پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

روش تفکر سیاسی بر اساس آموزه های فیلسوفان مشاء


جایگاه های متفاوت دانش سیاسی نشان دهنده وجود دو منبع دانش ساز برای فیلسوفان مشاء یعنی عقل و وحی است این دو منبع برای فیلسوفان مشایی از دو گوهره متفاوت نیستند و مفاد آنها با یکدیگر قابل جمع است, با این تفاوت که وجهه سیاست مدن اصولاً نظری و درک کلیات زندگی سیاسی است, ولی وجهه فقه سیاسی و سیاست نامه ها اصالتا عملی بوده به جزئیات زندگی سیاسی می پردازد از این رو دانش سیاسی برای آنها, دانش نه صرفا عقلی و نه کاملاً شرعی است

فیلسوفان مشایی با طبقه بندی علوم به دانش‏های حِکَمی و غیرحِکَمی، بخشی از دانش سیاسی را در زمره دانش‏های حِکَمی تحت عنوان «سیاست مدن» قرار داده‏اند و بخش دیگر آن را که ذیل دانش فقه قرار می‏گرفت با نام «سیاسیات» جزو دانش‏های غیرحِکَمی جای دادند. هر چند هر دو دسته دانش‏های فوق برای «رئیس اول» و «رؤسای افاضل» بیانگر یک حقیقت به دو شکل متفاوت بود ولی «رؤسای سنت» حقایق سیاسی را نه براساس قواعد عقل که به وسیله قواعد زبان‏شناسی به دست می‏آوردند؛ از این رو فرآیند سیاسی در مدینه‏های رئیس اول و رؤسای افاضل با آنچه در مدینه‏های سنت جاری بود تفاوت می‏یافت، هر چند همه این مدینه‏ها فاضله تلقی می‏شدند.

فیلسوفان مشایی با تأسیس اصل «سعادت» زندگی سیاسی را بر اساس آن و نه «اصالت فرد» یا «اصالت جمع» یا «اصالت گروه» تحلیل می‏کردند. طبقه بندی جوامع به فاضله و غیرفاضله و دسته بندی‏های درونی هر یک از آنها بر همین اساس انجام می‏گرفت. «اصالت سعادت» برای آنها زوج مفهومی «سعادت حقیقی» و «سعادت پنداری» را فراهم می‏آورد. این اصل همچنین در کاربردی تجویزی، آرمانشهر حیات سیاسی را ترسیم می‏کرد.

سخن گفتن درباره روش فیلسوفان مسلمان قبل از هر چیزی در گرو فهم این مطلب است که کار آنها صرفا تطبیق فلسفه یونانی بر اصول دیانت اسلامی نبوده است و آنها به القای نظرات فلسفی و تلقیات دینی دست نیازیده‏اند؛ از این رو روش فیلسوفان مسلمان مزج شیوه تعقل یونانی با تأییدات و شواهد قرآنی نبوده است. در واقع فلسفه اسلامی را می‏توان نوع تفکر انتزاعی جوهرا مستقل از دین و در پرتو دین دانست که در اصل، در مقام نوعی سکناگزیدن در عالم دینی یا بهره‏مندی از پرتو عالم دینی است که فیلسوف، سیروسلوک عقلی خود را در آن عالم، با تفکر مفهومی بیان می‏کند.

علوم اسلامی در زمینه‏ای تکوین یافتند که ماده آن، میراث جهان شرقی، یونانی ـ رومی و دانش‏ها و آداب و رسوم اساطیری و فرهنگ‏شناسی قوم عرب بود، اما صورت و حقیقت این علوم تا آن جا که به عالم اسلامی می‏پیوست به قرآن و سنت تقرّب می‏جست. به این ترتیب هر آنچه از علوم گذشتگان قابلیت داشت باید در حکم ماده علوم اسلامی به کار آید و آنچه فاقد این قابلیت بود به کل طرد گردد. به این گونه بود که در تمدن اسلامی، کلیّت شؤون فرهنگی در تابعیت از صورت نوعی و کل حاکم بر این دوره، محتوا و سرشتی واحد یافت و آنچه علوم اسلامی خوانده می‏شود، پدیدار گشت.

با پیدایش دانش‏های کلام و فقه، علاوه بر استناد به آیات و روایات، گونه‏ای از تفکر نظری نیز به وجود آمد. تفکر نظری مزبور مبتنی بر برداشتی از عقل بود که طبق آن، حکم موضوعی، به موضوع دیگر به اعتبار اشتراکشان در علت حکم، تسری می‏یافت. بدیهی است این معنای از عقل، معنایی غیر از معنای منطقی و فلسفی یونانی آن می‏باشد. روش استدلالی مزبور، «جدل» نامیده می‏شد، و در برگیرنده قواعدی بود که بر اساس آن حدود و آداب «استدلال» مشخص می‏شد و به وسیله آن مؤمنان به حفظ عقیده و یا تخریب آن رهبری می‏شدند و در این میان فرق نمی‏کرد که موضوع آن کلام باشد یا فقه یا هر دانش دیگر.۱ ابن خلدون در توضیح روش مجادله از دو گونه آن سخن به میان می‏آورد: نخست، روش بِزُودی که۲ ویژه ادله شرعی همچون نصّ، اجماع و استدلال است؛ دوم، روش عمیدی۳ که در هر دانشی کاربرد دارد.

