چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
مفاهیم واژه سخن در شاهنامه
در هزار سال گذشته و امروز کتاب شاهنامه حکیم فرزانه توس ، یکی از خزائن و منابع لغت و گنجینه های فصاحت و سلاست زبان فارسی است. برای کاربردهای متفاوت کلمات ، وسعت و قوت فکر ، بدعت در ساخت واژه ها ، قدرت بیان و استواری طبع و اقتدار کلامی و احاطه تعبیری این استاد بزرگ ، بهترین نمونه و قویترین دلیل است و از آنجا می توان دانست که در شرح رویدادهای متنوع ، گزارش معانی و پرداخت افکار ، وی را چه مایه فراوان از دانش ، حکمت ، احاطه بر زبان فارسی و سایر زبانهای رایج آن دوره ، حاصل بود تا توانست آن داستانها و مفاهیم سخت رویدادها وعبارات را به این صورت زیبا و در الفاظ جزل و روان جلوه دهد .
شاهنامه منبع بزرگی ازمعانی و مفاهیم مختلف است و تنها کتاب قصه و سرگذشت اسطوره ها نیست . فلسفه و حکمت هست ،اخلاق و عبرت از دنیا هست ،غزل هست ، سرود و رجز هست و بالاخره تمام فنون سخن هست ، تنوع کلام و واژه های فارسی هست .
فردوسی حکیم در فن بلاغت و شوایی کلام استاد بود و ذوق و ذهن سلیم و روشن داشت و بخوبی و مهارت یک سخن شناس از پس مضایق سخن برآمده و مسالک دقیق شناخته و وجوه اتصال و انفصال مفاهیم و ابتدا و ختم مقاصد را دانسته است . بدین علت است که آن حکیم فرزانه اثبات کرد که زبان شیرین فارسی از دیگر زبانها کمتر نیست و هر گونه فکر و مفهوم را بدون استفاد ه از لغات خارجی (به طور مثال عربی ) و لغات مهجور فارسی قابل تعبیر و بیان است .
فردوسی به عفت درکلام و عزت نفس و پاکی سخن ، شهرت دارد و از این نظربر سایر شاعران پارسی گوی برتری و فزونی دارد . فردوسی از نادر شاعران پارسی گوی است که عبارات و اشعارش از کلمات و واژه های ناپسند و زشت ، تهی و کلام و سخن را بدین کلمات لغو و نازیبا ، نیالوده است و عفت کلام را به کمال مراعات نموده است .
برای آنکه بتوان سخن پخته ، سخن استوار ، سخن شایسته و بایسته و سخن دلپذیر گفت و در نوشتن مطالب از تنوع کلامی استفاده کرد کاربرد کلمات متنوع و واژه های متفاوت و گویا ضرورت دارد ، شاهنامه حکیم فردوسی بهترین منبع برای تنوع واژه ها و کلام است. فردوسی صرفا در شاهنامه ، حدود ۹۰ واژه ترکیبی ، و بیشتر بدیع و ابتکاری ازکلمه « سخن» را ، بکار برده است . این واژه ها ، ترکیبی از کلمه سخن و اغلب یک صفت یا مصدر فعل است.
نویسندگان و گویندگان در عصر حاضر نیز با انتخاب و کاربرد این واژه ها و تنوع کلامی می توانند در بیان کلام و نوشتن هرگونه مطلب گزارشی ، علمی و اجتماعی از این گونه واژه ها استفاده کنند به نحوی که مقصود گوینده یا نویسنده از بیان مطلب برای شنونده یا خواننده ، بهتر قابل فهم و درک باشد .
به طور کلی ، حکیم فردوسی واژه « سخن» و ترکیبات آن را در بیش از سه هزار بیت ازاشعار شاهنامه بکار برده است ، اما کلمه سخن در ابیات شاهنامه ، برای بیان مقاصد مختلفی مورد استفاده بوده و مفاهیم متنوعی در اشعار حکیم طوس دارد. در بسیاری از این سه هزار بیت شاهنامه ، کلمه سخن همان مفهموم آشنای هر ذهن یعنی ؛ گفتن ، بیان کردن ، گفتگو و اظهار مقصود را دارد ولی در تعدادی از ابیات دیگراز کلمه سخن برای ادای مقاصد ومفاهیم گوناگونی استفاده شده است . بدینوسیله فردوسی با کاربرد واژه سخن در مفاهیم مختلف ، بیان مقصود در موارد و معانی متفاوتی را امکان پذیر نموده است. فردوسی با کاربرد مفاهیم گوناگون از واژه سخن ، ضمن کاربرد ابتکاری و نوین از کلمات ، در حقیقت ، وسعت و قدرت بیان ،استواری در کلام و توان فکر و اندیشه خود را افزایش داده و ابزاری برای شرح رویدادها گوناگون و طرح افکار مختلف در قالب شعر ایجاد کرده است .
در این نوشته به تعدادی از این مفاهیم و کاربردها از کلمه « سخن » اشاره می گردد ، همانطوری که ملاحظه می شود به بیش از شصت شرح و بیان منظور ، رفتار ، عملکرد و افکار پهلوانان ، گردان ، شاهان و شهریاران و شخصیت های شاهنامه ، با کاربرد کلمه یا واژه « سخن » با مفاهیم نوین و متفاوت و مبتکرانه ، پرداخته می شود .
اختلاف
چو شاپور مهتر گوانجی بود
که اندر سخن ها میانجی بود
اطلاع و خبر
چو هنگام برگشتن شاه بود
پدر زان سخن کی آگاه بود
***
به سهراب و دستان رسید این سُخن
که شه با سپهبد چو افکند بُن
***
فرستاده تازان به کابل رسید
وزو شاه کابل سخن ها شنید
***
چو بشنید افراسیاب این سخن
که دستان جنگی چه افکند بن
***
سخن چون به گوش سپهبد رسید
ز شادی دل اندر برش برتپید
اطلاعات
فراوان سخن در نهان داشتی
به هرجای کارآگهان داشتی
پیشنهاد - رای
چو بشنید افراسیاب این سخن
یکی رای با دانش افگند بن
***
سخن های رستم به نای و به رود
بگفتند بر پهلوانی سرود
پند نصیحت
بد و گفت مادر که بشنو سخن
برین شادمان باش و تندی مکن
تجربه
گذشته سخن یاد دارد خرد
به دانش روان را همی پرورد
تحقیق و علم
پزشکی سراینده برزوی بود
به پیری رسیده سخن جوی بود
تعریف و توضیح
چو پیران بیامد ز هند و ز چین
سخن رفت از آن شهر با آفرین
***
ز کند آوران سرخه را پیش خواند
ز رستم فراوان سخن ها براند
تصمیم
بر افراسیاب آن سخن مرگ بود
که بایست پشتش به خسرو نمود
تمجید و تعریف
به هر سو که آییم و اندر شویم
جز ار آفرینت سخن نشنویم
توضیح گزارش
سخن راند از رنج و راه دراز
که چون راندی در نشیب و فراز
تهدید
مرا چون فرستادگان پیش خوان
سخن های قیدانه چندی بران
حادثه
خروشی برآمد بلند از حصار
پر اندیشه زان سخن شهریار
حد و اندازه
سپه را ز کوشش سخن برگذشت
ز تارک دم آب برتر گذشت
حرکت صدا
از ایرانیان نیست چندین سخن
سپه را چنین دل شکسته مکن
خاطرات ( بد)
برو بر شمردند یکسر سخن
که شاه از بدیها چه افکند بن
خاطره و دیدارگذشته
سخن هر چه باید به یاد آوریم
روان و دلش را سوی داد آوریم
***
به کابل رسیدند خندان و شاد
سخن های دیرینه کردند یاد
جواب و نامه
پس آن نامه سام پاسخ نوشت
شگفتی سخن های فرح نوشت
راز- حرف سربسته
وزان پس هجیر سپهبدش گفت
که از تو سخن را چه باید نهفت
***
وز ایدون که این راز داری زمن
گشاده به من بر بپوشی سخن
***
تو این راز مگشای و با کس مگوی
مرا جز نهفتن سخن ، نیست روی
راه کار
بسی نامداران گشته کهن
بدان تا چه گونه برآید سخن
رویارویی و مقابله
تو در جنگ چندین دلیری مکن
که با مات چونین نباشد سخن
رویداد ، واقعه
کنون پادشاهی پر آشوب گشت
سخن ها از اندازه اندر گذشت
***
بباید یکی شاه خسرو نژاد
که دارد گذشته سخن ها به یاد
***
تو مهمان ما باش و تندی مکن
به کام تو گردد سراسر سُخن
***
دهد شاه را آگهی زین سُخن
که سالار لشکر چه افکند بُن
روش چاره
ببودند یکسر بدین یک سخن
کسی راه دیگر نیفکند بن
داد و دهش
چو دل بر نهی بر سرای کهن
کند ناز برتو ، بپوشد سخن
داستان- حکایت
کنون برگشایم در داستان
سخن های شایسته باستان
دانش
وگر چند بخشی ز گنج سخن
بر افشان که دانش نیاید به بن
***
برفتند دانندگان سخن
جوان و جهاندیده و مرد کهن
دانایی و دانش
مر جام ازو پر می و شیر بود
جوانی به بالا ، سخن پیر بود
درنگ و تأمل
نماند آن زمان جای سخن
خرامید از آن سایه سرو بن
درخواست
چو بشنید از و این سخن باغبان
گل مهر آورد و آمد دمان
دیدار
ز ایوان چو مردم پراکنده شد
دل نامور زان سخن زنده شد
دین و مسلک
سخن گفتن مزدک آید بجای
نباید به گیتی جزو رهنمای
فرمان دستور
تهمتن بد و گفت من بنده ام
سخن هر چه گویی سراینده ام
فکر اندیشه
از اندیشه من دل بپرداختم
سخن هر چه دانستم انداختم
***
بجایی که تنگ آندر آمد سخن
پناهت بجز پاک یزدان مکن
سابقه و عملکرد
بدان تا زکردارهای کهن
بپرسد ز پرهیزکاران سخن
ساکت کردن کشتن
بانبوه لشکر به جنگ اندر آر
سخن بگسل آلوده و نابکار
سرگذشت
ز گنگ سیاوش گویم سخن
وزان شهر و آن داستان کهن
سفارش
سر جنگجویان سپه برگرفت
سخن های سیمرغ در سر گرفت
شرایط اوضاع
گر آرام گیری سخن تنگ نیست
ترا پوزش اندر پدر ننگ نیست
شعر نظم
من این را نبشتم که تا شهریار
بداند سخن گفتن نابکار
***
سخن را نگه داشتم سال بیست
بدان تا سزاوار این گنج کیست
عبارات و مفاهیم
نبشتند نامه یکی شاهوار
سخن های بایسته آبدار
عدالت
به بخشش بیارای و زفتی مکن
به اندازه باید به هر در سخن
عهد و پیوند
چنین گفت با نامدار انجمن
که گر زین سخن بگسلد جان من
عمل و اقدام
به گرز و به خنجر سخن گوی و بس
چرا ماند این روز بر کوه کس
***
سخن جز به شمشیر با او مگوی
مجوی از در آشتی هیچ روی
فرمان و دستور
و گر بگذری زین سخن نگذرم
سر و تخت و تاجت به پی بسپرم
فطرت و ذات
چو بشنید رستم بر آشفت و گفت
که هرگز نماند سخن در نهفت
قصه و سرگذشت
چنینست رسم سرای کهن
سکندر شد و ماند ایدر سخن
قول و قرار
شه نامدار ، پهلوان را بخواند
گذشت سخن ها بر و بر براند
گله شکایت
برفتند پیچان و لب پر سخن
پر ازکین دل از روزگار کهن
لجاجت
ولیکن تو ای پور خیره سخن
زبان بر نیا برگشاده مکن
لاف رجز
بدو گفت بیژن که تا کی سُخن
کجا خواهی آهنگ آورد کن
مشاوره همفکری
سخن ها ز هرگونه ای ساختند
هیونی تگاور برون تاختند
***
سه روز اندر این کار رای آوریم
سخن های بهتر بجای آوریم
موضوع قضیه
مگر با درود و پیام و سلام
دو کشور شود زین سخن شادکام
***
همی راستی جوی و بنمای روی
سخن بر چه سان رفت ؟ با من بگوی
***
بدو گفت رستم که ای مرد پیر
سخن ها بدین گونه آسان مگیر
مطلب
من اکنون هیونی فرستم به بلخ
ابا نامه و با سخن های تلخ
مکر و حیله
پشیمانی آید ترا زین سخن
بپیچی ازین بد ، نگردی کهن
مرگ و خاتمه حیات
وزان پس تن من نهید اندروی
سرآید سخن چون بپوشید روی
مالیات - بهره
به ناکشته اندر نبودی سخن
پراکنده شد رسمهای کهن
محرک و دلیل
ابر شاه زشتست خون ریختن
به اندک سخن دل برانگیختن
وصیت
سخن هر چه گفتم به مادر بگوی
نبیند همانا مرا نیز روی
وضع حال
ز هر دو سخن چون برین گونه گشت
بر آتش یکی را بباید گذشت
نام و عنوان
من از کودکی تا شده ستم کهن
از این گونه از کس نبردم سخن
نظر دیدگاه
همی گویی از خویشتن دور کن
ز خسرو چنین خام باشد سخن
حجت الله مهریاری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست