شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اتحادیه ای جدید در منطقه آسیای جنوب غربی


اتحادیه ای جدید در منطقه آسیای جنوب غربی

ما میراث دار فرهنگ, معنویت و زیست بومی هستیم که مهمتر از پاسداری می بایست با طرح های مبتکرانه و خلاقانه هر چه بیشتر ارتقاء یابند

کشورهای منطقه آسیای جنوب غربی دارای پتانسیل های بالقوه بسیاری هستند که در صورت برنامه ریزی به سوی اهدافی مفید و انسان دوستانه می توانند خاستگاه تحولات بسیاری در منطقه شوند. قابلیت های فرهنگی، طبیعی و معنوی ای که می بایست در شروع بر فصول مشترک شان معطوف شد و سپس گوناگونی هایی که به چشم می خورد، در صورت مفید بودن از طریق تعامل و تبادل بین اعضاء گسترش یابند.

ما میراث دار فرهنگ، معنویت و زیست بومی هستیم که مهمتر از پاسداری می بایست با طرح های مبتکرانه و خلاقانه هر چه بیشتر ارتقاء یابند. بخشی از این میراث، بومی، بخشی منطقه ای و برخی جهانی اند. با آن که میراث جهانی ما به سبب هویت جهانی قابلیت بسیاری را در نشر و گسترش دارند، اما همزمان نباید میراث بومی و منطقه ای ما از نظر دور بمانند؛ به خصوص که ما در عصر جهانی شدن با گسترش هر چه بیشتر فرهنگ های بومی مواجه ایم؛ فرهنگ هایی که از حوزه تنگ تعصبات و خرافات محدود بومی فراتر رفته و امکان گفتگو را در دنیای امروز داشته باشند. در این راه، طرح ها و برنامه های مبتکرانه ای که با در نظر گرفتن واقعیات موجود شلیک شده باشند، امکان رشد بالنده شان را هر چه بیشتر فراهم می آورند.

یکی از این طرح ها، اتحادیه ای جدید در منطقه برحسب مشترکات فرهنگی، معنوی و زیست محیطی است. اتحادی که بستر آن را، نه دولت ها که ملت های منطقه تعیین می کنند و دولت ها تنها آغازگر شکل دهی آن را رقم می زنند و نمایندگانی در نشست های مشترک خواهند داشت. سازمان های مردم نهاد در این حوزه ها باید نقش اصلی را بازی کنند. بودجه مالی آن نیز بخشی توسط دولت ها و بخشی توسط بخش خصوصی تأمین می شود. فرضاً تورهای توریستی که از این نشست ها ذینفع خواهند بود، یکی از طرف های بخش خصوصی می توانند باشند که هزینه ها و پشتیبانی مالی بخش خصوصی را بر عهده گیرند. اتحادی که تنها توسط دولت ها رقم بخورد، بستر تحولات مردمی عظیم نخواهد بود و نشست هایی که تنها در آن سازمان های مردم نهاد شرکت داشته باشند، به سبب عدم ارتباط با دولت و بخش های مسئول که با واقعیت های ملموس برخورد دارند، به تدریج از واقعگرایی به دور خواهند رفت و طرح هایشان از ضمانت اجرایی لازم برخوردار نخواهند بود. از این روی در نشست های این اتحادیه می بایست نمایندگانی از دولت ها و سازمان های ذیربط شرکت فعال داشته باشند؛ به طوری که طرح ها و برنامه های مصوب حاصل تعامل مردم، سازمان های مردم نهاد و دولت ها و سازمان های دولتی مربوطه باشد. اما پیش از آن توجه به چند نکته ضروری است.

