی جسماً و معجزات امیرالمؤمنین معارضة بمعجزات موسی و عیسی»[۲۵]

اعتقاد غلات، از اساس باطل است، به جهت محال بودن جسمیت خداوند. و معجزات امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با معجزات حضرت موسی و عیسی ـ علیه السلام ـ همانند است.

علّامه حلّی (ره) در شرح این عبارت، کلامی دارد که به وضوح روشن می سازد که مراد از هر دو عبارت، غلوّ در ذات می باشد.

عبارت ایشان چنین است:

«من می گویم گروههای مختلف غلات، دارای عقاید مختلفی بودند. بعضی از آنها حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) را حقیقتاً خدا دانستند و بعضی قائل به نبوّت او گردیدند. و همه این اقوال باطل است. زیرا ما قبلاً بیان نمودیم که خداوند جسم نیست، (پس علی (ع) نمی تواند خدا باشد) و نیز حلول و اتحاد برای ذات خداوندی محال است به دلایلی که گذشت.

و نیز بیان کردیم که محمد (ص) خاتم الانبیاء است. (پس علی (ع) پیامبر نیست) پس اقوال غلات کلاًّ باطل گردید. و علّت این اشتباهات غلات، آن است که با دیدن معجزات حضرت علی (ع) قائل به خدایی او شدند. در حالی که این معجزات، دلالت برخدایی نمی کند، زیرا اینگونه معجزات از پیامبران گذشته مانند حضرت موسی و حضرت عیسی ـ علیهماالسلام ـ نیز صادر شده است، پس آنان نیز باید خدا باشند!»[۲۶]

۲ ـ شیخ مفید ـ ره ـ در تعریف غلات و مفوّضه این چنین می فرماید:

«گروههای غلات که از متظاهران به اسلام می باشند، کسانی هستند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امامان فرزند او را منتسب به خدایی و پیامبری کرده و آنان را موصوف به فضیلتهایی در دین و دنیا ـ که از حدّ آنها فراتر است ـ نمودند.

اینها گمراه و کافر هستند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) آنان را محکوم به قتل و سوزانده شدن نمود و ائمه ـ علیهم السلام ـ آنان را کافر دانسته و از اسلام به دور دانستند.

و مفوّضه گروهی از غلات هستند و تفاوت آنها با دیگر غلات در این است که آنان اعتراف به مخلوق بودن ائمه و حادث بودن آنها و قدیم نبودشان می نمایند؛ اما آفرینش و رزق را به ائمه نسبت می دهند و می گویند: خداوند فقط ائمه را آفرید، و آنگاه آفرینش عالَم و مافیها و جمیع افعال و کارها را به آنان واگذار نمود».[۲۷]

در اینجا ممکن است از عبارت «وآنان را موصوف به فضیلتهایی در دین و دنیا ـ که از حدّ آنها فراتر است ـ نمودند»[۲۸] استفاده غلوّ در صفات شود. اما باید توجّه داشت که با توجّه به عبارات ایشان در ذیل و اطلاق حکم به کفر و نیز استشهاد به عمل حضرت علی ـ ع ـ در مورد کشتن و سوزاندن غالیان، در می یابیم که این عبارت به عنوان تتمّه عبارت قبل بیان شده و قصد بیان صفتی جداگانه از غلات با عنوان «غالیان در صفات» را نداشته است.

غالیان در ذات، در بُعد عَمَل، معمولاً قائل به اباحیگری نسبی یا مطلق می شدند. شاید بتوان گفت بجز گروه بشیریه (از پیروان محمد بن بشیر) که در زمان امام کاظم و امام رضا ـ علیهما السلام ـ می زیسته و قائل به وجوب نمازهای پنجگانه و روزه و اباحه جمیع محرّمات و اسقاط همه واجبات دیگر بودند[۲۹] و نیز گروه مفوّضه که نماز و دیگر احکام شرعی را برای مبتدیان، به منظور حفظ آنان از دید دشمن واجب می دانسته اند،[۳۰] تقریباً همه فرقه های دیگر غلات، قائل به اباحیگری مطلق شدند و حتی محرّماتی مانند لواط[۳۱] و ازدواج با محارم را[۳۲] نیز حلال شمردند. و از این راه، پیروانی را به دور خود جمع نمودند؛ ضمن آنکه رهبران آنان نیز به اهداف مادّی خود نزدیکتر می شدند.

