پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

چقدر بد زندگی می کنیم


چقدر بد زندگی می کنیم

گفت وگو با داریوش مودبیان به بهانه نمایش جشن سالگرد

نمایش جشن سالگرد اثر آنتوان چخوف از ۱۷ آذر در خانه نمایش اداره برنامه‌های تئاتر روی صحنه رفته است. این نمایش حاصل یک کار کارگاهی از گروه تئاتر مردم و به سرپرستی داریوش مودبیان است. مودبیان که سابقه طولانی در ترجمه و اجرای نمایش‌های چخوف دارد در گفت‌وگویی به سوال‌های حمیدرضا نیکدل، یکی از بازیگران این نمایش، نظرات خود درباره طنز بیهودگی در آثار چخوف و علاقه خود به این جنس از کمدی را بیان کرده است. این گفت و گو را حمید رضا نیکدل یکی از بازیگران این نمایش انجام داده است.

به زیر سوال بردن فرهنگ بورژوازی محور اصلی آثار آنتوان چخوف است

چخوف می‌خواهد هنر فراموش شده زندگی را به مخاطب خود یادآوری کند

یکی از کتاب‌های مجموعه طنز آوران جهان به ترجمه شما تحت عنوان طنز بیهودگی است. چرا شما به این مضمون تا این حد علاقه‌مندید؟

طنز بیهودگی طنزی است که کمتر می‌خنداند و بیشتر به فکر فرو می‌برد، طنزی که گستره گسترده‌یی میان مضمون ابتذال مناسبات روزمره اجتماعی تا مضمون همیشگی سرگشتگی و یأس فلسفی انسان را در بر می‌گیرد. از آنجایی که این طنز با روحیات انسان و رابطه آن با مناسبات اجتماعی مربوط است همیشه در گذر زمان ماندگار است کما اینکه نمونه‌های قدیمی و حتی خارجی آن با وضع فعلی جامعه‌مان گاهی همخوانی دارد. پوچی و بیهودگی و ابتذال برآمده از این دو از مضامین برجسته طنزپردازی در نمایش امروز جهان است.

پس نباید این جنس از طنز را فقط مختص آبزورد دانست؟ درست است؟

بله دقیقا! نمایش بیهودگی یا آنچه به اصطلاح پوچ‌گرایی می‌خوانند فقط از آنِ تئاتر آبزورد نیست. چیزی که به نام تئاتر آبزوردیته معروف شده است بیشتر از نگاه فلسفه به مفهوم پوچی نگاه می‌کند اما در طنز بیهودگی مورد نظر ما موضوع فراموشی هنر زیستن توسط انسان مطرح است. مضمون بیهودگی در معنای عام آن از دیرباز نقطه شروع یا نتیجه‌گیری بسیاری از آثار نخستین کمدی‌نویسان جهان نمایش بوده است. برای نمونه در نمایشنامه‌های آریستوفان، کمدی‌نویس نامدار دوره کهن کمدی یونان، هنگامی که سخن از جنگ‌های بیهوده میان آتن و اسپارت، دو کلانشهر یا بهتر بگویم دو کشور – شهر یونانی می‌رود، بیهودگی موجود در ستیز دولتمردان بر سر قدرت و نتایج نکبت‌بار آن برای جامعه و ملت به باد هجو و تمسخر گرفته شده است. در حقیقت نگاه آریستوفان نگاه سخره‌آمیز تاریخ به باورهای اسطوره‌یی بود. وقتی از آن زمان دور به نزدیک‌تر برسیم، می‌بینیم که چخوف بیهودگی و ابتذال پوچی مناسبات روزمره انسانی را تبدیل به جانمایه اصلی محور طنز خود می‌کند.