فرهنگ‌ عنصری‌ است‌ پویا و زنده‌ که‌ طی‌ سده‌ها پیوسته‌ در حال‌ تغییر، تحول‌ و پالایش بوده‌ است‌. فرهنگ ما هرگز تنها به گذشته ما محدود نمی شود، بلکه حاصل پویشی است که در امروز جامعه ما خلق می شود. مسئولان فرهنگی کشور ما حتماً توجه کنند، چون تعریفی که بسیاری از آنان از فرهنگ دارند، نه تنها به روز نیست که بعضاً با هویت فرهنگ سازگار نیست. فرهنگ‌ و به‌ تبع‌ آن‌، هویت‌ فرهنگی‌ صرفاً گنجینه‌هایی‌ برای‌ محافظت‌ نیستند، بلکه‌ سرچشمه‌ نیروهای‌ خلاق‌ انسانی‌ و عامل‌ هر نوع‌ پیشرفت‌ انسانی‌ به‌ شمار می‌روند. اما اگر فرهنگ‌ و هویت های‌ فرهنگی‌ از چنین‌ جایگاه‌ ارزشمندی‌ برخوردارند، نباید آن ها را چون‌ سنتی‌ ثابت‌ و تغییرناپذیر تقدیس‌ کرد، بلکه‌ می‌بایست‌ آن ها را فرآیندی‌ شکل‌پذیر دانست‌ که‌ می‌تواند خود را با وضعیت های‌ نوین‌ تطبیق‌ دهند و در عین‌ حال‌ انسجام‌ و پیوستگی‌ بنیادی‌ خاصی‌ را حفظ کنند. باید بتوانند خرافات‌، عادات‌، تمایلات‌ و تبعیض های‌ غیرانسانی‌ را از خود به‌ پیرایند، در عین‌ حالی‌ که‌ وجوه‌ انسانی‌ خود را در کثرت ‌هر چه‌ بیشتر می‌آفرینند و از جوامع‌، فرهنگ ها و تمدن های‌ دیگر، معیارها یا عناصر کارآمدی‌ را وام‌ گیرند که‌ ارزش‌ انسانی‌ و فرهنگی‌ خود را به‌ ثبوت‌ رسانده‌اند. اما بدون‌ شک‌ پدیده‌ فوق‌ چیز تازه‌ای‌ نیست‌. آیا فرهنگ های‌ با طراوت‌، زنده و اثرگذار امروزی‌ همان هایی ‌نیستند که‌ از فسیل‌ شدن‌ پرهیز کرده‌ و به‌ جای‌ متوقف‌ کردن‌ زمان‌، کوشیده‌اند تا در آن‌ ریشه‌ بدوانند، توان‌ باروری‌ بیابند و از این‌ راه‌، همیشه‌ زنده‌، جوان‌ و جاودان بمانند؟

امروز پس از سرمایه های انسانی و بدنبال آن سرمایه های اجتماعی، سخن از سرمایه های فرهنگی رفته است. هر گونه اهداف و استراتژی فرهنگی تنها با کمک سرمایه های فرهنگی است که عملی شده و تحقق و تداوم آن تضمین می گردد. تعامل پذیری، ارتباط پذیری، مشارکت پذیری، میزان پذیرش دیگری و ارزش های اخلاقی از این جمله اند. هر کار فرهنگی تنها با تبادل و ارتباط پیش می رود و در این راه میزان تعامل افراد به جای تقابل با یکدیگر و پذیرش دیگری و آن گاه مشارکتی که در اهداف و روش های فرهنگی مشترک می پذیرد می تواند در موفقیت آن تعیین کننده باشد. طبعاً هر گروه، قشر، جامعه یا تمدنی که از این سرمایه های فرهنگی غنی باشد و در راه تقویت شان بکوشد، برنامه های فرهنگی خود را بهتر پیش خواهد برد. آن هم در دنیای امروز که هدف هر توسعه ای "انسان" است.