ابن خلدون در گزارش خود می‏نویسد: «اگر از نظر منطقی بدان بنگریم اغلب به قیاس مغالطه‏ای و سوفسطایی شبیه‏تر است، اما در عین حال صورت‏های ادله و قیاس‏ها در آن محفوظ است.۴ فارابی نیز درکتاب الحروف روش جدلی و سوفسطایی را به لحاظ زمانی مقدم بر فلسفه می‏داند.۵ او در کتاب الجدل درباره این روش چنین توضیح می‏دهد: «جدل صناعتی است که برای آدمی توانی را به دست می‏دهد که از مقدمات مشهور قیاسی جهت ابطال نظر مورد قبول مخاطب به وسیله بخش‏های دیگر از مقبولات او استفاده می‏کند.۶ به این ترتیب پرسشگر با استفاده از قاعده امتناع اجتماع متناقضین ضمن پرسش از مشهورات و مقبولات مخاطب، سعی در نشان دادن موارد متناقض در سخنان مورد قبول او می‏کند و با ایراد مقدمات مشهور و ظنی، مخاطب را در مسیر نظر خود هدایت می‏کند. فارابی در رساله جدل خویش، از قواعد و شرایط آن سخن می‏گوید.

در حوزه سیاست، اختلاف درباره مسأله «امامت»، شرایط آن و سازوکار جانشینی، در پرتو شیوه جدلی، مؤمنان را به صورت گروه‏های شیعه، خوارج، معتزله، کرامیه و اشعری صف بندی کرد.۷

تحول بعدی در روش‏شناسی مسلمانان، وارد کردن نوع دیگری از تفکر نظری بود که در مقابل عقل به کار رفته در دانش کلام و فقه، عقل کلی نامیده می‏شد. عقل در این معنا قوه‏ای نفسانی بود که قادر به درک کلیات بود، در حالی که عقل در معنای نخستین آن، مفهومی فردی و جزوی داشت و نوعی تمیز را میان حسن و قبح امور می‏داد. به این ترتیب، این عقل اسکندرانی ـ شبه دینی که در فراشدی، از پرتو قرآن و سنت بر خوردار شده بود ـ گونه دیگری از تفکر سیاسی را پدید آورد که در مقابل تفکر سیاسی پیشین، Theoria خوانده می‏شد. توضیح روش جدید در حوزه سیاست با پردازش فیلسوفان مشایی موضوع مورد علاقه مقاله حاضر است.

● دانش سیاسی در حکمت مشاء

۱. جایگاه دانش سیاسی در حکمت مشاء: روش مسلمانان در اخذ و اقتباس دانش یونانی یکدست نبوده است. آنها در فراشد پذیرش این دانش و روند بومی کردن آن به طور عمده از چهار الگو متابعت کردند: نخست، جذب و پذیرش تقریبا بدون کم و کاست مسائل فلسفی یونانی در فلسفه اسلامی؛ دوم، پذیرش مسائل یونانی و تکمیل آنها؛ سوم، اخذ عناوین مسائل و تغییر محتوایی آنها؛ چهارم، تولید مسائل جدیدی که در فلسفه یونانی یافت نمی‏شد.۸ گرچه غالب مسائل فلسفه اسلامی در زمره سه دسته اخیر آن قرار می‏گیرد، ولی مسلمانان در مسأله طبقه بندی علوم و تقسیمات آن، میراث یونانی را پذیرفتند. البته مقصود از این سخن آن نیست که شیوه طبقه بندی علوم بدون هیچ‏گونه تغییری به صورت یونانی آن در جهان اسلام باقی ماند، بلکه مراد آن است که در مجموع مسأله تقسیمات علوم به همان شکل نخستین باقی مانده است و از این رو، مسأله طبقه بندی علوم جزو مسائل دسته نخست قرار می‏گیرد.

ارسطو دانش را دارای مراتب سه گانه، دانش‏های نظری، دانش‏های عملی و دانش‏های شعری می‏دانست. از نظر او، دانش‏های نظری که موضوع آنها دانایی و حقیقت بود، شامل تعلیمات (ریاضیات)، طبیعیات و الهیات می‏شد؛ اما موضوع دانش‏های عملی برخلاف دسته نخست، صرف عمل بود و دانش اخلاق، سیاست و تدبیر منزل را در بر می‏گرفت، هر چند در انتساب تدبیر منزل به ارسطو تردیدهایی وجود دارد. در نهایت دانش‏های شعری، مستلزم آثاری است که خارج از عامل آنهاست.۹ بر این اساس دانش سیاست جزو دانش‏های عملی قرار می‏گرفت؛ اما اینک باید دید که جایگاه دانش سیاست پس از انتقال به دنیای اسلام، از نظر فیلسوفان مشایی کجاست؟ و آنها جایگاه دانش سیاسی را چگونه گزارش می‏کنند؟

بر اساس گزارش‏های موجود، ابویوسف یعقوب کندی (حدود ۱۸۵ ـ ۲۶۰ ه) دانش‏های انسانی را به دو دسته دانش‏های فلسفی انسان و دانش‏های الهامی نبوی تقسیم می‏کند. از نظر او، دسته اول خود دربرگیرنده سه دانش ریاضی، طبیعی و الهیات می‏گردد،۱۰ براساس این طبقه بندی دانش سیاسی به عنوان زیر مجموعه‏ای از دانش الهیات در زمره دانش‏های فلسفی انسانی قرار می‏گیرد. ابونصر محمد فارابی (حدود ۲۵۸ ـ ۳۳۹ ه)، مؤسس فلسفه و فلسفه سیاسی اسلامی در دو کتاب التنبیه علی سبیل السعادهٔ و احصاء العلوم به طبقه بندی علوم پرداخته است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 7 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.