توجیهاتی که رهبران هواپرست غلات برای اباحیگری های خود ارائه می نمودند، استناد به اصول باطلی همچون کفایت معرفت امام از همه تکالیف[۳۳]، اصل آفرینش همه اشیاء و طیبات و شهوات برای انسان[۳۴]، اصل وجوب احکام تا مرحله امتحان و نه پس از آن[۳۵] و اصل کنایه ای بودن واجبات و محرّمات بود که در توجیه اصل اخیر می گفتند:

واجباتی همانند نماز، روزه، زکات، حج و غیره که در قرآن به آن فرمان داده شده است، این اعمال ظاهری نیست، بلکه این اسامی، کنایه از افرادی است که باید آنها را دوست داشته باشیم؛ پس واجبی در قرآن غیر از محبّت و مودّت آن افراد وجود ندارد.

و منظور از محرّماتی چون مردار، خون، گوشت خوک و... افرادی هستند که باید آنان را دشمن بداریم. پس هیچ حرامی در قرآن غیر از دشمنی با آن افراد وجود ندارد».[۳۶]

به عبارت دیگر، اینها واجب و حرام را منحصر در تولّی و تبرّی، آن هم با تعریفی که خود ارائه می نمودند، می دانستند.

در روایات ما اشاراتی به ترک واجبات از سوی غلات[۳۷] و نیز کِنایه ای بودن واجبات و محرّمات نزد آنان[۳۸] شده است.

و از اینجا درمی یابیم که مراد از عباراتی همچون «در امتحان غلات در وقت نماز» یا «غالی نبودن یک راوی به جهت تعلیم مسائل طهارت» یا «حکم نکردن به غلوّ یک راوی به جهت آنکه در اوقات نماز با او ملاقات نکرده تا نماز خواندن یا نخواندن او را دریابد»[۳۹] همین غلوّ در ذات می باشد.

و لذا می بینیم قمی ها که عزم خود را برای کشتن شخص متهم به غلوّی به نام محمد بن اورمه قمی جزم نموده بودند، وقتی که شب هنگام او را (تا صبح) در حال عبادت و نماز دیدند، از تصمیم خود منصرف گشتند.[۴۰]

و از این بحث به این نتیجه می رسیم که این موارد، غلوّ در ذات بوده که با انجام اعمال عبادی منافات داشته و نه غلوّ در صفات.

ب) غلوّ در صفات

منظور از «غلوّ در صفات» که می توانیم آن را با جَعل اصطلاح «غلوّ در فضایل» نیز معرّفی نماییم آن است که صفات و فضایل و معجزاتی را به معصومین ـ علیهم السلام ـ نسبت دهیم که دارای آن نبوده اند.

برخلاف غلوّ در ذات، که متکلمین و فقهای شیعه به اتفاق، قائلِ آن را تکفیر نموده اند، در مبحث غلوّ در صفات، بین آنان اختلاف واقع شده است و در واقع این مسأله به صورت مسأله ای نسبی در آمده است.

بدین معنی که هرگاه متکلّم با دید کلامی خود به این نتیجه رسیده است که معصومین (علیهم السلام) دارای حدّ خاصی از صفات و فضایل می باشند، اعتقاد به تجاوز از آن حدّ را جایز ندانسته و معتقد به آن را متّهم به غلوّ نموده است.

و برعکس، اگر متکلّمی قائل به حدّ بالای صفات و فضایل برای معصومین (علیهم السلام) باشد، خود را غالی ندانسته و بلکه طرف مقابل خود را متّهم به تقصیر و کوتاهی در معرفت نموده و وی را مقصّر می نامد.

و از اینجاست که بحث «اجتهاد در تضعیف رجال» پدید می آید؛ بدین معنی که شخص غیر معتقد به فضایل و ویژگیهای خاصّ برای معصومین (علیهم السلام) ناقل روایات این گونه فضایل را تنها به دلیل نقل این روایات و نه از راه حسّ و یا دلیل دیگر، محکوم به غلوّ نموده و روایات او را ضعیف می داند.

