شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

سرنایی که از سر گشاد زده شد


سرنایی که از سر گشاد زده شد

نقدی بر نگاه گرامشی به روشنفکران

بی‌شک آنتونیو گرامشی یکی از مهم‌ترین و جذاب‌ترین متفکران مارکسیسم اروپایی است و شاید بتوان گفت تاکنون هیچ متفکر مارکسیستی به اندازه او مورد احترام عموم نبوده است. اصلی‌ترین عامل جذابیت گرامشی شیوه زندگی‌اش بود. نکته قابل توجه این است که مهم‌ترین آرای این متفکر گوژپشت محصول سال‌هایی است که در زندان حکومت فاشیستی موسولینی به سر می‌برد و تحت عنوان «دفترهای زندان» در حدود سه هزار صفحه منتشر شده‌اند. مارکسیسم گرامشی سعی دارد هم انسان‌گرایانه باشد و هم تاریخ‌گرا و به همین جهت گرایش‌های انسان‌گرایانه و دموکراتیک چپ و همچنین تجدیدنظرطلبان بر آرای او تاکید فراوان می‌کنند و آثارش را پشتوانه خود می‌دانند. اگرچه برخی از کمونیست‌های ایتالیایی مانند تولیاتی، گرامشی را یک مارکسیست- لنینیست ناب می‌دانند، اما «دفترهای زندان» او را می‌توان شالوده روایت تازه‌ای از کمونیسم دانست که در برخی نکات اساسی با روایت لنین تفاوت دارد (کولاکوفسکی، ۱۳۸۷: ۲۵۵). تصویری که گرامشی از جامعه کمونیستی مطلوب خود ارائه می‌دهد برعکس تصویر لنینی، جامعه‌ای آزاد و غیرمتمرکز است که در آن قدرت در دست شوراهای خودمختار قرار دارد. به نظر او حزب و اتحادیه کارگری محصول جامعه سرمایه‌داری و بورژوایی است و نمی‌تواند ارکان سوسیالیسم را تشکیل دهد و تنها شوراها و سازمان‌های تولیدکنندگان را می‌توان عناصری ذاتاً سوسیالیستی به شمار آورد (بشیریه، ۱۳۷۸: ۱۳۷). به قول کولاکوفسکی، گرامشی مطرود واقع نشدنش توسط کمونیست‌ها را مدیون زندان است.

اگر به او اجازه می‌دادند دوران فاشیسم را در مهاجرت بگذراند، قطعاً به یکی از مطرودین کمونیسم بدل می‌شد. مگر آنکه به مسکو می‌رفت و در آن صورت حتماً به قتل می‌رسید، اما به برکت بازداشت ناگزیر از مسائل روزمره سیاسی دور افتاد و در زمینه مسائل اساسی و نظری به کار پرداخت و به این ترتیب دادستانی که در دادگاه گفته بود مغز او را باید برای ۲۰ سال از کار انداخت، درست به نتیجه‌ای مقابل منظور خود دست یافت و ناخواسته گرامشی را در مسیر شکوفایی فکری قرار داد (کولاکوفسکی: ۲۶۳).

● آیا روشنفکران هژمونی‌سازند

نظریه گرامشی درباره روشنفکران و بسط مفهوم هژمونی از مهم‌ترین و منسجم‌ترین نظریه‌هایی هستند که او در «دفترهای زندان» مورد توجه قرار داده است. گرامشی روشنفکران را به دو گروه تقسیم می‌کند: روشنفکران سنتی و روشنفکران ارگانیک. گروه اول شامل افرادی از لایه‌هایی اجتماعی چون دانشگاهیان، ناشران، روحانیون، کارگزاران دولتی و... می‌شوند که کارشان از نسلی به نسل دیگر تداوم می‌یابد. روشنفکران ارگانیک در پیوند مستقیم با طبقات یا تشکیلاتی قرار دارند که آنها را برای سازمان دادن خواست‌ها و کسب قدرت به کار گرفته‌اند. از نظر گرامشی کارشناسان تبلیغات یا روابط عمومی که با تدابیر تکنیکی خود تلاش دارند برای محصولات موسسه متبوع‌شان مشتری بیشتری جذب کنند، روشنفکر ارگانیک به شمار می‌آیند (احمدی، ۱۳۸۷: ۱۰۵- ۱۰۴؛ سعید، ۱۳۸۰: ۴۲- ۴۱).