هویت‌ هر ملتی‌ بی‌شک‌ در ریشه‌های‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ تاریخ‌ آن‌ مردم‌ نهفته‌ است‌، ولی‌ آن‌ هرگز در حد گذشته‌ محدود نمی‌شود، بلکه‌ به‌ ماهیاتی‌ مربوط می‌شود که‌ از خصایص‌ کنونی‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ جامعه‌ نشأت‌ می‌گیرد که‌ کاملاً تازگی‌ داشته‌ و به‌ دنیای‌ امروز تعلق‌ دارد. حتی‌ خصایص‌ تاریخی‌ ـ هویتی‌ یک‌ ملت‌ نیز به‌ تمامی‌ وقایع‌ و مولفه‌های ‌گذشته‌ شان‌ مربوط نمی‌شود، بلکه‌ از میان‌شان‌، آن‌ ویژگی‌هایی‌ ماندگار بوده‌ و هنوز در روح‌ جمعی‌ آن‌ ملت‌ موج‌ می‌زند، که‌ با یافتن‌ پیام‌ و مخاطبی‌ برای‌ نسل‌ امروز از فسیل ‌شدن‌ خود جلوگیری‌ کرده‌ و امکان‌ بازآفرینی خویش‌ را فراهم‌ آورده‌ باشد. باید توجه کرد که در دنیای‌ امروز، هویت‌ فرهنگی‌ و ملی‌ را دیگر نمی‌توان‌ مثل‌ برخی‌ از هویت های‌ موروثی‌ در نظر گرفت‌، حتی‌ اگر پذیرفته‌ شود که‌ همواره‌ از طریق‌ این‌ میراث‌ انطباق‌ فرد با جامعه ‌خویش‌ صورت‌ می‌گیرد. به‌ بیان‌ دیگر، اکنون‌ همچون‌ سایر زمینه‌های‌ اجتماعی‌، معیار موروثی‌ بودن‌، دیگر در دنیای‌ امروز مشروعیت‌ بخش‌ و معتبر نیست‌ و هویت‌ ملی‌ نیزهمچون‌ سایر زمینه‌ها به‌ وجوهی‌ عطف‌ می‌کند که‌ اکتسابی‌ بوده‌ و نسل ها طی‌ تجربه ‌کنونی‌ شان‌ به‌ آفرینش‌ و بازآفرینی‌ آن‌ مبادرت‌ می‌ورزند.

اکنون دیگر تنها میراث فرهنگی را به مثابه ودیعه ای که باید حفظ شده و گسترش یابد، نمی نگرند، بلکه میراث معنوی و میراث طبیعی را نیز به آن افزوده اند. میراث معنوی بسیار آسیب پذیرتر از میراث فرهنگی است و چون عمدتاً سینه به سینه انتقال می یابد، ممکن است به سرعت فراموش شده و دیگر امکان بازیابی نداشته باشد. مفاخر معنوی ما به ویژه در عرصه ادبیات تنها به ایرانیان تعلق ندارند، بلکه گنجینه ای با ارزش برای جهانیان اند. از این روی، اگر در هر گوشه دنیا از آن ها تجلیل می شود، ما باید آن را به فال نیک بگیریم و به جای این که بدنبال دعوا با طرف های مدعی بر سر تعلق ملیت شان داشته باشیم، با آنان همکاری کنیم تا به عنوان میراث مشترکمان معرفی شده و برای جهانیان بیشتر شناخته شوند. بسیار از مفاخر ما نیز واقعاً تنها به یک ملیت و یا حتی یک فرهنگ تعلق ندارند و چه بسا میان چندین قومیت و فرهنگ شکل گرفته و رشد یافته اند و از این روی میراث مشترک ما هستند.

موسیقی مقامی مناطق مختلف ایران در حال زوال و فراموشی است و باید برنامه هایی را برای حفظ و تقویت شان در پیش گرفت؛ همین طور افسانه ها، روایات اساطیری و قصه های فولکلوریک رو به فراموشی اند. یکی از راه های حفظ میراث معنوی، ثبت شان در قالب میراثی شفاهی است تا برای آیندگان باقی بماند. اما در میان میراث معنوی، توجه ویژه به زائران خانه خدا ضروری است. بسیاری از زائران خانه خدا از نفس حج چیز زیادی نمی دانند و عمدتاً برای ادای وظیفه، برخی از مراسم آن را تقلید و جملاتی عربی را حفظ می کنند تا ادای وظیفه کرده باشند و برخی نیز به گونه ای رفتار می کنند که انگار به پیک نیکی از نوع زیارتی رفته اند! آنان باید بدانند که پا در جا پای ابراهیم گذاشتن- ولو به شکل نمادین- یعنی چه. حج و اوقاف باید به عنوان رسالت خویش، درباره روح حج و این همایش جهانی، هم تحقیق کند تا نخست خود بیشتر و بیشتر دریابد و سپس اطلاع رسانی مکفی به حاجیان کرده و حتی در صورت لزوم کلاس های آموزشی ویژه بگذارد تا مسلمانی که به حج رفته پس از بازگشت با گذشته خویش متفاوت شده باشد.