معرکه اصلی نزاع بر سر صفات و فضایل، بین قمی ها و بغدادی ها اتفاق افتاد. بدین ترتیب که قمی ها در قرن سوّم و چهارم به عللی که نیاز به بررسی جداگانه ای دارد، قائل به نفی بعضی از فضایل و صفات معصومین (علیهم السلام) مانند علوم آنها و بعضی از معجزاتشان گردیدند و قائل به این صفات را غالی دانستند و روایات او را مخدوش نمودند. در مقابل قمی ها، متکلّمین بغدادی همانند شیخ مفید (ره) ایستادگی نموده و به تخطئه قمی ها در عقایدشان پرداختند و آنها را مقصّر نامیدند.[۴۱]

یکی از مهمترین موارد اختلاف بین این دو دسته، مسأله «سهوالنبی (ص)» بود که قمی ها آن را جایز دانسته و بغدادی ها آن را منتفی می دانستند.

در این مورد، شیخ صدوق (م. ۳۸۱ ق) به نقل از استاد خود ابوجعفر محمد بن حسن بن ولید چنین نقل می کند که:

«اولین درجه غلوّ آن است که شخص معتقد به نفی سهو از پیامبر اکرم (ص) و امام (ع) باشد».[۴۲]

در مقابل، شیخ مفید (ره) ابتدائاً مقدمه ای ذکر می کند و سپس می فرماید:

«این سخن شیخ صدوق (ره) صحیح نیست که هر کس علما و مشایخ قم را به تقصیر متهم نماید، غالی است... بلکه صحیح آن است که کسی را غالی بدانیم که مُحِقین (یعنی آنان که به حق برای ائمه فضایل قائلند) را متهم به تقصیر نماید. حال خواه آنها از اهل قم باشند یا جای دیگر».

سپس به نقد کلام استاد شیخ صدوق ـ ره ـ پرداخته و چنین می فرماید:

«اگر این نقل قول صحیح باشد، پس او مقصّر است اگر چه از علما و مشایخ قم می باشد».

آنگاه اشاره ای به بعضی معتقدات برخی از اهل قم می کند و می فرماید:

«ما با جماعتی از اهل قم برخورد نمودیم که به وضوح در دین تقصیر روا می داشتند. آنها ائمه ـ علیهم السلام ـ را از حدّ خود پایین تر آورده و گمان می کردند که ائمه بسیاری از احکام دینی را نمی دانند تا اینکه با دقت نظر و فکر عمیق در قلوب آنان علم به آن احکام پیدا شود. و حتی ما با شخصی (از قمی ها) برخورد نمودیم که قائل بود ائمه ـ علیهم السلام ـ برای به دست آوردن حکم شریعت، به رأی و ظنون پناه می برند. و (این قمی ها) با این اوصاف باز خود را از علما می دانند. و این حقیقتاً و بدون شبهه تقصیر می باشد».

و سرانجام در مقابل استاد شیخ صدوق ـ ره ـ این چنین به معرّفی علامت غلوّ اقدام می کند:

«در بیان علامت غلوّ، کافی است که بگوییم کسی که علامتهای حدوث را از ائمه ـ علیهم السلام ـ نفی می کند و درباره آنها حکم به الوهیّت و قدیم بودن می کند، غالی است.»[۴۳]

که چنانچه مشاهده می شود، شیخ مفید (ره) در این عبارت، بحث را به غلوّ در ذات برده و علامت غلوّ را از آنجا گرفته است.

نتیجه رجالی یی که از این بحث به دست می آید این است که اگر «غلو در ذات» در مورد یک راوی ثابت شد، نمی توان به احادیث او در آن حال اعتماد نمود، حتی اگر قائل به قبول روایات افراد فاسد العقیده و کافر بشویم؛ زیرا چنین کسانی با چنین عقایدی، عاقبت به وادی اباحیگری رسیده و از هیچ عمل خلافی ابا نداشتند و لذا در احادیث از مشرکین هم بدتر دانسته شده اند. پس سخن صاحب «معجم الرجال» که درباره یکی از متهمین به غلوّ به نام حسن بن علی بن ابی عثمان معروف به سجاده بیان شده، صحیح به نظر نمی رسد. او بعد از ذکر تضعیف این شخص از سوی نجاشی و ابن غضائری، چنین می فرماید:

«نعم لو لم یکن فی البین تضعیف لا مکننا الحکم بوثاقته مع فساد عقیدته بل مع کفره ایضا»[۴۴]

... بله، اگر تضعیفی در میان نباشد، می توان به وثاقت او حکم کرد؛ گرچه عقیده اش فاسد باشد، یا حتّی اگر کافر باشد.

