دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا

شرمنده از قورمه سبزی لیبرالیسم


شرمنده از قورمه سبزی لیبرالیسم

كاركرد حوزه عمومی, عقلانی كردن اقتدار دولتی از طریق آثار نهادینه شده گفت وگوی آگاهانه و اجماع عاقلانه است دفاع از آموزه لیبرالی عرصه عمومی و كوشش جهت ایجاد عرصه عمومی, راهبردی است كه به درستی از سوی آزادیخواهان دنبال می شود

جنبش دموكراسی خواهی ایران زمین، یك قصه شنیدنی دارد: قصه لیبرال های شرمنده از خورشت قورمه سبزی.

اول- اجزای خورشت قورمه سبزی: خورشت قورمه سبزی یكی از غذاهای سنتی و مطبوع ایرانیان است. این خورشت تركیبی است از لوبیا، گوشت، پیاز، روغن، آب، نمك، تره، جعفری و شنبلیله. قورمه سبزی برساخته ای انسانی است. می توان نام دیگر بر آن نهاد، اما محتوای آن تغییر نخواهد كرد، به شرطی كه از مواد اصلی همیشگی اش تهیه شود.

اینك افرادی را در نظر بگیرید كه با لذت تمام قورمه سبزی می خورند اما از نام آن شرمنده اند. گروهی از مردم به طور علنی در رستوران ها قورمه سبزی می خورند، اما وقتی ناظران به آنها می گویند آنچه می خورید خورشت قورمه سبزی است، شرمگینانه اظهار می دارند آنچه می خورند قورمه سبزی نیست، بلكه بستنی است. غذایی كه فرد میل می كند، ممكن است برای او مفید یا مضر باشد، در هر حال فرد با انگیزه های مختلف می تواند با تغییر نام منكر آنچه خورده، شود. سه بیمار زیر را در نظر بگیرید:

- متخصص تغذیه به فردی دیابتی گوشزد كرده كه به طور مطلق از خوردن كله پاچه، بستنی و نان خامه ای پرهیز كند. فرد دیابتی كله پاچه، بستنی و نان خامه ای می خورد، اما در عین حال مدعی است فقط كدو، گوجه فرنگی و لوبیای آب پز خورده است كه برای سلامتی اش بسیار مفیدند.

- متخصص تغذیه به فرد لاغر ضعیف دستور داده است كه باید به حد كافی از مواد پروتئین دار، چربی ها و مواد قندی استفاده كند، وگرنه از پای درخواهد آمد. بیمار با مطالعه آثار پزشكی و مشاهده دیگر بیماران درمی یابد كه راهی جز عمل به نسخه پزشك در پیش ندارد. لذا برای نجات جان خود، به حد كافی از پروتئین ها، چربی ها و مواد قندی استفاده می كند ولی در عین حال مدعی است آنچه می خورد آب و چای است كه فاقد كالری اند، نه مواد پركالری.

- پزشك متخصص برای درمان یك بیمار، سرم آلبومین تجویز كرده است. به بیمار سرم تزریق می شود، اما بیمار كه بی سواد است، به دلیل بی سوادی و جهل، مدعی است كه آنچه به او تزریق كرده اند شربت آبلیمو است، نه سرم آلبومین.

با ذكر این مقدمه، می توان نگاهی گذرا به دموكراسی خواهی امروزیان انداخت. داستان دموكراسی خواهی روشنفكران، چپ ها و احزاب دوم خردادی كاملاً به مثابه سه بیمار یاد شده است. نظریه پردازان سیاسی در مقام نظر می گویند: «دموكراسی یعنی لیبرال دموكراسی»، «لیبرالیسم تقدم تاریخی- وجودی بر دموكراسی دارد»، «بدون لیبرالیسم نمی توان دموكرات بود» و از جهت عملی می گویند: لیبرالیسم شرط لازم برای ایجاد دموكراسی است. اول جامعه تان را لیبرال كنید تا بعد جامعه تان دموكرات شود.

اما روشنفكران، چپ ها و احزاب و فعالین سیاسی دقیقاً مشابه سه بیمار یاد شده اتخاذ موضع می كنند.

