پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

ضرورت توسعه ی معنویت در هنر


ضرورت توسعه ی معنویت در هنر

گاهی وقتی با یک هنرمند جوان صحبت می کنم و می بینم که با اصول اولیه ی مبانی دینی و یا اصول اولیه ی مبانی علمی مربوط به یک بحث ناآشناست ولی قضاوت و نظریه پردازی می کند, بعد فیلمنامه و نمایشنامه می نویسد, بسیار رنج می برم

گاهی وقتی با یک هنرمند جوان صحبت می‌کنم و می‌بینم که با اصول اولیه‌ی مبانی دینی و یا اصول اولیه‌ی مبانی علمی مربوط به یک بحث ناآشناست ولی قضاوت و نظریه‌پردازی می‌کند، بعد فیلمنامه و نمایشنامه می‌نویسد، بسیار رنج می‌برم؛ بیش‌تر از این‌ که او را مقصر بدانم خودمان را مقصر می‌دانم، چرا که محیط‌هایی درست نمی‌کنیم تا این عزیزان بیایند و ورودی‌شان را زیاد کنند. از همکاران خودم در حوزه‌های هنری همواره خواهش کرده‌ام که اصل کارشان را بر ایجاد محفلی دوستانه استوار نمایند تا آگاهی جوانان زیاد شود؛ حالا روشش چیست؟ باید فکر کنیم و راه حلی پیدا کنیم. تأکید من بر ورودی‌هاست تا هنرمند متوجه‌ ابعاد تأثیر خود در جامعه بشود و بفهمد که آقا من هنوز زمان تولیدم نرسیده است و ...

می‌گویند در یک مقطعی «شهید آوینی» تمام آثار قبلی‌اش را می‌سوزاند، چون پیش خودش متوجه‌ ضعف کارش می‌شود. این خیلی خوب است که چنین عنایت الهی شامل حال آدم بشود که قبل از این‌ که خرابکاری‌اش خسرانی به بار آورد نابودش کند و دوباره از نقطه‌ی صفر شروع کند. خدا خیلی این بزرگوار را دوست می‌داشت که چنین برکتی را وارد زندگی‌اش کرد. ما باید آرزو کنیم چنین برکاتی وارد زندگی ما بشود. حالا ممکن است بین آن‌ها آثار ارزشمندی هم بوده باشد، ولی خود این تحول روحی که آدم احساس کند معلوماتش برای خلق اثر کافی نبوده و باید رنگ و بوی معنویت بیش‌تری در آثارش موج بزند ارزش زیادی دارد.

گاهی از ما دعوت می‌کنند تا یک اثر هنری را به ما نشان بدهند و ما هر چه‌قدر منتظر می‌نشینیم متوجه نمی‌شویم که این اثر چه تأثیری بر روی مخاطب دارد! چرا که ضعف دارد. بعضی از جوانان هنرمند این را بهانه می‌کنند که آقا قرار نیست ما سفارشی کار کنیم! چون نتوانسته کار ارزشمندی به جامعه ارایه بدهد و برای فرار از این سؤال که مثلاً مدیری بپرسد: «این فیلم چه اثری داشت»؟ یاد گرفته این حرف‌ها را بزند. البته این را نمی‌گویم که به دنبال اثرات آنی باشیم، اما باید بپذیریم که لازم است علم به صورت سازمان‌یافته وارد عرصه‌ی هنر بشود، یعنی همان‌طور که شما یک دارو تولید می‌کنید و آن را روی حیوانات مختلف و یا روی انسان‌های داوطلب آزمایش می‌کنید و ۱۰ سال طول می‌کشد تا این آزمایش‌ها جواب بدهد و آن دارو به بازار بیاید، در هنر هم می‌شود حداقل‌هایی را رعایت کرد به این شکل که اگر قصه‌یی نوشتید به صورت تصادفی ۲۰ تا آدم را مشخص کنید و از آنان خواهش کنید که پس از مطالعه‌ی این کتاب ۵ نکته‌ی مثبت و ۵ نکته‌ی منفی‌اش را بنویسند؛ وقتی که بازخورد این عمل برمی‌گردد می‌توانید ببینید نتایج مثبت و منفی آن چیست، اگر جنبه‌های مثبتش بیش‌تر از جنبه‌های منفی‌اش بود کتاب را روانه‌ی بازار کنید ولی اگر دیدید منفی‌هایش می‌چربد، هر شخصیت و مقامی آمد و گفت که این اثر فاخر است، بگویید: «شرمنده‌ام، رویش کار علمی کردیم و دیدیم که تخریب‌کننده است».

