پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
یک روز کنار دریا
پیرزنی برای اولین بار در عمرش کنار دریا میرفت.قبل از اینکه راه بیفتد، همسایهها دورش را گرفتند و گفتند که از بابت همه چیز خیالش جمع باشد و فقط برای آنها یک شیشه آبدریا سوغات بیاورد!
بالاخره پیرزن کنار دریا رسید. آن موقع، اوج مد بود و آب دریا حسابی بالا آمده بود. پیرزن از پیرمرد قایقرانی که همان اطراف بود خواهش کرد که یک بطری آب دریا به او بفروشد!
پیرمرد که چشمهایش گرد شده بود، بروبر به زن نگاه کرد و گفت: «خوب، هر بطری آب دریا ۵ سنت!»
پیرزن پنج سنت را به قایقران داد و بطری را پر از آب کرد و خوشحال رفت تا چرخی در شهر بزند. چند ساعت بعد که پیرزن برگشت تا برای آخرین بار با دل سیر به دریا نگاه کند، وقت جزر بود و آب دریا پایین رفته بود.
پیرزن با تعجب فریاد زد: «اوه! خدای من! جناب ماهیگیر شما عجب تجارتی به هم زدهاید؟!»
آیدن چمبرز
ترجمه - مینو همدانیزاده
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انتخابات دولت دولت سیزدهم انتخابات مجلس سید ابراهیم رئیسی مجلس شورای اسلامی رئیسی رافائل گروسی حجاب مجلس زنان
قتل هواشناسی بارش باران تهران پلیس آموزش و پرورش شهرداری تهران فضای مجازی سلامت وزارت بهداشت شهرداری سازمان هواشناسی
قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو گاز خودرو مسکن مالیات حقوق بازنشستگان بازار خودرو ایران خودرو بانک مرکزی سایپا
نمایشگاه کتاب سینمای ایران نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون سریال سینما کتاب تئاتر دفاع مقدس موسیقی فیلم
اینوتکس دانش بنیان
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین غزه روسیه جنگ غزه رفح حماس حمله به رفح نوار غزه مصر طوفان الاقصی
رئال مادرید فوتبال لیگ قهرمانان اروپا پرسپولیس استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر باشگاه پرسپولیس بازی لیگ برتر ایران ذوب آهن نساجی
هوش مصنوعی فیبرنوری زمین تبلیغات اپل عیسی زارع پور اینترنت سامسونگ گوگل آیفون آب ناسا
آسم سبک زندگی سنگ کلیه بیماران خاص بیمه آلرژی