دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

چه نسبتی میان دین, فرهنگ و رسانه وجود دارد


چه نسبتی میان دین, فرهنگ و رسانه وجود دارد

گاهی دین و رسانه را دو زبان فرض می کنند و به این می پردازند که چه اقتضائاتی بر ترجمه متنی از یکی از این دو زبان به دیگری حاکم است اما گاهی نیز در عرصه رخدادهای اجتماعی, دین در حد یک نهاد اجتماعی و نه امری همانند با فرهنگ تقلیل داده می شود و رسانه نهادی دیگر و نه جلوه ای از فرهنگ, فرض و رابطه این دو وارسی می شود

گاهی دین و رسانه را دو زبان فرض می‌کنند و به این می‌پردازند که چه اقتضائاتی بر ترجمه متنی از یکی از این دو زبان به دیگری حاکم است؛ اما گاهی نیز در عرصه رخدادهای اجتماعی، دین در حد یک نهاد اجتماعی و نه امری همانند با فرهنگ تقلیل داده می‌شود و رسانه نهادی دیگر و نه جلوه‌ای از فرهنگ، فرض و رابطه این دو وارسی می‌شود.

اما این سوال وجود دارد که دلایل ضعف و تأخیر در مطالعه و تدارک بنیادهای نظری و روش شناختی برای بررسی رابطه دین و رسانه کدام‌ها هستند؟ و دوم ضرورت‌های بررسی رابطه دین و رسانه کدام‌ها هستند و چگونه رابطه دین و رسانه را مطالعه کنیم؟ در پاسخ به پرسش نخست، به ذکر آن زمینه‌های اجتماعی و معرفت‌شناختی می‌پردازیم که در تأخیر، شکل‌گیری مطالعات نظری و عملی معطوف به تشریح نسبت‌های دین و رسانه مؤثر بوده‌اند.

● ضرورت مطالعه نسبت دین، فرهنگ و رسانه

همان‌طورکه نظریه‌های محافظه‌کارنمی‌توانند توضیح متقنی درباره دلایل خیزش و احیای دین در جهان سکولار معاصر ارائه کنند نیز نمی‌توانند توضیح قانع‌کننده‌ای از استفاده رو به فزونی جنبش‌ها، نهادها و افراد دینی از رسانه‌ها بدهند. توضیحات موجود، جز با پروراندن این گمان که این جنبش‌ها یا نهادها قدمی به‌سوی عقلانیت و مدرنیته برداشته‌اند، ارائه نشده‌اند. درواقع، نسبت دین و رسانه در دنیای معاصر یک واقعیت و یک مسئله اجتماعی شده است. نظام‌های دانشگاهی و دستگاه‌های نظریه‌پرداز و به‌ویژه کارگزاران پروژه روشنگری، نمی‌توانند این «مسئله» را نادیده بگیرند و لذا «نسبت دین و رسانه» موضوعی برای نظریه‌پردازی می‌شود. واقعیت این است که اجتماعات و جنبش‌های دینی با استفاده از ابزارهای نوین و نیز نوسازی روش‌های سنتی ارتباطات در داخل و خارج اجتماعات خود طی دهه‌های اخیر، خود نیز تغییراتی را به‌ویژه در عرصه سیاست‌های ارتباطی و مبادله معنا تجربه کرده‌اند. بی‌توجهی به واقعیت دین و نسبت آن با رسانه‌ها، احتمالاً هشدار خوبی برای محققان عرصه دین و رسانه است تا در بهره‌گیری از این الگوهای تجربه‌شده احتیاط بیشتری معمول دارند. بنابراین، پرسش اصلی می‌تواند از قرار زیر باشد: آیا بهره‌گیری از روش‌های برخاسته از الگوهایی که عمدتاً به مطالعه کارکردهای رسانه در جوامع غربی معطوف بوده است و رسانه‌ها را بیشتر از آنکه امری فرهنگی تلقی کنند، پدیده‌ای اجتماعی تصور می‌کنند و آیا تبعیت از رویکردهایی که دین را تا حد عنصری تقلیل می‌دهند که ساختارهای اجتماعی آن‌را تعین می‌بخشد، می‌تواند درک درستی از نسبت دین، فرهنگ و رسانه فراهم کند؟پاسخ این مقاله که بر روی سایت مرکز مطالعات رسانه‌ها منتشر و اطلاعات این گزارش از آن برگرفته شده است، این است که تمهید فهم دقیق‌تر از نسبت سه موضوع فوق‌الذکر، در سایه اتخاذ موضعی فرهنگ‌گرا امکان‌پذیر است، موضعی که از محافظه‌کاری حاکمان جهان سکولار و مروجان پروژه سکولاریسم مبرا باشد.

این دیدگاه امکان‌پذیر نیست، مگر آن‌که

۱) نمودهای دینی را همچون نظامی فرهنگی ببینیم که نقشی بنیادین در همنوایی نمادهای اصلی جامعه ایفا می‌کنند؛

۲) فرهنگ را نظامی از الگوهایی از معنا بدانیم که در هیئت نمادها تجلی پیدا کرده و به‌شکل تاریخی منتقل شده‌اند، نظامی فراهم‌آمده از فرم‌های نمادین که انسان‌ها از طریق آن‌ها دانش و نگرش خود را نسبت به هستی محقق، آن‌را به دیگران منتقل و به کمک آن‌ها با هم ارتباط برقرار می‌کنند. تنها دراین‌صورت است که دیگر گمان نخواهیم کرد که دین پدیده‌ای است تبعید شده به دنیایی ذهنی «به قلمرویی از امور «قدسی»، چنان‌که از طریق فهمیده شده است، بلکه بخش پویایی از فرهنگ جاری است که آموزه‌هایی از انتظام هستی را ارائه می‌کند». برخلاف رویکردهای ساختارگرا کارکردگرا و جامعه‌شناسی‌گرایی دورکیمی، گرایش‌های فرهنگ‌گرا وجود دارند که به‌جای تبعی دیدن دین و فرهنگ، آن‌ها را «مبانی مقدم معنایی، ارزشی و نگرشی‌ می‌دانند که به‌شکلی مؤثر و تعیین‌کننده نهادهای اجتماعی را شکل می‌بخشند.» این دیدگاه، با خروج از حوزه نفوذ دورکیم، از تأکید افراطی بر نقش ساختار اجتماعی در شکل‌دهی به دین و فرهنگ خودداری می‌کند. درواقع، عبور از اصالت جامعه دورکیمی، مقدمه‌ای برای قائل شدن به استقلال نسبی دین و فرهنگ و تعامل آن‌ها با ساختارهای اجتماعی بوده است.

رویکرد فرهنگ‌گرا این امکان را فراهم می‌آورد که با محور قراردادن «معنا»، یعنی هسته بنیادین موضوعات سه‌گانه دین، فرهنگ و رسانه و «آیین»، یعنی یکی از اصلی‌ترین راه‌های انتقال معنا، این سه موضوع در کنار هم مورد مطالعه قرار گیرند. براساس این مقاله که نوشته عبدالله گیویان و مطالب این گزارش از آن برگرفته شده است، معنا نه‌تنها امری ذهنی نیست، بلکه در سرشت بازنمایی‌های اجتماعی حک شده است. این بازنمایی‌ها هستند که از طریق معنابخشی به کل هستی و ارائه الگوهای خاصی برای تعامل، زندگی اجتماعی را شکل می‌بخشند. از خلال آیین‌های اجتماعی است که دو حوزه اخلاقیات و جهان‌بینی با یکدیگر تلفیق می‌شوند و «جهان، چنان‌که زیسته می‌شود و جهان، چنان‌که تصور می‌شود، درهم تنیده می‌شوند.»