جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هیچ کس حامی موزیسین ها نیست


هیچ کس حامی موزیسین ها نیست

گفت و گو با پدرام مرندیز آهنگساز و نوازنده

پدرام مرندیز از نوازنده‌های گیتار است که نواختن را از سال ۱۳۶۶ با حضور در کلاس‌های خصوصی محمدرضا جهان شمس ربانی آغاز کرده است. از همان سال نواختن گیتار برایش شکل جدی به خود گرفت. این در حالی است که به گفته خودش اصلا قرار نبوده از ابتدای کار نوازنده گیتار شود.

چطور شد که به سمت گیتار رفتید؟ نخواستید سازهای دیگر را نیز تجربه کنید؟

خیلی اتفاقی به کلاس گیتار رفتم. شاید باورتان نشود، اما تمام هدف من از نواختن یک ساز نزدیک شدن به رویای کودکی‌ام؛ یعنی آهنگسازی بود.

روزی که برای آموزش مبانی آهنگسازی نزد استاد ربانی رفتم، گفتند همین طوری نمی‌شود آموزش را شروع کنیم و باید حتما یک ساز انتخاب کرده و نواختن آن را یاد بگیرم.

قرار شد که من به ایشان خبر بدهم، اما به محض اینکه از آموزشگاه ایشان دور شدم، با خودم فکر کردم خوب است که گیتار را انتخاب کنم. چون برادرم گیتارکلاسیک می‌زد، البته من با ریتم آشنا بودم و تا حدودی نواختن ساز پرکاشن را بلد بودم، ولی استاد گفتند که برای آهنگسازی لازم نیست و باید سازی یاد بگیرم که بتوانم با آن ملودی بزنم.

بلافاصله نزد استاد برگشتم و گفتم که گیتار را انتخاب کرده‌ام، چون در خانه امان گیتار بود، گفتم برای این ساز راحت تر و آماده ترم.

یعنی اگر در خانه شما جز گیتار هر ساز دیگری بود، همان را انتخاب می‌کردید؟

احتمالا بله، ولی مشروط به اینکه سازی بود که می‌توان با آن هارمونی و ملودی نواخت و آکورد گرفت، البته اگر پیانو بود، حتما آن را انتخاب می‌کردم، چون با پیانو حتما می‌توانستم وارد مرحله آهنگساز می‌شوم، آکورد بگیرم، ملودی بزنم و به هدفم نزدیک شوم.

این مسیر که انتخاب کردید، یعنی همین مسیر نوازندگی، موجب تغییر مسیر در زندگی شما نشد؟

نمی‌توانم بگویم نشد. من از ابتدا به ساکن از همان سال‌های اول، از همان جایی که وارد کار حرفه‌ای شدم، نوازندگی روی مسیر زندگی‌ام تاثیر داشته است. هر کس بگوید که نوازندگی مسیر زندگی‌اش را تغییر نداده، قطعا راست نگفته است، اما من بنا به دلایل مجبور بودم کارهای دیگری جز نوازندگی انجام بدهم. فقط در حد اینکه بتوانم کار خودم را انجام بدهم و گلیم خودم را از آب بیرون بکشم، گیتار می‌زدم، حتی مدتی هم بنا به همین دلایل از موسیقی دور شدم، ولی چون هدفم آهنگسازی بود، طی همان سال‌هایی که ساز نمی‌زدم، برای خواننده‌ها آهنگسازی می‌کردم، البته سعی می‌کردم طوری کار کنم که از نظر نوازندگی هم بتوانم به درد آن گروه بخورم و در ارکستر کار کنم، ولی در کل نوازندگی را برای آهنگسازی

انتخاب کردم.