‏نعمت الله صفری

۱- تفصیل بیشتر مطالب فوق و نیز مستندات و منابع آن را در کتابی تحت عنوان «غالیان در عصر ائمه ـ علیهم السلام ـ» که به همت بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی زیر چاپ است، بیان نموده ایم.

۲ - معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، تحقیق قدیم مَرْ عَشْلی. دارالکتاب العربی، ص ۳۷۷؛ لسان العرب، ابن منظور (۶۳۰ ـ ۷۱۱ ق.)، جلد ۱۰ ، تعلیق علی شیری، چاپ اوّل: بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ق. ص ۱۱۲ ـ ۱۱۴

۳ - لسان العرب، جلد ۱۰ ، ص ۱۱۳

۴ - سوره نساء، آیه ۱۷۱ و سوره مائده، آیه ۷۷.

۵ - احمد بن حنبل، مسند احمد، جلد ۱ ، بیروت، دارالفکر، ص ۲۱۵ و ۳۴۷

۶ - محمد بن حسن معروف به حرّ عاملی (م. ۱۰۴۳ ق.)، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، جلد ۱۴ ، تصحیح عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی. ص ۴۲۶

۷ - عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، شرح جمال الدین محمد خوانساری، مقدمه و تصحیح میرجلال حسینی ارموی (محدث)، انتشارات دانشگاه تهران، جلد ۲ ص ۳۲۴

۸ - به عنوان مثال تعداد فرقه های غلات در بعضی از کتب ملل و محل از قرار زیر است:

۱ ـ ۱ ـ بیان الادیان، ابوالمعالی محمد حسینی علوی (م ۴۸۵ ق)، تصحیح اقبال آشتیانی، تهران، مطبعه مجلسی، ۱۳۱۳ ه* .ش. تعداد فرقه های غلات را ۹ فرقه ذکر می کند.

۱ ـ ۲ ـ الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی (۴۷۹ ـ ۵۴۸ ق)، چاپ دوّم: بیروت، دارالمعرفة، للطباعة والنشر. آنها را ۱۲ فرقه می داند.

۱ ـ ۳ ـ فرق الشیعه، ابومحمد حسن بن موسی نوبختی، (متوفی در اوایل قرن چهارم هجری) تعلیقه سید محمد صادق بحرالعلوم، چاپ چهارم: نجف، مکتبة الحیدریة، ۱۳۸۸ ق. تعداد آنها را ۲۰ فرقه ذکر می کند.

۱ ـ ۴ ـ التنبیه و الرد علی اهل الاهواء والبدع، ابوالحسین محمد بن احمد بن عبدالرحمن ملطی شافعی (م. ۳۷۷ ق)، تعلیقه محمد زاهد بن حسن کوثری، بغداد و بیروت، مکتبة المَثْنی و مکتبة المعارف، ۱۳۸۸ ق. تعداد آنها را بیش از ۲۰ فرقه می داند.

۱ ـ ۵ ـ مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین. ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری (م ۳۲۴ ق)، بی جا، بی نا، بی تا. تعداد این فرقه ها را ۲۵ فرقه ذکر می کند.

۱ ـ ۶ ـ الخطط المقریزیة المسماة بالمواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر معروف به مقریزی، بیروت، دار احیاء العلوم ودار العرفان. فقط پنجاه فرقه برای گروه خطّابیه ـ یکی از گروههای معروف غلات ـ ذکر می کند. او تعداد فرقه های شیعه را سیصد فرقه ذکر می کند. (ج ۳، ص ۳۰۰)

۱ ـ ۷ ـ فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، مقدمه و توضیحات: کاظم مدیر شانه چی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی. در این کتاب بیش از صد فرقه با عنوان غالی معرفی شده است.