گاهی اوقات فیلمی را می‌آورند و می‌گویند: «عجب شاهکاری است! به نظر می‌رسد در تمام جشنواره‌ها اول بشود»، یکی دیگر هم می‌آید و می‌گوید: «این فیلم را شما ساختید؟! بهتر است جمعش کنید و بسوزانیدش»! در چنین حالتی رییس حوزه‌ی هنری نمی‌داند چه کار کند، فیلم را بسوزاند و یا به جشنواره‌ی خارج از کشور بفرستد؛ علتش این است که این قضاوت‌ها به‌طور طبیعی بر اساس ذهنیت‌های شخصی یا سلایق خاص هنری است. به نظر می‌رسد ما در روند توسعه‌ی روش‌های مدیریتی خود برای ارزیابی آثار هنری باید یک مدل سه‌بعدی را سامان دهیم که اضلاع آن عبارت‌اند از:

۱)نظرات هنرمندان پیشکسوت

۲) ارزیابی محتوایی به لحاظ انطباق با مبانی دینی و علمی با حضور اسلام‌شناسان، روانشناسان و جامعه‌شناسان با توجه به مضامین و درونمایه‌ی اثر

۳) ارزیابی یک نمونه‌ی تصادفی از مخاطبان برای استخراج تأثیرات آن در مخاطب

ممکن است سؤال کنید چرا این نوع ارزیابی‌ها انجام نمی‌شود؛ دلایل بسیاری دارد که فرصت بحث آن نیست، اما اجمال آن این است که هنر موجود ایران به‌خصوص آثار سینمایی با یارانه‌های مستقیم و غیرمستقیم دولتی ادامه‌ی حیات می‌دهد و این وابستگی اجازه‌ی رشد و پویایی را به سینما نمی‌دهد. ولی همه‌ی قراین داخلی و به‌ویژه تحولات جهانی‌شدن نشان می‌دهد اگر بخواهیم آثار خود را به سطحی برسانیم که در بازارهای جهانی مورد استقبال قرار گیرند باید از تولیدات فردی به تولیداتی برسیم که حاصل هنر و تخصص یک جمع دارای حرف‌های تازه‌ در عرصه‌های مختلف باشند، همان‌طور که یک هنرمند جوان در آغاز راه باید با همه‌ی وجود این مسئله را درک کند که باید ورودی‌ مستمری از آگاهی‌های علمی متناسب با نیازهای خود داشته باشد تا در محیط داخلی و خارجی جامعه موفق شود.

با این مثال‌های متنوع می‌توان بحث دیگری را آغاز کرد؛ یک بحث کلی است که در ابتدا به آن اشاره شد و لابه‌لای مطالب هم بر آن تأکید گردید و آن این ‌که آفات و آسیب‌ها و ضروریات برای کسب موفقیت ایجاب می‌کنند که هنرمند ورودی ذهنی‌اش زیاد باشد و من به عنوان یک مدیر فرهنگی عرض می‌کنم که اگر یک جوان هنرمند می‌خواهد ماندگار باشد و در تحولات فرهنگی جامعه نقشی مثبت را ایفا کند و در عین حال از زندگی‌اش لذت ببرد و تأمین اقتصادی هم داشته باشد و از این طریق به یک تعادل در حضور اجتماعی خود برسد، باید بپذیرد که شرایط پیش روی ما به نحوی است که لازم است از دکتر عمومی عبور کند و به یک حوزه‌ی تخصصی خاصی برسد؛ چرا نام دکتر عمومی را می‌آورم؟ چون الآن اکثر دکترهای عمومی بیکارند و بیش‌ترشان به دنبال تخصص هستند و بعد از مدتی هم به دنبال فوق‌تخصص. هنرمندان جوان باید درک کنند که در عرصه‌های تخصصی از هنر استفاده کنند؛ چه وقت این اتفاق می‌افتد؟ زمانی که هنرمند شناخت عمومی از تحولات عمومی جامعه‌ی خود و جهان داشته باشد و با توجه به نوع هنرش، استعداد، شرایط سنی، مقتضیات و علاقه‌اش در عرصه‌ی تخصصی کار کند تا مشکلات فرهنگی آن عرصه را با هنر خود برطرف سازد.