فکر می‌کنید برای رسیدن به هدفتان که همان آهنگسازی بود، انتخاب سازی مثل گیتار و اصلا رفتن از چنین مسیری راه درستی بود؟

بله. چرا که به هر حال، الان دیگر ساز برای من در اولویت نیست. به هر حال در سال‌های گذشته دوره مختصری هم پیانو را آموزش دیدم. ضمن اینکه سازشناسی هم خوانده‌ام و دوره‌های آن را آموزش دیده‌ام. الان می‌دانم که برای صداهای مختلف چه بنویسم و چه کار باید بکنم. هر چند تا کنون که به چنین مرحله‌ای رسیده‌ام، ضمن طی کردن مشکلات زیاد، هزینه‌های هنگفتی را نیز متحمل شده‌ام.

چه هزینه‌هایی؟

ببینید من اصلا نمی‌توانستم به آموزشگاه بروم و به همین دلیل فقط باید از محضر استادان خصوصی استفاده می‌کردم. همین موجب می‌شد تا برای ثبت نام در هر کلاسی، متحمل هزینه زیادی شوم. چون به هر حال استاد مجبور می‌شد با من به صورت خصوصی کار کند.

این همه مشکلا ت و هزینه‌ها، برایتان با برد مالی و معنوی همراه بوده است؟

خوب چه بگویم؟ مشکلات این عرصه که تمام شدنی نیست. نوازنده‌ها همچنان با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کنند.

عمده‌ترین مشکل این حوزه و هنرمندان آن چیست؟

اینکه بازار موسیقی داخلی ما خیلی بازار خوبی نیست و اصلا به بازارهای استاندارد نزدیک نیست. اصلا موسیقی در ایران تنوع ندارد. هر نوع موسیقی را که نمی‌توان به سبکی نسبت داد که در آن شنیده می‌شود. نوازنده‌ها شرایط مناسب و قابل توجهی برای اجرا و همچنین نمایش خود ندارند.

البته گمان می‌گنم در وادی‌های دیگر نیز وضعیت به همین منوال باشد، ولی آنچه بسیار آزار دهنده است، این است که در موسیقی ایران، خواننده سالاری و خواننده‌مداری حاکم است. این بیشتر در موسیقی ۱ا۱ دیده می‌شود و خواننده مداری دیگر بیش از حد نمود پیدا کرده است. این در حالی است که در موسیقی فقط خواننده نیست که زحمت می‌کشد و کار می‌کند، بلکه در کنار هر خواننده، چند نوازنده، آهگساز، شاعر و... نیز حضور دارند که متاسفانه نه تنها دیده نمی‌شوند، بلکه گاهی هم نادیده گرفته می‌شوند.

خوب خواننده هم زحمت می‌کشد. این طور نیست که بگوییم او تاثیری نداشته و فقط و فقط یک خواننده است.

ببینید من اصلا می‌خواهم این حرف را بزنم که خواننده سالاری به‌خصوص در موسیقی پاپ ایران بیداد می‌کند. هر اتفاق خوب و خوشایندی برای یک آلبوم و یک خواننده بیفتد، همه فقط خواننده را می‌شناسند و با او تعامل می‌کنند. انگار نه انگار که نوازنده و آهنگساز و تنظیم کننده‌ای هم در این میان وجود داشته و خواننده صرفا به واسطه وجود خود، معروف و مشهور شده است. چون دیگر فقط او را تحویل می‌گیرند، اوست که معروف می‌شود، به برنامه‌های مختلف دعوت می‌شود و سود مادی و معنوی اش را او می‌برد.

شما از این وضع ناراحتید؟

می‌خواهم بگویم نوازنده‌ها به غیر از خانه موسیقی که اصلا هم راه‌گشا نیست و کاری نمی‌تواند برای موسیقی کشور انجام دهد و فقط عنوان این نام را با خود یدک می‌کشد، نه انجمنی دارند و نه سندیکایی که بتوانند از حق خود دفاع کنند و حمایت شوند. هیچ انجمنی برای حمایت از نوازنده‌ها وجود ندارد. این در حالی است که در هیچ کجای دنیا نوازنده‌ها این همه مورد بی‌مهری قرار نمی‌گیرند. نوازنده‌ها در ایران، در حاشیه هستند. آنها و آهنگسازها زحمت می‌کشند و خواننده به تنهایی مطرح می‌شود و سودش را می‌برد. نهایتا خواننده می‌تواند با یک برنامه جای خالی نوازنده و آهنگساز و... را پر کند.