۹ - مقالات الاسلامیین، ص ۳۳ ؛ الاعتصام: ابراهیم بن موسی بن محمد فخمی غرناطی (م ۷۹۰ ق.) مقدمه: سید محمدرشید رضا، قاهره، مطبعة السعادة، ۱۳۳۲ ق. ص ۱۶۹ ؛ الخطط المقریزیه، ج ۳ ، ص ۳۰۱؛ التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة من الفرق الهالکین، ابوالمظفر اسفراینی، تحقیق کمال یوسف الحوت، چاپ اوّل: بیروت، عالم الکتب، ص ۲۳ و ۴۰ ؛ الفرق الاسلامیه (ذیل کتاب شرح المواقف) محمد بن یوسف بن علی بن سعید کرمانی شافعی (م ۷۸۶ ق)، تحقیق سلیمة عبدالرسول، بغداد، دانشگاه بغداد، ۱۹۷۳ م. ص ۴۲

۱۰ - مقالات الاسلامیین، ص ۲۹؛ التبصیر فی الدین، ص ۴۱؛ الاعتصام، ص ۲۱۹ ؛ الملل والنحل، شهرستانی ج ۱، ص ۱۸۴

۱۱ - التبصیر فی الدین، ص ۲۳؛ الفرق الاسلامیه، ص ۴۶؛ مقالات الاسلامیین، ص ۳۴

۱۲ - الملل والنحل، ج ۱ ، ص ۱۸۵

۱۳ - مقالات الاسلامیین، ص ۳۲ و ۳۳؛ الاعتصام، ص ۲۱۸؛ التبصیر فی الدین، ص ۷۳؛ الخطط المقریزیة، ج ۳، ص ۳۴

۱۴ - برای اطلاع بیشتر از حالات این انسان موهوم و خیالی مراجعه شود به عبدالله بن سبأ و اساطیر اخری، سید مرتضی عسکری، چاپ اول: المطبعة الاسلامیه ۱۳۹۲ ق.

۱۵ - همان، ج ۲، ص ۱۷۲ به بعد.

۱۶ ـ اسامی این افراد را از کتابهای:

معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، سید ابوالقاسم موسوی خوئی، چاپ چهارم: قم، مرکز نشر آثار الشیعة، ۱۴۱۰ ق.

و جامع الرواة وازالَة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، محمد بن علی اردبیلی غروی حائری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۳ ق.

استخراج نموده و در کتاب خود «غالیان در عصر ائمه ـ ع ـ» ذکر کرده ایم.

۱۷ - در این مورد کافی است تنها به این نکته توجه نماییم که «سهل بن زیاد» که یکی از این متهمین می باشد، در سلسله اسناد ۲۳۰۴ روایت واقع شده است. (معجم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۳۳۹).

۱۸ - صاحب معجم رجال الحدیث مواردی را که متهمین در سلسله اسناد تفسیر قمی واقع شده اند، متذکر می گردد.

۱۹ - رک به: علامه مجلسی ـ ره ـ، بحارالانوار ج ۲۵ ، تهران، کتابفروشی آخوندی.

۲۰ - مقالات الاسلامیین، ص ۶؛ تاریخ الامامیة و اسلافهم من الشیعة منذ نشأة التشیع حتی مطلع القرن الرابع الهجری، عبدالله فیاض، چاپ سوّم: بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۶ ق. ص ۱۱۶

۲۱ - فرق الشیعة، ص ۵۷ و ۵ ؛ الملل والنحل، ج ۱، ص ۱۸۰؛ المقالات والفرق، سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری قمی، تصحیح و تعلیق محمدجواد مشکور، چاپ دوّم: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۱ ش.

۲۲ - المقالات والفرق، ص ۶۰

۲۳ - تعلیقات محمد جواد مشکور بر «المقالات و الفرق»، ص ۲۳۸ به نقل از الفرق بین الفرق، ص ۱۵۳

۲۴ - برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به:

«آراء ائمة الشیعة فی الغلاة»، میرزا خلیل کمره ای، تهران، چاپ افست حیدری، ۱۳۵۱ ش.

۲۵ - علاّمه حلّی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمد نجمی زنجانی، چاپ دوّم: قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۳ ش. ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲

۲۶ - همان.

۲۷ - شیخ مفید (۳۳۶ ـ ۴۱۳ ق.) تصحیح الاعتقاد (مصنفات الشیخ المفید، ج ۵)، چاپ اوّل: قم، المؤتمر العالمی بمناسبة ذکری الفیّة الشیخ المفید، ۱۴۱۳ ق. ص ۱۳۳ ـ ۱۳۴

۲۸ - (و وصفوهم من الفضل فی الدین و الدنیا الی ماتجاوزوا فیه الحدّ و خرجوا عن القصد).

۲۹ - المقالات و الفرق، ص ۴۶

۳۰ - المقالات والفرق، ص ۹۲؛ فرق الشیعة، ص ۹۳

۳۱ - المقالات والفرق، ص ۱۰۰

۳۲ - همان، ص ۵۳ و ۶۳ و ۳۲

۳۳ - المقالات والفرق، ص ۹۲، فرق الشیعه، ص ۹۳

۳۴ - المقالات والفرق، ص ۴۸

۳۵ - همان.

۳۶ - مقالات الاسلامیین، ص ۹؛ المقالات والفرق، ص ۵۳

۳۷ - بحارالانوار، ج ۲۵، باب نفی الغلوّ فی النبی ـ ص ـ و الائمه ـ علیهم السلام، حدیث ۶، به نقل از امام جعفرصادق ـ علیه السلام ـ .

۳۸ - همان، ص ۳۱۵، حدیث ۸۰ و ص ۳۱۶ حدیث ۸۲

۳۹ - محمد تقی تستری، قاموس الرجال، ج ۱. چاپ دوّم: قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۰ ق. ص ۶۷

۴۰ - کتاب الضّعفاء نسخه خطیّ، ذیل شرح حال محمد بن اورمه قمی. و نیز قاموس الرجال، ج ۱، ص ۶۶

۴۱ - برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به: مقایسه ای میان دو مکتب فکری شیعه در قم و بغداد، یعقوب جعفری، سلسله مقالات فارسی کنگره شیخ مفید، شماره ۶۹

۴۲ - من لایحضره الفقیه، ابوجعفر الصدوق محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (م ۳۸۱ ق) تصحیح محمد جعفر شمس الدین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات ج ۱ ص ۳۵۸

۴۳ - تصحیح الاعتقاد، ص ۱۳۵ ـ ۱۳۶

۴۴ - معجم رجال الحدیث، ج ۵، ص ۲۲

۴۵ - بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۷۰، حدیث ۱۵

۴۶ - همان، ص ۲۷۴، حدیث ۲۰

۴۷ - همان، ص ۲۷۹، حدیث ۲۲

۴۸ - همان، ص ۲۸۳، حدیث ۳۰

۴۹ - علّامه مجلسی ـ ره ـ در ج ۲۵ بحارالانوار، ص ۳۳۶ اشاره ای به این مطلب دارد.

۱ . ابن منظور (۶۳۰ـ۷۱۱ق)، لسان العرب، تعلیق علی شیری، چاپ اوّل: بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق، ج۱۰، ص۸۰

۲ . موسوی خوانساری اصفهانی، میرزا محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، قم، اسماعیلیان، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۴۷

۳ . نجاشی اسدی کوفی، ابوالعباس احمدبن علی بن عباس (۳۷۲ـ۴۵۰ق)، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری، قم مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین، ص۲۶۹، رقم۷۰۵

۴ . برای اطلاع بیشتر از اقوال علما درباره «ابن غضائری» مراجعه شود به:

۱ـ روضات الجنات، ج۱، ص۴۷ به بعد.

۲ـ الفوائد الرجالیة، محمداسماعیل بن حسین بن محمدرضا مازندرانی خواجوی (م۱۱۷۳ق)، تحقیق سیدمهدی رجایی، چاپ اوّل، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲ش، ص۲۷۶ به بعد.

۳ـ اعیان الشیعة، سیدمحسن امین، تحقیق سیدحسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۵۶۵و۵۶۶

۴ـ سماء المقال فی تحقیق علم الرجال، حاج میرزا ابالهدی کلباسی اصفهانی، تحقیق سید محمدعلی روضاتی اصفهانی، قم، مکتبة البرقعی، ۱۳۳۷ش، ج۱، ص۷ـ۱۵

۵ . اعیان الشیعة، ج۲، ص۵۶۵ والفوائد الرجالیة، ص۲۷۶

۶ . شیخ طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن بن علی (۳۸۵ـ۴۶۰ق)، الفهرست، به کوشش محمود رامیار، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۵۱ش، مقدمه، ص۲

۷ . سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، چاپ دوم: قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۴۰۸قم، ص۸۹

۸ . الفهرست، مقدمه.

۹ . کلیات فی علم الرجال، ص۸۷، به نقل از: رجال العلاّمة، ص۲۲۵ و اعیان الشیعة، ج۲، ص۵۶۶

۱۰ . اعیان الشیعة، ج۲، ص۵۶۵

۱۱ . کلیات فی علم الرجال، ص۷۸

۱۲ . الفوائد الرجالیة، ص۲۸۴

۱۳ . طهرانی، شیخ آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ اوّل: تهران، چاپخانه مجلس، ۱۳۳۵ش، ج۱۰، ص۸۹ به بعد و ج۴، ص۲۸۸ به بعد.

