پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
زندگی و آثار گی دو موپاسان
گی دو موپاسان نویسندهی فرانسوی در ۵ اوت ۱۸۵۰ در کاخ اربابی «میرومانسنیل» در هشت کیلومتری دیپ به دنیا میآید
لور دو موپاسان مادری است که میخواهد پسرش را بر اساس سنتهای اشرافی خود تربیت کند. پدر او گوستاو دو موپاسان فاقد پیشینهی اشرافی است و زندگی زناشویی آنان به دلیل غرور زن و سبکسریهای نهانی مرد، همواره دستخوش اختلاف و پریشانی است. بیشک در این جو، آرامشی برای پسرک حساس وجود ندارد.
کم کم در اثر کشمکشهای مکرر مادر و پدر، علائم اندوه و بدبینی در پسرک پایدار میشود. او هنگامی که سالها بعد به سرچشمه بدبینی شدیدی که مانند ابری تیره بر اندیشهاش سایه افکنده میاندیشد، همان وحشتهای ناگهانی را به یاد میآورد که در لحظات درگیریهای پر هیاهوی پدر و مادر به او دست میداد. لور دو موپاسان در نامهای به نزدیکترین دوست خود، گوستاو فلوبر درباره پسرش مینویسد: «دیگر نه ذوقی برای چیزی دارد و نه به چیزی علاقه نشان میدهد. عشقی به کسی ندارد و هیچگونه میل، بلندپروازی و امیدواری از خود بروز نمیدهد.»
پیش از آنکه «گی» به دوازده سالگی برسد، پدر و مادر متارکه میکنند و سرپرستی او به مادر سپرده میشود. پسرک مناسبات خود را با پدر حفظ میکند و میکوشد در محیط خانه برای مادر و برادر نقش سرپرست را بازی کند. اما در خانهای که مادر از اختلال عصبی و وسواس شدید رنج میکشد و برادر به تدریج نشانههای گونهای روانپریشی را از خود بروز میدهد، تنها مفر نوجوان افسرده، طبیعت آن منطقهی روستایی و کشتزارهای با طراوت آن جاست.
به ویژه روستاییان با زندگی پر جنب و جوششان، بازیهای کودکان دهکده، نمایشها و داستانهای ساده ولی سرشار از حکمت روستایی، به او نشاط می بخشد.
لور دو موپاسان که میکوشد پسر را هر چه بیشتر با آداب و رسوم طبقهی اجتماعی خود آشتی دهد، آموزش او را به یک کشیش میسپارد. ولی اخلاق و عادات مضحک کشیش محلی تنها موفق به انگیختن طبع طنز در وجود موپاسان میشود. در سیزده سالگی به اجبار او را راهی مدرسهی مذهبی میکنند.
ساختمانهای دلگیر و فضای حزنانگیز مدرسه افسردگی او را تشدید میکند. او که در خانه خود عادت به حمام روزانه داشت، به تدریج از آلودگی جسم خود رنج میکشد.
او در جستجوی راهی برای سرگرم شدن به کتابهایی که خواندن آنها در مدرسه ممنوع است، روی میآورد. تحت تاثیر ویکتور هوگو، اشعار رمانتیک میسراید. در همین دوره نطفههایی از عناصر تشکیل دهنده ذوق ادبی او بسته میشود. داستانهای ممنوع و رمانهای تخیلی، وام دهنده درونمایههای تخیلی، وحشت انگیز و اروتیک به آثار او میشوند. ظاهرا میل به شوخیهای تند و لطیفههای هزل آمیز نیز در همین دوران به سلیقه ادبی او راه مییابند.
در عین حال، دستاوردهای تحصیل در مدرسه در زمینههای ادبیات کلاسیک، اشعار «راسین» و رمانهای «روسو» و نیز آشنایی با زبان یونانی، در غنی کردن استعداد ادبی او موثر میافتد.
لور دو موپاسان پسرش را در هفده سالگی و در حالی که دچار افسردگی و ضعف اعصاب است، از مدرسه بیرون میآورد. موپاسان پس از درمان، در سال ۱۸۶۸ وارد دبیرستان شهر «روئن» میشود و در ۲۷ ژوئیه ۱۸۶۹ به عنوان شاگرد ممتاز، گواهینامه دورهی دوم متوسطه را در رشته ادبیات میگیرد و در همان شهر ساکن میشود. موپاسان در روئن با ادیبی ۴۶ ساله به نام «لویی بویه» آشنا میشود.
این شاعر و درام نویس که در روئن به کتاب فروشی مشغول است، نکات بسیار مهمی دربارهی هنر نویسندگی به او میآموزد و رمز موفقیت ادبی، یعنی کار مداوم را به او میشناساند. موپاسان در این دوره به کمک لویی بویه و گوستاو فلوبر که از سویی نزدیک ترین دوست مادرش و از سویی دیگر محرم اسرار لویی بویه است، به بررسی آثار بالزاک میپردازد، درسهای مهمی از آنها میگیرد و به گونهای جدی شروع به نوشتن میکند.
موپاسان در اکتبر ۱۸۶۹ به پاریس میرود تا تحصیلات خود را در رشتهی حقوق ادامه دهد اما جنگ میان پروس و فرانسه او را راهی خدمت نظام میکند. نویسنده در آن محیط با دسیسههای نظامیان و سیاستمداران وابسته به طبقات ممتاز آشنا میشود و در همین سالها بذر کینه نسبت به آنها و نیز نفرت از جنگ در وجود او کاشته میشود؛ بذری که در آثارش به گونهای هنرمندانه به بار مینشیند.
سالهای جوانی موپاسان در جو دیوانسالاری حاکم بر محیطهای اداری میگذرد. او ابتدا در وزارت کشتیرانی و سپس وزارت آموزش سراسری به عنوان کارمند به کار میپردازد. همین دوران، مضمونهای گوناگونی درباره زندگی کارمندان به عنوان قشر گستردهای از خرده بورزوازی شهری در اختیار او میگذارد که به آفرینش شاهکارهایی در این زمینه میانجامد. اما روحیه موپاسان در میان دیوارهای تنگ و محیط ملالآور ادارات روز به روز بدتر میشود. او خود را در دفتر کارش چون یک زندانی اسیر جبری محتوم میبیند و در نوامبر ۱۸۷۸ در نامهای به فلوبر مینویسد: «دفتر کار من یک جنم است.»
اندکی بعد باری دیگر در نامهای به فلوبر چنین شکوه میکند: «من تا خرخره درون کثافت فرو رفته و میان رنجها و غمهایی وصف ناشدنی غرق شدهام.»
در این دوره هشت ساله، باز تنها مفر او طبیعت است و این بار رود «سن» و شیفتگی سرکش او به آب تنی و قایقرانی، التیامی بر رنجهای روحش است. در این دوره الهام بخش بسیاری از داستانهای کوتاه او درباره قایقرانی در رود سن است. برخی ار آنها شرح کاملی از خوشگذرانیهای خصوصی خود اوست.
موپاسان که هنوز هم به رغم گرفتگی روحی شدید، همان خلق و خوی شینطنت آمیز دوران دبیرستان را حفظ کرده است به کمک دوستانش گروهی مخفی تشکیل میدهد که در مجالس خود به شوخیهای رکیک میپردازند و گاه مانند گروههای فراماسونری برای عضوگیری به آزمونها خطرناک و فجیع دست میزنند؛ به گونهای که یکی از همکاران اداری موپاسان پس از انجام آزمونهای گروه مخفی، میمیرد و موپاسان درنامهای به یک دختر هرجایی مینویسد: «ادعا کردهاند که اذیت و آزارهای ما موجب مرگ او شده است.»
اعضای این گروه مخفی دست به اجرای نمایش هجوآمیز به نام «خانه ترکی با برگ گل سرخ» میزنند. داستان نمایش بر محور سادهلوحی زوج جوانی میگردد که در تعطیلات وارد خانهای میشوند و گمان میکنند که آنجا یک پانسیون است ولی خانه از سوی یک مرد شیطان پرست اداره میشود و ساکنان دیگر آن عبارتند از: یک کنیز ترک، یک کفاش، یگ گوژپشت عصبی، یک کاپیتان بازنشسته و مستخدمی همه کاره که قبلا کشیش بوده است. کارت دعوتهایی که برای تماشاگران نمایش فرستاده میشود حاوی شوخیهای تند و رکیک است. اجرای نمایش واکنش حیرت و انزجار را بر میانگیزاند.
فلوبر هیجانزده فریاد میکشد: «چهقدر یخ است!» و ادموند گنگور به شهادت اطرافیانش میکوشد انزجار خود را از این نمایش آنارشیسم و بیبند و باری پنهان کند. شاید فقط نبوغ و نگاه تیز موپاسان مانع میشود که نویسنده در شوخیهای مبتذل به کلی غرق شود. او در همان محیط اداری به کاوش در زندگی آدمهای فرودست میپردازد و درنامهای به مادرش مینویسد: «همزمان با داستانهایم درباره قایق سواری، مجموعهای از داستانهای کوتاه مینویسم که عنوان چنین است: بدبختیهای بزرگ آدمهای کوچک.»
وجود دوستی مانند فلوبر، پالایشی مدام در افکار و نوشتههای او موجب میشود. فلوبر با آن که به شیطنتهای دوست جوان خود میخندد ولی درباره او اعتقاد دارد که «دست هر رکیکگوی پردهدری را از پشت بسته است.» و «با سخنان رکیک، خود را مفتضح ساخته است.» فلوبر، موپاسان را به پاکیزی زبان تشویق و او را به اجتماع روزنامهنگاران و نویسندگان وارد میکند و در همان حال میکوشد داوریهای تند آنها را نسبت به او تعدیل کند.
فلوبر که گویی جوانی بر بادرفته خود را در وجود موپاسان میبیند، میکوشد تا او را از دام افتادن به دام ابتذال، کاهلی و وقتگذرانی های بیهوده باز دارد، زیرا فلوبر زندگی خود را چنین توصیف میکند: «زندگی حقیر من آن قدر تهی و یکنواخت است که جملهها در آنها حادثههایند.» استاد، مرید خود را محرم رازهای خصوصی میداند و شبی همراه او نامههای خصوصی و یادگاریهای خود را به آتش میکشد. موپاسان در خاطرات خود مینویسد که دوست پیرش، دستهای کاغذ و یک کفش رقص زنانه کوچک از میان اسبابهایش بیرون آورد.