یك گروه به شدت از آموزه های لیبرالی دفاع می كنند و در راه تحقق عملی آنها گام برمی دارند. اما به دلیل جهل و عدم آشنایی با مكاتب سیاسی، مدعی اند كه آرمانشان لیبرالیسم نیست، بلكه تمامی آموزه هایی كه باور دارند و آنها را تبلیغ و ترویج می كنند، آموزه های دموكراتیك است، نه لیبرالی.

گروه دوم می داند كه لیبرالیسم مسائل و مشكلات او را حل و رفع خواهد كرد، لذا آگاهانه از آموزه های لیبرالی دفاع می كند، اما آگاهانه و از سر شرمندگی مدعی می شود كه اصول مقبولش، اصول دموكراتیك است.

گروه سوم افرادی هستند كه می دانند لیبرالیسم با فرهنگ شان تعارض بنیادین دارد و لیبرالیسم باورهای ریشه ای شان را متزلزل و نابود می كند. اینان هم از آموزه های لیبرالی دفاع می كنند، اما آن آموزه ها را آموزه های دموكراتیك می خوانند.

دوم- اجزای لیبرالیسم: لیبرالیسم، مثل خورشت قورمه سبزی، مولف از اجزایی است كه از تركیب آنها این نظام فكری ساخته می شود. این اجزا به قرار زیرند:

۱- بدبینی به قدرت: كوشش جهت مهار قدرت دولت از طریق:

۱-۱ دموكراتیك كردن دولت: دولت دموكراتیك بیشترین بخت و امكان را برای تامین آزادی و برابری دارد. دولت دموكراتیك از نظر لیبرال ها «دولت حداقلی» است. دولتی است كه مدام كوچك می شود. حوزه فعالیت آن محدود و از نظر قانونی به شدت تعیین شده و تحت نظارت است.

۱-۲- رواداری، تساهل و تسامح: تعقیب سیاست هایی كه تساهل و تسامح و آزاد بودن وجدان را محقق كند. جان لاك معتقد بود كه اصل نخست لیبرالیسم (نخستین اصل زندگی اجتماعی انسانی و بخردانه) رواداری است. قبول دیگری، قبول تفاوت و تمایز، قبول اینكه حقیقت نهایی پیش من یا در انحصار من نیست. من باید با دیگری ارتباط یابم، مكالمه كنم، به تفاهم برسم، تفاوت هایمان مشخص و برجسته شوند. دموكراسی معنایی جز این ندارد. با كسی كه مثل من نیست چنان زندگی مشترك را طرح می ریزم كه آزادی هر دومان تامین شود. می كوشم و می خواهم كه با دیگری به فهم مشترك از جهان دست یابم.

۱-۳- نفی پدرسالاری: زندگی خوب و خیر به افراد بستگی دارد. دولت نمی تواند و نباید نظر خودش را در زمینه سعادت و زندگی خوب به شهروندان تحمیل كند. افراد باید از قدرت اجباركننده دولت در امان باشند.

۲- جدایی نهادی قوای حكومتی (تفكیك قوای مجریه، مقننه و قضائیه): ما اصل تقسیم قوا را مدیون لیبرال ها هستیم. دونت مونتسكیو آن را پیش كشید. اصلی كه در قانون اساسی بیشتر كشورها آمده است و در بسیاری موارد زیر پا گذاشته می شود. اصل باید به حداكثر ممكن رساندن این جدایی باشد. در عین حال لیبرال ها بر نكته مهمی تاكید دارند: قوه قضائیه باید به طور كامل مستقل از سایر قوا باشد.

بدون قضات مستقل قدرتمند، كه از حقوق شهروندان در مقابل دولت دفاع می كنند، دموكراسی معنایی نخواهد داشت.

۳- حاكمیت قانون: عبارت مشهور لیبرالی كه «در حكومت مشروطه قانون شاه است و در حكومت استبدادی، شاه قانون است» تكیه بر اهمیت اصلی دارد كه امروز همه از آن یاد می كنند: حاكمیت كامل قانون، برابری شهروندان در برابر قانون و...

نباید ما ایرانیان به صرف پذیرش اینكه «قانون بد بهتر از بی قانونی است» تلاش برای قانون خوب را از یاد ببریم. تلاشی كه لیبرال ها آن را مهمترین نكته ها می دانند. هر مصوبه ای قانون نام می گیرد. قانون باید عادلانه باشد و هر قانونی باید برابری و آزادی كلیه شهروندان را به رسمیت بشناسد.

۴- فردگرایی: حفاظت از استقلال و شأن شخصی افراد در برابر اجبار دولت و جامعه. فردگرایی از یك سو به معنای حفاظت از استقلال افراد است و از سوی دیگر معنایی ژرف تر هم دارد: گسترش خلاقیت ها و توان های آفریننده افراد. قبول فرد به عنوان كسی كه حق دارد و باید بتواند زندگی خود را چنان كه می خواهد سامان دهد. این به معنای قبول شأن و مقام انسانی او است.

۵- آزادی: صیانت از آزادی های اساسی عقیده، بیان، اجتماعات، دین و آزادی در لیبرالیسم آنقدر مهم است كه بسیاری گوهر لیبرالیسم را آزادیخواهی دانسته اند و گفته اند لیبرال ها افرادی هستند كه در صورت تعارض هر امری با آزادی، آزادی را انتخاب می كنند. (رجوع شود به بحث آیزیا برلین درخصوص تعارض آزادی و برابری)

۶- برابری: تساوی و برابری در مقابل قانون، دادگاه ها و محاكم، برابری امكانات و فرصت ها. آنچه در لیبرالیسم كلاسیك به عبارت های بالا تعریف برابری بود، در لیبرالیسم امروزی پیشرفته تر و كامل تر شده است. متفكران لیبرالی چون راولز، رورتی، پاتنام و دوركین با طرح عدالت هم چون انصاف به شكل تازه ای از برابری (خاصه برابری در حوزه اقتصاد) دفاع می كنند و آن را هم ارز با آزادی پیش می كشند. لیبرالیسم امروزی مفهوم برابری را به معنایی جدید پیش می كشد.

۷- جدایی كلیسا از دولت: تفكیك نهادهای دین بنیاد از نهادهای عقل بنیاد. كسانی كه چنین می اندیشند در واقع یك آموزه لیبرالی را پیش می كشند. آنان در گام بعد باید بپذیرند قانون هایی كه زندگی انسان ها را نظم می دهند باید از متن همین زندگی واقعی نتیجه شوند. این هم یكی از مهمترین آموزه های لیبرالی است كه قانون ها باید به زندگی واقعی وابسته باشند.

لیبرال ها همواره دین را در حوزه خصوصی می پذیرند. آنها به یكی بودن نهاد دین و نهاد دولت اعتراض داشتند و دارند. لیبرال ها ضددین نیستند. آزادی دین یكی از اصول بنیادین لیبرالیسم است. برخلاف ماركسیست های ارتدوكس كه درصدد نفی كامل دین حتی از قلمرو زندگی خصوصی و اخلاق شخصی بودند لیبرال ها بر این اعتقادند كه هر كس حق داشته باشد بنا به اعتقادات دینی خود زندگی شخصی اش را نظم دهد. اما قانون مدنی استوار به قانونی باشد كه تضمین آزادی دین در قلمرو زندگی و اخلاق شخصی باشد.

۸- سرمایه داری: مطابق تعریف دایره المعارف آكسفورد (۱۹۸۸) سرمایه داری «یك نظام سازماندهی اقتصادی، مبتنی بر رقابت بازار كه در آن ابزار تولید، توزیع و مبادله تحت مالكیت خصوصی است و افراد یا شركت ها آن را مدیریت می كنند.» از نظر لیبرال ها پایبندی به آزادی مستلزم تائید نهادهای مالكیت خصوصی و بازار آزاد است.

اقتصاد بازار طی دو دوره ریاست جمهوری هاشمی- خاتمی (۸۴-۶۸) مبنای برنامه ریزی قرار گرفت و تقریباً از سوی همه فعالین سیاسی، احزاب دوم خرداد، روشنفكران و نیروهای چپ پذیرفته شد. رشد سریع و بالای چین از سال ۱۹۷۹ تاكنون ناشی از رد اقتصاد سوسیالیستی و پذیرش و اجرای اقتصاد بازار و خصوصی سازی است. اگر از منظر دموكراسی به این رویكرد نگریسته شود حق با برینگتون مور است كه گفت: «بورژوازی نباشد، دموكراسی نیست.»

ماركس بهتر از هر كس دیگری در مانیفست كمونیسم نقش انقلابی بورژوازی در تحول مغرب زمین را عیان كرد:

«بورژوازی در طول فرمانروایی اش كه هنوز به صد سال نمی رسد نیروی تولیدی بس متنوع تر و عظیم تری از جمیع نسل های قبلی خلق كرده است. تسلیم نیروهای طبیعت به دست بشر و خلق ماشین آلات و استفاده از شیمی در كشاورزی و صنعت، دریانوردی با كشتی های بخار و اختراع تلگراف و آمایش كل تازه ها برای كشاورزی و ایجاد نهرهای منشعب از رودخانه ها و احضار انبوه مردمان همچون لشكر جن ها؛ آدمیان كدام یك از قرون ماضی گمان می كردند كه چنین قدرت خلاقی در بطن نیروی كار اجتماعی نهفته است... ایجاد انقلاب مستمر در تولید و در انداختن آشوب بلاوقفه در تمامی رابطه های اجتماعی و عدم یقین و تلاطم پایان ناپذیر، عصر بورژوایی را از تمامی اعصار قبلی متمایز می سازد. تمام روابط ثابت و منجمد و آرا و عقاید محترم وابسته به آنها به حاشیه رانده می شود و روابط تازه شكل یافته قبل از آنكه استوار شوند، منسوخ می گردند. هر آنچه چنین سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود، هر آنچه چنین مقدس است دنیاوی می شود و دست آخر آدمیان مجبورند با صبر و عقل با وضعیت واقعی زندگی و روابطشان با دیگر همنوعان روبه رو شوند. بورژوازی بسیاری از پیوندهای فئودالی را از هم گسست؛ پیوندهایی كه انسان ها را به «مخدومان طبیعی شان» می پیوست و هیچ قیدی میان آدمی با آدمی باقی نگذاشت مگر سود عریان و داد و ستد پولی خشك و بی روح. جذبه های ملكوتی خشك اندیشی زاهدانه و جوش و خروش پهلوانانه و شیوه های احساساتی عوامانه را در آب های یخ زده حسابگری های خودپرستانه غرقه ساخت...

بورژوازی هاله مقدس تمامی مشغله هایی را كه سابقاً محترم بودند و با خشیت نگریسته می شدند زدود... بورژوازی پرده احساسات را از روی خانواده كشید و رابطه خانوادگی را به رابطه پولی صرف بدل ساخت... و به جای استثماری كه حجاب توهمات گوناگون آن را پوشانده بود، استثماری آشكار و بی شرمانه و مستقیم و عریان را باب كرد.»

جان گری در ابتدا فردی لیبرال بود اما از اواخر دهه ۹۰ میلادی از لیبرالیسم به پست لیبرالیسم عبور كرد. گری در سه گانه خود (آیزایا برلین، جان استوارت میل، فون هایك) و كتاب لیبرالیسم، از لیبرالیسم فاصله می گیرد. اما همو به تاكید می گوید: «سوسیالیسم نیز تنها تا حدی به موفقیت دست یافته كه در عناصر اساسی مدنیت لیبرالیسم جذب شده است.»۱

بازار قدرت را پراكنده و تجزیه می كند و تصمیم گیری را آسان می سازد. بازار برای تحقق آزادی سیاسی نیز لازم است. وقتی كه دولت تنها منبع درآمد و اشتغال باشد، جایی برای آزادی یا مخالف واقعی وجود ندارد.

اكبر گنجی*

پی نوشت ها:

۱- جان گری، لیبرالیسم، ترجمه محمد ساوجی، انتشارات وزارت امور خارجه، ص ۱۳۸.

۲- دولت و جامعه، ترجمه موسی اكرمی، انتشارات وزارت امور خارجه، ص ۲۶۲.

۳- یورگن هابرماس، دگرگونی ساختاری حوزه عمومی، ترجمه جمال محمدی، نشر افكار، تهران ۱۳۸۴.

۴- پیشین، ص.

* متن سخنرانی در مراسم دوم خرداد ۱۳۸۵ با عنوان «دوم خرداد، بدون دولت خاتمی!» و با شعار «حركت اصلاحی یا اصلاح حركت!؟»


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.