۱۴ . تعلیقه نویس کتاب «الرعایة» از نسخه ای از «الضعفاء» در مجموعه شماره۱۰۷۱ کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نام می برد:

(الرعایة فی علم الدرایة، شهید ثانی، تعلیق عبدالحسین محمدعلی بقال، چاپ دوّم: قم، کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، ص۱۷۷)

۱۵ . به نقل از «الفوائد الرجالیة» ص۲۷۶

۱۶ . میرداماد، محمدبن محمدباقر حسینی، الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیة، چاپ سنگی، بی جا، بی نا، بی تا، ص۵۹

۱۷ . همان، ص۱۱۳

۱۸ . الذریعة، ج۱۰، ص۹۰

۱۹ . خویی، سیدابوالقاسم موسوی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، چاپ چهارم: قم، مرکز نشر آثارالشیعة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۰۲

۲۰ . الذریعة، ج۲۴، ص۳۲۹، ۳۳۳و۳۳۸

۲۱ . به نقل از اعیان الشیعة، ج۲، ص۵۶۵

۲۲ .تستری، شیخ محمدتقی، قاموس الرجال، چاپ دوم: قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۶۷

۲۳ . کتاب الضعفاء، نسخه خطی، برگه۳

۲۴ .در ترتیب این جدول، از کتب زیر استفاده نمودیم:

۱ـ رجال النجاشی

۲ـ الفهرست، شیخ طوسی

۳ـ رجال الطوسی، ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، تعلیق سید محمدصادق آل بحرالعلوم، چاپ اوّل: نجف، مطبعة الحیدریّة، ۱۳۸۱ق

۴ـ اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، تصحیح حسن مصطفوی، مشهد، چاپخانه دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش

۵ـ المعجم الموحّد لاعلام الاصول الرجالیّة والخلاصة للعلاّمة، محمود دریاب نجفی، چاپ اوّل: قم، مجمع الفکر الاسلامی، ۱۴۱۴ق

۶ـ معجم رجال الحدیث، سیدابوالقاسم خویی

۷ـ جامع الرواة، کاظمی اردبیلی.

۲۵ . برای اطلاع بیشتر از نظریات پیرامون مستثنیات از «رجال نوادر الحکمة» مراجعه شود به:

مشایخ الثقات، میرزا غلامرضا عرفانیان، قم، مؤلف، ۱۴۱۶ق، الحلقة الثانیة، ص۱۱۳

۲۶ . در این مورد فقط کافی است بدانیم که «سهل بن زیاد» که یکی از این متهمان می باشد، در سلسله سند ۲۳۰۴ روایت واقع شده است. (معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۳۴۱)

۲۷ . اختیار معرفة الرّجال، ص۱۹۵

۲۸ .برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به معجم رجال الحدیث و جامع الرواة و دیگر موسوعه های رجالی شیعه، ذیل اسامی آنها.

۲۹ . قاموس الرجال، ج۱، ص۶۶ـ۶۷

۳۰ . مقباس الهدایة فی علم الدرایة، عبدالله مامقانی (۱۲۹۰ـ۱۳۵۱ق)، تحقیق محمدرضا مامقانی، چاپ اوّل: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۱ق، جلد۲ ،ص۳۰۳ـ۳۰۴

۳۱ . فوائدالوحید، ص۳۸ـ۳۹ (چاپ شده در آخر کتاب «رجال الخاقانی»، علی خاقانی، تحقیق سید محمدصادق بحرالعلوم، چاپ دوم: قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۰۴ق)

۳۲ . الذریعة، ج۲۴/۳۲۸ـ۳۲۹

۳۳ . رجال النجاشی، ص۲۸ و جامع الرواة، ج۱/۲۵۸

۳۴ . جامع الرواة، ج۱/۲۴۶

۳۵ . رجال النجاشی، ۳۳۸ و جامع الرواة، ج۲/۲۰۵

۳۶ . الذریعة، ج۲۴/۳۲۲

۳۷ . مقدّمه «اختیار معرفةالرجال» به قلم حسن مصطفوی.

۳۸ . الذریعة، ۱/۳۶۵

۳۹ . اختیار معرفةالرجال، رقم۱۰۰۲

۴۰ . همان، رقم۱۰۱۴ و ۳۴۷

۴۱ . همان، رقم۵۵۰

۴۲ . همان، رقم۵۱۱و۵۴۷

۴۳ . جامع الرواة، ج۱/۱۶۳، به نقل از کشی.

۴۴ . اختیار معرفةالرجال، رقم۵۳۸و۱۰۱۲

۴۵ . همان، رقم۹۹۰

۴۶ . همان، رقم۹۹۹

۴۷ . همان، رقم۹۹۰

۴۸ . همان، رقم۹۹۸

۴۹ . همان، رقم۶۳۸

۵۰ . همان، رقم۵۱۱، ۵۳۷و۵۴۳

۵۱ . همان، رقم۵۹۱

۵۲ . همان، رقم۵۴۷

۵۳ . همان، رقم۷۰۴

۵۴ . همان، رقم۱۰۰۲

۵۵ . همان، رقم۵۱۱

۵۶ . همان، رقم۱۰۰۲

۵۷ . همان، رقم۵۱۱

۵۸ . همان، رقم۹۹۴ـ۹۹۵، ۹۹۷

۵۹ . همان، رقم۳۴۷

۶۰ . همان، رقم۳۴۷

۶۱ . همان، رقم۳۴۷

۶۲ . همان، رقم۱۰۰۱

۶۳ . همان، رقم۳۳۹، ۴۰۸، ۵۱۱ و۵۴۳

۶۴ . همان، رقم۶۳۸

۶۵ . همان، رقم۱۰۰۱

۶۶ . همان، رقم۵۸۴

۶۷ . همان، قم ۱۰۱۲

۶۸ . کلیات فی علم الرجال، ص۸۱

۶۹ .رجال النجاشی، ص۲۶۹

۷۰ . همان، ص۱۶۵

۷۱ . همان، ص۱۸۲

۷۲ . همان، ص۲۶۵

۷۳ . همان، ص۳۳۸

۷۴ . همان، ص۴۰۶

۷۵ . همان، ص۲۷

۷۶ . همان، ص۴۲۸

۷۷ . رجال الطوسی، ص۴۷۰

۷۸ . الفهرست، ص۲

۷۹ . رجال الطوسی، ص۴۱۰

۸۰ . همان، ص۴۱۱

۸۱ . همان، ص۴۱۳

۸۲ . همان، ص۴۱۴و۴۳۰

۸۳ . الفهرست، ص۱۶۲

۸۴ . رجال الطوسی، ص۴۲۰

۸۵ . الفهرست، ص۲۱۱ و رجال الطوسی، ص۴۸۵

۸۶ . رجال الطوسی، ص۴۱۸

۸۷ . همان، ص۳۹۱

۸۸ . الفهرست، ص۳۱۱

۸۹ . رجال الطوسی، ص۳۸۹

۹۰ . همان، ص۴۳۶

۹۱ . همان، ص۴۳۶

۹۲ . همان، ص۵۱۵

۹۳ . به نقل از معجم رجال الحدیث و جامع الرواة، در ذیل اسامی آنان.

۹۴ . من لایحضره الفقیه، ابوجعفر الصدوق محمدبن علی بن حسین بن بابویه قمی (م.۳۸۱ق)، تعلیق سیدحسن موسوی خرسان، چاپ پنجم: تهران، دارالکتب الاسلامیّة، ۱۳۹۰ق، ص۳

۹۵ .اصول الحدیث واحکامه فی علم الدرایة، جعفر سبحانی، چاپ دوّم: قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، ۱۴۱۴ق، از ص۴۳ تا ۵۲، با تلخیص و تصرف.

۹۶ . کامل الزیارات، شیخ ابوالقاسم جعفربن محمدبن قولویه، تصحیح و تعلیق عبدالحسین امینی، نجف، مطبعة المرتضویة، ۱۳۵۶ق، ص۴

۹۷ . تفسیرالقمی، جلد۱، ص۴

۹۸ . برای اطلاع از نام اساتید و شیوخ آن دو، مراجعه شود به:

معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۹۵، ضمن شرح حال «جعفربن محمدبن قولویه» و همان، ج۱۱، ص۱۹۵، ضمن شرح حال «علی بن ابراهیم قمی».

۹۹ . با استفاده از: کلیات فی عل


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.