درون کفش، گل سرخ خشک شدهای که به زردی میگراید، در میان دستمال زنانه حاشیه توری به چشم میخورد. موپاسان در همدردی با استاد پیر خود میسراید: «این است یک زندگی، یک زندگی بزرگ یعنی: بسیار چیزهای بیاستفاده که آنها را میسوزانند، گذران بیتفاوت روزها، یادهایی چند از کردارهای پسندیده و مردانی که در طول زندگی با آنها آشنا شده است، مهربانی صمیمانه خانواده و یک گل سرخ خشک شده، یک دستمال و یک کفش زنانه.»
از نامههای فلوبر به موپاسان چنین برمیآید که او مرید خود را «جذاب، باهوش، حساس و فکور» ارزیابی میکند ولی در عین حال گاه او را متهم به بازیگوشی و ترشرویی در محل کار میکند. فلوبر که در همان نخستین برخوردها استعداد نادر موپاسان را در مشاهده ریزهکاریهای فضای بیرون و پیچیدگیهای درونی انسانها را تشخیص داده است، مدام اصرار در تقویت «حالت منحصر به فرد دیدن و احساس کردن» در او دارد. فلوبر ضمن نگرانی از سلامتی موپاسان در نامههای خود مکرر از او میخواهد که نیروی مغزی خویش را صرف پریشانی و اضطراب بیهوده و بیثمر نکند. فلوبر مداومت و صبر در کار نویسندگی را در قالب جملهای موجز به او یادآور میشود: «استعداد به قول شاتوبریان چیزی نیست جز صبری طولانی.» از این رو به موپاسان میآموزد که ابتدا جنب و جوش و ناآرامی و بیصبری مادرزاد خود را رام کند، سپس در برابر اشیاء بنشیند و دقت خود را مانند دستگاهی بر روی آنها تنظیم کند: «مانند آن که بخواهید جنبه و حالتی را که هیچکس دیگر تاکنون در آنها ندیده و درباره آنها سخن نگفته است، کشف کنید.»
فلوبر راز توصیف را اینگونه شرح میدهد: «آنچه میخواهیم دربارهاش سخن بگوییم، هر چه میخواهد باشد، بیش از یک اسم برای مشخص کردن آن ، بیش از یک فعل برای به جنبش درآوردن آن و بیش از یک صفت برای توصیف آن وجود ندارد.» اما نویسنده رمان مادام بواری، موپاسان را از برداشتی یکسویه که بر اساس آن یک جمله جمع ساده مفاهیم واژههای آن است، باز میداد و شیوه نگارش پالایش یافته، محکم و کامل را شرط اساسی دلالت گویای واژهها میداند: «نویسنده کسی است که که در کار تنوع بخشیدن به حالات یک ماده سرکش، چیره دست باشد. باید به قیمت خستگی کمر شکن، گوش به زنگ بود تا در یک چشم به هم زدن، حرکت، رنگ و لحن را در مورد آن چه موضوع بیان است، تغییر داد.» فلوبر او را تشویق به تلاش هر چه بیشتر میکند: «جستجو کنید! شما خواهید یافت.»
نوآوریهای موپاسان در هنر داستان نویسی و تحولی که در ساختار داستان کوتاه پدید میآورد، نتیجه همین جستجوی مداوم است. فلوبر با اعتقاد به عدم کارایی شیوه کهنه رمان نویسی، با زاویه دید اول شخص که معمولا خود نویسنده است، در این باره مینویسد: «هنرمند در اثرش مانند خدا در آفرینش، نادیدنی و قدر قدرت باشد، چنانچه همه جا احساس شود، ولی به چشم نیاید.» موپاسان در شماری از داستانهای خود این رهنمود را به کار میبندد. او پس از سالها کار دولتی، در حالی که با بیش از سیصد داستان کوتاه و رمان، آوازهی روزافزونی یافته است، یکسره به نویسندگی میپردازد. در سال ۱۸۸۷ داستان بلند «هورلا» را مینویسد که امروز یکی از نمونههای کلاسیک ادبیات شگرف به شمار میرود.
چهار سال پس از نوشتن هورلا، یعنی از سال ۱۸۹۱، کم کم نشانههای روانپریشی در موپاسان پدیدار میشود. در اول ژانویه ۱۸۹۲ دست به خودکشی میزند. اما موفق نمیشود و ششم ژانویه همان سال به آسایشگاه دکتر بلانش منتقل میگردد. او دیگر هرگز از آن جا بیرون نمیآید و در ششم ژانویه ۱۸۹۳ در سن چهل و سه سالگی چشم از جهان بر میگیرد. موپاسان سرانجام واپسین اندرز استاد خود، فلوبر را به کار گرفت که میگفت: «نویسنده نباید چیزی جز آثارش از خود بر جا بگذارد.»
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست