دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نفس و روان انسان در قرآن


نفس و روان انسان در قرآن

بی تردید اگر کسی بخواهده درباره ی نفس و روان انسان در قرآن تحقیق و بررسی کند,

بی‌تردید اگر کسی بخواهده درباره‌ی نفس و روان انسان در قرآن تحقیق و بررسی کند، خواهد دید که این زمینه عرصه‌ی گسترده‌ای برای تحقق وجود دارد و به مجموعه‌ای از معلومات واقعی که نفس و روان مؤمن را به تصویر کشیده است، خواهد رسید و ممکن است به قوانین علمی دست یابد که پرده از اسرار نفس و آنچه که از آن متأثر می‌شود و هر چه سبب ایمان یا انحراف آن می‌شود، بردارد.

ما به برخی از این مطالب در کتاب خدا نظر می¬کنیم، با این که نمی‌توانیم ادعا کنیم که حتی _به طور نسبی _ بر آن¬ها احاطه داریم، چرا که این نیاز به فرصتی زیاد دارد و برای ما امکانپذیر نیست، مگر کسی که کمر همت برای تحقیق در این زمینه ببندند، یا خود روانشناس و متخصص در علم روان‌شناسی باشد، ما نمونه‌هایی از آن را که بسیاری از آن‌ها در قصه‌های قرآنی و برخی در شرح احوال مؤمنان و کافران آمده است ذکر می‌کنیم:

الف) تِلْکَ الْقُرَی نَقُصُّ عَلَیکَ مِنْ أَنبَآئِهَا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَینَاتِ فَمَا کَانُواْ لِیؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبْلُ کَذَلِکَ یطْبَعُ اللّهُ عَلَیَ قُلُوبِ الْکَافِرِینَ* وَمَا وَجَدْنَا لأَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَإِن وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ ‏. (اعراف ۱۰۱- ۱۰۲)

«‏ اینها آبادیهائی است که برخی از اخبار آنها را برای تو روایت می‌نمائیم (و شرح می‌دهیم که چگونه ساکنان آنجاها به سبب ایمان نیاوردن به پیغمبران، دچار بلاها و مصائب بیشمار شدند). پیغمبرانشان با دلائل روشن به سراغ آنان آمدند و معجزات متقن بدیشان نمودند، امّا آنان (به سبب لجاجتِ در کفر و ممارستِ بر تکذیب انبیاء، روی حرف خود ایستادند و) چیزی را که قبلاً تکذیب کرده بودند (حاضر نشدند بپذیرند و باز هم مثل همیشه آن را تکذیب کردند و) بدان ایمان نیاوردند. این چنین خداوند بر دلهای کافران مهر می‌نهد (و بر اثر ادامه گناه، حسّ تشخیص حقّ را از آنان سلب می‌کند). ‏‏اکثر این اقوام را بر سر پیمان (و وفای به عهد خود) ندیدیم و بلکه بیشتر آنان را نافرمان و گناهکار یافتیم. »

این آیات بیانگر نفسی است که با شتاب و بدون دلیل از قبل و تحقیق بعدی، اعتقادی را برمی¬گزیند و طبعا" دچار خطا می‌شود و اگر پس از بیان، باز بر عقیده‌ی خود اصرار ورزد، دچار گمراهی و عدم درک حقایق می‌شود.

هر کسی که خداوند نعمت فهم عبارات و اشاره‌های قرآن کریم را به وی عطا کرده باشد، از این آیات برای او دو حقیقت روشن خواهد شد.

▪ اوّل: خداوند بیان میدارد که کسانی که بدون تحقیق و بررسی به سرعت دست به تکذیب می‌زنند، آنان در خور ایمان آوردن نیستند، زیرا ایمان قلبی آرام در برابر چیززی که همراه با دلیل است، می¬طلبد نه این که به چیزی پیش از آنکه دلیل بر آن اقامه شود، اعتقاد پیدا کند، و جمله‌ی «فما کانوا لیومنوا بما کذبوا من قبل » به همین حقیقت اشاره دارد و بدو ن تردید سرعت آنان در تکذیب حق بدون دلیل، عامل بازداری از ایمان است و هر که دلیل و برهان را تکذیب کند، دیگر به حقایق برهانی و مستدل ایمان نمی¬آورد.

▪ دوّم: زود تکذیب کردن، موجب بسته شدن قلب می‌شود و سبب می‌شود که شخص از رسیدن به نور حقیقت باز بماند و استمرار در تکذیب سریع و بدون تحقیق مانع از هدایت پذیری شخص می‌شود از این رو فرمود:

کَذَلِکَ یطْبَعُ اللّهُ عَلَیَ قُلُوبِ الْکَافِرِینَ

یعنی برای چنین کارهایی خداوند بر دل‌های کافران مهر می‌زند و سخن خدای متعال:

صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی فَهُمْ لاَ یعْقِلُونَ (بقره: ۱۷۱)

«... آنان کران و لالان و کورانند و هیچ درنمی‌یابند. »

ب)‏ إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ ‏

« آنان که در روز رویاروئی دو گروه (مسلمانان و کافران در جنگ احد) فرار کردند، بیگمان اهریمن به سبب پاره‌ای از آنچه کرده بودند (که سرکشی از فرمان خدا بود) آنان را به لغزش انداخت و خداوند ایشان را بخشید، چرا که خداوند آمرزنده و شکیبا است. ‏»

این آیه‌ی شریفه برای ما قانونی را درباره‌ی نفس بیان می‌کند، تا مربّی، معلّم و کسی که در صدد معالجه‌ی نفس‌ها برآمده، از آنان راهنمایی جوید، زیرا عامل بیماری را می‌شناسد و به درمان آن می‌پردازد.

زیرا خداوند سبحان خاطر نشان می‌کند که علّت روی گرداندن آنها از صحنه‌ی پیکار، برخی از گناهانشان بود، و گناه، گناه را آسان می‌کند و عامل نافرمانی بعدی است، بنابراین باید گناه اوّل را با ترک آن، معالجه کند و گهی ظهور سرانجام بد گناه، درمان آن است، لذا فرمود:

وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ

چون آنان به زشتی عمل خود پی برده بودند.

ج) ‏ وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ‏ إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ (هود۱۰– ۱۱)

« ‏ و اگر بعد از ناخوشی و زیان و ضرری که به انسان رسیده است، خوشی و نعمت و منفعتی بدو برسانیم، می‌گوید: بدیها و سختیها از من به دور شده‌اند (و مشکلات و ناراحتیها دیگر هرگز برنمی‌گردند. دوباره دچار سُرور و غرور بیجا می‌گردد و) بسی شادان (از متاع دنیا) و نازان (بر دیگران) می‌شود. مگر کسانی که (به هنگام شدائد) شکیبائی کنند، و (در وقت خوشی و ناخوشی و ثروتمندی و مستمندی) کارهای شایسته و بایسته انجام دهند، بیگمان آنان بخشایش (یزدان شامل گناهانشان می‌گردد) و پاداش بزرگی (در برابر اعمال صالحه) دارند. »

این آیات بیان می‌دارد که نفس غیر مؤمن بر یک حال ثبات و استقرار ندارد. نعمت، او را به ناسپاسی و طغیان وامی‌دارد و ناگواری او را نومید و ناشاد می‌کند و علاج آن فقط صبر و پایداری است.

و اشاره می‌کند که این شادمانی سرکش و نومیدی کشنده یک مرضی روانی است که تنها از راه صبر و پایداری می¬توان نفس را کنترل کرد تا در برابر سختی، ناراحت نشود و در برابر نعمت طغیان نورزد.

د)‏ إِنَّ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیسَمُّونَ الْمَلَائِکَةَ تَسْمِیةَ الْأُنثَی وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً (نجم:۲۷- ۲۸)

« ‏ کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را با نامهای زنان وصف و نامگذاری می‌کنند. ‏ ایشان در این باب چیزی نمی‌دانند (و از نر و ماده بودن فرشتگان کاملاً بی‌خبرند) و جز از ظن و گمان پیروی نمی‌کنند، و ظن و گمان هم (در بخش اعتقادات، به کسی سودی نمی‌رساند، و انسان را) بی‌نیاز از حق نمی‌گرداند. »

در این جا خداوند یادآور می‌شود که پیمودن راه غیر حق، همان پیروی از گمان برخاسته از هوای نفس - نه از دلیل و برهان-‏ می‌باشد و به بیماری آن نفسی که سبب گمراهی و سپس در گرداب باطل گرفتار می‌شود اشاره می‌کند و آن مرض وهم و پندار است، آری آنان پس از توهّم به دنبال هوای نفس و سپس پی گمان خویش می‌روند و دست آنان از علم و دانش تهی است، و هر که به دنبال تحقیق در زمینه‌ی روانشناسی و علم النفس باشد، به یکی از مسایل تربیت عقلی - یعنی مغایرت حقیقت با پندار - دست می¬یابد.

ھ) ‏ وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَآئِماً فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَّمْ یدْعُنَا إِلَی ضُرٍّ مَّسَّهُ کَذَلِکَ زُینَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُواْ یعْمَلُونَ (یونس:۱۲)

«هنگامی که به انسان ناراحتی و بلائی می‌رسد (که نه خود و نه دیگران نمی‌توانند آن را دفع و چاره کنند)، چه بر پهلو خوابیده، و چه نشسته، و چه ایستاده باشد (برای رفع مشکل) ما را به کمک می‌خواند. امّا هنگامی که ناراحتی و بلائی را (که در مقابل آن درمانده بود) از او به دور داشتیم، آن چنان راه (سابق) خود را در پیش می‌گیرد (و خدای را باز هم فراموش می‌کند) که انگار ما را برای دفع محنتی که بدو رسیده است به فریاد نخوانده است (و اصلاً ضرر و زیانی متوجّه او نبوده و بلائی بدو دست نداده است. آری ! همیشه) این چنین اعمال اسرافگران در نظرشان آراسته شده است (و تکرار گناه از قباحت آن کاسته است، و اهریمن نابه کار باطل را برای آنان حق جلوه داده است). ‏»

این آیه به بیان حال نفوسی می¬پردازد که جز به سود و زیان شخصی خود به چیز دیگری نمی¬اندیشند و حالاتی دگرگون و ناثابت دارند و زیر بار حق نمی¬روند و نیز از ایمان برخوردار نبوده و از خیر و خوبی محروم شده اند و جز به محیط اطراف خود نمی¬اندیشند بدون تردید این افراد غیر از کسانی هستند که خداوند در مورد ایشان می فرماید:

... وَیؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ... (حشر:۹)

«... دیگران را بر خویش ترجیح می¬دهند هر چند خود نیازمند باشند...»

و: نمونه‌ی دیگر از آیات قرآن در زمینه‌ی نفس و روان انسان، آیات ۲۷ تا ۳۲ مائده است که داستان پسران آدم را بیان می‌کند و ما پیش از این آن را ذکر کردیم.

در آن آیات آشکارا از نفس مؤمن، که آرام و خوشنود است و نیز از نفس حسود و کینه توز پرده برداشته است.

۱) در آن آیات به ریشه‌ی شرّ و خیر اشاره شده است، با این که: نفس مؤمن امور را آن گونه که باید می‌شناسد و حق و لوازم آن را درک می‌کند و و سبب پذیرش قربانی را تقوا و ترس از خدا می‌داند.

۲) نفس پرهیزکار آن است که از ذکر خدا پر باشد و همیشه از ترس او بر خود بلرزد، امّا اگر این حال از بین رفت، و سرکشی آغاز کرد دست به تعدّی می‌زند، از این رو علّت خودداری‌هابیل از تجاوز و مقابله به مثل را ترس از خدای جهانیان ذکر می¬کند، و کشتن بندگان خدا، جرم و گناه محسوب می‌شود.

۳) طبیعت نفس، مایل به خیر است و شرّ و بدی از خارج بر او عارض می‌شود از این رو‌هابیل در برابر تهدید برادرش گفت: « من دستم را برای کشتن تو به سویت دراز نمی‌کنم.» یعنی: نفسی که به شرّ آلوده نشده، مرتکب قتل نمی‌شود.

۴) حسد ریشه‌ی تعدّی است و اگر دل¬ها از آن پاک شود، شرّ و تجاوز در زمین از بین می‌رود.

۵) اصل در نفس انسان تجاوز و آزار نیست، و هنگامی که قابیل تصمیم به قتل برادر گرفت تلاش می‌کرد نفسش را که مخالف قتل برادر بود راضی کند که به این امر تن در دهد از این رو خداوند فرمود:

‏ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ (مائده: ۳۰)

«‏ پس نفس (سرکش) او تدریجاً کشتن برادرش را در نظرش آراست و او را مصمم به کشتن کرد، و (عاقبت به ندای وجدان گوش فرا نداد و) او را کشت ! و از زیانکاران شد (و هم ایمان خود را و هم برادرش را از دست داد). »

۶) دیدن صحنه‌ی تجاوز، باعث پشیمانی متجاوز می‌شود، و آیات پس از آن نیز بر آن دلالت دارد که حسد ریشه و اساس بسیاری از جنایات است، که اگر از دها بیرون رود، تجاوز نیز از بین خواهد رفت.، امّا خدای متعال به واسطه‌ی آن مردم را می¬آزماید تا خوب از بد آشکار شود.

بی‌تردید آن که درباره‌ی نفس آدمی تحقیق می‌کند، قرآن را یاوری پر ثمر در این زمینه خواهد یافت، و اگر مردم به قرآن رو آورند، آن را بهترین منبع برای تحقیق در مسایل روانی و اجتماعی می‌یابند.

نویسنده‌: استاد محمّد ابو زهره

مترجم: محمود ذبیحی