سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

غنچه مغرور


غنچه مغرور

یکی بود یکی نبود، زیر آسمون آبی و خوشرنگ، تویه باغ قشنگ و زیبا یه عالمه گل خوشبو و ناز با هم دیگه زندگی می کردن.
بچه های عزیز، این گل ها یه باغبون مهربون و دلسوز به اسم «عمو باغبون» …

یکی بود یکی نبود، زیر آسمون آبی و خوشرنگ، تویه باغ قشنگ و زیبا یه عالمه گل خوشبو و ناز با هم دیگه زندگی می کردن.

بچه های عزیز، این گل ها یه باغبون مهربون و دلسوز به اسم «عمو باغبون» هم داشتن، عمو باغبون از گل ها مراقبت می کرد و بهشون آب می داد.

یه روز بهاری توی این باغ یه اتفاق قشنگ افتاد، یه غنچه کوچولو زیر اولین اشعه های خورشید خانوم باز شد اما چشماشو باز نمی کرد.

گل ها نگران بودن که نکنه چیزیش شده، واسه همین عمو باغبون یه خورده آب روی گلبرگ هاش پاشید تا شاید بیدارشه، اما اون عصبانی چشماشو باز کرد و فریاد زد: اه، بذارین بخوابم، چیکارم دارین، چه گل های پر حرف و فضولی.

گل ها خیلی از این حرف غنچه تازه باز شده ناراحت شدن، عمو باغبونم هم همین طور، اما چیزی نگفتن.

چند لحظه بعد نسیم وزید و باز داد غنچه دراومد که ای بابا انگاری این جا آسایش نیست، عمو باغبون بیا و منو توی یه گلدون به کار و یه جایی بذار که هیچ کس نباشه. عمو باغبون به غنچه گفت: آخه گل باید توی باغ باشه، اصلا جاش همین جاس، اما غنچه باز اصرار کرد تا این که عمو باغبون قبول کرد.

گل مغرور قصه ما چند روزی توی گلدون تک و تنها یه گوشه خوابید اما کم کم خسته شد و با خودش گفت: چرا دور و برم هیچ کس نیست که باهاش حرف بزنم؟

چرا نسیم دیگه برگا مو نوازش نمی کنه؟ و باز عمو باغبون صدا زد که اونو به باغ برگردونه.

عمو باغبون بیچاره که خیلی گل ها و گیاهان رو دوست داشت این بار هم به حرفش گوش داد و اون رو به جای اولش برگردوند، اما باز سر و صدای گل مغرور بلند شد که چرا پروانه ها روی گلبرگام می شینن؟ چرا خورشید روی من می تابه اما این دفعه همه گل ها، خورشید، پروانه ها و عمو باغبون تصمیم گرفتن اون و به حال خودش رها کنن تا این که یه روز باد تندی وزید و ساقه نازک گل مغرور داشت می شکست، داد و فریاد می زد: کمک، یکی به من کمک کنه و عمو باغبون دلسوز کنار ساقه اون چوبی گذاشت و با یه نخ چوب رو بست.

گل مغرور که از رفتارش پشیمون شده بود روز بعد از همه عذرخواهی کرد و فهمید وقتی تو یه باغ با دیگران زندگی می کنه باید بدونه که با پروانه ها، نسیم، خورشید و گل ها دوست باشه و با هم مهربون باشن و باید همیشه به هم کمک کنن و نذارن کسی تنها بمونه.