چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
موسیقی دنیای کیشلوفسکی
کریشتف کیشلوفسکی استاد مسلم فیلمسازی بود و سر صحنه، فیلم هایش را میساخت. با این وجود تصور آثار او بدون موسیقی زبیگنیف پرایزنر تقریبا غیرممکن است. گفتنی ست که کیشلوفسکی شیفتۀ ادبیات بود و اعتقاد داشت که سینما هرگز نمیتواند از جنبۀ نفوذ به درونیات پیچیدۀ شخصیت ها، تأثیرگذاری ادبیات را داشته باشد. پس سعی میکرد از طریق سه مقولۀ فیلمبرداری، بازیگری و موسیقی، به دنیای درون آدم هایش رسوخ کند و احساسات و دغدغه های خود را جاودانه سازد. و چه خوب این کار را کرد. بخش مهمی از زیبایی فیلم های او به دلیل موتیف های بصری و کاربرد متفاوت رنگ و نور، جلوۀ بازیگران و معجزۀ موسیقیست که به خوبی در خدمت محتوا میآیند. از این روست که معمولا تصاویر آثار او، مفاهیمیفراتر از آنچه در ظاهر به نظر میرسد، به تماشاگر منتقل میکنند و میتوان آنها را همچون منشوری هزاروجهی از زوایای مختلف تفسیر و بازخوانی کرد.
کیشلوفسکی بیش از هر کارگردان دیگری موسیقی را میشناخت. و آنقدر در این زمینه وسواس به خرج میداد تا نوای موسیقی ای که در فیلمهایش شنیده میشود، تأثیری متفاوت از سایر فیلم ها بر مخاطب داشته باشد. موسیقی از دریچۀ نگاه کیشلوفسکی فقط یک عنصر خارجی نبود که در لحظه های افت فیلم، به اجبار وارد اثر شود و تماشاگر را روی صندلی بنشاند. او کلیت فیلم را مانند پیکره ای در نظر میگرفت که دمیدن موسیقی به آن روح و جان و زندگی میبخشد. چراکه سینمای کیشلوفسکی اساسا سینمای زندگی ست و به عقیدۀ این فیلمساز هیچ پدیده ای قدرت جادویی بازی تصویر و موسیقی را ندارد. اگر بگوییم غنای موسیقایی فیلم برای هیچ فیلمسازی در تاریخ سینما در چنین سطحی از اهمیت قرار نداشته و اجرای موسیقی در سینمای هیچ کارگردانی اینقدر زنده و باروح و پرخون درنیامده، اغراق نکرده ایم. بی تردید ریشۀ دلبستگی غریب کیشلوفسکی به موسیقی و حضور پررنگ آن در آثارش، به خاستگاه جغرافیایی و فرهنگی او برمیگردد. اپرا و موسیقی روح فرهنگ لهستان هستند. و به گفتۀ زبیگنیف پرایزنر: «در لهستان مردم از کودکی موسیقی را با آوازخوانی در کلیسا یاد میگیرند.» کیشلوفسکی در جست و جوی آهنگسازی بود که بتواند ضمن هم نوایی با صحنه های درام، روح موسیقایی ملت و زمانه اش را حفظ کند.
نطفۀ همکاری بین پرایزنر و کیشلوفسکی در سال ۱۹۸۴ با فیلم «پایانی نیست» شکل گرفت؛ که سالها بعد مایۀ اصلی موسیقی «سه رنگ: آبی» از موسیقی همین فیلم گرفته شد. سبک آهنگسازی پرایزنر نئورومانتیسیسم بود و با ذهنیت، نگاه و سبک خاص کارگردان بیشترین هماهنگی را داشت. کاربرد دقیق و خلاقانۀ موسیقی پرایزنر هم سو با تم و ریتم هر سکانس بود. و وقتی بر روی نماهای استادانۀ فیلمساز و تأکیدهای پرمعنای فیلمبردار بر عناصر و اشیای صحنه قرار میگرفت، حس و حال آن را ملموس تر و دست یافتنیتر میکرد. یکی از ثمره های جالب توجه این همکاری استثنائی، خلق شخصیت های عالم موسیقی در «زندگی دوگانۀ ورونیک» و «سه رنگ: آبی» ست. و از آن مهم تر این دو هنرمند حین ساخت «ده فرمان ۹»، دست به آفرینش موسیقیدانی تخیلی به نام وان دن بودنمایر زدند؛ که آوای موسیقی سمفونی وار او بیشتر لحظه های «زندگی دوگانۀ ورونیک» را آراسته است و وجه مشترک مهم دو دختر همسان فیلم، خوانندگی قطعات تصنیف های اوست. ورونیکای لهستانی در میانۀ اجرای زندۀ نغمه های بودنمایر جان میدهد؛ و ورونیک فرانسوی به تدریس موسیقی این آهنگساز روی میآورد...
وجه تمایز پرایزنر با سایر آهنگسازان فیلم در این بود که پیش از تماشای نسخۀ کامل اثر، موسیقی متن آن را مینوشت و بعد سکانسهای فیلم را با موسیقیاش هماهنگ میکرد. موسیقی متن در این آثار، هم نقش یک ابزار روایی و دراماتیک را ایفا میکرد، و هم الگوهای زیبایی شناختی و تزئینی در موسیقی را پی میریخت. پرایزنر استاد رنگ آمیزی سازها و بسط تم هاست؛ و نبوغ حرفه ای او در مورد انتخاب قطعه برای هر سکانس، قابل تحسین است. مثلا ملودی های آرامِ «فیلمی کوتاه دربارۀ عشق» با تم عاشقانه و تک نوازی حزن انگیز گیتار، درد و تنهایی و ناکامیرا القا میکند. و یا موسیقی سمفونی ناتمام همسر ژولی که بر اغلب صحنه های «سه رنگ: آبی» نازل میشود، کاملا همنواز با فضای سرد و افسرده و اندوهبار فیلم است؛ موسیقی ای که مدام ژولی را تعقیب میکند و گهگاه از زوایای ذهنش تراوش میکند و او را به خاطرات گذشته پیوند میدهد. اجرای کامل این موسیقی در بخش انتهایی فیلم، نشانۀ درک بیشتر ژولی از هستی و بازگشت دوبارۀ او به زندگی ست. همچنین در «سه رنگ: سفید» قطعۀ معروف «تانگو» هوشمندانه در بافت رومانتیک اثر تنیده شده؛ و آوای غمناک فلوت و کلارینت، حال و هوای صحنه های عاطفی را تقویت میکند. روح کلی موسیقی درخشانِ شخصی ترین فیلم کیشلوفسکی «سه رنگ: قرمز» سرشار از نوسان میان شور و هیجان و عشق و حیات، و سوز و گداز و غم و سکوت است؛ «قرمز» نه تنها آخرین فیلم از سه گانۀ سه رنگ، که نقطۀ پایان عمر کاری کیشلوفسکی بود. و گویی موسیقی تکرارنشدنی پرایزنر برای این فیلم، این قدرت را پیدا کرد که ابعاد پنهان روح شخصیت ها و حماسۀ اندوه و امید بشری را از خلال انبوه موسیقی به بیرون بتاباند...
چیزی سیال و محو و ناگفتنی در موسیقی پرایزنر وجود دارد که در عین اصالت و شاعرانگی، سنجیده و منطقی ست. موسیقی ای که توانسته با جوهرۀ درونی آثار کیشلوفسکی عجین شود، از دل آن رشد کند و تجسم جالبی از جهان کیشلوفسکی کارگردان و پرایزنر آهنگساز به دست دهد.
منبع: caffecinema.com
دنیا میرکتولی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران آمریکا غزه مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت دولت سیزدهم شورای نگهبان حجاب لایحه بودجه 1403
روز معلم سلامت زنان تهران هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران سیل فضای مجازی دستگیری شورای شهر تهران آموزش و پرورش
بانک مرکزی دلار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو سایپا ایران خودرو قیمت طلا بازار خودرو مالیات تورم ارز
سریال تلویزیون سینمای ایران سینما تئاتر موسیقی کتاب فیلم دفاع مقدس نون خ
اسرائیل جنگ غزه رژیم صهیونیستی فلسطین نوار غزه حماس روسیه عربستان یمن نتانیاهو افغانستان ترکیه
فوتبال پرسپولیس رئال مادرید استقلال سپاهان بایرن مونیخ تراکتور باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اپل گوگل پهپاد همراه اول آیفون ماه
داروخانه مسمومیت دیابت قهوه کاهش وزن بارداری خواب سلامت روان آلزایمر