چه چیزمشترکی در بین طنزهای بیهودگی نویسندگان مختلف برایتان جذاب است؟

اینکه این نوع از طنز وجهی از مناسبات انسانی را به ما نشان می‌دهد که هر روز با آن برخورد داریم ولی به آن توجه نمی‌کنیم. حتی خودمان هم درگیرش هستیم ولی شاید نمی‌دانیم. وقتی که ضد ارزش‌ها جای ارزش‌های اجتماعی را می‌گیرد و شخصیت‌های نمایش به شکل مضحکی زیاده‌گو، زیاده‌خواه، لاف‌زن و پرمدعا می‌شوند. انسان‌هایی که هر روز از خانه خارج می‌شوند و در این دور باطل بیهودگی نقش بیهوده اجتماعی خود را بازی می‌کنند و دست آخر با بیهودگی هرچه تمام‌تر یک شبانه‌روز دیگر خود را به پایان می‌برند. طبیعی است که این قصه بسیاری از ما آدم‌هایی است که هنر زندگی کردن را از یاد برده‌ایم و این واقعیت تلخ جذابیت دارد، حداقل برای من!

به نظر شما جنس طنز چخوف کجای فضای طنزنویسان بیهودگی قرار دارد؟

به زیر سوال بردن فرهنگ بورژوازی و تاختن به خصلت‌های فردی و اجتماعی این طبقه،محور اصلی آثار آنتوان چخوف است. البته این روندی بود که با شیوه‌های گوناگون که در ادبیات اروپایی با آثار فردریش فن شیلر، از نیمه دوم قرن هجدهم آغاز شده بود و اتفاقا در ابتدای راه با غزل سرایی و شعر همراه بود. اما در انتهای قرن هجدهم چخوف با سبک و سیاقی کاملا متفاوت که البته با واقعیت‌گرایی محض همراه بود این روند را دگرگون کرد و آن را به اوج رساند. اگر شیلر محاکمه بورژوازی را با زبان شعر آغاز می‌کند چخوف آن را با طنزی گزنده و با بیانی ساده و روزمره (و گاه با لحنی دردآلود) به شکلی عریان و بی‌رحمانه به نمایش می‌گذارد و حکم به فنای بورژوازی می‌دهد. سه عامل مشترک در بین نمایشنامه‌های چخوف وجود دارند: اول اینکه نقد پندارهای نکوهیده‌یی انسان در جامه طنز به جانمایه اصلی اثر تبدیل می‌شود. دوم اینکه تمرکز روی فقدان ارتباط صحیح میان شخصیت‌های نمایش است و دست آخر هم آنکه موقعیت‌های کمیک آثار چخوف بر مدار تحول نمی‌چرخند. این نمایش دور باطل سرگشتگی انسان - و البته به نظر من به شیرین‌ترین شکل ممکن- او را کاملا متمایز می‌کند.

بارها از شما شنیده‌ام که چخوف را با صفت «نازنین» یاد می‌کنید. این علاقه زیاد از کجا می‌آید؟!

یکی از نخستین زبان‌هایی که آثار چخوف در زمان حیاتش به آن ترجمه شد فرانسوی بود و مردم فرانسه خیلی به او علاقه‌مند بودند و او را با صفت (cher) یعنی عزیز یا نازنین یاد می‌کردند. او بی‌تردید از چهره‌های بی‌مانند نمایش نویسی در جهان است. گرچه در مقایسه با تعداد بی‌شمار قصه، نوول، داستان و طرح ادبی که نگاشته فقط هفت نمایشنامه بلند و تعدادی نمایشنامه کوتاه قابل ذکر دارد اما میزان تاثیری که روی نمایشنامه‌نویسی گذاشته است به هیچ‌وجه قابل مقایسه با تعداد نمایشنامه‌هایش نیست. او نابغه‌یی به تمام معناست. کسی که در حال تحصیل در دانشکده پزشکی و کار کردن در بیمارستان با همه مشکلات جسمی‌اش چنین آثار گرانبها و کلاسیکی را از خود به جای می‌گذارد نخبه‌یی تکرار نشدنی است. آیا می‌توان چنین فرد تاثیرگذاری را دوست نداشت؟! آن هم در روزگاری که چنین آدم‌هایی کیمیا هستند.

