دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

كدام ملی گرایی


قیاس پرونده هسته ای ایران و نهضت ملی شدن صنعت نفت برای نخستین بار از سوی میرحسین موسوی سیاستمداری كه مطلوب اصولگرایان و راستگرایان نیست صورت گرفت

سیاستمدار محبوب اصلاح طلبان و چپگرایان در بیانیه بدرقه سیدمحمد خاتمی نوشت: «ما امروز با موفقیت های ارزشمند مدیران مدبر و دانشمندان جسور و خلاق خود در زمینه دانش هسته ای مواجه هستیم و این دستاوردی آنچنان عظیم است كه اگر قدر و اهمیت آن در رشد اعتماد به نفس ملی و توسعه علمی و اقتصادی كشور به درستی شناخته شود، ارزش تاریخی آن كمتر از ملی شدن صنعت نفت نیست.» (۸ مرداد ۱۳۸۴)

از این پس بود كه این تفسیر و تعبیر، بسیار در ادبیات دولت ایران به كار برده شد. علی لاریجانی عضو ارشد جناح مقابل موسوی و خاتمی (كه در مبارزات انتخاباتی و پیش از پایان عصر اصلاحات مهمترین دستاورد آن زمانه را دستیابی به انرژی اتمی دانسته بود) در شهریورماه به نیویورك سفر كرد و به عنوان سرپرست مذاكره كنندگان جمهوری اسلامی رودرروی ایرانیان خارج از كشور قرار گرفت.

این بار مخاطبان وی نه مردم كوچه و بازار تهران (كه یكی پایگاه انتخاباتی احمدی نژاد و دیگری پایگاه انتخاباتی خود لاریجانی بود) كه مردمان هجرت كرده از وطن و ساكن شده در قلب غرب یعنی ایالات متحده آمریكا بودند. پس با آنان باید به زبانی دیگر سخن گفته می شد و دیپلمات ارشد ایرانی روزگار محمد مصدق را به یاد آورد كه هنوز غروری در دل ایرانیان زنده می كند و دستیابی به چرخه سوخت هسته ای را با ملی شدن صنعت نفت مقایسه كرد و چون با اعتراض و اعراض یكی از ایرانیان خارج از كشور (گویا نوه شهردار تهران در عصر مصدق) مواجه شد كه چرا حالا به یاد مصدق افتاده اید و چرا درگذشته تنها از كاشانی گفته اید و چرا حتی خیابانی به نام مصدق نخوانده اید، از در تدبیر درآمد و آن جمله را گفت كه تاكنون هیچ محافظه كاری نگفته بود: «مصدق در دل هر ایرانی جای دارد.»

نه لاریجانی و نه فرد معترض به او البته به یاد نیاوردند یا در یاد نداشتند كه محمد مصدق هنگامی كه نخست وزیر شد فرمان داد و هنگامی كه از نخست وزیری افتاد خواهش كرد هرگز خیابانی را به نام او ننامند و شاید هنگامی كه در سال های آغاز انقلاب نامش را از خیابانی كه شهرداری وقت تهران «مصدق» نامیده بود پاك كردند بیش از هر زمانی دیگر خشنود بود؛ چرا كه همچون علی لاریجانی باور داشت نامش باید در خاطره ها بر جای بماند نه در خیابان ها. اینك نیز بار دیگر مصدق به خواب ایرانیان آمده است. گرچه نه عصر ما، عصر جنگ سرد است و نه سیاستمداران جمهوری اسلامی از تشبیه خود به محمد مصدق خشنود می شوند، اما ظاهراً انرژی همان انرژی است و غرب همان غرب و البته شورای امنیت همان شورای امنیت كه محمدمصدق با تدبیر خود از ارجاع پرونده ملی شدن صنعت نفت ایران به میدان جنگ جلوگیری كرد. فارغ از این شباهت ها و بدون در نظر گرفتن این نكته كه چه تفاوت هایی میان دو دوره وجود دارد ببینیم فرجام تن دادن به اقتضائات این «ملی گرایی» جدید چیست؟

می دانیم كه جمهوری اسلامی در ربع قرن حیات خود همواره از ملی گرایی (كه یكی از ایدئولوژی های رقیب آن بوده) پرهیز داشته است. ملی گرایی نزد ایرانیان به دو معنا فهمیده شده است. اول آنچه در ادبیات سیاسی غرب به نام نژادپرستی و شوونیسم شناخته می شود و به معنای برتری ملیت ایرانی بر ملیت های دیگر است و دیگر آنچه در ادبیات سیاسی ایران (به خصوص در ربع قرن اخیر) فهمیده شده و به معنای برتری عنصر ایرانیت بر عنصر اسلامیت در این كشور است. چنین باوری گرچه به دلایل سیاسی ترویج شده است اما زمینه های معرفتی و زبان شناختی آن نیز قابل كتمان نیست. ملت در زبان فارسی قدیم معنایی جز دین ندارد و چه بسیار كه در متون دینی ایرانیان از ملت ابراهیم سخن گفته اند كه پدر توحید بود و آئین های توحیدی همه از آن ملت واحد منشعب شدند.

بدین ترتیب ملیت اگر معنایی در فرهنگ سنتی ایران داشته باشد ظاهراً همان مذهب است اما از عصر مشروطه و آغاز مدرنیته مفهوم تازه ای از ملت در ایران احیا شد كه دو شاخه اصلی داشت. در شاخه دولتی آن ملیت ایرانی همان گذشته آریایی آن بود كه مستقل از مذاهب توحیدی و مقدم بر آنان شكل گرفت. این گونه ملی گرایی در سلطنت پهلوی ترویج می شد و نسبتی با همان تفسیر نژادپرستی داشت، اما در شاخه دیگر ملی گرایی همان دموكراسی خواهی بود. با پیدایش دولت مشروطه در ایران (كه برابر نهاده دولت قانون بود) مفهوم حاكمیت ملی نیز متولد شد كه در زبان فرنگیان دموكراسی خوانده می شد. اولین مترجمان ایرانی دموكراسی را نه مردم سالاری كه حكومت ملی ترجمه كردند(رجوع كنید به محمدعلی همایون كاتوزیان) و ملی گرایی به معنای اخیر آن (كه در گروه هایی مانند جبهه ملی و نهضت آزادی مورد نظر بود) همان دموكراسی خواهی شد نه نژادپرستی (مانند حزب رستاخیز) یا بدیل اسلام گرایی (كه برخی گروه های ملی گرا همچون نهضت آ زادی به تعبیری خود اسلام گرا بودند.)

ملی گرایی به این معنا بر چهار ركن استوار است:

۱- منافع ملی به معنای هر آنچه به سود و صلاح ساكنان یك واحد ملی است.

۲- اقتدار ملی به معنای هر آنچه به توان و قدرت ساكنان یك واحد ملی می افزاید.

۳- امنیت ملی به معنای هر آنچه موجودیت و هویت یك واحد ملی را حفظ می كند.

و ۴- حاكمیت ملی به معنای مشاركت ملت در تاسیس و تداوم (مشروعیت) دولت خود.

بدین ترتیب مفهوم «دولت/ ملت» در چنین منظومه ای از مفاهیم ملی گرایانه تنها متكی به یكی از این اجزا نیست. ملی گرایی دولت پهلوی تنها بر اقتدارگرایی متكی بود و به نام اقتدار ملی اجزای دیگر را در معرض تهدید قرار می داد. در دولت پهلوی مفهوم منافع ملی به جمع محدودی از درباریان فروكاسته شده بود و به همین دلیل در آن نظام شوونیستی پدیده ای به نام حاكمیت ملی شكل نگرفت. فرجام كار حادثه ۲۰ شهریور بود. در نهضت ملی شدن صنعت نفت با وجود توجه به حاكمیت ملی و منافع ملی دو عنصر اقتدار ملی و امنیت ملی از ملی گرایی وقت غایب بود و دولت ملی به نقطه پایان ۲۸ مرداد رسید. در واقع هر یك از این دو سرمشق برای ملی گرایی ایرانی سرمشق هایی ناتمام بودند. نه رضاخان توانست آتاتورك شود و نه مصدق توانست دوگل ایران شود. ما همواره در ملی گرایی ناكام بوده ایم.

ملی گرایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دشنامی بدل شد. چه چپ گرایان كه به جهان وطنی سوسیالیستی می اندیشیدند و چه اسلام گرایان كه ملی گرایی را در تقابل با اسلام گرایی می دانستند و چه ملی گرایان كه ملی گرایی را با نژادپرستی یكی دانستند همه در تبدیل شدن این واژه به دشنام نقش داشتند. كار بدان جا رسید كه برخی از تبدیل نام خلیج فارس به خلیج اسلامی استقبال كردند و یاد محمد مصدق به عملكرد جبهه ملی پیوند زده شد و نام او از كتاب های تاریخ حذف یا كمرنگ شد. اما اینك در همین حكومت دفاع از نام خلیج فارس در برابر اعراب مسلمان به نهضتی ملی تبدیل می شود و دفاع از حقوق هسته ای ایران به جنبشی همطراز جنبش ملی تبدیل می شود.

نهضت ملی اما محدود به مانور اقتدار ملی نبود. خواسته اصلی محمد مصدق در نهضت ملی دو چیز بود: اول، ملی كردن صنعت نفت و دوم، برگزاری انتخابات آزاد و مصدق همزمان در دو سنگر می جنگید: دفاع از استقلال و دفاع از آزادی. ملی گرایی رضاخان جز اقتدارگرایی نبود ولی ملی گرایی مصدق همان آزادی خواهی بود.

بدین ترتیب ملی گرایی به معنای مثبت و سازنده آن معنایی جز این ندارد كه: ساخت «دولت _ ملت» را به عنوان پایه حكومت به رسمیت بشناسیم. این در حالی است كه همین ساخت به شدت از سوی بدیل های نوینی مانند جهانی شدن تحدید می شوند اما هنوز تن دادن به این ساخت تنها راه ورود مختارانه به نظام های نوین بین المللی است. چنین ساختی از یك سو ملت را موظف می سازد با ایجاد دولتی مطلق (نه مطلقه) از تكثر قدرت و هرج و مرج جلوگیری كند و از سوی دیگر دولت را متعهد می كند كه در برابر ملت خاضع و فروتن باشد و تنها از جانب ملت با ملت سخن بگوید نه از جانبی دیگر. چنین دولتی از آن رو كه در سپهر مدرنیته شكل گرفته است بر پایه شهروند بنا می شود نه هیچ واحد فردی و شخصیتی دیگر. این شهروند ممكن است مومن یا غیرمومن، مسلم یا غیرمسلم، خودی یا غیرخودی باشد. حتی یك شهروند فاسد هم شهروند است. در حالی كه مومن فاجر، تركیبی متناقض است. دولت ملی به این معنا دولت همه ملت است و افرادِ ملت چنین دولتی نیز همه شهروندان دولت هستند. همان گونه كه در انقلاب مشروطه، ارامنه در زمره انقلابیون بودند و در جنگ با عراق آنان نیز شهید شدند. بدین ترتیب ملیت آبستن معنای تازه ای می شود. ملیت در اینجا به معنای ابراهیمی بودن یا آریایی بودن نیست، به معنای ایرانی بودن است. به معنای هر كسی است كه در ۱۹۵/۶۴۸/۱ كیلومتر مربع خاك ایران زندگی می كند یا به جبر روزگار ناگزیر از مهاجرت شده است اما هنوز در هوای ایران نفس می كشد.

پذیرش ملی گرایی از این دست می تواند از ثبات و استواری دولت ایران بر حقوق هسته ای خود آغاز شود اما به انتخابات آزاد ختم شود. از حقوق هسته ای شروع شود و به حقوق بشر پایان یابد. حتی ایرانیان مقیم آمریكا نیز از دستیابی كشورشان به انرژی اتمی خشنود خواهند شد. فراتر از این، (اگر امنیت ملی ایران در معرض تهدید قرار نگیرد) شهروندان ایران از دستیابی كشورشان به سلاح های بازدارنده هسته ای حمایت می كنند (همچنان كه شهروندان آمریكا، فرانسه، انگلیس، روسیه، چین، پاكستان، هندوستان و... حمایت می كنند) اما به شرط آنكه قطعات این پازل كامل شوند و آنان به عنوان شهروندان آزاد مستقل از عقیده و اندیشه خویش به رسمیت شناخته شوند و بتوانند نه تنها در پرونده هسته ای اعمال اراده كنند بلكه در همه جا حاكمیت ملی خویش را اعمال كنند. درواقع اگر به این پرسش ها پاسخ داده شود كه كدام ملی گرایی؟ اقتدارگرایی یا آزادیخواهی؟، البته همه ما ملی گرا هستیم.

محمد قوچانی