نظر گرامشی درباره روشنفکران ارگانیک نتیجه نظریه او در مورد هژمونی۱ است. به اعتقاد او نظام سرمایه‌داری از راه‌های آموزشی، فرهنگی و عقیدتی می‌کوشد تا هژمونی بورژوازی را تداوم بخشد، و روشنفکران ارگانیک راهنمایان و سازمان‌دهندگان این هژمونی هستند. آنان به عنوان هم‌پیکران بورژوازی رضایت همگانی را می‌سازند و شیوه‌های اندیشیدن و کنش و اخلاق را تعریف می‌کنند (احمدی: ۱۰۳- ۱۰۲). با ترسیم چنین صورت‌بندی‌ای گرامشی به این نتیجه می‌رسد که پیروزی طبقه کارگر بدون یک پیروزی فرهنگی امکان‌پذیر نیست و برای این کار پرولتاریا به روشنفکران ارگانیکی نیاز دارد که بتوانند تجربیات واقعی توده‌ها را با ایمانی راسخ و به زبانی فرهیخته بیان کنند.

(کولاکوفسکی: ۲۷۷). گرامشی به این نتیجه رسیده بود که در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری این امکان پدید آمده که پرولتاریا بتواند در قلمرو جامعه مدنی۲ هژمونی فکری و فرهنگی را به دست آورد و پس از آن سرنگونی نظام سرمایه‌داری دشوار نخواهد بود. (احمدی: ۱۰۳) احزاب سوسیال- دموکرات این نظر گرامشی را راهنمای عمل خود قرار داده‌اند و از طریق پارلمانتاریسم و دموکراسی کوشیده‌اند قدرت را به دست آورند، اما تاکنون قسمت دوم رهنمود گرامشی عملی نشده و نه‌تنها نظام سرمایه‌داری سرنگون نشده بلکه احزاب چپ در دل آن حل شده‌ و ناچار شده‌اند برای بقای قواعد آن تن دهند. به تلقی و دسته‌بندی گرامشی از روشنفکران، نقدهایی اساسی وارد است؛ اول اینکه هژمونی نظام سرمایه‌داری ارتباط چندان وثیقی به روشنفکران ارگانیک ندارد بلکه این هژمونی حاصل عوامل مختلفی است و تنها روشنفکران نبوده‌اند که هژمونی‌ساز بوده‌اند بلکه سرمایه‌داری هژمونی خود را از طریق عملی محقق ساخته است. به عبارت دیگر سرمایه‌داری در عمل توانسته برای جوامع انسانی بیشترین رفاه، امنیت و آزادی را محقق کند و به همین خاطر نسبت به دیگر بدیل‌ها هژمونی پیدا کرده و برخی از روشنفکران هم در مقام تئوریزه کردن آن برآمده‌اند و از این طریق به گسترش و تداوم هژمونی سرمایه‌داری کمک کرده‌اند، اما اغلب روشنفکران همچنان ترجیح داده‌اند نسبت به آن رویکردی انتقادی داشته باشند. گرامشی سرنا را از سر گشاد نواخته و پنداشته این روشنفکران هستند که بار هژمونی سرمایه‌داری را بر دوش می‌کشند و بر این اساس توصیه کرده مارکسیست‌ها هم روشنفکران ارگانیک پرورش دهند تا بتوانند به واسطه فعالیت آنها هژمونی پیدا کنند. اگرچه اغلب روشنفکران سویه‌هایی چپگرایانه دارند، اما رویای گرامشی هیچ‌گاه تحقق نیافته و همین خود دلیل محکمی است بر صائب نبودن نظر او درباره هژمونی روشنفکرانه.

