چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

استراتژی خاورمیانه ای آمریکا بازگشت به توازن


استراتژی خاورمیانه ای آمریکا بازگشت به توازن

خاورمیانه اینک در گیر اختلاف هائی بین شیعه و سنی, فارس و عرب, سکولار و اسلامی و دموکراتیک و استبدادی است

همانطور که در مطلب قبلی خودم قول داده بودم امروز می خوام دیدگاه متفاوتی را از استراتژی آمریکا در خاورمیانه مطرح کنم. من به دلیل جلسات مختلف در بریتانیا و حضور در مجمع اقتصاد جهانی در شوراهای سراسری در ابوظبی در ۱۰ روز گذشته مدام مشغول سفر بودم.در این جلسات صحبت های زیادی در مورد تحول نقش آمریکا در جهان در جریان بود.اجازه دهید نگاهی به خاورمیانه که خبرش این روزها بسیار داغ است بپردازم.

از دید من هرگونه تصمیمی در مورد استراتژی های آمریکا با علم به موقعیت ویژه آمریکا در جهان اتخاذ می شود. آمریکا در تلاش بی پایان خود برای شناسائی و خنثی کردن تهدیدات واقعی و فرضی نسبت به این کشور اغلب فراموش می کند که نسبت به سایر کشور ها چقدر در جایگاه امنی قرار دارد. همانطور که قبلا هم یاد آور شده ام آمریکا کشوری است که از برکت جمعیت زیاد، منابع فراوان، زمین حاصلخیز، رودخانه های قابل کشتیرانی و یک اقتصاد پیشرفته برخوردار است که این ها باعث رشد نوآوری در این کشور می شود. این منابع قدرت به طور ضمنی متضمن این هستند که امنیت و رفاه در آمریکا ریشه در این امکانات داخلی دارد و نه در مسائل خارجی.

علاوه بر این آمریکا در نیمکره غربی کره زمین تقریبا هیچ رقیب قدری ندارد و این به یمن وجود اقیانوس آرام و اطلس است. چنان که سفیر فرانسه در آمریکا در سال ۱۹۱۰ گفت: ایالات متحده کشور خوش شانسی است که در شمال و جنوب همسایه هائی ضعیف دارد و از سمت غرب و شرق با ماهی ها همسایه است.

امروز ایالات متحده دارای قدرتمند ترین نیروی نظامی جهان است و زرادخانه های پیشرفته ای دارد و همین قدرت بازدارندگی زیادی برای واشنگتن به ارمغان آورده است که باعث حسادت دیگران است. دلیل اینکه آمریکا امروز مدام مشغول پرسه زنی در مناطق گوناگون و دخالت در امور سایر کشور ها است این است که به دلیل موقعیت خوب خود هیچ ترسی در مورد دفاع از خود و تهدید شدن توسط دیگر کشور ها ندارد.

نتیجه چنین موقعیت مناسبی این است که آمریکا به طور مداوم سعی می کند پا در کفش کشور های دیگرکه تهدیدی هم برای این کشور نیستند کند. بودجه دفاعی ایران در حدود ۱۰ میلیارد دلار است یعنی یک پنجاهم بودجه دفاعی آمریکا ولی با این حال ما تلاش داریم تا خود را قانع کنیم که ایران تهدیدی امنیتی علیه آمریکا است.این مساله در مورد قدرت های کوچک تری مانند سوریه، کره شمالی، لیبی و به اصطلاح دیگر کشورهای به اصطلاح سرکش هم صادق است.

هنگامی که در مورد استراتژی آمریکا در خاورمیانه صحبت می شود باید با این آگاهی به مساله نگاه شود که ایالات متحده دارای موقعیتی استثنائی در جهان است و بسیاری از اتفاقاتی که در برخی نقاط جهان از جمله خاورمیانه رخ می دهد در دراز مدت تاثیری بر آمریکا ندارد و به عبارت دیگر آمریکا قاعدتا نباید در مورد آنها نگران باشد. فقط باید خود را با این تغییرات انطباق دهد. پس چرا اینگونه نیست؟

منافع آمریکا در خاورمیانه چیست؟آمریکا در خاورمیانه دارای سه منافع استراتژیک و دو منافع اخلاقی است:

منافع استراتژیک:۱- در دست نگه داشتن جریان انتقال نفت و گاز این منطقه به جهان ۲- به حد اقل رساندن خطر تروریسم ضد آمریکائی ۳- مهار گسترش سلاح های کشتار جمعی .

منافع اخلاقی:۱- ارتقای حقوق بشر و حکومت های مردمی ۲- کمک به حصول اطمینان از بقای اسرائیل

منافع استراتژیک آمریکا هیچگاه تغییر نگرده است هرچند منافع کوتاه مدت آن بنا به زمان دگرگون شده است.

همچنین منافع اخلاقی این کشور در یک تعامل با منافع استراتژیک قرار دارد به همین دلیل است که امریکا نسبت به برخی از رژیم های خودکامه در گوشه و کنار جهان سکوت اختیار کرده است.همچنین پایه های اخلاقی تعهد امریکا به اسرائیل به دو دلیل سست شده است . اول اینکه اسرائیل دیگر چندان از جانب قدرت های دیگر منطقه مورد تهدید نیست و دوم به دلیل اقدامات خود اسرائیل در کرانه غربی رود اردن و سرکوب حقوق فلسطینی ها که به شدت با ارزش های اصلی ایالات متحده آمریکا در تعارض است.

بهترین راه برای دنبال کردن این منافع بخصوص منافع استراتژیک که واقعگرایانه تر هستند سیاست توازن قوا است شبیه آنچه آمریکا بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۴۵ دنبال می کرد.در طول این دوران آمریکا در منطقه به عنوان یک نیروی توازن بخش عمل می کرد.در آن زمان این کشور دارای پیوند های امنیتی و منافع استراتژیک مشترک با چند دولت در این منطقه بود و هدف اصلی آمریکا این بود که از تسلط یک کشور واحد بخصوص شوروی بر این منطقه جلوگیری کند چرا که نمی خواست جریان انتقال نقت به غرب مختل شود.

آمریکا برای این هدف نیازی به تسلط بر خاورمیانه نداشت بلکه فقط کافی بود تا از تسلط دیگری بر این منطقه جلوگیری کند.بر این اساس او بر متحدان محلی تکیه و از نیرو های نظامی خود در این منطقه مگر در مواقع بسیار حساس استفاده نمی کرد.حتی بعد از انقلاب ایران هم ایالات متحده نیروهای خود را وارد منطقه نکرد تا اینکه بالاخره توازن قوا در منطقه بر هم خورد.به همین دلیل در جنگ ایران و عراق آمریکا به سوی عراق متمایل و در جنگ عراق و کویت در سال ۱۹۹۰ علیه صدام وارد عمل شد.

پس از سال ۱۹۹۱در دو مرحله از این استراتژی خود مبنی بر حفظ توازن قدرت در منطقه دور شد.اول در دوره ای که سیاست عجیب و غریب مهار دو جانبه را به کار بست. یعنی زمانی که به جای اینکه از قدرت عراق و ایران برای مهار یکدیگر استفاده کند سعی کرد هردوی این قدرت ها را خود مهار کند و برای این هدف مجبور بود تا قدرت نظامی عظیمی را در عربستان سعودی مستقر کند که همین باعث افزایش قدرت اسامه بن لادن و زمینه ساز حادثه ۱۱ سپتامبر شد.

دومین مرتبه زمانی بود که بوش استراتژی احمقانه تری به نام تغییر منطقه ای را در پیش گرفت که به طور مستقیم منجر به فاجعه شکست در عراق شد.این شکست نه تنها هزینه های سرسام آوری را به آمریکا تحمیل کرد بلکه دو نتیجه مهم دیگر را نیز به دنبال داشت:۱- کمک به گسترش تروریسم ضد آمریکائی ۲- تشویق شدن برخی کشور های منطقه برای افزایش سلاح های کشتار جمعی.

با توجه به این واقعیات و اهمیت توجه استراتژیک بیشتر به آسیا راه حل آمریکا برای رسیدن به اهدافش در این منطقه این است که به استراتژی قبلی خود بازگردد. این همان چیزی است که امروز با عناوینی چون عقب نشینی یا خروج از منطقه مطرح است. البته برخی از متحدان آمریکا این کار را اشتباه دانسته و معتقدند که این خروج اعتبار ایالات متحده را مخدوش می کند اما ایالات متحده باید آگاه باشد که آنها فقط به فکر مشکلات خود هستند نه واشنگتن. البته بازگشت به نقش قبلی آمریکا در منطقه یعنی ضامن توازن بودن به این معنا نیست که این کشور خاورمیانه را به حال خود رها کند بلکه به این معناست که منافع خود را به نحود زیرکانه تر و با صرفه تری دنبال کند.