طنزهای تک‌پرده‌یی مثل جشن سالگرد، حاصل چه مقطعی از زندگی چخوف هستند؟

اجرای ایوانف در سال ۱۸۸۷ شکست خورد و او سرخورده از این ناکامی تا هفت سال و اندی برای نمایش‌های چند پرده‌یی با قابلیت اجرا در تئاترهای بزرگ دست به قلم نمی‌برد. در این مدت به غیر از نگارش نزدیک به صد و پنجاه داستان بلند و کوتاه، چند نمایش تک‌پرده‌یی می‌نویسد که بعدها منتقدان عنوان شاهکارهای طنز، یا شاهکارهای نمایش‌های طنز تک پرده‌یی با نگاهی عمیق که به بررسی پنهان‌ترین نقاط ضعف انسان می‌پردازند را به آنها نشان می‌دهند. در این سال‌ها (یعنی از ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۵) تک‌پرده‌یی‌های خرس، خواستگاری، تاتیانا رپین، تراژدین اجباری، عروسی و همچنین جشن سالگرد توسط چخوف نوشته می‌شوند.

اجرای نمایشی مثل جشن سالگرد که فاقد کنش‌ها و واکنش‌های دراماتیک است چه رویکردی را می‌طلبد؟

همان‌طور که گفتم چخوف می‌خواهد هنر فراموش شده زندگی را به مخاطب خود یادآوری کند پس ابتذال مناسبات انسانی را تبدیل به جانمایه اصلی محور کنشی نمایش‌های خود می‌کند. در واقع نبود کنش، خود کنش نمایشی محسوب می‌شود. گاه این کنش یا حتی نبود کنش، رویکرد اجتماعی دارد و ابتذال در روابط خانوادگی، اجتماعی و حتی سیاسی را آشکار می‌کند. نمایش این ابتذال می‌طلبد که همواره یادمان باشد که هیچ کنش و واکنش دراماتیکی به معنای کلاسیک آن در جریان نیست، در غیر این صورت چیزی که ساخته می‌شود، هر چقدر هم جذاب باشد، نمایش چخوف نیست. بازیگران باید این را عمیقا درک کنند که ضمن باورپذیر بودن، هر شخصیت کاریکاتوری تمام عیار از نمونه‌های مشابه خود هستند. آنچه برای چخوف از موقعیت و موقعیت‌پردازی مهم‌تر است، تعمیم آن است و این کارکرد نهایی و ارزشمند موقعیت نمایشی از دید او است. طراحی میزانسن و به ویژه بازی‌ها باید به شکلی باشد که در پایان نمایش تماشاگر به خود بگوید «آه، چقدر ما انسان‌ها بد زندگی می‌کنیم!»

این جنس از کمدی را تا چه حد با ذایقه تماشاگران وطنی آشنا می‌دانید؟

من فکر می‌کنم اتفاقا این جنس از طنز برای تماشاگر ایرانی آشناست. چون معادل‌های آن را در زندگی روزمره خود می‌بیند. فقط کافی است فرم و بستر انتقال آن به ظرافت طراحی و پیاده‌سازی شود. در آن صورت حتما تاثیرگذار خواهد بود. فراموش نکنیم که آثار چخوف کلاسیک هستند به این معنی که جغرافیا و تاریخ مصرف ندارد. پس اگر حق مطلب ادا شود و حاصل کار واقعا چخوف باشد تاثیر خود را خواهد گذاشت. البته اینکه این اجرای جشن سالگرد تا چه حد در این زمینه موفق است را مثل همیشه باید تماشاگران قضاوت کنند.

این نخستین تجربه کارگاهی گروه مردم بود که به اجرا رسید. این تجربه را چگونه می‌بینید؟

به نظر من تجربه ارزشمندی بود. البته کار کارگاهی فرمول‌ها و مناسبات خود را دارد. روش کار با بازیگران در قالب یک کارگاه هم تعریف و روش خودش را دارد. اما اینکه نتیجه یک کارگاه منجر به اجرا شده است نشان از آن دارد که به استانداردهای یک اجرا رسیده‌ایم. به عقیده من مهم‌ترین وجه چنین کارهای کارگاهی تمرکز بر اصل گروهی بودن کار و نقش مساوی همه اعضا در حاصل کار است. اگر به این رسیده باشیم من راضی هستم.

حمید رضا نیکدل