تلقی گرامشی از روشنفکران سنتی نیز آنقدر موسع است که بر اساس آن هر فرد درس‌خوانده و باسوادی را می‌توان روشنفکر دانست در حالی که بر اساس فهم عمومی چنین مرادی از روشنفکری چندان قابل قبول نیست. اگرچه نمی‌توان از روشنفکری تعریفی به دست داد که مورد توافق همگان باشد و اصولاً ارائه تعریفی ذات‌گرایانه از آن نه ممکن است و نه مطلوب، اما اگر قدر مشترک تلقی‌های مختلف از روشنفکری را کنار هم بگذاریم مطمئناً گستردگی آن به مراتب از گستردگی تلقی گرامشی از روشنفکران سنتی کمتر خواهد بود. مساله بعدی این است که تقسیم روشنفکران به سنتی و ارگانیک بر اساس شاخص و معیارهای مشخصی انجام نشده و بیشتر تقسیمی ذوقی است. اگر قائل به هژمونی‌سازی و مشروعیت‌سازی روشنفکران باشیم دانشگاهیان و روحانیون و ناشران که گرامشی آنها را جزء روشنفکران سنتی دانسته نیز مانند روشنفکران ارگانیک می‌توانند هژمونی‌سازی کنند و برای بسط و نهادینه شدن ایده مشخصی تلاش کنند. در این صورت باید تقسیم‌بندی گرامشی را به روشنفکران ارگانیک و روشنفکران غیرارگانیک (منفرد) تغییر داد تا وافی به مقصود باشد. روشنفکران منفرد برخلاف روشنفکران ارگانیک سعی در بسط و ترویج مکتب و مرام خاصی ندارند بلکه پروژه نظری یا عملی خود را پیش می‌برند. منفرد بودن به این معنا نیست که آنها پیله‌ای به دور خود پیچیده باشند و کاری به کار غیر‌خود نداشته باشند، بلکه به این معناست که در مواجهه با هر فکر، نظر و عملی تشخیص خود را ملاک قرار می‌دهند و دل در گرو هیچ گروه و مسلکی ندارند.

بیژن مومیوند

پی‌نوشت‌ها

۱- معنای ساده هژمونی عبارت است از برتری یا تسلط عنصری بر عناصر دیگر یا طبقه‌ای بر طبقات دیگر، اما در نظریه‌هایی مارکسیستی این اصطلاح در معنای فنی‌تر و خاص‌تر به کار می‌رود. در نوشته‌های گرامشی هژمونی عبارت است از توانایی طبقه مسلط برای اعمال قدرت از راه به‌دست آوردن رضایت افرادی که تحت سلطه قرار دارند به گونه‌ای که افراد تحت سلطه نگرش حاکم را همچون پاره‌ای از «نظم طبیعی» جهان بپذیرند. در این معنا هژمونی جایگزین اعمال فشار آشکار است و بیشتر فرآیندی فرهنگی یا ایدئولوژیک است (هیوود، ۱۳۸۹: ۲۹۴؛ آشوری، ۱۳۷۹: ۸۷).

۲- اصطلاح جامعه مدنی را به صورت‌های گوناگونی تعریف کرده‌اند و عموماً بین جامعه مدنی و دولت تفاوت قائل می‌شوند. اغلب این اصطلاح برای توصیف نهادهایی به کار می‌رود که مستقل از حکومت و خصوصی هستند و افراد برای پیگیری اهداف خود آنها را سامان می‌دهند (هیوود: ۱۴).

منابع:

۱- آشوری، داریوش (۱۳۷۹)، دانشنامه سیاسی، تهران: مروارید

۲- احمدی، بابک (۱۳۸۷)، کار روشنفکری، تهران: نشر مرکز

۳- بشیریه، حسین (۱۳۷۸)، تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم (جلد اول: اندیشه‌های مارکسیستی)، تهران: نشر نی

۴- سعید، ادوارد (۱۳۸۰)، نقش روشنفکر، ترجمه حمید عضدانلو. تهران: نشر نی

۵- کولاکوفسکی، لشک (۱۳۸۷)، جریان‌های اصلی در مارکسیسم (جلد سوم: فروپاشی)، ترجمه عباس میلانی، تهران: نشر اختران

۶- هیوود، اندرو (۱۳۸۹)، سیاست، ترجمه عبدالرحمن عالم. تهران: نشر نی