می‌خواهم بگویم این وظیفه هر دولتی است که از هنرمندان خود دفاع کند. مگر اینکه نوازنده‌ها را از میان هنرمندان خط بزنیم و آنها را جزو هنرمندان به حساب نیاوریم.

اگر قرار باشد نوازنده‌ها به تنهایی به برگزاری کنسرت اقدام کنند، با هزار بدبختی می‌توانند این کار را بکنند. چرا که قبل از هر چیز باید انتخاب کنند و بعد اصلا باید ببینیم آیا به قدری فرهنگسازی شده که مردم به تماشای یک نوازنده و شنیدن ساز به صورت زنده بلیت بخرند و به کنسرت تک نفره بیایند یا نه؟ که متاسفانه در ایران اصلا از این بابت فرهنگسازی صورت نگرفته است. آن قدر فرهنگسازی نشده که یک نوازنده نمی‌تواند به خودش جرات برگزاری یک کنسرت را بدهد. بنابراین چنین برنامه‌هایی مخاطب نخواهد داشت. بر فرض اگر نوازنده‌ای بخواهد کنسرت بدهد، کدام سالن را انتخاب کند که بتواند صدای خوبی به مردم ارائه کند؟ مگر ما چند سالن داریم که می‌توان از آنها برای انجام چنین کاری استفاده کرد؟ اگر هم بخواهد سالن‌هایی را که زیر ۲۰۰ نفر جمعیت می‌گیرند، انتخاب کند که در خانه خودش هم می‌تواند چنین کاری را انجام داده و کنسرت بدهد.

از بحث نورپردازی سالن گرفته تا صدا و قبل از آن بوروکراسی و کاغذبازی و.... همگی موجب می‌شوند که هیچ کس به فکر کنسرت نوازندگی نیفتد. به قدری این مراحل دنگ و فنگ دارد که آدم از ارائه هر گونه کنسرتی پشیمان می‌شود.

تنها کاری که می‌شود انجام داد این است که شاگرد بگیریم و از طریق آموزش به آنها امرار معاش کنیم.

یعنی می‌خواهید بگویید صرفا از راه نوازندگی نمی‌توان امرار معاش کرد؟

تحت شرایطی می‌توان به امرار معاش از طریق نوازندگی خوش‌بین بود و نوازندگی تحت همین شرایط می‌تواند درآمدزا باشد، اما این شرایط همیشه نیست، البته در این زمینه رقابت بسیار زیاد است. باید خیلی تبحر داشته باشی تا در این میانه بتوانی جایی برای خودت باز کنی و مطرح شوی. هم برای ضبط زنده و هم برای ضبط در استودیو! ولی رقابت بسیار سنگین است. ما نوازنده‌های بسیار خوبی داریم که نبض بازار را در دست گرفته‌اند و مجالی برای دیگران باقی نمی‌ماند. به هر حال این کاری است که هیچ وقت پایانی ندارد. هیچ کس نمی‌تواند مدعی شود که در این کار تمام شده است. به همین دلیل هم نمی‌شود در آن را بست و اجازه ورود کسی را به آن نداد. این حرفه در کشور همچنان جریان دارد و هر روز هم نسبت به روز قبل دارد

پیشرفت می‌کند.

استفاده از سمپل‌ها در کار نوازنده خللی وراد نمی‌کند؟

تاثیر که دارد، ولی سمپل نمی‌تواند از پس هر کاری بر بیاید و حتما باید از سازهای زنده و آکوستیک استفاده کرد. سمپل فقط در سبک‌های به‌خصوصی جواب می‌دهد و نمی‌توان در هر نوع موسیقی از آن بهره‌مند شد. استفاده کردن آهنگسازان از سمپل به جای استفاده از ساز زنده و نوازنده تا حدی تاثیر دارد ولی نه زیاد! به نظر من سمپل جای خود را دارد و نوازنده جای خود را!

با وجود هزینه زیادی که استفاده از ساز زنده و نوازنده می‌برد، همه ترجیح می‌دهند از سمپل استفاده کنند تا هزینه کمتری صرف کنند.

در این صورت کار خودشان هم ارزان می‌شود. دو حالت دارد. یا یک نفر می‌خواهد یک اثر هنری ارائه کند یا می‌خواهد آهنگی برای اوقات فراغت بسازد و راهی بازار موسیقی کند. اگر بخواهیم نگاه بازاری به این قضیه داشته باشیم که حکایت چیز دیگری است، ولی اگر به دنبال یک اثر هنری هستیم باید برای آن هزینه کنیم. برای دادن امتیاز هنری به یک اثر باید به همه جزئیات آن نگاه کرد. از رنگ‌آمیزی گرفته تا نوازندگی و حس و صدا و....! طبیعتا هر یک از این جزئیات به بهتر شدن یک اثر کمک قابل توجهی می‌کنند.

هر چند در خیلی از آلبوم‌ها خیلی‌ها از سمپل استفاده می‌کنند، مثلا در موسیقی‌هایی از جنس‌هاوس، ترنس و... استفاده از سمپل به خوبی جواب می‌دهد، مثلا در موسیقی پاپ بسیار جوابگو است.

پس می‌توان گفت محسناتی هم دارد؟

بله دقیقا، مثلا شما چیزی را می‌خواهی که نمی‌شود به راحتی در ایران نواخت و یا صدای آن را از یک ساز گرفت، در این صورت می‌توانی از سمپل استفاده کنی یا آنچه که قرار است باشد در موسیقی اتفاق نمی‌افتد. بهتر است در چنین مواقعی از سمپل استفاده کرد، اما بر عکس این قضیه هم هست، مثلا در آهنگی، سمپل اصلا جواب نمی‌دهد و آهنگساز مجبور است از ساز آکوستیک استفاده کند. ما به قدری نوازنده‌های خوب داریم که امثال من باید مقابل آنها خبردار بایستند. چون خودم نوازندگیشان را دیده‌ام این حرف را می‌زنم. دوست دارم شرایطی پیش بیاید که بتوانم از آنها دفاع کنم.

در این راستا جوان‌هایی هستند که الان دیده نمی‌شوند، اما دارند خیلی خوب کار می‌کنند و کارشان بسیار عالی است، اما فرصت دیده شدن ندارند.

فکر می‌کنید نوازنده‌ها در ایران چه جایگاهی دارند؟

جایگاه که دارند، ولی آن جایگاهی که باید داشته باشند و حقشان است، آنچه را که در شانشان باشد دارا نیستند.

هر نوازنده‌ای دقیقا مثل یک خواننده برای ادامه کارش از همان ابتدا یک الگو برای خود دارد. الگوی شما در این زمینه چه کسی بود؟

چون من خیلی اتفاقی این ساز را انتخاب کردم، الگویم فقط معلم گیتارم بود، اما بعدها آثار خیلی‌ها را شنیدم و به آنها توجه کردم. هر چند شاید پیرو و دنباله‌رو آنها نبوده‌ام؛ ولی کارهایشان را گوش کرده و دوست دارم، مثلا کارهای اندی مئولا، پاکو دلوچیا، جان مک لافلین، جو ستریونی، جان فتروچی، کارلوس سانتانا و دیوید گیلمور را خیلی دوست دارم، ولی اصلا سعی نمی‌کنم مثل کسی ساز بزنم. اگر دقت کرده باشید، متوجه می‌شوید که این نوازنده‌ها اصلا هیچ ربطی به هم ندارند.

لی لا رضایی