میراث طبیعی نیز باید مورد توجه قرار گیرد. میراث فرهنگی ما با تمام ارزشی که دارند، در صورت آسیب پذیری امکان مرمت و بازسازی شان وجود دارد، اما میراث طبیعی و گونه های گیاهی و جانوری نابود شده دیگر امکان زنده شدن شان وجود ندارد. ببر مازندران و شیر ایران برای همیشه منقرض شدند! سرنوشتی که در صورت بی توجهی ما برای آینده یوزپلنگ آسیایی نیز محتمل است. شاید لازم باشد، سازمان محیط زیست، رسالت خود را فراتر از آنچه اینک برای خود تعریف کرده است، پیش برد.

ارتباط بین فرهنگ و گردشگری بر کسی پوشیده نیست. آن ها از یک سوی، رابطه ای دو جانبه با یکدیگر دارند؛ به طوری که فرهنگ و گردشگری از هم تأثیر می پذیرند و از سویی دیگر، گردشگری سهمی مهم در توسعه فرهنگی دارد. امروزه شاهد رشد گردشگری در همه جای دنیا هستیم. ظرفیت های جدید گردشگری، چیزی است که ساکنان بومی هر منطقه بهتر از هر کس دیگری می شناسند. آن ها هستند که با معرفی جاذبه های تاریخی، فرهنگی و تفریحی مناطق زندگی اطراف خود، مسوولان محلی را برای سرمایه گذاری گردشگری تشویق و ترغیب می کنند. از این روی تصمیماتی از این دست، باید در سطح طرح ها و برنامه های استان ها صورت گیرد. در ضمن آسیب هایی که توریست ها می توانند به زیست بوم مردم محلی برسانند، بیشتر از هر کسی توسط بومیان آنجا ملموس است. بنابراین، برای اجتناب از آن باز برنامه های استانی که با مشورت با مردم محلی تنظیم شده باشد، راه گشا خواهد بود. توریست ساحلی از تنوع بسیار زیادی برخوردار است که متأسفانه ما تنها از معدودی از آن ها مطلع ایم. علاوه بر شنا، موج سواری، دویدن، غواصی باید قایق های بادی، کایت سواری، اسب سواری، جت اسکیت و حتی اتومبیلرانی را تشویق کرد و بدان ها بیافزایید، ورزش های فوتبال ساحلی، والیبال ساحلی و انواعی از تفریحات اوقات فراغت را که به استراحت و آرامش نیازمند اند.

اکوتوریست نیز که اینک یکی از شاخه های مطرح و رو به رشد، صنعت گردشگری است، باید در دستور کار قرار گیرد. منظور از آن، مسافرت هایی مسؤولانه به نواحی طبیعی است که علاوه بر مشارت های مفید اجتماعی و اقتصادی، حفظ محیط زیست و جوامع محلی و رفاه مردم بومی در نظر گرفته شود. به بیانی دیگر، تمام جنبه های مختلف گردشگری باید با در نظر گرفتن آسیب های زیست محیطی شان پیش روند و مواردی که راه چاره ای ندارند، از آن اجتناب کنند. به خصوص مناطق ساحلی که عمدتاً از توریست های تفریحی پر می شوند، باید آسیب های احتمالی و آلودگی های زیست محیطیِ خاکی، ساحلی و آبی را نیز از نظر دور ندارند و طرح های مشخص برای جلوگیری از آلودگی ها یا برطرف کردن شان داشته باشند. فرهنگ میزبان نیز از اجزای اصلی اکوتوریسم است و مردمی که سال ها با روابط اجتماعی و فرهنگ خاص شان در یک منطقه زندگی می کنند، برای هر نوع تغییری از جمله باز شدن پای گردشگران به منطقه، باید در هر برنامه ای لحاظ شوند و حتی منابع فرهنگی به عنوان یکی از جاذبه های گردشگری در نظر گرفته شوند. حال از گردشگری و اکوتوریسم به مثابه توسعه ای پایدار نگریسته می شود که نه منافع کوتاه مدت، بلکه دستاوردهای بلندمدت و پایدار آن ها، که به جای نابودی یا زوال منابع، به حفظ منابع با ارزش طبیعی و فرهنگی منتهی می شود، مورد توجه واقع می گردد. برای حفظ محیط زیست نیز عمدتاً عادت بر این بوده که به مردان توجه شود و آموزش برای کارکنانی گذاشته می شود که طبعاً اکثراً مردند. اما اینک ثابت شده در اکثر نقاط جهان زنان نقشی تعیین کننده تر در حفظ محیط دارند؛ فرضاً در نظام آبیاری و آبرسانی، این زنان هستند که نقشی مهم تر از مردان ایفاء می کنند. از این روی برنامه های آموزشی برای زنان باید در اولویت قرار گیرد.

میراث فرهنگی باید بدنبال ظرفیت های جدید باشد. هم از تجارب موفق کشورهای دیگر استفاده کند و هم ابداعات و ابتکارات داخلی و محلی را به کار گیرد. ابتکار زیبایی که توسط میراث فرهنگی گیلان صورت گرفته است و موزه میراث روستایی را برای نخستین بار در کشور راه اندازی کرده اند، بسیار ارزنده است و جا دارد تا میراث فرهنگی سایر استان ها که در کشورمان کم نیز نیستند، به راه اندازی موزه های روستایی با توجه به بافت و تاریخ و مردم شان همت گمارند. توجه به کاروانسراهای قدیمی و مرمت و راه اندازی آن ها برای گردشگران اقدامی مثبت است که جا دارد در همه مناطق کشور که از چنین کاروانسراهایی برخوردارند و متأسفانه رها شده و یا به شکل ویرانه ای در آمده اند، شناسایی شده و تحت حمایت بخش خصوصی آماده بهره برداری شوند. در صورتی که به نظر رسد، پذیرایی از میهمانان در فضای کاروانسرها به آن ها لطمات جبران ناپذیری می زند، می توان مرکزی مدرن در جوار کاروانسراها برای پذیرایی از گردشگران ساخت که هنگام اقامت در کنار آن بتوانند از کارونسراها نیز با پرداخت اندکی هزینه بازدید کنند.

میراث فرهنگی باید همه مکان های باستانی را که کاوش هایی در آن ها صورت می گیرد، دارای سایت سازد. این امر هم برای حفاظت و توجه بیشتر به آن ها و هم اطلاع رسانی مفید است؛ راهی که در بسیاری از کشورها موفق نشان داده است. نقاشی ها و حکاکی های دوران پارینه سنگی و نوسنگی ایران را نیز نباید دست کم گرفت؛ چه آثاری که در غارها یافت شدند و چه آن هایی که روی صخره ها حک شده اند. آفریقای جنوبی سالانه میلیون ها دلار از بابت گردشگرانی که از آثار پارینه سنگی اش دیدن می کنند، کسب درآمد می نماید. باستان شناسی امروز نیز دیگر تنها متکی بر یافته های قطعی نیست و مناطقی نیز که محتمل است در زمره تاریخ و حتی اساطیر کهن باشند، مورد توجه واقع شده است. مثلاً ترکیه برای منطقه ای که احتمال می رود، بقایای کشتی نوح در آنجا پیدا شده است و با مرز ایران تنها یک کیلومتر فاصله دارد، تدارکات بسیاری برای پذیرایی از توریست ها دیده است. در کشور ما نیز این مناطق کم نیستند.

در این اتحاد منطقه ای تمامی کشورهای آسیای جنوب غربی می توانند شرکت کنند. آسیای میانه و افغانستان تشنه مشترکات فرهنگی ما هستند؛ چرا که در کشورشان به سبب ضعف حکومت مرکزی از فقر در این زمینه رنج می برند؛ به خصوص صدا و سیما باید برنامه ای بلندمدت برای پوشش این مناطق داشته باشد. در آسیای میانه روزنامه های نیز بسیار کم و عمدتاً دولتی اند و مردم اکثراً برای خواندن روزنامه دنبال چیزی می گردند که در روزنامه ها نیست و هر سرنخی را به شایعه ای قوی بدل می سازند! در قفقاز مشترکات ما حتی بیش از آسیای میانه است. آبخازیا و اوستیای جنوبی چه جزء گرجستان باشند، چه منطقه ای استقلال یافته، برای تأثیرگذاری و تغییرپذیری مشتاق شرکت در اتحادیه های جدید خواهند بود؛ حتی مناطق خودمختار روسیه چون اوستیای شمالی، چچن و داغستان می توانند مخاطبان این اتحادیه باشند، اما تا زمانی که نگاه های امنیتی روسیه حاکم است، به این امکان مشارکت آنان نمی توان بسیار خوشبین بود.

پاکستان و افغانستان که از معضل افراط گرایی طالبانی رنج می برند، درباره تعاملات معنوی و دینی نیاز به همکاری دارند. مقامات ایرانی می بایست طی جلسات متمادی برایشان تشریح کنند که آنان مبلغان اسلام انسانی و عقلایی –نه اسلام شیعی که با حساسیت اهل تسنن مواجه شود- به جای اسلام متحجر و ضد انسانی خواهند بود. آسیای میانه و قفقاز نیز در خطر اسلام متحجر و سلفی قرار دارد. مبلغانی که برای این مناطق فرستاده می شوند نباید بر اساس معلومات فقهی و احکام گزینش شده باشند. دقیقاً برعکس، آنان باید با روح اسلام آشنایی در حد تسلط داشته و از ادیان الهی چیزی بیش از اطلاعات عمومی بدانند و جوهره مشترک آن ها را بشناسند؛ به خصوص هر مبلغی که به جامعه ای فرستاده می شود می بایست با دین، مذهب، تاریخ و فرهنگ و باورهای عامه و سنن آن جوامع کاملاً آشنایی داشته باشد. برای چنین اهدافی می باید تیم مبلغان ایرانی نخست خود، دوره های ویژه را در این زمینه ببینند. چون متأسفانه مبلغان که هیچ، حتی بسیاری از مجتهدین و علمای ما ادیان دیگر را نمی شناسند، چه رسد به باورها و سنن و فرهنگ جوامع دیگر. حتی بسیاری، همه فرقه های مختلف تشیع را نمی شناسند؛ مثلاً نگارنده با هر کس درباره شیعه نوزده امامی سخن گفت، نه تنها نمی شناختند و با تعجب می پرسیدند، شیعه نوزده امامی هم مگر داریم! برخی نیز طوری به گفتارهایم توجه می کردند که انگار قصه ای شیرین را دارم برایشان نقل می کنم؛ پرسشگری شان در این زمینه در حد همان شنیدن نقل بود! در حالی که شیعیان نوزده امامی که خاستگاه شان در سودان است، هم اینک از تأثیرگذارترین مسلمانان شرق آمریکا به شمار می روند و محله ای نیز در نیویورک دارا هستند که کاملاً فضای آن –از معماری گرفته تا ذبح کردن و طرز لباس پوشیدن شان- برخوردار از شریعتی اسلامی است؛ درست است، آن هم در قلب ایالات متحده و نیویورک! آری، چنان اهدافی، برنامه ای بلندمدت را می طلبد، اما پس از به بار نشستن، فرهنگ ساز و تمدن ساز خواهد بود.

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

دکترای مردم شناسی از تگزاس آمریکا