دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
مجله ویستا

چیستی فلسفه سیاسی اسلامی


چیستی فلسفه سیاسی اسلامی

فلسفه سیاسی به دانشی گفته می شود كه مطالعه رفتار و اعمال ارادی مردم, سازمان ها, نهادها و زندگی سیاسی بر اساس مفاهیم اعتباری فلسفه و اعتباریات عملی ثابت عقلایی و شرعی برای رسیدن به جامعه مطلوب را وجه همت خویش می داند

فلسفه سیاسی به دانشی گفته می‏شود كه مطالعه رفتار و اعمال ارادی مردم، سازمان‏ها، نهادها و زندگی سیاسی بر اساس مفاهیم اعتباری فلسفه و اعتباریات عملی ثابت عقلایی و شرعی برای رسیدن به جامعه مطلوب را وجه همت خویش می‏داند. فلسفه سیاسی اسلامی با سیاست مدن بر اساس علت‏های چهارگانه صوری، مادی، فاعلی و غایی، نسبت‏های مختلفی برقرار می‏كند؛ همچنین با دیگر دانش‏های بشری نسبت‏های تداخل، تباین و تناسب نیز برقرار می‏كند. فلسفه سیاسی از آن جهت «اسلامی» خوانده می‏شود كه در حوزه تمدنی و فرهنگی اسلام به وجود آمده و پرورش یافته است. مقاله حاضر در پی‏ارائه مفهوم «فلسفه سیاسی اسلامی» و تبیین عناصر بنیادین آن است.

●مقدمه

واژه «فلسفه» كلمه‏ای یونانی به معنای دوستی دانش یا دوستدار دانش است. در زبان عربی كلمه حكمت و علم مترادف فلسفه می‏باشند. اخوان‏الصفا آغاز فلسفه را محبت دانش‏ها، وسط آن را شناخت موجودات به حسب قدرت انسان، و پایان آن را گفتار و كردار موافق دانش می‏دانند.۱ فارابی نیز فیلسوف كامل را كسی می‏داند كه ادراكات را به افعال در خود و دیگران متصل كند.۲ او ضمن آن‏كه فیلسوف كامل را با مَلِك و امام یكی می‏داند، ملك یا امام و بنابراین فیلسوف كامل را كسی می‏داند كه بنابر ذاتش و صناعتش، ملك، امام و فیلسوف است.۳ قطب‏الدین شیرازی نیز در تعریف علم، آن‏را در برگیرنده معرفت و صناعت می‏داند۴ و صناعت را به گونه‏ای تعریف می‏كند كه شامل خُلْقیات نیز می‏شود.۵

پس آشكار می‏شود كه در كلمات فیلسوفان، واژه فلسفه در برگیرنده هر سه معنای ادراكات، خُلْقیات و صناعات است. دقیقاً این معنای كلی و مبهم معنای كلمه فلسفه‏ای است كه در طبقه‏بندی سنتی، مقسم تمامی دیگر دانش‏ها قرار می‏گیرد و این ویژگی مقسم است كه از نوعی ابهام و كلیت برخوردار می‏باشد تا شامل اقسامش گردد؛ از این‏رو نباید دچار مغالطه شد و آثار و خواصی را كه فیلسوفان برای فلسفه برمی‏شمارند به این معنای فلسفه ـ فلسفه مقسمی ـ مترتب كرد و از آن نتایج ناسره گرفت.