مانع اصلی تحقق این هدف روابط ویژه ای است که ایالات متحده با برخی قدرت های منطقه ای دارد.منظور اینجا اسرائیل و در ابعاد کوچکتری عربستان سعودی و مصر زمان مبارک است.در طی ۲۵ سال گذشته آمریکا بدون توجه به اقدامات خارجی و داخلی این دولت ها کمک های بی شائبه ای به آنها کرده است و چشم به روی اقدامات این دولت ها که گاه در تضاد با منافع ملی آمریکا هم بوده است بسته است( که در مواردی برای خود این کشور ها هم این کمک ها مضر بوده است.)

دلایل این دوستی ایالات متحده با این کشور متفاوت بود اما این دوستی باعث کاهش انعطاف پذیری دیپلماسی آمریکا در این منطقه شده بود.

درست در همین زمان امریکا درگیر دشمنی های دیرینه ای با لیبی قذافی، سوریه، عراق، و بویژه ایران شده بود .آمریکا با این رژیم ها اختلاف هائی بر سر منافع و ارزش ها داشت و دلایلی نیز برای خود داشت تا این دولت ها را برای تغییر سیاست هایشان که آمریکا آنها را غیر اخلاقی یا تهدید آمیز می دانست تحت فشار قرار دهد.اما با بزرگ نمائی های ایالات متحده در اهریمن جلوه دادن این کشور ها و همچنین بزرگ نمائی تهدیدات آنها، این قدرت از آمریکا گرفته شد که در مواقعی که ممکن است با این کشور ها به توافقاتی دست یابد.این اتفاق غم انگیزی است که در دهه ۱۹۹۰ و بعد از ۱۱ ستامبر ۲۰۰۳ و باردیگر در سال ۲۰۰۵ در روابط ایران و آمریکا رخ داد.

با توجه به منافع آمریکا این کشور می تواند بسیار منعطف تر و با رویکردی بهتر با منطقه خاورمیانه روبرو شود. منظور من این نیست که ایالات متحده متحدان منطقه ای خود را رها و سیاست های خود را به کلی دگرگون کند بلکه منظور این است که از تفکرات خود مبتنی بر سیاه یا سفید دست بر دارد.برای رسیدن به این هدف آمریکا باید به جای روابط خاص با کشور هائی مانند عربستان، اسرائیل و مصر روابط خود را عادی سازی کند. این هم به نفع آمریکا و هم به نفع این کشور ها است.همچینین باید روابط خود با ایران را عادی سازی کند.

منظور دوستی نیست بلکه همکاری دو کشور در مورد دغدغه های مشترکی مانند افغانستان و مسائل دیگر منطقه ای که هر دو دولت نسبت به آن تمایل دارند است.

این استراتژی باعث می شود تا قدرت آمریکا در شکل دادن رویداد های منطقه بیشتر شود. در طول دهه های گذشته متحدان منطقه ای آمریکا پیوسته تمایل داشته اند تا ضمن بهره وری از حمایت های امریکا در شرایط گوناگون چشم به روی نگرانی های این کشور ببندند. به همین دلیل اسرائیل به وجود اعتراض های آمریکا به شهرک سازی های خود ادامه می دهد و عربستان نیز به حمایت از گروههای افراط گرای اسلامی ضد آمریکائی کمک می پردازد. گسترش ارتباطات دیپلماتیک باعث می شود تا آمریکا بتواند نفوذ بیشتری در منطقه پیدا کند. آیا این همان چیزی نیست که آمریکا در پی آن است؟

خاورمیانه اینک در گیر اختلاف هائی بین شیعه و سنی، فارس و عرب، سکولار و اسلامی و دموکراتیک و استبدادی است .

با توجه به این شرایط آشفته و پیچیده آمریکا نباید سعی کند به عنوان داور وارد مهلکه شده و فرمول های سیاسی خود را اجرا کند( چنان که این کار را در مصر کرد و محبوبیتش در این کشور بسیار پائین آمد). خوشبختانه ایالات متحده به تازگی تا حد زیادی سیاست های خود را در خاورمیانه تغییر داده است. البته این به معنای رها کردن منطقه نیست بلکه فقط سعی می کند در مسائل دخالت نکند. به یاد داشته باشید که هنوز منفعت اصلی واشنگتن در خاورمیانه حفظ توازن قوا در منطقه، کنترل گسترش سلاح های کشتار جمعی و مبارزه با گروههای تروریستی ضد آمریکائی است. آمریکا باید این منافع را به روش های نرم و مسالمت آمیز به دست آورد نه با منازعه و جنگ.

منبع: سایت اصفهان امروز

نویسنده: استفان والت

مترجم: آرین پورقدیری