این هنرمند بعدها آثار هنری فاخر هم خلق خواهد کرد و از رهگذر آن حوزه‌ی تخصصی با واقعیات درونی جامعه نیز آشنا می‌شود. ما داریم به سمت توسعه‌ی همه‌جانبه پیش می‌رویم.

شما اگر ذهنیت فرهنگی داشته باشید و کمی هم نظریات فرهنگی را مطالعه کنید می‌توانید نیاز به عرضه‌ی آثار هنری را در همه‌ی بخش‌های صنعتی، اقتصادی، سیاسی، قضایی و ... پیدا کنید. دکتری که سوادش کم است در جامعه‌ بیماران کمی پیدا می‌کند، اما وقتی متخصص شد بیماران زیادی به سراغش می‌آیند. منظور من از طرح این بحث آن است که شما نباید متأثر از شرایط گذشته و وضع موجود برای آینده‌ی خود برنامه‌ریزی کنید، بلکه باید توجه داشته باشید جامعه‌ی ما با سرعت در حال تحول است و رقبای زیادی هم‌اکنون در مدارس، دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی بخش خصوصی و دولتی مشغول فراگیری فنون هنری هستند؛ تا جایی هم بعضی از افراد می‌توانند با تولید آثار خود یا بعضاً ایجاد رابطه از یارانه‌های دولتی استفاده کنند، اما این‌ها قابل دوام نیست. شما باید به نقطه‌یی برسید که با هنر خود بتوانید معضلات سر راه پیشرفت یک بخش از جامعه را برطرف کنید و با نمونه کارهای ارزنده، پربار و سرشار از معنا و مفهوم والای خود، معرف توانمندی‌هایتان باشید. برای تحقق این هدف شما باید از مدل اول به مدل دوم انتقال پیدا کنید.

آخرین نکته‌یی که در این زمینه گفتنی به نظر می‌رسد و باید مورد توجه قرار گیرد، ایجاد فضایی صادقانه و صمیمی بین مدیران فرهنگی و هنرمندان است. باید فضایی ایجاد کنیم که مدیران و هنرمندان بتوانند نقاط ضعف یکدیگر را مطرح کنند، زیرا بخشی از مشکلات فرهنگی جامعه باید بین مدیران و هنرمندان حل شود. این فضایی که درست شده و در آن مرتب به مدیران فرهنگی گوشزد می‌کنند که هنرمندان جوان زودرنج هستند، مواظب باشید آنان رنجیده‌خاطر نشوند و بعد مدیران برای حفظ ارتباطشان فقط نقاط قوت هنرمندان جوان را می‌بینند و همواره در موضع تشکر و قدردانی هستند، فضای مطلوبی نیست و می‌تواند مانع رشد هنرمندان جوان کشور شود. فضای صمیمیت و صداقت ایجاب می‌کند که در تعاملی دوطرفه نقاط قوت و ضعف آن‌طور که هست شناخته شود.

در نگاهی کلی می‌توان چکیده‌ی گویا و روشنی از این بحث به قرار زیر ارایه داد:

▪ همان‌طور که برای اصلاح عمومی فرهنگ جامعه نیازمند هنر متعهد و هدفمند هستیم، ارتقای هنر و هنرمند هم نیازمند بهره‌گیری از آثار هنری است.

▪ برای تولید چنین آثاری باید هنرمند خالق اثر از ضرورت‌های پیشرفت و ارتقای آثار هنری و رشد و تعالی هنرمندان شناخت پیدا کند و به موازات آن از آفت‌ها و آسیب‌های مسیر رشد و پیشرفت هنرمند نیز آگاهی به دست آورد.

▪ شناخت تحولات آینده‌ی جامعه‌یی که برای آن اثر تولید می‌کنیم و جلوگیری از قضاوت‌های نادرست نسبت به فضای گذشته و موجود، از ضرورت‌های دیگر آسیب‌شناسی در این عرصه است.

▪ تفکیک اصول و ارزش‌های ثابت حیات بشری از مقتضیات متفاوت در شیوه‌ی زندگی اجتماعی، شرط لازم برای تولید آثار فاخر هنری است

حسن بنیانیان