اما واژه فلسفه در طبقه‏بندی سنتی از دانش‏ها به‏عنوان دو قسم برای فلسفه مقسمی نیز به كار می‏رود و در این هنگام به دو قید «نظری» و «عملی» مقید می‏شود.۶ همان‏گونه كه آشكار است، حیثیات تقیدیه تنها از یك یا چند جهت خاص مقید را توضیح داده و حالت ابهام یا كلیت آن را از بین می‏برند و نمی‏توانند توضیح‏دهنده مقید خود از تمامی جهات باشند و از این جهت است كه برای روشن شدن ابهامات یا تخصیص كلیات یك مقید از چند قید استفاده می‏شود. اكنون می‏باید دید كه دو كلمه «نظری» و «عملی» ابهام واژه فلسفه مقسمی را از كدام جهت رفع كرده و كلیت آن را تخصیص می‏زنند. فیلسوفان فلسفه نظری را علم به احوال اشیا و موجوداتی می‏دانند كه وجود آنها در قلمرو قدرت و اختیار بشر نیست و در مقابل، فلسفه عملی علم به موجوداتی تعریف شده كه وجود آنها متوقف بر حركات اختیاری آدمی است.۷ با توجه به دو تعریف بالا، آشكار می‏شود كه دو قید نظری و عملی ابهام و كلیت واژه فلسفه را از جهت گستره شمول آن در سه حوزه ادراكات، خُلْقیات و صناعات رفع نمی‏كند، بلكه دو قید مزبور از این جهت درصدد آشكار كردن معنای فلسفه است كه دانش فلسفه موجودات را به دو قسمت تقسیم می‏كند: موجوداتی كه وجود آنها بستگی به اراده آدمی ندارد و موجوداتی كه وجودشان با اراده آدمی ارتباط دارد. علم به گروه اول فلسفه نظری و علم به گروه دوم فلسفه عملی خوانده می‏شود؛ آنچه كه اولاً و بالذات به دو قسمت تقسیم می‏گردد موجودات هستند و فلسفه ثانیا و بالعرض به دو قسمت نظری و عملی تقسیم می‏شود. و از این‏رو نباید دچار مغالطه شد و آثار ویژگی‏های موجودات را به فلسفه نظری و عملی در این معنا مترتب كرد؛ از این‏رو واژه فلسفه در دو تركیب فلسفه نظری و عملی در معنای بالا هنوز از جهت گستره شمول، ادراكات، خلقیات و صناعات را دربر می‏گیرند و دو قید نظری و عملی از این جهت ساكت هستند. اما به هنگام تعریف و شناسایی خود فلسفه عملی به اعتبار علت‏های چهارگانه وجودی‏اش ـ و نه به اعتبار تقسیم موجودات به ارادی و غیرارادی ـ تعاریف متفاوتی نسبت به تعریف آن به اعتبار موجودات می‏یابد. چنان‏كه صدرالدین شیرازی در تعریف آن به اعتبار علت غایی‏اش، می‏گوید: «غایت حكمت عملی نیل به سعادت اخروی و استعلای نفس می‏باشد».۸ به همین ترتیب، تعریف‏های فلسفه عملی به علت‏های فاعلی، مادی و صوری آن، تنها از جهت همین علت‏ها سرشت فلسفه عملی را شناسایی كرده و از شناسایی جهات دیگر ساكت خواهد بود.

نكته‏ای كه در این‏جا اهمیت می‏یابد این است كه غالبا فیلسوفان مدنی، فلسفه عملی را به یكی از دو طریق شناسایی می‏كنند: تعریف به موضوع آن و تعریف به علت غایی آن، در صورت اخیر، فلسفه عملی و دانش‏های زیرین آن هر چند «فلسفه عملی» خوانده می‏شوند، ولی اصطلاح به كار رفته در این‏جا دیگر معنای اصطلاح «فلسفه عملی» كه در آغاز گفتار تعریف شد را نمی‏دهد و آن به این دلیل است كه قید عملی در كاربرد اخیر قیدِ «متعلق فلسفه» نیست بلكه قیدِ خود «فلسفه» است؛ به این معنا كه این قید درصدد رفع ابهام از كلیت واژه فلسفه بوده و گستره شمول آن را از ادراكات (معقولات)، خلْقیات و صناعات به یك یا چند مورد خاص آن محدود می‏كند. كافی است نگاهی به كتاب احصاءالعلوم فارابی بكنیم تا مثال‏های این كاربرد از فلسفه عملی را بیابیم. فارابی در این كتاب از علم عدد نظری و عملی،۹ علم هندسه عملی و نظری،۱۰ علم موسیقی عملی و نظری،۱۱ علم كلام عملی و نظری۱۲ نام می‏برد، در حالی كه تمامی این علوم به لحاظ كاربرد اول، در زمره دانش‏های فلسفه نظری قرار می‏گیرند، یعنی دانش‏هایی هستند كه درباره موجودات خارج از قدرت ما بحث می‏كنند. از سوی دیگر، از علم مدنی،۱۳ علم فقه۱۴ و علم كلام۱۵ نظری و عملی سخن می‏گوید كه در كاربرد نخست، در زمره فلسفه عملی (علم مدنی عملی) قرار دارند.

اما قید عملی و نظری در كاربرد جدید خود در برگیرنده دو معنا می‏تواند باشد كه در كلمات فیلسوفان مدنی آمده است. معنای نخست آن است كه دو قید نظری و عملی بیانگر این نكته هستند كه آیا فلسفه به عمل و كیفیت آن مربوط می‏شود یا نه؟ و از این‏رو فلسفه نظری علمی است كه به عمل و كیفیت آن ارتباط نمی‏یابد و فلسفه عملی برعكس؛ معنای دوم آن است كه آیا به‏دست آوردن و كسب فلسفه نیازمند ممارست و تمرین و تكرار است یا نه؟ كه در صورت نخست، آن را فلسفه عملی و در صورت اخیر، فلسفه نظری خوانند؛ از این‏رو تعریف‏های علم مدنی، فلسفه عملی و یا دانش‏های زیرین آن یعنی اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن، در میان فیلسوفان عملی به وسیله الفاظ و اصطلاحات ویژه‏ای انجام می‏گیرد كه نشان‏دهنده رهیافت فیلسوف مذكور در پرداختن به حكمت عملی یا یكی از دانش‏های سه‏گانه زیرین آن است. به این بیان كه فیلسوف عملی یا در پی بررسی خُلْقیات و صناعات مربوط به سه دانش اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن است ـ مانند مسكویه ـ۱۶ و یا در پی كاوش‏های مربوط به ادراكات ذهنی دانش‏های سه‏گانه بالا ـ مانند ابوالحسن عامری ـ۱۷ و گاهی نیز این فیلسوف هر دو هدف را با هم پی‏گیری می‏كند ـ مانند فارابی.۱۸

به این ترتیب براساس آنچه گفته شد، اخلاق و سیاست مدن به اعتبار خُلْقی یا صناعتی بودن قسمتی از آن، فلسفه عملی، به اعتبار تعلقش به امور اختیاری و اراده آدمی، فلسفه عملی، و به اعتبار ادراكی و تعقلی بودن بخش دیگری از آن، فلسفه نظری خوانده می‏شوند.

واژه فلسفه علاوه بر دو اصطلاح «فلسفه مقسمی» و «فلسفه نظری یا عملی قسمی»، یك كاربرد دیگر نیز در طبقه‏بندی سنتی علوم دارد. فلسفه در كاربرد جدید قسمی از فلسفه نظری است كه به آن فلسفه خاص، فلسفه اولی علم اعلی می‏گویند.

●فلسفه سیاسی اسلامی

فلسفه اسلامی مفاهیم و ادراكات ذهنی را به دو دسته تقسیم می‏كند: نخست، تصورات و ادراكاتی كه همتای عینی آنها در خارج از ذهن یافت می‏شود و آنچه از آنها در ذهن تحقق می‏یابد همان است كه در خارج از ذهن موجود می‏گردد. به این ترتیب نوعی عینیت میان آنها و همتایان خارجی‏شان برقرار می‏شود به گونه‏ای كه شناخت‏شان دقیقا همان حقایق خارجی را به ما نشان می‏دهد. ادراكات حقیقی یا «معقولات اولی» نام این دسته از ادراكات ذهنی است. آشكار است كه مفهوم‏های به كار رفته در «فلسفه سیاسی اسلامی» در این دسته قرار نمی‏گیرد.

دوم، مفاهیمی كه ظرفیت آن را ندارند كه هم در ذهن و هم در خارج از ذهن موجود شوند؛ از این‏رو همتای عینی آنها را نمی‏توان در خارج از ذهن یافت. در مورد این مفاهیم، میان آنچه در ذهن است و آنچه در خارج تحقق می‏یابد وحدت و عینیت برقرار نیست، اما بدون شك این پدیده‏های ذهنی بر یك نهاد عینی خارجی استوار هستند اما از آن‏جا كه برایشان نمی‏توان با جست‏وجوی تجربی همتایی در جهان عینی یافت و تطبیق داد، آنها را اعتباریات می‏نامند و به دلیل آن كه این ادراكات با یك عمل ساده ذهنی از خاستگاهی عینی و حقیقی بر می‏خیزند و در ذهن فرو می‏روند انتزاعیات خوانده می‏شوند. نام سوم این مفاهیم «معقولات ثانوی» است، زیرا به‏صورت مستقیم و برای مرتبه نخست از روی واقعیات خارجی به دست نیامده‏اند، بلكه ذهن آنها را از روی مصادیق به دست آورده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 7 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.